با توفان و سيل چه ميتوان کرد؟
احمد عظيميبلوريان . استاد پيشين مريلند
سيل و توفان پديدههاي طبيعي در کره زمين و بسياري از کرات آسماني هستند. امروزه بشر ميتواند روي کره مريخ و کرات ديگر مطالعه کند و شباهت آنها را با کره زمين ببيند؛ با اين تفاوت که اگر روز و روزگاري موجوداتي در کرات ديگر زندگي ميکردهاند، به دليل نوسانات آبوهوايي يا جان خود را از دست داده يا به کرات ديگر کوچ کردهاند. براي مثال وجود حالت سنگلاخي و شن و ماسه و قلوهسنگ و مسيلهاي خشک در سطح کره مريخ مؤيد يکساني حرکت خاک و سنگ بر روي سطح مريخ و زمين است که به دليل جاريشدن آب صورت گرفته است. سنگهايي که بر اثر توفان يا زلزله از کوه جدا ميشوند و با نيروي آب يا رانش به سوي پايين به حرکت درميآيند، بهتدریج خرد و ساييده شده و به قلوهسنگ و شن و ماسه تبديل ميشوند. مسير سابق آب رودخانه کرج به جنوب تهران اکنون بستر اين پديدهها و در دسترس است. قلوهسنگ و شن و ماسه در اين مسير به صورت کالا درآمده و خريدوفروش ميشود.
نوسانهاي کوچک روزانه يا هفتگي آبوهوا براي مردم قابل تحملاند و صداي کسي درنميآيد؛ اما نوسانهاي بزرگ مانند آنچه در 10 روز گذشته در سراسر ايران رخ داده است، در دورههاي بلندمدت روي ميدهد. به دليل فاصله زماني زياد و نيز به خاطر آسيبهاي شديد، نوسانهاي بزرگ ايجاد بحران ميکنند. دولتها در طول تاريخ مدنيت با روشهاي کلي برخورد با اين پديدهها آشنا بوده و تمهيداتي را براي رويارويي با آنها تنظيم کردهاند. کاربرد اين تمهيدات بدون جنجال و هياهو در صورت پيشبيني و برنامهريزي درست ميسر است؛ اما به دو دليل اين رويدادها هم به جامعه آسيب ميزند و هم دولتها را دستپاچه ميکند. دليل اول، ناگهاني و غافلگيرکنندهبودن رويدادهاي شديد است و دليل دوم خواب غفلت دستگاههاي مسئول. اينگونه نيست که راهحل وجود نداشته باشد. در دوران طولاني خواب غفلت، دو اتفاق ميافتد: نخست اينکه مسئولان وقت امکانات موجود را فراموش ميکنند؛ امکاناتي که حتي به صورت ناقص ميتواند به کار آيد. دوم اينکه دولتها دست به اقداماتي ميزنند که از تبعات تخريبي آنها آگاه نيستند، مانند سدسازي در جوار شهرها به هدف تأمين آب آشاميدني يا احداث راهآهن و
شاهراههاي منطقهاي که پستي و بلنديهاي طبيعي زمينهاي مسير را از ميان ميبرد و غفلت از ساخت مسيل و تونل و پل براي عبور آب در حجم زياد.
در اوايل دهه ۱۳۴۰ سيلهاي بزرگي در ايران، ازجمله خراسان، روي داد که هنوز آثارش روي ديوار ساختمانهاي قديمي مشهد ديده ميشود. من شاهد بودم که چگونه مردم در گيجي و تنبلي دستگاههاي مربوطه- مانند شهرداري مشهد يا اداره کل کشاورزي استان- با دست خالي براي حفظ خانههاي خود ۲۴ساعته کار ميکردند و با استفاده از کيسههاي ماسهاي، مدخل کوچهها را ميبستند که سيلاب به خانهها نفوذ نکند. روزنامههاي معدود آن زمان هم علاوه بر دراماتيک نشاندادن تلفات و ضايعات سيل، دستگاهها را به ندانمکاري و تنبلي و کمعقلي و کوتاهي متهم ميکردند. يکي، دو سال پس از اين رويداد، در دانشگاه واشنگتن دوره کارشناسي ارشد شهرسازي را به پايان رسانيده و بايد پاياننامه خود را مينوشتم. با خودم فکر کردم که به جاي پرداختن به موضوعات متداول در شهرسازي، روي کاري تمرکز کنم که به درد ايران بخورد. به فکرم رسيد پاياننامه را درباره تجربيات کشورهاي غربي در مقابله با سيل و روشهاي کاهش خسارات آن بر شهرها و سکونتگاههاي انساني بنويسم.
استاد راهنماي من نهتنها از پيشنهادم استقبال کرد؛ بلکه شرايطي را فراهم آورد که با سفر به لندن بتوانم روشهاي مقابله با سيل در ايالات متحده را با انگلستان مقايسه کنم. بخشهايي از سرزمين آمريکا شباهت زيادي با فلات ايران دارند و در توفانها و سيلهاي اخير همساني زيادي با وضع اقليمي ايران از خود نشان ميدادند. من اين دو کشور را در زمينه مبارزه با خسارات سيل مقايسه کردم. اين مقايسه شامل سياستها، برنامهها و توزيع مسئوليت ميان دستگاههاي مربوطه و تأمين اعتبارات و امکانات و وسايل مورد نياز به هنگام رويداد سيل در مقياس شهر و شهرستان و استان و نيز نقش دولت مرکزي و حفظ و تداوم هوشياري بود. پاياننامه با تشويق و امتياز بالا پذيرفته شد. سالها بعد که به ايران آمدم و به هيئت علمي دانشگاه تهران پيوستم و با دستگاههاي ذيربط دولتي رفتوآمد داشتم، بارها علاقه خود را به مشاورهدادن به مسئولان مربوطه در پيش از انقلاب و پس از انقلاب مطرح کردم؛ اما در مجموع از اين برخوردهاي هرچند محترمانه، جز تعارفات متداول در دستگاههاي دولتي چيزي در زمينه مشاوره و همکاري براي برنامهريزي و پيشگيري به دست نيامد. بهويژه اينکه پس از انقلاب، دو کشور غربي مورد اشاره اعتبار معنوي خود را براي جمهوري اسلامي از دست داده بودند؛ اما دولتهاي ايران براي تأمين داروهاي تخصصي و صنعت هوايي ازجمله خريد هواپيما از همين آمريکا اصرار دارند. تفاوت اين دو گونه برخورد ناشي از اين واقعيت است که کنترل و مديريت سيل يک کار پردردسر است و مشت بوروکراسي تنبل و سهلانگار را باز ميکند؛ اما خريد دارو و هواپيما يک تجارت دلپذير و پرانگيزه است. امروز هم اگر موج انتقادات به راه افتاده، به خاطر تازهبودن سيلها و توفانهاي اخير است. دولتهاي ايران در طول تاريخ معاصر، ذخيره پولي براي خرجکردن در موارد بحران نداشتهاند. اگر اعتباري به امر نجات و بازسازي تخصيص مييابد، بسيار ناکافي است. نميتوان همه تقصيرها را به گردن دولتي که سر کار است، انداخت. در کشوري که ادعاي برنامهريزي ميانمدت و بلندمدت دارد، بايد نظام مبارزه و مديريت رويدادهاي ناشي از سيل و توفان در يک نظام آگاه و هوشيار به وجود آيد و با گذشت زمان به فراموشي سپرده نشود. جايي که برنامهريزي حقيقي وجود داشته باشد، مديريت نظاممند جاي جنجال و جيغوداد بنفش را ميگيرد. تاريخ هم همواره در کشوري مانند ايران درس لازم را به مسئولان داده است. راه مقابله با درهمريختگي شرايط شهرها و روستاها و مرگومير مردم بر اثر سيلابهاي بزرگ، ناشناخته نيست. فردوسي بيش از هزار سال پيش گفته بود: «به جويي که يک روز بگذشت آب/ نسازد خردمند در آن جاي خواب». اکنون نگاه کنيد به آنچه در دروازهقرآن شيراز رخ داده است... .
سيل و توفان پديدههاي طبيعي در کره زمين و بسياري از کرات آسماني هستند. امروزه بشر ميتواند روي کره مريخ و کرات ديگر مطالعه کند و شباهت آنها را با کره زمين ببيند؛ با اين تفاوت که اگر روز و روزگاري موجوداتي در کرات ديگر زندگي ميکردهاند، به دليل نوسانات آبوهوايي يا جان خود را از دست داده يا به کرات ديگر کوچ کردهاند. براي مثال وجود حالت سنگلاخي و شن و ماسه و قلوهسنگ و مسيلهاي خشک در سطح کره مريخ مؤيد يکساني حرکت خاک و سنگ بر روي سطح مريخ و زمين است که به دليل جاريشدن آب صورت گرفته است. سنگهايي که بر اثر توفان يا زلزله از کوه جدا ميشوند و با نيروي آب يا رانش به سوي پايين به حرکت درميآيند، بهتدریج خرد و ساييده شده و به قلوهسنگ و شن و ماسه تبديل ميشوند. مسير سابق آب رودخانه کرج به جنوب تهران اکنون بستر اين پديدهها و در دسترس است. قلوهسنگ و شن و ماسه در اين مسير به صورت کالا درآمده و خريدوفروش ميشود.
نوسانهاي کوچک روزانه يا هفتگي آبوهوا براي مردم قابل تحملاند و صداي کسي درنميآيد؛ اما نوسانهاي بزرگ مانند آنچه در 10 روز گذشته در سراسر ايران رخ داده است، در دورههاي بلندمدت روي ميدهد. به دليل فاصله زماني زياد و نيز به خاطر آسيبهاي شديد، نوسانهاي بزرگ ايجاد بحران ميکنند. دولتها در طول تاريخ مدنيت با روشهاي کلي برخورد با اين پديدهها آشنا بوده و تمهيداتي را براي رويارويي با آنها تنظيم کردهاند. کاربرد اين تمهيدات بدون جنجال و هياهو در صورت پيشبيني و برنامهريزي درست ميسر است؛ اما به دو دليل اين رويدادها هم به جامعه آسيب ميزند و هم دولتها را دستپاچه ميکند. دليل اول، ناگهاني و غافلگيرکنندهبودن رويدادهاي شديد است و دليل دوم خواب غفلت دستگاههاي مسئول. اينگونه نيست که راهحل وجود نداشته باشد. در دوران طولاني خواب غفلت، دو اتفاق ميافتد: نخست اينکه مسئولان وقت امکانات موجود را فراموش ميکنند؛ امکاناتي که حتي به صورت ناقص ميتواند به کار آيد. دوم اينکه دولتها دست به اقداماتي ميزنند که از تبعات تخريبي آنها آگاه نيستند، مانند سدسازي در جوار شهرها به هدف تأمين آب آشاميدني يا احداث راهآهن و
شاهراههاي منطقهاي که پستي و بلنديهاي طبيعي زمينهاي مسير را از ميان ميبرد و غفلت از ساخت مسيل و تونل و پل براي عبور آب در حجم زياد.
در اوايل دهه ۱۳۴۰ سيلهاي بزرگي در ايران، ازجمله خراسان، روي داد که هنوز آثارش روي ديوار ساختمانهاي قديمي مشهد ديده ميشود. من شاهد بودم که چگونه مردم در گيجي و تنبلي دستگاههاي مربوطه- مانند شهرداري مشهد يا اداره کل کشاورزي استان- با دست خالي براي حفظ خانههاي خود ۲۴ساعته کار ميکردند و با استفاده از کيسههاي ماسهاي، مدخل کوچهها را ميبستند که سيلاب به خانهها نفوذ نکند. روزنامههاي معدود آن زمان هم علاوه بر دراماتيک نشاندادن تلفات و ضايعات سيل، دستگاهها را به ندانمکاري و تنبلي و کمعقلي و کوتاهي متهم ميکردند. يکي، دو سال پس از اين رويداد، در دانشگاه واشنگتن دوره کارشناسي ارشد شهرسازي را به پايان رسانيده و بايد پاياننامه خود را مينوشتم. با خودم فکر کردم که به جاي پرداختن به موضوعات متداول در شهرسازي، روي کاري تمرکز کنم که به درد ايران بخورد. به فکرم رسيد پاياننامه را درباره تجربيات کشورهاي غربي در مقابله با سيل و روشهاي کاهش خسارات آن بر شهرها و سکونتگاههاي انساني بنويسم.
استاد راهنماي من نهتنها از پيشنهادم استقبال کرد؛ بلکه شرايطي را فراهم آورد که با سفر به لندن بتوانم روشهاي مقابله با سيل در ايالات متحده را با انگلستان مقايسه کنم. بخشهايي از سرزمين آمريکا شباهت زيادي با فلات ايران دارند و در توفانها و سيلهاي اخير همساني زيادي با وضع اقليمي ايران از خود نشان ميدادند. من اين دو کشور را در زمينه مبارزه با خسارات سيل مقايسه کردم. اين مقايسه شامل سياستها، برنامهها و توزيع مسئوليت ميان دستگاههاي مربوطه و تأمين اعتبارات و امکانات و وسايل مورد نياز به هنگام رويداد سيل در مقياس شهر و شهرستان و استان و نيز نقش دولت مرکزي و حفظ و تداوم هوشياري بود. پاياننامه با تشويق و امتياز بالا پذيرفته شد. سالها بعد که به ايران آمدم و به هيئت علمي دانشگاه تهران پيوستم و با دستگاههاي ذيربط دولتي رفتوآمد داشتم، بارها علاقه خود را به مشاورهدادن به مسئولان مربوطه در پيش از انقلاب و پس از انقلاب مطرح کردم؛ اما در مجموع از اين برخوردهاي هرچند محترمانه، جز تعارفات متداول در دستگاههاي دولتي چيزي در زمينه مشاوره و همکاري براي برنامهريزي و پيشگيري به دست نيامد. بهويژه اينکه پس از انقلاب، دو کشور غربي مورد اشاره اعتبار معنوي خود را براي جمهوري اسلامي از دست داده بودند؛ اما دولتهاي ايران براي تأمين داروهاي تخصصي و صنعت هوايي ازجمله خريد هواپيما از همين آمريکا اصرار دارند. تفاوت اين دو گونه برخورد ناشي از اين واقعيت است که کنترل و مديريت سيل يک کار پردردسر است و مشت بوروکراسي تنبل و سهلانگار را باز ميکند؛ اما خريد دارو و هواپيما يک تجارت دلپذير و پرانگيزه است. امروز هم اگر موج انتقادات به راه افتاده، به خاطر تازهبودن سيلها و توفانهاي اخير است. دولتهاي ايران در طول تاريخ معاصر، ذخيره پولي براي خرجکردن در موارد بحران نداشتهاند. اگر اعتباري به امر نجات و بازسازي تخصيص مييابد، بسيار ناکافي است. نميتوان همه تقصيرها را به گردن دولتي که سر کار است، انداخت. در کشوري که ادعاي برنامهريزي ميانمدت و بلندمدت دارد، بايد نظام مبارزه و مديريت رويدادهاي ناشي از سيل و توفان در يک نظام آگاه و هوشيار به وجود آيد و با گذشت زمان به فراموشي سپرده نشود. جايي که برنامهريزي حقيقي وجود داشته باشد، مديريت نظاممند جاي جنجال و جيغوداد بنفش را ميگيرد. تاريخ هم همواره در کشوري مانند ايران درس لازم را به مسئولان داده است. راه مقابله با درهمريختگي شرايط شهرها و روستاها و مرگومير مردم بر اثر سيلابهاي بزرگ، ناشناخته نيست. فردوسي بيش از هزار سال پيش گفته بود: «به جويي که يک روز بگذشت آب/ نسازد خردمند در آن جاي خواب». اکنون نگاه کنيد به آنچه در دروازهقرآن شيراز رخ داده است... .