دمنوش ونگوگ با رسپی غضنفر!
گیتی صفرزاده
میشود حدس زد که وقتی برادران لومیر داشتند برای ساخت دوربین فیلمبرداری تلاش میکردند تا تصویر متحرک را روی پرده نشان دهند، پدرشان به آنها گفته: گلپسرها، شما همین آدمهایی که دو پایشان روی زمین است را بچسبید و سروسامانی به زندگیتان بدهید، آدم روی پرده پیشکشتان و وقتی ونسان ونگوگ ستاره و دشت و مزرعه را به آن شکل عجیب و غریب میکشیده، دوستی بغل گوشش زمزمه میکرده: ونسانجان، آن چیزی را که مردم دوست دارند بکش، بیخیال آنچه توی کلهات هست و آشپزی که داشته برای اولین بار میرزاقاسمی را ابداع میکرده، خیلی امیدوار نبوده که در مقابل اشکنهخوران طرفداری پیدا کند. اما خوششانس بودهایم که هیچکدام از این آدمها از سلیقه زمان و خواسته روزگار خودشان پیروی نکردند و باعث شدند چیزی به دنیای ما، به زندگیمان و به نگاهمان افزوده شود. صد البته آدمهایی که در هر دوره بر اساس سلیقه عمومی کار کردند، هم قابل احترامند اما چیزی که باعث بازشدن دریچههای تازهای به زندگی بشری شده است، مربوط به همان چنددرصدی بوده که خواستهاند جور دیگر دیدن، بودن و ساختن را امتحان کنند.
غرض از این سخنرانی کاملا شعارگونه این است که نگاهی به دوروبر خودمان بیندازیم؛ به همان سلیقه عمومی که بدجور گرفتارش شدهایم. پا به داخل سینما که میگذاریم، فیلمهایی میبینیم که بر اساس سلیقه عمومی ساخته شدهاند، بهترینهایشان فقط آینهای هستند که دوروبرمان را نشانمان میدهند، نه چیزی بیش نه چیزی کم؛ میخواهیم کار و کاسبی راه بیندازیم، نگاه میکنیم ببینیم از چه چیزی سود بیشتری میشود به دست آورد وگرنه خواسته دیگری نداریم؛ میخواهیم ازدواج کنیم، انتخابمان را بر اساس متر و معیارهای عمومی انجام میدهیم، بچهمان را میخواهیم به مدرسه بفرستیم، حواسمان به این است که کدام نوع مدرسه در بورس عمومی است. خلاصه نهفقط کلاه خودمان را سفت چسبیدهایم، بلکه اگر کسی خواست بیکلاه بگردد هم آنقدر آیه یأس به گوشش میخوانیم که کلا سرش را بگذارد لب باغچه و ببرد.
عجالتا این روزها بیشترین نوآوری و متفاوتبودن را فقط در کافیشاپها و رستورانهای شهر میتوان دید، وارد هرکدام که شوید، داخل منویشان یک اسم عجیب و غریب میبینید که روی یک نوشیدنی یا خوراکی جدیدالتأسیس گذاشتهاند. فقط معلوم نیست این جسارتشان چیزی هم به زندگی ما خواهد افزود یا فقط جیبمان را خالی خواهد کرد!
میشود حدس زد که وقتی برادران لومیر داشتند برای ساخت دوربین فیلمبرداری تلاش میکردند تا تصویر متحرک را روی پرده نشان دهند، پدرشان به آنها گفته: گلپسرها، شما همین آدمهایی که دو پایشان روی زمین است را بچسبید و سروسامانی به زندگیتان بدهید، آدم روی پرده پیشکشتان و وقتی ونسان ونگوگ ستاره و دشت و مزرعه را به آن شکل عجیب و غریب میکشیده، دوستی بغل گوشش زمزمه میکرده: ونسانجان، آن چیزی را که مردم دوست دارند بکش، بیخیال آنچه توی کلهات هست و آشپزی که داشته برای اولین بار میرزاقاسمی را ابداع میکرده، خیلی امیدوار نبوده که در مقابل اشکنهخوران طرفداری پیدا کند. اما خوششانس بودهایم که هیچکدام از این آدمها از سلیقه زمان و خواسته روزگار خودشان پیروی نکردند و باعث شدند چیزی به دنیای ما، به زندگیمان و به نگاهمان افزوده شود. صد البته آدمهایی که در هر دوره بر اساس سلیقه عمومی کار کردند، هم قابل احترامند اما چیزی که باعث بازشدن دریچههای تازهای به زندگی بشری شده است، مربوط به همان چنددرصدی بوده که خواستهاند جور دیگر دیدن، بودن و ساختن را امتحان کنند.
غرض از این سخنرانی کاملا شعارگونه این است که نگاهی به دوروبر خودمان بیندازیم؛ به همان سلیقه عمومی که بدجور گرفتارش شدهایم. پا به داخل سینما که میگذاریم، فیلمهایی میبینیم که بر اساس سلیقه عمومی ساخته شدهاند، بهترینهایشان فقط آینهای هستند که دوروبرمان را نشانمان میدهند، نه چیزی بیش نه چیزی کم؛ میخواهیم کار و کاسبی راه بیندازیم، نگاه میکنیم ببینیم از چه چیزی سود بیشتری میشود به دست آورد وگرنه خواسته دیگری نداریم؛ میخواهیم ازدواج کنیم، انتخابمان را بر اساس متر و معیارهای عمومی انجام میدهیم، بچهمان را میخواهیم به مدرسه بفرستیم، حواسمان به این است که کدام نوع مدرسه در بورس عمومی است. خلاصه نهفقط کلاه خودمان را سفت چسبیدهایم، بلکه اگر کسی خواست بیکلاه بگردد هم آنقدر آیه یأس به گوشش میخوانیم که کلا سرش را بگذارد لب باغچه و ببرد.
عجالتا این روزها بیشترین نوآوری و متفاوتبودن را فقط در کافیشاپها و رستورانهای شهر میتوان دید، وارد هرکدام که شوید، داخل منویشان یک اسم عجیب و غریب میبینید که روی یک نوشیدنی یا خوراکی جدیدالتأسیس گذاشتهاند. فقط معلوم نیست این جسارتشان چیزی هم به زندگی ما خواهد افزود یا فقط جیبمان را خالی خواهد کرد!