تکامل چیست؟
عرفان خسروی. دیرینهشناس
قرار است این نخستین یادداشت از دنبالهای یادداشتها درباره نظریه تکامل باشد که امیدوارم در آینده، به سرانجامی برسد و خوانندگان را با نظریهای آشنا کند که شاید بیش از هر موضوع علمی دیگر، مورد کژفهمی واقع شده است؛ کژفهمیهایی که بسیاری از آنها بیشتر نتیجه دوستی دوستداران علم بوده تا دشمنی دشمنانش. بد نیست برای شروع به سراغ یکی از مهمترین کژفهمیها درباره تکامل برویم و بگوییم برخلاف تصور عامیانه، فرایند تکامل اصلا بر کاملشدن دلالت ندارد! موجودات زنده طی تکامل نه کاملتر میشوند و نه پیشرفت میکنند، بلکه صرفا تغییر میکنند یا حتی ممکن است موجودی طی فرایندهای تکاملی، حتی تغییر هم نکند! اگر با کار طبیعیدانها کمی آشنا شوید، خواهید دید که موضوع این نظریه واقعا ربطی به بالا و پایین و پیشرفته و پسرفته ندارد.
طبیعیدانها چهکار میکنند؟
برای اینکه متوجه شوید چه چیزی در سر طبیعیدانها (اعم از جانورشناس، گیاهشناس، دیرینهشناس، بومشناس و... ) میگذرد، بیایید تصور کنیم نخستین باری است که با طبیعت زمین روبهرو میشوید؛ مثلا سوار سفینهای از سیارهای دوردست رهسپار زمین شدهاید و تازه امروز صبح به زمین رسیدهاید. در چشم طبیعیدانها همه جانداران همینقدر عجیب و بدیع و شگفتآورند. مثلا پروانهای که شکل چشمان جغد روی بالهای آن نقش بسته است، از ملخ زردرنگی که مثل موج بلا به ساقههای گندم حمله میکند، جذابتر نیست. همه چیز جالب و دیدنی است و همهچیز موضوع مطالعه و شناسایی. علاوه بر این، هیچ پیشداوری اولیهای درباره ردهبندی وجود ندارد، از قبیل اینکه فلان موجود «بیمهره» است و آن یکی دیگر جزء دسته «ماهیان». همه این ردهبندیها پس از مطالعه و مقایسه جانداران استنتاج خواهند شد. وقتی که طبیعیدان به جانداران نگاه میکند، گرچه بهخوبی از سابقه ردهبندی جانداران مطلع است، اما سعی میکند هر پیشفرضی را فراموش کند و چنان به موجودات زنده بنگرد، گویی که تاکنون چیزی درباره آنها نمیدانسته است. برای طبیعیدان، هر مشاهده تازه، میتواند کل شالوده فکری و
سابقه استنتاجهای قبلی را زیر و رو کند. اما از همه مهمتر اینکه در نگاه طبیعیدانها، هیچ مبنای علمی برای اینکه پستانداری (مثلا میمون) از دوزیستی (مثلا سمندر)، عالیتر، پیشرفتهتر، تکاملیافتهتر یا حتی پیچیدهتر باشد، وجود ندارد. فرضا اینکه قلب میمون چهارحفرهای است و قلب سمندر سهحفرهای، بههیچوجه دلیل بر برتری یا کاملتربودن یا پیشرفتگی میمون (و سایر پستانداران) نسبت به سمندر نیست. دلایل زیادی برای اقامه چنین ادعایی وجود دارد؛ از جمله اینکه قلب سمندر و میمون، برای زندگی هر یک از این دو جاندار، کاملا کارآمد هستند و اگر جای این دو را عوض کنیم (مثلا قلبی با ساختار قلب میمون به سمندر پیوند بزنیم) نهتنها باعث بهبود زندگیاش نمیشود، بلکه سمندر را از منافع داشتن قلب سهحفرهای (که با سبک زندگی سمندر سازگاری داشت) محروم میکند. در چنین نگاهی، حتی مقایسه موجودی مثل کبوتر و باکتری هم منتج به این نخواهد شد که کبوتر را به واسطه داشتن چشم، گوش، مغز، قلب، استخوان و ماهیچه، از باکتری تکیاختهای پیشرفتهتر تلقی کنیم. باکتری هم در مسیر زندگی خود، از مزایا و ویژگیهایی بهرهمند است که کبوتر در مقام مقایسه تصورشان
هم نمیتواند کند. مثلا یاخته منفرد باکتری در شرایط گستردهای به تنهایی دوام میآورد، همه ملزومات زندگی خود را تأمین میکند و رشد و تولیدمثل میکند، اما یاختههای کبوتر فقط در کنار یکدیگر، آن هم در شرایط خاصی زنده میمانند. درحقیقت باکتریها همهجا هستند و کبوترها بسیار شکنندهتر و آسیبپذیرتر از آنها هستند. به این ترتیب، هیچ پیکان مشخصی در دنیای جانداران و پیش چشم طبیعیدان وجود ندارد که روی آن نوشته باشد: «موجودات در این جهت
تکاملیافتهتر/ پیشرفتهتر/ عالیتر میشوند». موجودات زنده صرفا با هم تفاوت دارند.
تکامل، فرگشت، تطور یا تحول؟
برخی فارسیزبانها عقیده دارند این کژفهمی ناشی از معنی تحتاللفظی واژه «تکامل» است و به جای این واژه «تطور»، «تحول» یا «فرگشت» را پیشنهاد دادهاند. مشکل این واژههای پیشنهادی اینجاست که معنی تحتاللفظی هیچکدام (حتی معنی اصلی واژه انگلیسی Evolution) با محتوای نظریه تکامل همخوانی کامل ندارد. جان کلام؛ انتظار بیهودهای است که صدر تا ذیل نظریهای مفصل و چندجزئی را در معنای ظاهری واژهای جستوجو کنیم. بنابراین مثل بسیاری اصطلاحات علمی دیگر که در ادبیات علمی جا افتاده است، منتها معنای ظاهری متفاوتی دارند، ما هم به واژه رایج تکامل پایبند میمانیم و به جای درپیچیدن به معنای ظاهری آن، سعی میکنیم معنای اصطلاحی آن (یعنی مفهوم نظریه تکامل) را تشریح کنیم.
قرار است این نخستین یادداشت از دنبالهای یادداشتها درباره نظریه تکامل باشد که امیدوارم در آینده، به سرانجامی برسد و خوانندگان را با نظریهای آشنا کند که شاید بیش از هر موضوع علمی دیگر، مورد کژفهمی واقع شده است؛ کژفهمیهایی که بسیاری از آنها بیشتر نتیجه دوستی دوستداران علم بوده تا دشمنی دشمنانش. بد نیست برای شروع به سراغ یکی از مهمترین کژفهمیها درباره تکامل برویم و بگوییم برخلاف تصور عامیانه، فرایند تکامل اصلا بر کاملشدن دلالت ندارد! موجودات زنده طی تکامل نه کاملتر میشوند و نه پیشرفت میکنند، بلکه صرفا تغییر میکنند یا حتی ممکن است موجودی طی فرایندهای تکاملی، حتی تغییر هم نکند! اگر با کار طبیعیدانها کمی آشنا شوید، خواهید دید که موضوع این نظریه واقعا ربطی به بالا و پایین و پیشرفته و پسرفته ندارد.
طبیعیدانها چهکار میکنند؟
برای اینکه متوجه شوید چه چیزی در سر طبیعیدانها (اعم از جانورشناس، گیاهشناس، دیرینهشناس، بومشناس و... ) میگذرد، بیایید تصور کنیم نخستین باری است که با طبیعت زمین روبهرو میشوید؛ مثلا سوار سفینهای از سیارهای دوردست رهسپار زمین شدهاید و تازه امروز صبح به زمین رسیدهاید. در چشم طبیعیدانها همه جانداران همینقدر عجیب و بدیع و شگفتآورند. مثلا پروانهای که شکل چشمان جغد روی بالهای آن نقش بسته است، از ملخ زردرنگی که مثل موج بلا به ساقههای گندم حمله میکند، جذابتر نیست. همه چیز جالب و دیدنی است و همهچیز موضوع مطالعه و شناسایی. علاوه بر این، هیچ پیشداوری اولیهای درباره ردهبندی وجود ندارد، از قبیل اینکه فلان موجود «بیمهره» است و آن یکی دیگر جزء دسته «ماهیان». همه این ردهبندیها پس از مطالعه و مقایسه جانداران استنتاج خواهند شد. وقتی که طبیعیدان به جانداران نگاه میکند، گرچه بهخوبی از سابقه ردهبندی جانداران مطلع است، اما سعی میکند هر پیشفرضی را فراموش کند و چنان به موجودات زنده بنگرد، گویی که تاکنون چیزی درباره آنها نمیدانسته است. برای طبیعیدان، هر مشاهده تازه، میتواند کل شالوده فکری و
سابقه استنتاجهای قبلی را زیر و رو کند. اما از همه مهمتر اینکه در نگاه طبیعیدانها، هیچ مبنای علمی برای اینکه پستانداری (مثلا میمون) از دوزیستی (مثلا سمندر)، عالیتر، پیشرفتهتر، تکاملیافتهتر یا حتی پیچیدهتر باشد، وجود ندارد. فرضا اینکه قلب میمون چهارحفرهای است و قلب سمندر سهحفرهای، بههیچوجه دلیل بر برتری یا کاملتربودن یا پیشرفتگی میمون (و سایر پستانداران) نسبت به سمندر نیست. دلایل زیادی برای اقامه چنین ادعایی وجود دارد؛ از جمله اینکه قلب سمندر و میمون، برای زندگی هر یک از این دو جاندار، کاملا کارآمد هستند و اگر جای این دو را عوض کنیم (مثلا قلبی با ساختار قلب میمون به سمندر پیوند بزنیم) نهتنها باعث بهبود زندگیاش نمیشود، بلکه سمندر را از منافع داشتن قلب سهحفرهای (که با سبک زندگی سمندر سازگاری داشت) محروم میکند. در چنین نگاهی، حتی مقایسه موجودی مثل کبوتر و باکتری هم منتج به این نخواهد شد که کبوتر را به واسطه داشتن چشم، گوش، مغز، قلب، استخوان و ماهیچه، از باکتری تکیاختهای پیشرفتهتر تلقی کنیم. باکتری هم در مسیر زندگی خود، از مزایا و ویژگیهایی بهرهمند است که کبوتر در مقام مقایسه تصورشان
هم نمیتواند کند. مثلا یاخته منفرد باکتری در شرایط گستردهای به تنهایی دوام میآورد، همه ملزومات زندگی خود را تأمین میکند و رشد و تولیدمثل میکند، اما یاختههای کبوتر فقط در کنار یکدیگر، آن هم در شرایط خاصی زنده میمانند. درحقیقت باکتریها همهجا هستند و کبوترها بسیار شکنندهتر و آسیبپذیرتر از آنها هستند. به این ترتیب، هیچ پیکان مشخصی در دنیای جانداران و پیش چشم طبیعیدان وجود ندارد که روی آن نوشته باشد: «موجودات در این جهت
تکاملیافتهتر/ پیشرفتهتر/ عالیتر میشوند». موجودات زنده صرفا با هم تفاوت دارند.
تکامل، فرگشت، تطور یا تحول؟
برخی فارسیزبانها عقیده دارند این کژفهمی ناشی از معنی تحتاللفظی واژه «تکامل» است و به جای این واژه «تطور»، «تحول» یا «فرگشت» را پیشنهاد دادهاند. مشکل این واژههای پیشنهادی اینجاست که معنی تحتاللفظی هیچکدام (حتی معنی اصلی واژه انگلیسی Evolution) با محتوای نظریه تکامل همخوانی کامل ندارد. جان کلام؛ انتظار بیهودهای است که صدر تا ذیل نظریهای مفصل و چندجزئی را در معنای ظاهری واژهای جستوجو کنیم. بنابراین مثل بسیاری اصطلاحات علمی دیگر که در ادبیات علمی جا افتاده است، منتها معنای ظاهری متفاوتی دارند، ما هم به واژه رایج تکامل پایبند میمانیم و به جای درپیچیدن به معنای ظاهری آن، سعی میکنیم معنای اصطلاحی آن (یعنی مفهوم نظریه تکامل) را تشریح کنیم.