|

او، من و آن‌ها

شرق: «برام زیاد پیش می‌آید که با کس دیگری عوضی گرفته شوم. چه آدم‌هایی که بهم برمی‌خورند و حس می‌کنند من را جایی دیده‌اند، همیشه هم یادشان نمی‌آید که در چه شرایطی، چه موقعیتی، کِی و کجا می‌توانسته‌اند ملاقاتم کرده باشند. با اینکه قیافه‌ها و اسم‌هاشان چیزی یادم نمی‌آورد، از سر ادب خودم را معرفی می‌کنم و من هم به حافظه‌ام فشار می‌آورم تا احیانا جایی یا موقعیتی یادمان بیاید که می‌توانسته‌ایم با هم باشیم. چند دقیقه بعد، ناچار از قبول اینکه نمی‌توانیم کوچک‌ترین خاطره‌ی مشترکی پیدا کنیم، برای نتیجه‌گیری، دو یا سه بار شانه بالا می‌اندازیم، چند لبخند گنگ رد و بدل می‌کنیم و من عذر می‌خواهم آن کسی که آن‌ها فکر می‌کردند نیستم. بعد، روز خوبی برای هم آرزو می‌کنیم و به راه خودمان می‌رویم. اما گاهی وقت‌ها چنان اطمینانی از خود نشان می‌دهند که جای هیچ شکی باقی نمی‌ماند. مدرک این اطمینان، ضربه‌ی محکمی است که به پشتم حواله می‌کنند و قبل از آن حسابی تکانم می‌دهند، طوری که بیهوده سعی می‌کنم تسلیمشان شوم. یک قدم عقب می‌روند تا خوب وراندازم کنند، دست آخر متقاعد می‌شوند که خودِ خودم هستم و اینکه اصلا تکان نخورده‌ام، یا اینکه چقدر عوض شده‌ام. حتی آن‌هایی که من را با ریش می‌شناختند - خودشان این‌جور می‌گویند، من که هیچ‌وقت ریش نداشته‌ام - دست آخر بی‌هیچ شکی من را بی‌ریش هم به جا می‌آورند.» آنچه خواندید آغاز رمان «عوضی» از ژوئل اگلوف، نویسنده فرانسوی، است. رمانی که با ترجمه اصغر نوری در نشر افق منتشر شده است. از همین سطرهای آغازین پیداست که در «عوضی» با طنز و موقعیت‌هایی ابسورد مواجهیم. قهرمان این رمان چنان‌که خود در آغاز می‌گوید، شخصیتی که همه او را با شخصیت‌هایی دیگر عوضی می‌گیرند و همین منجر به رقم‌خوردن موقعیت‌هایی طنزآمیز در داستان می‌شود، مثل جایی از رمان که دو نفر به‌طور هم‌زمان راوی را با دو شخص مختلف اشتباه می‌گیرند. داستان اگلوف به واقع با مقوله هویت و وجود گره خورده است و اینکه شخصیت داستان واقعا کیست. در مصاحبه‌ مکسان پولگِسی با ژوئل اگلوف که در پایان ترجمه فارسی رمان «عوضی» آمده از این موضوع نیز سخن به میان آمده است و همچنین از طنز سیاه اگلوف و وجه ابسورد کار او. در این مصاحبه همچنین به تأثیر اگلوف از فیلم‌های ژاک تاتی، کارگردان و کمدین مشهور فرانسوی، اشاره شده و اینکه در کتاب‌های او «گرایش خاصی به آدم‌های دوست‌داشتنی وجود دارد». سؤال‌کننده معتقد است که «خُل‌های دلپذیر» آثار اگلوف یادآور کاراکتر «آقای اولو»، شخصیت چند فیلمِ ژاک تاتی، هستند. اگلوف در این‌باره گفته است: «آدم درست نمی‌داند از چه چیز واقعا تأثیر می‌گیرد اما مسلما من تاتی را خیلی دوست دارم. تحت تأثیر این نوع دنیاها هستم.» او همچنین از تأثیرش از سلین و بکت سخن گفته است. اگلوف در بخشی از این مصاحبه درباره ایده‌ای که در رمان «عوضی» دنبال می‌کرده، گفته است: «چیزی که برایم جالب بود، توصیف یک شخصیت بود. بازی از این قرار بود که بگویم او همزمان همه‌کس است و هیچ‌کس نیست. ایده‌ام این بود که هویت‌های راوی طی برخورد با آدم‌های دیگر بی‌ثبات شوند.» او همچنین در بخشی از پاسخ به پرسشی درباره «طنز سیاه، ابسورد و ناپایداری وجود» در کارش می‌گوید: «طنز ابزاری عالی برای نزدیک شدنِ با فاصله به بعضی از مضامین است. همین‌طور، وسیله‌ای برای دفاع از خود است، شاید تنها وسیله، برای مقاومت در برابر فاجعه.»
آدم‌ربایی‌های مرموز
رمان فرانسوی دیگری که در نشر افق منتشر شده رمانی است به نام «گمشدگان ژاپنی» نوشته اریک فَی و ترجمه محمود گودرزی. وقایع این رمان در شرق آسیا اتفاق می‌افتد. اریک فَی در «گمشدگان ژاپنی»، چنان‌که در توضیح پشت جلد ترجمه فارسی این رمان آمده، «سرنوشت مشترک و اسرارآمیز آدم‌هایش را در شرق آسیا به تصویر می‌کشد.» وقایع «گمشدگان ژاپنی» با حوادثی سیاسی گره خورده‌اند. رمان با روایت رشته‌ای از آدم‌ربایی‌ها در ژاپن آغاز می‌شود. اریک فَی هم داستان‌نویس است و هم روزنامه‌نگار. او در «گمشدگان ژاپنی» تجربه‌اش در روزنامه‌نگاری را به داستان منتقل کرده است. در شیوه روایتگری او تأثیر گزارش روزنامه‌ای به‌خوبی مشهود است و این را با خواندن همان صفحات آغازین رمان «گمشدگان ژاپنی» می‌توان دریافت. رمان بر پایه حوادثی واقعی نوشته شده است و اریک فَی در پایان کتاب، در بخش یادداشت ضمیمه، به زمینه واقعی داستان خود و چیزهایی که از آنها برای نوشتن این رمان الهام گرفته است، اشاره‌ای می‌کند. او همچنین در پایان کتاب از کتاب‌ها و فیلم‌های مستندی نام برده که برای نوشتن «گمشدگان ژاپنی» از آنها استفاده کرده است. صفحات اول رمان ریتمی نسبتا پرشتاب دارد و حال و هوایی مرموز و دلهره‌آمیز. در این صفحات چنان‌که پیش از این اشاره شد رشته‌ای از آدم‌ربایی‌ها روایت می‌شود؛ آدم‌ربایی‌هایی مرموز و مخوف. راوی در شروع رمان قصه‌هایی از این دست را به رود نیل شبیه می‌داند، از این نظر که این دست داستان‌ها «یک سرچشمه ندارند. هزاران سرچشمه دارند و همه‌ی این سرچشمه‌ها جویبارهایی خلق می‌کنند که یکی پس از دیگری خود را به میان مسیر اصلی ماجرا - رود بزرگ - می‌اندازند.» جاهایی از رمان با راوی سوم‌شخص روایت می‌شود و قسمت‌هایی هم با راوی اول‌شخص. آ‌نچه می‌خوانید سطرهایی است از این رمان: «هیدئاکی میناموتو چیزی را که می‌بایست اوت 1978 می‌نوشت، ننوشته بود. می‌توانست با تمرکز روی آن نکته‌ی بی‌توجیه، ذکر کند: «آدم‌ربایان با قربانیان خود بیش از حد مؤدبانه حرف زده‌اند. مسئله‌ی مهم را نادیده گرفته و صلاح دیده بود درباره‌اش حرفی نزند. هیدئاکی میناموتو چه بسا در طول هجده سالی که از آن زمان می‌گذشت بارها مرتکب چنین قضاوت‌های نادرستی شده بود، از روی سهل‌انگاری، از سر بی‌توجهی. چون اغلب ترجیح داده بود زیر آفتاب زندگی حقیرش بی‌خیالی طی کند تا اینکه به عمق مسائل برود: و حالا که بازنشستگی‌اش نزدیک می‌شد به شدت از دست خودش ناراحت بود. پشیمانی، تلاش برای حفظ آبرو؟ بی‌شک امروز پشیمان بود که نمی‌خواست از نکته‌ای نظیر این غفلت کند: فرد حین آدم‌ربایی ادب و نزاکتی تعجب‌انگیز از خود نشان داده است.»

شرق: «برام زیاد پیش می‌آید که با کس دیگری عوضی گرفته شوم. چه آدم‌هایی که بهم برمی‌خورند و حس می‌کنند من را جایی دیده‌اند، همیشه هم یادشان نمی‌آید که در چه شرایطی، چه موقعیتی، کِی و کجا می‌توانسته‌اند ملاقاتم کرده باشند. با اینکه قیافه‌ها و اسم‌هاشان چیزی یادم نمی‌آورد، از سر ادب خودم را معرفی می‌کنم و من هم به حافظه‌ام فشار می‌آورم تا احیانا جایی یا موقعیتی یادمان بیاید که می‌توانسته‌ایم با هم باشیم. چند دقیقه بعد، ناچار از قبول اینکه نمی‌توانیم کوچک‌ترین خاطره‌ی مشترکی پیدا کنیم، برای نتیجه‌گیری، دو یا سه بار شانه بالا می‌اندازیم، چند لبخند گنگ رد و بدل می‌کنیم و من عذر می‌خواهم آن کسی که آن‌ها فکر می‌کردند نیستم. بعد، روز خوبی برای هم آرزو می‌کنیم و به راه خودمان می‌رویم. اما گاهی وقت‌ها چنان اطمینانی از خود نشان می‌دهند که جای هیچ شکی باقی نمی‌ماند. مدرک این اطمینان، ضربه‌ی محکمی است که به پشتم حواله می‌کنند و قبل از آن حسابی تکانم می‌دهند، طوری که بیهوده سعی می‌کنم تسلیمشان شوم. یک قدم عقب می‌روند تا خوب وراندازم کنند، دست آخر متقاعد می‌شوند که خودِ خودم هستم و اینکه اصلا تکان نخورده‌ام، یا اینکه چقدر عوض شده‌ام. حتی آن‌هایی که من را با ریش می‌شناختند - خودشان این‌جور می‌گویند، من که هیچ‌وقت ریش نداشته‌ام - دست آخر بی‌هیچ شکی من را بی‌ریش هم به جا می‌آورند.» آنچه خواندید آغاز رمان «عوضی» از ژوئل اگلوف، نویسنده فرانسوی، است. رمانی که با ترجمه اصغر نوری در نشر افق منتشر شده است. از همین سطرهای آغازین پیداست که در «عوضی» با طنز و موقعیت‌هایی ابسورد مواجهیم. قهرمان این رمان چنان‌که خود در آغاز می‌گوید، شخصیتی که همه او را با شخصیت‌هایی دیگر عوضی می‌گیرند و همین منجر به رقم‌خوردن موقعیت‌هایی طنزآمیز در داستان می‌شود، مثل جایی از رمان که دو نفر به‌طور هم‌زمان راوی را با دو شخص مختلف اشتباه می‌گیرند. داستان اگلوف به واقع با مقوله هویت و وجود گره خورده است و اینکه شخصیت داستان واقعا کیست. در مصاحبه‌ مکسان پولگِسی با ژوئل اگلوف که در پایان ترجمه فارسی رمان «عوضی» آمده از این موضوع نیز سخن به میان آمده است و همچنین از طنز سیاه اگلوف و وجه ابسورد کار او. در این مصاحبه همچنین به تأثیر اگلوف از فیلم‌های ژاک تاتی، کارگردان و کمدین مشهور فرانسوی، اشاره شده و اینکه در کتاب‌های او «گرایش خاصی به آدم‌های دوست‌داشتنی وجود دارد». سؤال‌کننده معتقد است که «خُل‌های دلپذیر» آثار اگلوف یادآور کاراکتر «آقای اولو»، شخصیت چند فیلمِ ژاک تاتی، هستند. اگلوف در این‌باره گفته است: «آدم درست نمی‌داند از چه چیز واقعا تأثیر می‌گیرد اما مسلما من تاتی را خیلی دوست دارم. تحت تأثیر این نوع دنیاها هستم.» او همچنین از تأثیرش از سلین و بکت سخن گفته است. اگلوف در بخشی از این مصاحبه درباره ایده‌ای که در رمان «عوضی» دنبال می‌کرده، گفته است: «چیزی که برایم جالب بود، توصیف یک شخصیت بود. بازی از این قرار بود که بگویم او همزمان همه‌کس است و هیچ‌کس نیست. ایده‌ام این بود که هویت‌های راوی طی برخورد با آدم‌های دیگر بی‌ثبات شوند.» او همچنین در بخشی از پاسخ به پرسشی درباره «طنز سیاه، ابسورد و ناپایداری وجود» در کارش می‌گوید: «طنز ابزاری عالی برای نزدیک شدنِ با فاصله به بعضی از مضامین است. همین‌طور، وسیله‌ای برای دفاع از خود است، شاید تنها وسیله، برای مقاومت در برابر فاجعه.»
آدم‌ربایی‌های مرموز
رمان فرانسوی دیگری که در نشر افق منتشر شده رمانی است به نام «گمشدگان ژاپنی» نوشته اریک فَی و ترجمه محمود گودرزی. وقایع این رمان در شرق آسیا اتفاق می‌افتد. اریک فَی در «گمشدگان ژاپنی»، چنان‌که در توضیح پشت جلد ترجمه فارسی این رمان آمده، «سرنوشت مشترک و اسرارآمیز آدم‌هایش را در شرق آسیا به تصویر می‌کشد.» وقایع «گمشدگان ژاپنی» با حوادثی سیاسی گره خورده‌اند. رمان با روایت رشته‌ای از آدم‌ربایی‌ها در ژاپن آغاز می‌شود. اریک فَی هم داستان‌نویس است و هم روزنامه‌نگار. او در «گمشدگان ژاپنی» تجربه‌اش در روزنامه‌نگاری را به داستان منتقل کرده است. در شیوه روایتگری او تأثیر گزارش روزنامه‌ای به‌خوبی مشهود است و این را با خواندن همان صفحات آغازین رمان «گمشدگان ژاپنی» می‌توان دریافت. رمان بر پایه حوادثی واقعی نوشته شده است و اریک فَی در پایان کتاب، در بخش یادداشت ضمیمه، به زمینه واقعی داستان خود و چیزهایی که از آنها برای نوشتن این رمان الهام گرفته است، اشاره‌ای می‌کند. او همچنین در پایان کتاب از کتاب‌ها و فیلم‌های مستندی نام برده که برای نوشتن «گمشدگان ژاپنی» از آنها استفاده کرده است. صفحات اول رمان ریتمی نسبتا پرشتاب دارد و حال و هوایی مرموز و دلهره‌آمیز. در این صفحات چنان‌که پیش از این اشاره شد رشته‌ای از آدم‌ربایی‌ها روایت می‌شود؛ آدم‌ربایی‌هایی مرموز و مخوف. راوی در شروع رمان قصه‌هایی از این دست را به رود نیل شبیه می‌داند، از این نظر که این دست داستان‌ها «یک سرچشمه ندارند. هزاران سرچشمه دارند و همه‌ی این سرچشمه‌ها جویبارهایی خلق می‌کنند که یکی پس از دیگری خود را به میان مسیر اصلی ماجرا - رود بزرگ - می‌اندازند.» جاهایی از رمان با راوی سوم‌شخص روایت می‌شود و قسمت‌هایی هم با راوی اول‌شخص. آ‌نچه می‌خوانید سطرهایی است از این رمان: «هیدئاکی میناموتو چیزی را که می‌بایست اوت 1978 می‌نوشت، ننوشته بود. می‌توانست با تمرکز روی آن نکته‌ی بی‌توجیه، ذکر کند: «آدم‌ربایان با قربانیان خود بیش از حد مؤدبانه حرف زده‌اند. مسئله‌ی مهم را نادیده گرفته و صلاح دیده بود درباره‌اش حرفی نزند. هیدئاکی میناموتو چه بسا در طول هجده سالی که از آن زمان می‌گذشت بارها مرتکب چنین قضاوت‌های نادرستی شده بود، از روی سهل‌انگاری، از سر بی‌توجهی. چون اغلب ترجیح داده بود زیر آفتاب زندگی حقیرش بی‌خیالی طی کند تا اینکه به عمق مسائل برود: و حالا که بازنشستگی‌اش نزدیک می‌شد به شدت از دست خودش ناراحت بود. پشیمانی، تلاش برای حفظ آبرو؟ بی‌شک امروز پشیمان بود که نمی‌خواست از نکته‌ای نظیر این غفلت کند: فرد حین آدم‌ربایی ادب و نزاکتی تعجب‌انگیز از خود نشان داده است.»

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها