روايت امير محبيان از امكان شكلگيري جريان سوم سياست در گفتوگو با «شرق»:
2 جناح موجود بهشدت دچار فرسودگي نيروها و كهنگي شعارها شدهاند
شرق: آيا فضاي سياسي كشور امكان يا ظرفيت شكلگيري جريان سومی را خواهد داشت؟ اصلا اين اجازه داده خواهد شد؟ در اين صورت، اين جريان سوم از بطن يا كنار كدام جريان موجود برخواهد خاست؟ آيا اين امكان وجود دارد كه جريان سومي بدون پيشينه و پشتوانه نسبت به دو جريان موجود شكل بگيرد؟ در اين صورت از كجا و چطور و مخاطبان آن چه گروهي خواهند بود؟ چه گفتماني خواهد داشت و بدنه حامي آن چه كساني هستند؟ امير محبيان، استاد دانشگاه، روزنامهنگار و تحليلگر سياسي، به این سؤالات «شرق» پاسخ ميدهد.
آيا امكان شكلگيري جريان سومی در سياست ايران وجود دارد؟
در تاريخ بعد از انقلاب معمولا دو جريان اصلي فضاي سياسي را بين خود تقسيم ميكردهاند و جريانهاي ديگر هرچند وجود داشتهاند، اما در عمل قدرت تأثيرگذاري زيادي نداشتهاند. اين دو جريان هر زمان نام و عنواني داشتهاند، و اين مهمترين شاخصه آسان آن بود كه هويتشان عمدتا در نفي رقيب شكل ميگرفت. اين دو جريان با قرمز و آبيكردن صحنه سياسي، عملا توجهات را به خود جلب ميكردند و فضايي براي بازي جريان سوم باقي نميگذاشتند. اين در عرصه سياسي بود، اما عرصه اجتماعي، ويژگيهاي ديگري داشته و دارد. درباره اينكه چرا فضاي سياسي ما دوقطبي است، فرضيههای متعددي ميتوان مطرح كرد. بشخصه تحليل روانشناختي ملت ايران را ترجيح ميدهم كه هنوز مقهور كهنالگوي (آركتايپ) دوقطبي خير و شر زرتشتي است كه بر اساس منطق دوقطبي و باينري درست و غلط عمل ميكند و نگرش طيفي ندارد. طبعا در اين منطق فقط دو جريان معارض در برابر هم قرار ميگيرند كه هركدام خود را خير و رقيب را شر به شمار ميآورند.
اصلا در شرايط فعلي ما جريان سوم داريم؟
درحالحاضر در برابر دو جريان موجود، جريان سومي وجود دارد كه كار خود را ميكند و ارزشهاي خود را بهمرور از خلوتخانهها به عرصه خيابانها ميآورد و آنهم جريان مردم عادي است. اين جريان قبلا ميكوشيد با رأيدادن به جرياناتي كه به مطالباتش نزديك بود، گام به گام خواست خود را بهتدريج به فضاي سياسي تحميل كند كه به گمانم صبورانه عمل كرده و تاحدودي موفق هم شده است. اين جريان چندي است كه هر دو جريان غالب سياسي را پشت سر گذاشته و در فضاي مجازي، با تأثيرگذاري خود از طريق تلطيف فضاي اجتماعي و سياسي، در راستاي خواست خود به حيات ادامه ميدهد. مطالبات اين جريان اجتماعي تا پيش از اين بيشتر اجتماعي بود، ولي با بههمريختن يا مشكل پيداشدن در فضاي اقتصادي، فعلا تقاضاهاي اقتصادي غلبه يافته است.
اگر بخواهد جريان سومي شكل بگيرد، زمينههايش وجود دارد؟ چه زمينههايي نياز دارد؟
واقعيت اين است كه دو جناح موجود بهشدت دچار فرسودگي نيروها و كهنگي شعارها شدهاند و سالهاست هيچ توليد فكر جديدي را در آنها شاهد نيستيم. علت عمده آن، این بوده و هست كه انگيزه حركتي جناحهاي ما در نفي رقيب بوده است نه تحليل دقيق و برنامهريزي ايجابي براي حكمراني. به بيان سادهتر، آنها براي آن قدرت را به دست ميگرفتند تا رقيب به قدرت نرسد، نه آنكه براي مديريت كشور برنامه حسابشدهاي داشته باشند. در نتيجه بعد از بهقدرترسيدن، بهويژه در رياستجمهوري و استقرار در قدرت و مواجهه با واقعيتهاي حكمراني، رويكرد آنها تغيير كرده و در بستر عملگرايي از شعارهايي كه با آن به قدرت رسيدهاند، فاصله ميگيرند. بهمرور در كشور دو جريان كه قبلا در پوشش دو جناح در مقابل هم بودند، به صورت شفافتر در حال مواجهه هستند؛ جريان حاكميت كه ميخواهد قدرت خود را از طريق ايجاد پذيرش آرمانها در ميان تودهها بگستراند و اطاعت ايجاد كند و در مقابل جريان مردم عادي كه با ارزشها و آرمانها تقابل ندارد، ولي اولويتهايش متفاوت است.
منشأ قدرت در خيابانها قرار دارد، ولي تحليل غلط رويكرد تودهها ممكن است جريانها و افراد را به تقابل بيپشتوانه با قدرت حاكميت و در نهايت نابودي بكشاند.
اين جريان سوم اگر بخواهد شكل بگيرد احتمالا از دل كدام دو جريان اصلي برخواهد خاست؟ يا به كداميك از اين دو نزديكتر خواهد بود؟
جريان سومي اگر بخواهد شكل بگيرد؛ بايد بتواند تحليل دقيقي از عملكرد حاكميت و مردم و نيز رويكردهاي جناحها داشته باشد. روند سايش ارزشهاي حاكميت و غلبه ارزشهاي عرفي بهصورت ديالكتيكي سالهاست ادامه دارد. اين روند، ماهيت جناحها را نيز باوجود تعصب در شعارهايشان تغيير داده، رفتارها هم تغيير يافته است. قالبها مانده است كه بخشي از جريانات براي حفظ آن تلاش ميكنند. متأسفانه ناتواني در توليد محتوا عملا اين قالبها را نامنعطف کرده است. به گمانم بخشي از حاكميت و بخشي از تودهها در بستر عملگرايي به هم نزديك ميشوند؛ اينكه اين امر يك جريان مؤثر را خواهد ساخت يا نه نميدانم. جامعه دو راه بيشتر ندارد. تقابل ارزشهاي حاكميت و بدنه اجتماعي بدون نوعي سازش محتمل و با رسيدن به حد وسطي است كه طرفين به حدي از مطالبات خود راضي باشند. البته نبايد فراموش كرد كه ماهيت جمهوري اسلامي با نظامهاي سياسي فاقد بدنه مردمي متفاوت بوده و جمهوري اسلامي علاوه بر خصلت حاكميتي بخشي از ارزشهاي اجتماعي قدرتمند را نمايندگي ميكند. اين امر به استواري حاكميت جمهوري اسلامي ميافزايد.
ما در تاريخ معاصر تجربه جريان سوم را هم داشتهايم. ماجراي جداشدن خليل ملكي و جلال آلاحمد از حزب توده و بعد از حزب زحمتكشان. آيا شرايط فعلي سياست ما شباهتي به آن زمان دارد؟ آيا بهلحاظ شكلي و زمينهمندي تاريخي و نه ماهوي، ميتوان اصلا شباهتی تاريخي بين شرايط آن زمان و اکنون قائل شد؟
جريانهاي سياسي كه در تاريخ از خود به عنوان جريان سوم ياد ميكردند، ماهيتا سياسي و ریزششدهها يا راندهشدهها يا از راهماندههاي جريانات غالب بودند، درحاليكه آنچه بيان شد اين است كه اكنون جريان سوم واقعي جريان اجتماعي مردمي است كه از جهاتي از هر دو جناح عبور كرده و احتمالا جناحها براي كسب رأي مجبورند اولويتهاي آنها را تكرار كنند؛ اينكه اين جريان اجتماعي چه زماني نماينده سياسي خود را تحت عنوان يك حزب یا جناح خواهد داشت معلوم نيست.
