لزوم نگاه همهجانبه به اعتیاد زنان
اسدالله افشار
یکم) اعتیاد زنان در دنیا مسئلهای پیچیده و چندوجهی است؛ اما میتوان به تعمیماتی درباره قانونمندیهای آن با تأکید بر اعتیاد زنان رسید. نگاه همهجانبه به اعتیاد زنان در کنار سایر مسائل انسانی- اجتماعی برای شناخت و ارزیابی کارآمد آن لازم و واجب است. نکته قابلتوجهی که باید به آن اشاره داشت این است که الگوهای معتادشدن و مصرف مواد مخدر و ترک اعتیاد برای زنان و مردان فرق میکند و این عامل بر طبقه و قومیت و اشتغال و تحصیلات زنان و مردان بار میشود؛ بهطورمثال مردان برای تفریح، فرار از واقعیتهای پذیرش مسئولیتهایی که در زندگی بر دوش داشته یا شکستهایی که در طول زندگی برایشان حادث شده و خارج از طاقت، حد و توان روحیشان بوده است و همچنین برای کسب لذت جنسی بیشتر به اعتیاد روی میآورند تا زنانی که عمدتا از روی غم و غصه و نرسیدن به آرزوهایشان به این کار مبادرت میورزند.
دوم) اعتیاد زمانی که متوجه زنان میشود، بر مصائب ایشان میافزاید و وابستگی خانوادگی و اقتصادی آنان را به مردان بیشتر میکند. اعتیاد زنان گستره وسیعی از استعمال سیگار و الکل تا مواد مخدر و روانگردانها را شامل میشود و غالبا با قمار و تنفروشی و انحرافات دیگری همراه است. همه این انحرافات از ارزش و وزن برابر برخوردار نیستند و به طور یکسان شامل حال زنانی از طبقات، فرهنگها، قومیتها و ملیتهای مختلف نمیشوند و برچسب انحرافی مساوی نمیخورند و توزیع زنان معتاد نیز در گستره تاریخ و جغرافیای جوامع، ثابت و یکدست نمینماید. به این نکته مهم که در همین زمینه است و حقیقتی را بیان میکند خوب است توجهی داشته باشیم و آن این موضوع است که در قرن 19 میلادی اکثریت معتادان به مورفین و تریاک در آمریکا، زنانی از طبقات اقتصادی- اجتماعی و مناطق شهری و روستایی بودند یا در سال 2001 میلادی بنا بر برآورد «مرکز ملی اعتیاد و سوءمصرف مواد مخدر»، چهار میلیون و 500 هزار زن در آمریکا معتاد به الکل، سه میلیون و 500 هزار گرفتار سوءاستفاده مواد مخدر و سه میلیون و صد هزار نفر نیز مصرفکننده منظم مواد مخدر بودهاند.
سوم) زنان یا در همراهی با پدر و همسر و گاه رئیس و کارفرما یا حادثشدن طلاق از همسر معتاد و گاهی حتی غیرمعتاد و همچنین دوستان ناباب به اعتیاد گرایش پیدا میکنند. پرواضح است طرد و حاشیهایشدن زنان معتاد بیش از مردان مخاطرهآمیز است؛ زیرا این زنان بهویژه به واسطه شرمآمیزبودن کارتنخوابی و خیابانگردی، جنس دوم یا جذب محلات بدنام شده یا در جستوجوی سرپناه به تنفروشی و معاونت در این طریق میپردازند. هزینه اعتیاد زنان به واسطه نقش آنان در بازتولید نسل و فرزندپروری حتی بیش از مردان است و جامعه را متحمل سرمایهگذاریهای کلان برای نگهداری و تربیت این فرزندان یا در غیر این صورت تأمین نیرو و تجهیزات و فضا و امکانات برای کنترل نابهنجاری رفتاری محتمل آنان در آینده خواهد کرد.
چهارم) وجود و دسترسی به مراکز ترک اعتیاد نهتنها برای زنان و مردان که بسته به منطقه سکونت و امکانات مالی و تحصیلات و طبقه و حتی داوطلببودن خود زنان برای این کار نیز فرق دارد و باورهای عمومی در نبود چنین امکانی ممکن است اعتیاد را مقدر و درمانش را تابع مشیت انگارد. و دست روی دست بگذارد و به نگاه منفی نسبت به این پدیده ادامه دهد و آن را صرفا مخاطرهای اخلاقی به حساب آورد یا حل آن را با فرار از مسئولیت و توجیه و زمینهسازیها، برعهده و بر دوش خانوادهها نهد. مراقبت از زنان در قبال اعتیاد یا ترکدادن زنان معتاد به اعتباراتی نیازمند است که بدون ارزش اضافی حاصل از عملکردهای اقتصادی نصیب جامعه یا حتی معتادان و خانوادههایشان نمیشود و این در حالی است که بخشی از همین مازاد نیز صرف تولید و توزیع مواد مخدر میشود.
