فیلمی که باید دید
علی شکوریراد. دبیر کل حزب اتحاد ملت
به پیشنهاد من قرار شد برنامه خانوادگي ما براي سیزده بدر دیدن فیلم تختی و پسازآن غذاخوردن در بیرون باشد. 16 نفر بودیم. پس از پایان فیلم همه از دیدن فیلم راضی بودند. پدر و مادرها که نوستالژی تختی را داشتند، بسیار بیشتر. شش سالم بود. خواهر بزرگم شعر مهدی سهیلی را در سوگ تختی از روی روزنامه آن روزها که خبر خودکشی تختی را داده بودند، با صدای بلند برای پدرم میخواند: پسر جان، بابکم ای کودک تنهای تنهایم... مرا بیهمزبانی کشت. دردم درد غربت بود... اما باور ما بعدها این شد که تختی را ساواک کشته است، به خاطر محبوبیت از حد گذشتهاش؛ محبوبیتی که هنوز آدم میکشد و در زمانه ما نیز دردی است. این باور در این فیلم نقض میشود و به صراحت گفته میشود که تختی خودکشی کرده است. خودکشی براساس باورهای دینی ما پذیرفته نیست. خواهرزادهام که یک بار فیلم را در جشنواره فیلم فجر دیده بود، وقتی رضایتمندی ما را از فیلم دید، گفت من بار اول که فیلم را دیدم، حال نکردم و با استناد به نگاه مذهبی، نظر من را درباره خودکشی تختی پرسید. براساس حسی که از دیدن فیلم گرفته بودم، فیالبداهه گفتم: به وقتش بود. نظری که شاید در شرایط عادی بر زبان نمیآوردم؛ اما اکنون که بر زبان آوردهام، مانعی نمیبینم آن را توجیه و از آن دفاع کنم. به نظر من این توان تأثیرگذاری فیلم بود. خودکشی را روایت کرد؛ اما اسطوره تختی را نشکست و گناهی به پای او ننوشت. تختی با وجود این روایت تلخ، فرود نیامد و همچنان در فراز باقی ماند و علاوهبرآن نوعی همذاتپنداری را در من ایجاد کرد که از آن خرسندم؛ بهطوریکه دلم میخواهد یک بار دیگر فیلم را ببینم. فیلم حماسی؛ اما کاملا باورپذیر بود. برخلاف فیلم تنگه ابوقریب از همین کارگردان که بهسختی تا پایان فیلم در سالن سینما نشستم. اگر این روزها دلسوزان سینما از فروش کم فیلم خوشساخت و دیدنی «غلامرضا تختی» ابراز نگرانی میکنند، به نظر من علاوه بر نامناسببودن نوروز براي اکران آن و ناشناسبودن بازيگران؛ با وجود اینکه خوب بازی کردهاند، دلیل آن را باید در این جست که این فیلم تقلیل داده شد و اینگونه تبلیغ شد که میخواهد بگوید تختی خودکشی کرده است. مردم نوعا علاقه ندارند و نفعی در آن نمیبینند که باورهایشان را از دست بدهند. این در حالی است که این فیلم، فیلم زندگی تختی و بر فراز رفتن او هم هست. مرگ زودرس تختی کمک کرد تا شخصیت و زندگی او برجستهتر و او به اسطوره تبدیل شود. مانند بسیاری از چهرههای محبوب در عرصههای مختلف که مرگ زودرسشان آنها را برجستهتر و اثر وجودیشان را ماندگارتر کرده است. این فیلم قابلیت آن را دارد که ماندگار شود و بهعنوان فیلم رفرنس برای معرفی تختی درآید. من فیلم «جهانپهلوان تختی» بهروز افخمی را ندیدهام؛ ولی حتما آن فیلم نتوانسته بوده است رفرنس بشود که آقایان بهرام توکلی، کارگردان و سعید ملكان، تهیهکننده فیلم «غلامرضا تختی»، به صرافت ساختن آن افتادند. شاید اگر علی حاتمی زنده میماند و موفق میشد فیلم نیمهساز تختی خود را تمام کند، با شناختی که از ساختههای او داریم، شاید آن فیلم، کار فیلمسازی برای معرفی تختی را به کمال میرساند و به پایان میبرد. به نظر من آنهایی که علاقهمند به تاریخ معاصر ایران هستند، ورزشدوستها و همه کسانی که دوست دارند ساختهشدن یک انسان متعالی و مردمدار را ببینند، به تماشای این فیلم بروند. مرگ تختی نوعی شکست و تلخ است؛ اما به قول گزارشگرهای ورزشی: هیچچیز نمیتواند از ارزشهای او کم کند.
به پیشنهاد من قرار شد برنامه خانوادگي ما براي سیزده بدر دیدن فیلم تختی و پسازآن غذاخوردن در بیرون باشد. 16 نفر بودیم. پس از پایان فیلم همه از دیدن فیلم راضی بودند. پدر و مادرها که نوستالژی تختی را داشتند، بسیار بیشتر. شش سالم بود. خواهر بزرگم شعر مهدی سهیلی را در سوگ تختی از روی روزنامه آن روزها که خبر خودکشی تختی را داده بودند، با صدای بلند برای پدرم میخواند: پسر جان، بابکم ای کودک تنهای تنهایم... مرا بیهمزبانی کشت. دردم درد غربت بود... اما باور ما بعدها این شد که تختی را ساواک کشته است، به خاطر محبوبیت از حد گذشتهاش؛ محبوبیتی که هنوز آدم میکشد و در زمانه ما نیز دردی است. این باور در این فیلم نقض میشود و به صراحت گفته میشود که تختی خودکشی کرده است. خودکشی براساس باورهای دینی ما پذیرفته نیست. خواهرزادهام که یک بار فیلم را در جشنواره فیلم فجر دیده بود، وقتی رضایتمندی ما را از فیلم دید، گفت من بار اول که فیلم را دیدم، حال نکردم و با استناد به نگاه مذهبی، نظر من را درباره خودکشی تختی پرسید. براساس حسی که از دیدن فیلم گرفته بودم، فیالبداهه گفتم: به وقتش بود. نظری که شاید در شرایط عادی بر زبان نمیآوردم؛ اما اکنون که بر زبان آوردهام، مانعی نمیبینم آن را توجیه و از آن دفاع کنم. به نظر من این توان تأثیرگذاری فیلم بود. خودکشی را روایت کرد؛ اما اسطوره تختی را نشکست و گناهی به پای او ننوشت. تختی با وجود این روایت تلخ، فرود نیامد و همچنان در فراز باقی ماند و علاوهبرآن نوعی همذاتپنداری را در من ایجاد کرد که از آن خرسندم؛ بهطوریکه دلم میخواهد یک بار دیگر فیلم را ببینم. فیلم حماسی؛ اما کاملا باورپذیر بود. برخلاف فیلم تنگه ابوقریب از همین کارگردان که بهسختی تا پایان فیلم در سالن سینما نشستم. اگر این روزها دلسوزان سینما از فروش کم فیلم خوشساخت و دیدنی «غلامرضا تختی» ابراز نگرانی میکنند، به نظر من علاوه بر نامناسببودن نوروز براي اکران آن و ناشناسبودن بازيگران؛ با وجود اینکه خوب بازی کردهاند، دلیل آن را باید در این جست که این فیلم تقلیل داده شد و اینگونه تبلیغ شد که میخواهد بگوید تختی خودکشی کرده است. مردم نوعا علاقه ندارند و نفعی در آن نمیبینند که باورهایشان را از دست بدهند. این در حالی است که این فیلم، فیلم زندگی تختی و بر فراز رفتن او هم هست. مرگ زودرس تختی کمک کرد تا شخصیت و زندگی او برجستهتر و او به اسطوره تبدیل شود. مانند بسیاری از چهرههای محبوب در عرصههای مختلف که مرگ زودرسشان آنها را برجستهتر و اثر وجودیشان را ماندگارتر کرده است. این فیلم قابلیت آن را دارد که ماندگار شود و بهعنوان فیلم رفرنس برای معرفی تختی درآید. من فیلم «جهانپهلوان تختی» بهروز افخمی را ندیدهام؛ ولی حتما آن فیلم نتوانسته بوده است رفرنس بشود که آقایان بهرام توکلی، کارگردان و سعید ملكان، تهیهکننده فیلم «غلامرضا تختی»، به صرافت ساختن آن افتادند. شاید اگر علی حاتمی زنده میماند و موفق میشد فیلم نیمهساز تختی خود را تمام کند، با شناختی که از ساختههای او داریم، شاید آن فیلم، کار فیلمسازی برای معرفی تختی را به کمال میرساند و به پایان میبرد. به نظر من آنهایی که علاقهمند به تاریخ معاصر ایران هستند، ورزشدوستها و همه کسانی که دوست دارند ساختهشدن یک انسان متعالی و مردمدار را ببینند، به تماشای این فیلم بروند. مرگ تختی نوعی شکست و تلخ است؛ اما به قول گزارشگرهای ورزشی: هیچچیز نمیتواند از ارزشهای او کم کند.