برخي ميگويند جريان سوم به براندازي ختم شده و مثالش شعار نه به اصولگرايي واصلاحطلبي است، آيا شما با اين ايدهها موافقايد؟
خير؛ اينها نگاه سادهانگارانه به فضاي سياسي و اجتماعي ايران است. تقليل جريان اجتماعي به جريانات پسزدهشده از حاكميت كاملا نگرش غلطي است. موج اجتماعي مذكور بهصورت ظريف و ناديدني، سالهاست به مرور و به تدريج ارزشهاي خود و اولويتهاي خود را به جريانات تحميل كرده است. آخرين مقاومتها را شاهديم. به گمانم در حال رسيدن به نقطه سازش ميان اولويتهاي حاكميت و بدنه اجتماعي هستيم احتمالا چند شوك اين همراهي را شدت ميبخشد.
آيا ميتوان یا باید، به شكلگيري جريان سوم در داخل اميد داشت؟ اصلا اين شكلگيري نياز يا ضرورتي دارد و به برونرفتی در راستی تأمین بهتر منافع مردم و اداره بهتر کشور منجر خواهد شد؟
اساسا معتقدم براي حل مشكلات، نميتوان اميدي جدي به حوزه سياست داشت. حوزه سياست ما الان خودش مسئله است نه حلال مسئله. براي حل مشكلات تا ميتوان بايد سياستزدايي كرد؛ هم اقتصاد و هم اجتماع و هم فرهنگ را و البته بهويژه عرصه مديريت را.
آيا احمدينژاد را ميتوان جريان سوم لقب داد؟ اگر بلي، چرا و اگر خير چرا؟
تعريف خود را از جريان اجتماعي مذكور ارائه دادم؛ آقاي احمدينژاد و هوادارانش جريان سوم نيستند، هرچند از جريان اصولگراي سنتي فاصله گرفتهاند.
شرق: آيا فضاي سياسي كشور امكان يا ظرفيت شكلگيري جريان سومی را خواهد داشت؟ اصلا اين اجازه داده خواهد شد؟ در اين صورت، اين جريان سوم از بطن يا كنار كدام جريان موجود برخواهد خاست؟ آيا اين امكان وجود دارد كه جريان سومي بدون پيشينه و پشتوانه نسبت به دو جريان موجود شكل بگيرد؟ در اين صورت از كجا و چطور و مخاطبان آن چه گروهي خواهند بود؟ چه گفتماني خواهد داشت و بدنه حامي آن چه كساني هستند؟ امير محبيان، استاد دانشگاه، روزنامهنگار و تحليلگر سياسي، به این سؤالات «شرق» پاسخ ميدهد.
آيا امكان شكلگيري جريان سومی در سياست ايران وجود دارد؟
در تاريخ بعد از انقلاب معمولا دو جريان اصلي فضاي سياسي را بين خود تقسيم ميكردهاند و جريانهاي ديگر هرچند وجود داشتهاند، اما در عمل قدرت تأثيرگذاري زيادي نداشتهاند. اين دو جريان هر زمان نام و عنواني داشتهاند، و اين مهمترين شاخصه آسان آن بود كه هويتشان عمدتا در نفي رقيب شكل ميگرفت. اين دو جريان با قرمز و آبيكردن صحنه سياسي، عملا توجهات را به خود جلب ميكردند و فضايي براي بازي جريان سوم باقي نميگذاشتند. اين در عرصه سياسي بود، اما عرصه اجتماعي، ويژگيهاي ديگري داشته و دارد. درباره اينكه چرا فضاي سياسي ما دوقطبي است، فرضيههای متعددي ميتوان مطرح كرد. بشخصه تحليل روانشناختي ملت ايران را ترجيح ميدهم كه هنوز مقهور كهنالگوي (آركتايپ) دوقطبي خير و شر زرتشتي است كه بر اساس منطق دوقطبي و باينري درست و غلط عمل ميكند و نگرش طيفي ندارد. طبعا در اين منطق فقط دو جريان معارض در برابر هم قرار ميگيرند كه هركدام خود را خير و رقيب را شر به شمار ميآورند.
اصلا در شرايط فعلي ما جريان سوم داريم؟
درحالحاضر در برابر دو جريان موجود، جريان سومي وجود دارد كه كار خود را ميكند و ارزشهاي خود را بهمرور از خلوتخانهها به عرصه خيابانها ميآورد و آنهم جريان مردم عادي است. اين جريان قبلا ميكوشيد با رأيدادن به جرياناتي كه به مطالباتش نزديك بود، گام به گام خواست خود را بهتدريج به فضاي سياسي تحميل كند كه به گمانم صبورانه عمل كرده و تاحدودي موفق هم شده است. اين جريان چندي است كه هر دو جريان غالب سياسي را پشت سر گذاشته و در فضاي مجازي، با تأثيرگذاري خود از طريق تلطيف فضاي اجتماعي و سياسي، در راستاي خواست خود به حيات ادامه ميدهد. مطالبات اين جريان اجتماعي تا پيش از اين بيشتر اجتماعي بود، ولي با بههمريختن يا مشكل پيداشدن در فضاي اقتصادي، فعلا تقاضاهاي اقتصادي غلبه يافته است.
اگر بخواهد جريان سومي شكل بگيرد، زمينههايش وجود دارد؟ چه زمينههايي نياز دارد؟
واقعيت اين است كه دو جناح موجود بهشدت دچار فرسودگي نيروها و كهنگي شعارها شدهاند و سالهاست هيچ توليد فكر جديدي را در آنها شاهد نيستيم. علت عمده آن، این بوده و هست كه انگيزه حركتي جناحهاي ما در نفي رقيب بوده است نه تحليل دقيق و برنامهريزي ايجابي براي حكمراني. به بيان سادهتر، آنها براي آن قدرت را به دست ميگرفتند تا رقيب به قدرت نرسد، نه آنكه براي مديريت كشور برنامه حسابشدهاي داشته باشند. در نتيجه بعد از بهقدرترسيدن، بهويژه در رياستجمهوري و استقرار در قدرت و مواجهه با واقعيتهاي حكمراني، رويكرد آنها تغيير كرده و در بستر عملگرايي از شعارهايي كه با آن به قدرت رسيدهاند، فاصله ميگيرند. بهمرور در كشور دو جريان كه قبلا در پوشش دو جناح در مقابل هم بودند، به صورت شفافتر در حال مواجهه هستند؛ جريان حاكميت كه ميخواهد قدرت خود را از طريق ايجاد پذيرش آرمانها در ميان تودهها بگستراند و اطاعت ايجاد كند و در مقابل جريان مردم عادي كه با ارزشها و آرمانها تقابل ندارد، ولي اولويتهايش متفاوت است.
منشأ قدرت در خيابانها قرار دارد، ولي تحليل غلط رويكرد تودهها ممكن است جريانها و افراد را به تقابل بيپشتوانه با قدرت حاكميت و در نهايت نابودي بكشاند.
اين جريان سوم اگر بخواهد شكل بگيرد احتمالا از دل كدام دو جريان اصلي برخواهد خاست؟ يا به كداميك از اين دو نزديكتر خواهد بود؟
جريان سومي اگر بخواهد شكل بگيرد؛ بايد بتواند تحليل دقيقي از عملكرد حاكميت و مردم و نيز رويكردهاي جناحها داشته باشد. روند سايش ارزشهاي حاكميت و غلبه ارزشهاي عرفي بهصورت ديالكتيكي سالهاست ادامه دارد. اين روند، ماهيت جناحها را نيز باوجود تعصب در شعارهايشان تغيير داده، رفتارها هم تغيير يافته است. قالبها مانده است كه بخشي از جريانات براي حفظ آن تلاش ميكنند. متأسفانه ناتواني در توليد محتوا عملا اين قالبها را نامنعطف کرده است. به گمانم بخشي از حاكميت و بخشي از تودهها در بستر عملگرايي به هم نزديك ميشوند؛ اينكه اين امر يك جريان مؤثر را خواهد ساخت يا نه نميدانم. جامعه دو راه بيشتر ندارد. تقابل ارزشهاي حاكميت و بدنه اجتماعي بدون نوعي سازش محتمل و با رسيدن به حد وسطي است كه طرفين به حدي از مطالبات خود راضي باشند. البته نبايد فراموش كرد كه ماهيت جمهوري اسلامي با نظامهاي سياسي فاقد بدنه مردمي متفاوت بوده و جمهوري اسلامي علاوه بر خصلت حاكميتي بخشي از ارزشهاي اجتماعي قدرتمند را نمايندگي ميكند. اين امر به استواري حاكميت جمهوري اسلامي ميافزايد.
ما در تاريخ معاصر تجربه جريان سوم را هم داشتهايم. ماجراي جداشدن خليل ملكي و جلال آلاحمد از حزب توده و بعد از حزب زحمتكشان. آيا شرايط فعلي سياست ما شباهتي به آن زمان دارد؟ آيا بهلحاظ شكلي و زمينهمندي تاريخي و نه ماهوي، ميتوان اصلا شباهتی تاريخي بين شرايط آن زمان و اکنون قائل شد؟
جريانهاي سياسي كه در تاريخ از خود به عنوان جريان سوم ياد ميكردند، ماهيتا سياسي و ریزششدهها يا راندهشدهها يا از راهماندههاي جريانات غالب بودند، درحاليكه آنچه بيان شد اين است كه اكنون جريان سوم واقعي جريان اجتماعي مردمي است كه از جهاتي از هر دو جناح عبور كرده و احتمالا جناحها براي كسب رأي مجبورند اولويتهاي آنها را تكرار كنند؛ اينكه اين جريان اجتماعي چه زماني نماينده سياسي خود را تحت عنوان يك حزب یا جناح خواهد داشت معلوم نيست.
برخي ميگويند جريان سوم به براندازي ختم شده و مثالش شعار نه به اصولگرايي واصلاحطلبي است، آيا شما با اين ايدهها موافقايد؟
خير؛ اينها نگاه سادهانگارانه به فضاي سياسي و اجتماعي ايران است. تقليل جريان اجتماعي به جريانات پسزدهشده از حاكميت كاملا نگرش غلطي است. موج اجتماعي مذكور بهصورت ظريف و ناديدني، سالهاست به مرور و به تدريج ارزشهاي خود و اولويتهاي خود را به جريانات تحميل كرده است. آخرين مقاومتها را شاهديم. به گمانم در حال رسيدن به نقطه سازش ميان اولويتهاي حاكميت و بدنه اجتماعي هستيم احتمالا چند شوك اين همراهي را شدت ميبخشد.
آيا ميتوان یا باید، به شكلگيري جريان سوم در داخل اميد داشت؟ اصلا اين شكلگيري نياز يا ضرورتي دارد و به برونرفتی در راستی تأمین بهتر منافع مردم و اداره بهتر کشور منجر خواهد شد؟
اساسا معتقدم براي حل مشكلات، نميتوان اميدي جدي به حوزه سياست داشت. حوزه سياست ما الان خودش مسئله است نه حلال مسئله. براي حل مشكلات تا ميتوان بايد سياستزدايي كرد؛ هم اقتصاد و هم اجتماع و هم فرهنگ را و البته بهويژه عرصه مديريت را.
آيا احمدينژاد را ميتوان جريان سوم لقب داد؟ اگر بلي، چرا و اگر خير چرا؟
تعريف خود را از جريان اجتماعي مذكور ارائه دادم؛ آقاي احمدينژاد و هوادارانش جريان سوم نيستند، هرچند از جريان اصولگراي سنتي فاصله گرفتهاند.