پنجم) درمان اعتیاد زنان راهی بس طولانی پیشرو دارد و با دستورات اداری صرف که بعضا هم کارشناسینشده صادر شده است نهتنها معجزهای نخواهد کرد، بلکه حتی با نسخهپیچیهای مردانه که شامل حال مردان معتاد شده و برگرفته از تجارب آنان است اتفاق جدیدی را برای درمان اعتیاد زنان رقم نخواهد زد. صاحبنظران در این زمینه معتقدند رفع اعتیاد از زنان معتاد نهتنها به اراده آنان که به تحقق برابری جنس- جنسیتی در جامعه بستگی دارد و چنانچه این امر محقق نشود، احتمال آن وجود دارد که این قربانیان خاموش خشونتهای خانوادگی و اجتماعی در این عرصه سکوت اختیار کنند. برخی دیگر از کارشناسان علوم اجتماعی بر این باورند که در پرتو حل روابط نابرابر قدرت است که هم اعتبارات مالی بسنده به مشکل اعتیاد زنان اختصاص مییابد و هم اعتلای آگاهی عمومی مانع از برخورد منفی جامعه با ایشان چونان عاملی بازدارنده در رفع اعتیادشان میشود و البته جامعهشناسان به درستی میگویند؛ اصلاح معیشت زنان، الگوهای سکونت، بهداشت، آموزش و حملونقل، روندهای فرزندآوری و فرزندپروری، میزان اعتمادبهنفس و تجربه بیعدالتی و تبعیض در جامعه میتواند به انجام این امر حساس یاری
رساند. جان کلام اینکه: 1- اعتیاد زنان مستعد قرینشدن با جرائم دیگر است. 2- بهرهمندی همه زنان معتاد از امکانات موجود در ترک اعتیاد، اعم از کمپها، مراکز درمانی، کلینیکها و... 3- افزایش امکانات دولتی ترک اعتیاد برای زنان مستمند و ضعیف. 4- سپردن امور ترک اعتیاد زنان به زنان و خارجکردن مدیریت این امر از دست مردان. 5- تشریک مساعی جامعه زنان، مردان و همه ارگانهای مسئول ذیربط، سازمانهای دولتی و مردمنهاد و تمام نهادهای اجتماعی دیگر برای حل معضل عاجل اعتیاد زنان.
یکم) اعتیاد زنان در دنیا مسئلهای پیچیده و چندوجهی است؛ اما میتوان به تعمیماتی درباره قانونمندیهای آن با تأکید بر اعتیاد زنان رسید. نگاه همهجانبه به اعتیاد زنان در کنار سایر مسائل انسانی- اجتماعی برای شناخت و ارزیابی کارآمد آن لازم و واجب است. نکته قابلتوجهی که باید به آن اشاره داشت این است که الگوهای معتادشدن و مصرف مواد مخدر و ترک اعتیاد برای زنان و مردان فرق میکند و این عامل بر طبقه و قومیت و اشتغال و تحصیلات زنان و مردان بار میشود؛ بهطورمثال مردان برای تفریح، فرار از واقعیتهای پذیرش مسئولیتهایی که در زندگی بر دوش داشته یا شکستهایی که در طول زندگی برایشان حادث شده و خارج از طاقت، حد و توان روحیشان بوده است و همچنین برای کسب لذت جنسی بیشتر به اعتیاد روی میآورند تا زنانی که عمدتا از روی غم و غصه و نرسیدن به آرزوهایشان به این کار مبادرت میورزند.
دوم) اعتیاد زمانی که متوجه زنان میشود، بر مصائب ایشان میافزاید و وابستگی خانوادگی و اقتصادی آنان را به مردان بیشتر میکند. اعتیاد زنان گستره وسیعی از استعمال سیگار و الکل تا مواد مخدر و روانگردانها را شامل میشود و غالبا با قمار و تنفروشی و انحرافات دیگری همراه است. همه این انحرافات از ارزش و وزن برابر برخوردار نیستند و به طور یکسان شامل حال زنانی از طبقات، فرهنگها، قومیتها و ملیتهای مختلف نمیشوند و برچسب انحرافی مساوی نمیخورند و توزیع زنان معتاد نیز در گستره تاریخ و جغرافیای جوامع، ثابت و یکدست نمینماید. به این نکته مهم که در همین زمینه است و حقیقتی را بیان میکند خوب است توجهی داشته باشیم و آن این موضوع است که در قرن 19 میلادی اکثریت معتادان به مورفین و تریاک در آمریکا، زنانی از طبقات اقتصادی- اجتماعی و مناطق شهری و روستایی بودند یا در سال 2001 میلادی بنا بر برآورد «مرکز ملی اعتیاد و سوءمصرف مواد مخدر»، چهار میلیون و 500 هزار زن در آمریکا معتاد به الکل، سه میلیون و 500 هزار گرفتار سوءاستفاده مواد مخدر و سه میلیون و صد هزار نفر نیز مصرفکننده منظم مواد مخدر بودهاند.
سوم) زنان یا در همراهی با پدر و همسر و گاه رئیس و کارفرما یا حادثشدن طلاق از همسر معتاد و گاهی حتی غیرمعتاد و همچنین دوستان ناباب به اعتیاد گرایش پیدا میکنند. پرواضح است طرد و حاشیهایشدن زنان معتاد بیش از مردان مخاطرهآمیز است؛ زیرا این زنان بهویژه به واسطه شرمآمیزبودن کارتنخوابی و خیابانگردی، جنس دوم یا جذب محلات بدنام شده یا در جستوجوی سرپناه به تنفروشی و معاونت در این طریق میپردازند. هزینه اعتیاد زنان به واسطه نقش آنان در بازتولید نسل و فرزندپروری حتی بیش از مردان است و جامعه را متحمل سرمایهگذاریهای کلان برای نگهداری و تربیت این فرزندان یا در غیر این صورت تأمین نیرو و تجهیزات و فضا و امکانات برای کنترل نابهنجاری رفتاری محتمل آنان در آینده خواهد کرد.
چهارم) وجود و دسترسی به مراکز ترک اعتیاد نهتنها برای زنان و مردان که بسته به منطقه سکونت و امکانات مالی و تحصیلات و طبقه و حتی داوطلببودن خود زنان برای این کار نیز فرق دارد و باورهای عمومی در نبود چنین امکانی ممکن است اعتیاد را مقدر و درمانش را تابع مشیت انگارد. و دست روی دست بگذارد و به نگاه منفی نسبت به این پدیده ادامه دهد و آن را صرفا مخاطرهای اخلاقی به حساب آورد یا حل آن را با فرار از مسئولیت و توجیه و زمینهسازیها، برعهده و بر دوش خانوادهها نهد. مراقبت از زنان در قبال اعتیاد یا ترکدادن زنان معتاد به اعتباراتی نیازمند است که بدون ارزش اضافی حاصل از عملکردهای اقتصادی نصیب جامعه یا حتی معتادان و خانوادههایشان نمیشود و این در حالی است که بخشی از همین مازاد نیز صرف تولید و توزیع مواد مخدر میشود.
پنجم) درمان اعتیاد زنان راهی بس طولانی پیشرو دارد و با دستورات اداری صرف که بعضا هم کارشناسینشده صادر شده است نهتنها معجزهای نخواهد کرد، بلکه حتی با نسخهپیچیهای مردانه که شامل حال مردان معتاد شده و برگرفته از تجارب آنان است اتفاق جدیدی را برای درمان اعتیاد زنان رقم نخواهد زد. صاحبنظران در این زمینه معتقدند رفع اعتیاد از زنان معتاد نهتنها به اراده آنان که به تحقق برابری جنس- جنسیتی در جامعه بستگی دارد و چنانچه این امر محقق نشود، احتمال آن وجود دارد که این قربانیان خاموش خشونتهای خانوادگی و اجتماعی در این عرصه سکوت اختیار کنند. برخی دیگر از کارشناسان علوم اجتماعی بر این باورند که در پرتو حل روابط نابرابر قدرت است که هم اعتبارات مالی بسنده به مشکل اعتیاد زنان اختصاص مییابد و هم اعتلای آگاهی عمومی مانع از برخورد منفی جامعه با ایشان چونان عاملی بازدارنده در رفع اعتیادشان میشود و البته جامعهشناسان به درستی میگویند؛ اصلاح معیشت زنان، الگوهای سکونت، بهداشت، آموزش و حملونقل، روندهای فرزندآوری و فرزندپروری، میزان اعتمادبهنفس و تجربه بیعدالتی و تبعیض در جامعه میتواند به انجام این امر حساس یاری
رساند. جان کلام اینکه: 1- اعتیاد زنان مستعد قرینشدن با جرائم دیگر است. 2- بهرهمندی همه زنان معتاد از امکانات موجود در ترک اعتیاد، اعم از کمپها، مراکز درمانی، کلینیکها و... 3- افزایش امکانات دولتی ترک اعتیاد برای زنان مستمند و ضعیف. 4- سپردن امور ترک اعتیاد زنان به زنان و خارجکردن مدیریت این امر از دست مردان. 5- تشریک مساعی جامعه زنان، مردان و همه ارگانهای مسئول ذیربط، سازمانهای دولتی و مردمنهاد و تمام نهادهای اجتماعی دیگر برای حل معضل عاجل اعتیاد زنان.