آقای رئیسجمهور! زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
سعید فرجپور . فعال سیاسی
۱-آنچه لایههای اجتماعی را برای حمایت از یک شخص یا دیدگاه حول محور آن در انتخابات جمع میکند، مطالباتی است که از زبان آن شخص یا دیدگاه در دوره تبلیغات طرح میشود و هرچه این مطالبات، همذاتپنداری بیشتری در این لایهها داشته باشد، فوج بیشتری از این لایهها به پشتیبانی از آن دیدگاه، پشتسرش قرار میگیرند.
۲-آنچه پس از بهتوفیقرسیدن دیدگاه مورد حمایت مردم، مهم به نظر میرسد، پیگیری آن مطالبات است و مهمتر از آن سازوکار پیگیری آن. شک نیست که امکان پیگیری این مطالبات از سوی یکایک افراد تشکیلدهنده لایههای اجتماعیِ دیدگاهِ بهتوفیقرسیده وجود ندارد و لازم است مجاری شفاف و چابکی برای این پیگیریها طراحی و آماده شود.
۳- مسئولیت اصلی تشکیل این سازوکار پیش از آنکه متوجه لایههای اجتماعی و کنشگران مدنی باشد، متوجه دیدگاه بهتوفیقرسیده است تا با یک طراحی مورد قبول، ارتباط ارگانیک پایگاه اجتماعی خود را با ساختار بوروکراتیکش حفظ کند.
۴- اگر بپذیریم مردم با رأیدادن به یک دولت بر مطالبات طرحشده از سوی رئیس آن در دوران تبلیغات صحه گذاردهاند، پذیرفتنی است که همین مردم پس از راهیابی دیدگاه مورد حمایت خود به قدرت، پیگیر همان مطالبات باشند.
۵- در کشور ما به دلیل فقدان تأسفبرانگیز حضور احزاب فراگیر، این مهم بیشتر متوجه ساختار بوروکراتیک موقتی است که در هنگامه انتخابات بهعنوان «ستادهای انتخاباتی» شکل میگیرد و تا پایان عمر دولتها، همین ستادها مداوما مورد پرسش پایگاه اجتماعیای هستند که به هر شکل ممکن مجابشان کردهاند تا از دیدگاه موردنظرشان حمایت کنند.
۶- انتخابات سال ۱۳۹۶ که منتهی به رأی خیرهکننده مردم به آقای روحانی شده نیز از این قاعده مستثنا نیست، اما آیا دولت پس از کامگرفتن از قدرت تلاشی برای حیات اجتماعی ستادها که تنها مرجع مورد رجوع مردم در پیگیری مطالبات طرحشده هستند از خود بروز داده است؟ پاسخ به این سؤال هرچند مطلقا منفی نیست، اما بهشدت به سمت آن میل میکند.
لااقل در استان گیلان و پس از رویکارآمدن استاندار جدید جز دو نشست تشریفاتی که تقریبا تمام محتوای گفتوگوهای آن به فراموشی سپرده شد، هیچ حرکت چشمگیر دیگری رخ نداد. تحولات در سطح شهرستانها جز در چند مورد جزئی به طور مداوم از اراده پایگاه اجتماعی حامی دولت فاصله گرفت، آنگونه که به یک بیاعتنایی محض به پایگاه اجتماعی انجامید و به انفعال بیسابقه فعالان ستادی و بیاثری مطلق آنها گرایید.
۷- وقتی به این سبک از بیاعتنایی دامن زده شد و دولتمردان آموختند که با بهانه قراردادن مفهوم اعتدال با دیدگاه ضد خود، ابتدا گاهی و بعد همواره مفاهمه! کنند، حجم عظیمی از گزارههای طرحشده از سوی رئیس دولت در انتخابات، در هوا معلق ماند و مردم به پاس! این تعلیق و بحق، هر انتقادی را بود بر سر ستادها آوار کردند؛ ستادهایی که یکیک ارکان تشکیلدهندهشان برای بهتوفیقرسیدن صاحبِ دیدگاهِ بهتوفیقرسیده، آبرویشان را به میدان آوردند و در کوران رقابتها از هیچ هجمهای از سوی رقیب مصون نبودند.
۸- کار به جایی رسید که ارکان دولت در استان حتی شأنی به اندازه رابط پایگاه اجتماعی دولت با خودش، برای فعالان ستادی قائل نشدند و نمایندگان دولت در شهرستانها مدام با طعنه، این فعالان را به تندروی!! و ... متهم کردند تا صورتمسئله پاک شده باشد و شاید گاهی به ریشخندی نیز آنها را که برای پیگیری مطالبات شهروندان مراجعه کرده بودند بدرقه کردند.
۹- مجمل آنکه، نزد افکار عمومی، دردسترسترین بخش منتسب به دولت با همه انتقاداتی که بر آن وارد است، ارکان ستادهای انتخاباتی دولت هستند که حتی از شکل تصمیمسازیها در دولت مورد حمایت خود بیخبرند و در قبال انتقادات بحق مردم دقیقا نمیدانند چرا، چگونه و به چه سبکی از عملکردهای قابل دفاع دولت حمایت کنند.
۱۰- شاید زمان گذشته باشد و به زودی «ساعت چهار بار بنوازد» و اصولا مردم دیگر علاقهای به طرح مطالباتشان که یک روز از دهان رئیس دولتشان برمیآمد نداشته باشند، اما باید روشن شود که مسئولیت این بیعملی درباره تشکیل یک سازوکار ارگانیک برای ارتباط بدنه دولت با پایگاه اجتماعیاش متوجه چه کسانی است؟
۱-آنچه لایههای اجتماعی را برای حمایت از یک شخص یا دیدگاه حول محور آن در انتخابات جمع میکند، مطالباتی است که از زبان آن شخص یا دیدگاه در دوره تبلیغات طرح میشود و هرچه این مطالبات، همذاتپنداری بیشتری در این لایهها داشته باشد، فوج بیشتری از این لایهها به پشتیبانی از آن دیدگاه، پشتسرش قرار میگیرند.
۲-آنچه پس از بهتوفیقرسیدن دیدگاه مورد حمایت مردم، مهم به نظر میرسد، پیگیری آن مطالبات است و مهمتر از آن سازوکار پیگیری آن. شک نیست که امکان پیگیری این مطالبات از سوی یکایک افراد تشکیلدهنده لایههای اجتماعیِ دیدگاهِ بهتوفیقرسیده وجود ندارد و لازم است مجاری شفاف و چابکی برای این پیگیریها طراحی و آماده شود.
۳- مسئولیت اصلی تشکیل این سازوکار پیش از آنکه متوجه لایههای اجتماعی و کنشگران مدنی باشد، متوجه دیدگاه بهتوفیقرسیده است تا با یک طراحی مورد قبول، ارتباط ارگانیک پایگاه اجتماعی خود را با ساختار بوروکراتیکش حفظ کند.
۴- اگر بپذیریم مردم با رأیدادن به یک دولت بر مطالبات طرحشده از سوی رئیس آن در دوران تبلیغات صحه گذاردهاند، پذیرفتنی است که همین مردم پس از راهیابی دیدگاه مورد حمایت خود به قدرت، پیگیر همان مطالبات باشند.
۵- در کشور ما به دلیل فقدان تأسفبرانگیز حضور احزاب فراگیر، این مهم بیشتر متوجه ساختار بوروکراتیک موقتی است که در هنگامه انتخابات بهعنوان «ستادهای انتخاباتی» شکل میگیرد و تا پایان عمر دولتها، همین ستادها مداوما مورد پرسش پایگاه اجتماعیای هستند که به هر شکل ممکن مجابشان کردهاند تا از دیدگاه موردنظرشان حمایت کنند.
۶- انتخابات سال ۱۳۹۶ که منتهی به رأی خیرهکننده مردم به آقای روحانی شده نیز از این قاعده مستثنا نیست، اما آیا دولت پس از کامگرفتن از قدرت تلاشی برای حیات اجتماعی ستادها که تنها مرجع مورد رجوع مردم در پیگیری مطالبات طرحشده هستند از خود بروز داده است؟ پاسخ به این سؤال هرچند مطلقا منفی نیست، اما بهشدت به سمت آن میل میکند.
لااقل در استان گیلان و پس از رویکارآمدن استاندار جدید جز دو نشست تشریفاتی که تقریبا تمام محتوای گفتوگوهای آن به فراموشی سپرده شد، هیچ حرکت چشمگیر دیگری رخ نداد. تحولات در سطح شهرستانها جز در چند مورد جزئی به طور مداوم از اراده پایگاه اجتماعی حامی دولت فاصله گرفت، آنگونه که به یک بیاعتنایی محض به پایگاه اجتماعی انجامید و به انفعال بیسابقه فعالان ستادی و بیاثری مطلق آنها گرایید.
۷- وقتی به این سبک از بیاعتنایی دامن زده شد و دولتمردان آموختند که با بهانه قراردادن مفهوم اعتدال با دیدگاه ضد خود، ابتدا گاهی و بعد همواره مفاهمه! کنند، حجم عظیمی از گزارههای طرحشده از سوی رئیس دولت در انتخابات، در هوا معلق ماند و مردم به پاس! این تعلیق و بحق، هر انتقادی را بود بر سر ستادها آوار کردند؛ ستادهایی که یکیک ارکان تشکیلدهندهشان برای بهتوفیقرسیدن صاحبِ دیدگاهِ بهتوفیقرسیده، آبرویشان را به میدان آوردند و در کوران رقابتها از هیچ هجمهای از سوی رقیب مصون نبودند.
۸- کار به جایی رسید که ارکان دولت در استان حتی شأنی به اندازه رابط پایگاه اجتماعی دولت با خودش، برای فعالان ستادی قائل نشدند و نمایندگان دولت در شهرستانها مدام با طعنه، این فعالان را به تندروی!! و ... متهم کردند تا صورتمسئله پاک شده باشد و شاید گاهی به ریشخندی نیز آنها را که برای پیگیری مطالبات شهروندان مراجعه کرده بودند بدرقه کردند.
۹- مجمل آنکه، نزد افکار عمومی، دردسترسترین بخش منتسب به دولت با همه انتقاداتی که بر آن وارد است، ارکان ستادهای انتخاباتی دولت هستند که حتی از شکل تصمیمسازیها در دولت مورد حمایت خود بیخبرند و در قبال انتقادات بحق مردم دقیقا نمیدانند چرا، چگونه و به چه سبکی از عملکردهای قابل دفاع دولت حمایت کنند.
۱۰- شاید زمان گذشته باشد و به زودی «ساعت چهار بار بنوازد» و اصولا مردم دیگر علاقهای به طرح مطالباتشان که یک روز از دهان رئیس دولتشان برمیآمد نداشته باشند، اما باید روشن شود که مسئولیت این بیعملی درباره تشکیل یک سازوکار ارگانیک برای ارتباط بدنه دولت با پایگاه اجتماعیاش متوجه چه کسانی است؟