|

نظر اهالي هنر و ورزش درباره فيلم غلامرضا تختي

گروه هنر: فيلم غلامرضا تختي را مي‌توان از جمله توليدات سينماي ايران دانست كه كنجكاوي زيادي به همراه داشت و از جمله فيلم‌هاي پربحث جشنواره فيلم فجر بود. اين فيلم در جشنواره فيلم فجر توانست نظر بسياري از مخاطبان و اهالي سينما را به خود جلب كند. از ابتداي اكران نيز چهره‌هاي زيادي به تمجيد از اين فيلم پرداختند. سیدمحمد بهشتی درباره اين فيلم نوشت: جامعه برای ادامۀ حیات نیاز به اسطوره دارد. اسطوره‌ها شخصیت‌هایی‌اند که مقبول مردم واقع شده‌اند و زنگارها و معایبشان زدوده و تبدیل به آینه شده‌اند. هر ملت در قاب این آینه‌هاست که موفق می‌شود چهرۀ حقیقی ولی مغفول خود را تماشا کند؛ آن خود دوست‌داشتنی‌اش را، آن خود پیروزش را. به این معنی اسطوره‌ها مهم‌ترین ثروت جامعه‌اند؛ خصوصا در بزنگاه‌های سخت، به او امید بقا می‌دهند و افقی زیبا پیش چشمش می‌گشایند. آنچه در اسطوره‌سازی به کمک مردمان می‌آید قصه است، اما این به معنی خیال‌بافی نیست؛ «شخصی» باید واقعا باشد که «اسطوره‌ای» زاده شود. گلی باید باشد که گلابی گرفته شود. اما رستمِ داستان الزاما همان راهی که رستم سیستان رفته نمی‌رود. اصلا شخص، توان همراهی با اسطوره‌اش را ندارد. زندگیِ شخص، شخصی است. شخص ممکن است هزار ایراد داشته باشد، عصبانی شود و اشتباه کند. حیات اسطوره اما شخصی نیست؛ اسطوره بار آمال یک ملت را به دوش می‌کشد. روایت فیلم از نیمه‌هایش دیگر فقط جریان کُشتیِ تختی و رقبایش نیست، کشتی‌ای دائمی درون تختی برپا بود. شخصِ تختی تحمل بار این اسطوره را نداشت اما هرقدر سعی می‌کرد، نمی‌توانست پشت تختیِ اسطوره را به خاک بمالد. اسطورۀ تختی نیز به زندان تنگ محدودیت‌های شخصی تن نمی‌داد. فیلم چه خوب خستگی و درماندگی او را به تصویر می‌کشد؛ حمل چنین آینۀ سترگی از تحمل شخص، با تنگناهای این عالم، خارج است؛ حتی اگر تختی باشد. بی‌علت نیست که آرش، رستم و پوریای ولی، همگی پس از مرگشان اسطوره شدند، وقتی که دیگر از بندهای حیات شخصی رهیده بودند. اما وای به حال تختی که در حین حیات اسطوره شد. زیراکه خودِ شخص بیش از هر کس دیگری مستعد شکستنِ آینه‌ای است که جامعه از او ساخته، اصلا فقط اوست که می‌تواند این آینه را بشکند. چه اسطوره‌هایی که در نطفه ماند و هرگز متولد نشد تنها ازآن‌رو که از حد تحمل شخص خارج بود. حفظ حرمت این آینه یگانه تمنای تختی بود. این فیلم، بازگوییِ اسطوره و زدودن زنگارهای این آینه، نشانۀ احساس مسئولیت اجتماعیِ راویِ آن است. این میدانی نیست که کسی بتواند به خطا بر هدف تیری بزند. آزمون دشواری است. کسی که عزم روایت تختی را کرده، قدم در راه اسلافش گذاشته؛ یعنی فردوسی‌ و حماسه‌سرایانی چون او. کسانی که با اندیشۀ بلند و قلم توانایشان دست‌به‌کار عصاری شدند تا وقتی که گل رفت و گلستانی نماند، گلابی باشد که عطر خوشش، گل را در یاد ما زنده نگه دارد.

گروه هنر: فيلم غلامرضا تختي را مي‌توان از جمله توليدات سينماي ايران دانست كه كنجكاوي زيادي به همراه داشت و از جمله فيلم‌هاي پربحث جشنواره فيلم فجر بود. اين فيلم در جشنواره فيلم فجر توانست نظر بسياري از مخاطبان و اهالي سينما را به خود جلب كند. از ابتداي اكران نيز چهره‌هاي زيادي به تمجيد از اين فيلم پرداختند. سیدمحمد بهشتی درباره اين فيلم نوشت: جامعه برای ادامۀ حیات نیاز به اسطوره دارد. اسطوره‌ها شخصیت‌هایی‌اند که مقبول مردم واقع شده‌اند و زنگارها و معایبشان زدوده و تبدیل به آینه شده‌اند. هر ملت در قاب این آینه‌هاست که موفق می‌شود چهرۀ حقیقی ولی مغفول خود را تماشا کند؛ آن خود دوست‌داشتنی‌اش را، آن خود پیروزش را. به این معنی اسطوره‌ها مهم‌ترین ثروت جامعه‌اند؛ خصوصا در بزنگاه‌های سخت، به او امید بقا می‌دهند و افقی زیبا پیش چشمش می‌گشایند. آنچه در اسطوره‌سازی به کمک مردمان می‌آید قصه است، اما این به معنی خیال‌بافی نیست؛ «شخصی» باید واقعا باشد که «اسطوره‌ای» زاده شود. گلی باید باشد که گلابی گرفته شود. اما رستمِ داستان الزاما همان راهی که رستم سیستان رفته نمی‌رود. اصلا شخص، توان همراهی با اسطوره‌اش را ندارد. زندگیِ شخص، شخصی است. شخص ممکن است هزار ایراد داشته باشد، عصبانی شود و اشتباه کند. حیات اسطوره اما شخصی نیست؛ اسطوره بار آمال یک ملت را به دوش می‌کشد. روایت فیلم از نیمه‌هایش دیگر فقط جریان کُشتیِ تختی و رقبایش نیست، کشتی‌ای دائمی درون تختی برپا بود. شخصِ تختی تحمل بار این اسطوره را نداشت اما هرقدر سعی می‌کرد، نمی‌توانست پشت تختیِ اسطوره را به خاک بمالد. اسطورۀ تختی نیز به زندان تنگ محدودیت‌های شخصی تن نمی‌داد. فیلم چه خوب خستگی و درماندگی او را به تصویر می‌کشد؛ حمل چنین آینۀ سترگی از تحمل شخص، با تنگناهای این عالم، خارج است؛ حتی اگر تختی باشد. بی‌علت نیست که آرش، رستم و پوریای ولی، همگی پس از مرگشان اسطوره شدند، وقتی که دیگر از بندهای حیات شخصی رهیده بودند. اما وای به حال تختی که در حین حیات اسطوره شد. زیراکه خودِ شخص بیش از هر کس دیگری مستعد شکستنِ آینه‌ای است که جامعه از او ساخته، اصلا فقط اوست که می‌تواند این آینه را بشکند. چه اسطوره‌هایی که در نطفه ماند و هرگز متولد نشد تنها ازآن‌رو که از حد تحمل شخص خارج بود. حفظ حرمت این آینه یگانه تمنای تختی بود. این فیلم، بازگوییِ اسطوره و زدودن زنگارهای این آینه، نشانۀ احساس مسئولیت اجتماعیِ راویِ آن است. این میدانی نیست که کسی بتواند به خطا بر هدف تیری بزند. آزمون دشواری است. کسی که عزم روایت تختی را کرده، قدم در راه اسلافش گذاشته؛ یعنی فردوسی‌ و حماسه‌سرایانی چون او. کسانی که با اندیشۀ بلند و قلم توانایشان دست‌به‌کار عصاری شدند تا وقتی که گل رفت و گلستانی نماند، گلابی باشد که عطر خوشش، گل را در یاد ما زنده نگه دارد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها