|

ترامپ؛ فرصت طلایی برای چین

توماس فریدمن

دوست تاجری دارم که در چین فعالیت می‌کند. اخیرا در مکالمه‌ای که با هم داشتیم، اظهارنظری جالب داشت و گفت دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری است که بیش از آنکه آمریکا لیاقتش را داشته باشد، چینی‌ها شایسته‌اش هستند. ترامپ به‌درستی عقیده دارد که آمریکا قبل از آنکه چین به اندازه‌ای قدرتمند شود که دیگر نتوان آنها را به مصالحه و توافق واداشت، باید رابطه تجاری خود با این کشور را متعادل کند. ترامپ برای جلب‌توجه چین و دستیابی به این خواسته خود توپ تخریبگر تعرفه‌های تجاری را در برابر چین قرار داده و دو کشور در مرحله‌ای حساس از رابطه تجاری خود قرار گرفته‌اند.‌اما گشایش در رابطه تجاری ایالات متحده و چین در دهه 70 میلادی به‌صورت محدود صورت گرفت. در سال 2001 نیز با چراغ سبز آمریکا، چین توانست عضو سازمان تجارت جهانی شود تا درها به روی این کشور برای تبدیل‌شدن به یک ابرقدرت تجاری گشوده شود و امتیازهای متعددی را از این طریق برای توسعه اقتصاد خود دریافت کند. اما مذاکرات تجاری جدید واشنگتن و پکن با هرآنچه دو کشور پیش‌از‌این داشتند، تفاوت‌های اساسی دارد و مسیر تازه‌ای در رابطه تجاری و سیاسی ایالات متحده و چین ایجاد خواهد کرد.در اولین گام برای رقم‌خوردن پایان خوش در این تنش تجاری و تعرفه‌ای میان واشنگتن و پکن، دونالد ترامپ باید لفاظی‌ها و جنگ خود را علیه پکن در توییتر پایان دهد. دولت ترامپ باید به این واقعیت آگاه باشد که نمی‌تواند به تمام خواسته‌های خود در تنش تجاری با چین دست یابد و باید به بهترین توافق ممکن رضایت دهد.از سوی دیگر شی جینپینگ، رئیس‌جمهور چین هم باید این واقعیت را بپذیرد که کشورش دیگر نمی‌تواند مانند 40 سال اخیر از امتیازهای ویژه و خاص بهره ببرد. شی باید آن‌قدر باهوش باشد که بداند با تکرار شعار جنجالی «هیچ کشوری نمی‌تواند به چین دیکته کند که چه کاری انجام دهد»، نمی‌تواند به بهترین توافق ممکن با دولت ترامپ دست یابد؛ چرا‌که پکن قادر نیست ایالات متحده و دیگر کشورها را مجاب کند که نیازهای اولیه تولیدات کارخانه‌های خود را به‌جای چین از جایی دیگر سفارش دهند.ایالات متحده و چین، از دهه 80 میلادی که رابطه تجاری خود را از سر گرفتند، در قالب الگویی تقریبا ثابت عمل می‌کردند: آمریکا از چین اسباب‌بازی، تی‌شرت، کفش تنیس، تجهیزات ماشینی و پنل‌های نوری می‌خرید و در مقابل، چین نیز دانه‌های سویا و هواپیماهای بویینگ از آمریکا وارد می‌کرد. اما در این میان چین با کار طاقت‌فرسا، ایجاد زیرساخت‌های هوشمند، آگاه‌سازی شهروندان خود، اجبار به انتقال تکنولوژی از کمپانی‌های آمریکا، حمایت گسترده دولتی از شرکت‌های چینی، اعمال تعرفه‌های سنگین و نادیده‌گرفتن قوانین تجارت جهانی و سرقت مالکیت معنوی، تعادل تجاری دو کشور را برهم زد و توانست بویینگ‌ها و دانه‌های سویای بیشتری از ایالات متحده خریداری کند.نکته جالب در این میان اصرار مقام‌های چینی بود که می‌گفتند کشورشان «همچنان یک کشور فقیر درحال‌توسعه» است و نیاز به افزایش تولید دارد. این ادعا در شرایطی مطرح می‌شد که چین با اختلاف بسیار، بزرگ‌ترین تولید‌کننده در جهان نام گرفته بود.برنامه‌های جاه‌طلبانه شی جینپینگ تحت عنوان «ساخت چین 2025»، علاوه بر آنکه کمک‌های دولت از بخش خصوصی چین و توسعه تکنولوژیک این ابرقدرت اقتصادی جهان را افزایش می‌دهد، وابستگی چین به غرب برای توسعه تکنولوژی‌های جدید در حوزه‌های مختلف را نیز کاهش می‌دهد.
در نتیجه این اقدامات و سیاست‌ها و با توجه به اینکه کمپانی‌های چینی مستقیما با کمپانی‌های آمریکایی وارد رقابت نابرابر شده بودند، یارانه‌های اختصاص‌یافته حکومت چین به صنایع این کشور، سیاست‌های حمایت‌گرایانه پکن، تقلب و نادیده‌گرفتن قوانین تجاری و انتقال اجباری فناوری‌های نوین به یک تهدید بزرگ تبدیل شد. این یک دیوانگی است که غرب به چین اجازه دهد از همین فرمول که با استفاده از آن از فقر نجات یافت، به رقیبی بزرگ در آینده در تمام صنایع تبدیل شود.
ترامپ دراین‌باره نگرانی قابل‌درکی دارد؛ اما آنچه او و حتی شی جینپینگ را در مسیر اشتباه قرار داده این است که تصور می‌کند تجارت به مثابه یک جنگ است. واقعیت این است که تجارت برخلاف جنگ می‌تواند موقعیت برد- برد برای دو طرف ایجاد کند. اما لازمه آن امتیاز‌دادن و عقب‌نشینی دو طرف و در این مورد، چین است. نمی‌توان برای توسعه اقتصادی تلاش کرد و هم‌زمان قوانین تجاری و حق مالکیت معنوی را زیر پا گذاشت.
روندی که چین در پیش گرفته مستلزم آن است که چین علاوه بر ثروتمند‌شدن، مسئولیت‌پذیرتر شود. اما این کشور نه‌تنها مسئولیت‌پذیر نمی‌شود بلکه با سرعت بیشتری اقدام به نظامی‌کردن جزایر دریای چین جنوبی می‌کند که مورد مناقشه کشورهای اطراف قرار دارد. پکن از این طریق می‌خواهد ایالات متحده را از منطقه بیرون کند. اما اکنون ترامپ فرصتی طلایی در برابر چین قرار داده تا دو کشور با توافقی پذیرفتنی به اعتمادسازی بپردازند و باهم رشد کنند. اگر این فرصت از دست برود، شاهد ایجاد ترک‌ها و شکاف‌های جدی در روند جهانی‌سازی خواهیم بود و ایالات متحده و چین بیش از دیگر کشورها تاوان آن را پرداخت می‌کنند.
منبع: نیویورک‌تایمز

دوست تاجری دارم که در چین فعالیت می‌کند. اخیرا در مکالمه‌ای که با هم داشتیم، اظهارنظری جالب داشت و گفت دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری است که بیش از آنکه آمریکا لیاقتش را داشته باشد، چینی‌ها شایسته‌اش هستند. ترامپ به‌درستی عقیده دارد که آمریکا قبل از آنکه چین به اندازه‌ای قدرتمند شود که دیگر نتوان آنها را به مصالحه و توافق واداشت، باید رابطه تجاری خود با این کشور را متعادل کند. ترامپ برای جلب‌توجه چین و دستیابی به این خواسته خود توپ تخریبگر تعرفه‌های تجاری را در برابر چین قرار داده و دو کشور در مرحله‌ای حساس از رابطه تجاری خود قرار گرفته‌اند.‌اما گشایش در رابطه تجاری ایالات متحده و چین در دهه 70 میلادی به‌صورت محدود صورت گرفت. در سال 2001 نیز با چراغ سبز آمریکا، چین توانست عضو سازمان تجارت جهانی شود تا درها به روی این کشور برای تبدیل‌شدن به یک ابرقدرت تجاری گشوده شود و امتیازهای متعددی را از این طریق برای توسعه اقتصاد خود دریافت کند. اما مذاکرات تجاری جدید واشنگتن و پکن با هرآنچه دو کشور پیش‌از‌این داشتند، تفاوت‌های اساسی دارد و مسیر تازه‌ای در رابطه تجاری و سیاسی ایالات متحده و چین ایجاد خواهد کرد.در اولین گام برای رقم‌خوردن پایان خوش در این تنش تجاری و تعرفه‌ای میان واشنگتن و پکن، دونالد ترامپ باید لفاظی‌ها و جنگ خود را علیه پکن در توییتر پایان دهد. دولت ترامپ باید به این واقعیت آگاه باشد که نمی‌تواند به تمام خواسته‌های خود در تنش تجاری با چین دست یابد و باید به بهترین توافق ممکن رضایت دهد.از سوی دیگر شی جینپینگ، رئیس‌جمهور چین هم باید این واقعیت را بپذیرد که کشورش دیگر نمی‌تواند مانند 40 سال اخیر از امتیازهای ویژه و خاص بهره ببرد. شی باید آن‌قدر باهوش باشد که بداند با تکرار شعار جنجالی «هیچ کشوری نمی‌تواند به چین دیکته کند که چه کاری انجام دهد»، نمی‌تواند به بهترین توافق ممکن با دولت ترامپ دست یابد؛ چرا‌که پکن قادر نیست ایالات متحده و دیگر کشورها را مجاب کند که نیازهای اولیه تولیدات کارخانه‌های خود را به‌جای چین از جایی دیگر سفارش دهند.ایالات متحده و چین، از دهه 80 میلادی که رابطه تجاری خود را از سر گرفتند، در قالب الگویی تقریبا ثابت عمل می‌کردند: آمریکا از چین اسباب‌بازی، تی‌شرت، کفش تنیس، تجهیزات ماشینی و پنل‌های نوری می‌خرید و در مقابل، چین نیز دانه‌های سویا و هواپیماهای بویینگ از آمریکا وارد می‌کرد. اما در این میان چین با کار طاقت‌فرسا، ایجاد زیرساخت‌های هوشمند، آگاه‌سازی شهروندان خود، اجبار به انتقال تکنولوژی از کمپانی‌های آمریکا، حمایت گسترده دولتی از شرکت‌های چینی، اعمال تعرفه‌های سنگین و نادیده‌گرفتن قوانین تجارت جهانی و سرقت مالکیت معنوی، تعادل تجاری دو کشور را برهم زد و توانست بویینگ‌ها و دانه‌های سویای بیشتری از ایالات متحده خریداری کند.نکته جالب در این میان اصرار مقام‌های چینی بود که می‌گفتند کشورشان «همچنان یک کشور فقیر درحال‌توسعه» است و نیاز به افزایش تولید دارد. این ادعا در شرایطی مطرح می‌شد که چین با اختلاف بسیار، بزرگ‌ترین تولید‌کننده در جهان نام گرفته بود.برنامه‌های جاه‌طلبانه شی جینپینگ تحت عنوان «ساخت چین 2025»، علاوه بر آنکه کمک‌های دولت از بخش خصوصی چین و توسعه تکنولوژیک این ابرقدرت اقتصادی جهان را افزایش می‌دهد، وابستگی چین به غرب برای توسعه تکنولوژی‌های جدید در حوزه‌های مختلف را نیز کاهش می‌دهد.
در نتیجه این اقدامات و سیاست‌ها و با توجه به اینکه کمپانی‌های چینی مستقیما با کمپانی‌های آمریکایی وارد رقابت نابرابر شده بودند، یارانه‌های اختصاص‌یافته حکومت چین به صنایع این کشور، سیاست‌های حمایت‌گرایانه پکن، تقلب و نادیده‌گرفتن قوانین تجاری و انتقال اجباری فناوری‌های نوین به یک تهدید بزرگ تبدیل شد. این یک دیوانگی است که غرب به چین اجازه دهد از همین فرمول که با استفاده از آن از فقر نجات یافت، به رقیبی بزرگ در آینده در تمام صنایع تبدیل شود.
ترامپ دراین‌باره نگرانی قابل‌درکی دارد؛ اما آنچه او و حتی شی جینپینگ را در مسیر اشتباه قرار داده این است که تصور می‌کند تجارت به مثابه یک جنگ است. واقعیت این است که تجارت برخلاف جنگ می‌تواند موقعیت برد- برد برای دو طرف ایجاد کند. اما لازمه آن امتیاز‌دادن و عقب‌نشینی دو طرف و در این مورد، چین است. نمی‌توان برای توسعه اقتصادی تلاش کرد و هم‌زمان قوانین تجاری و حق مالکیت معنوی را زیر پا گذاشت.
روندی که چین در پیش گرفته مستلزم آن است که چین علاوه بر ثروتمند‌شدن، مسئولیت‌پذیرتر شود. اما این کشور نه‌تنها مسئولیت‌پذیر نمی‌شود بلکه با سرعت بیشتری اقدام به نظامی‌کردن جزایر دریای چین جنوبی می‌کند که مورد مناقشه کشورهای اطراف قرار دارد. پکن از این طریق می‌خواهد ایالات متحده را از منطقه بیرون کند. اما اکنون ترامپ فرصتی طلایی در برابر چین قرار داده تا دو کشور با توافقی پذیرفتنی به اعتمادسازی بپردازند و باهم رشد کنند. اگر این فرصت از دست برود، شاهد ایجاد ترک‌ها و شکاف‌های جدی در روند جهانی‌سازی خواهیم بود و ایالات متحده و چین بیش از دیگر کشورها تاوان آن را پرداخت می‌کنند.
منبع: نیویورک‌تایمز

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها