پیداکردن زبان گمشده
مانی سپهری: «زبان تمشکهای وحشی» نمایشنامهای است از نغمه ثمینی که در نشر نی در مجموعه «دورتادور دنیا» منتشر شده است. ثمینی در این نمایشنامه به بحران ارتباطهای انسانی پرداخته است و به گمشدن زبان مشترک میان انسانها بهعنوان عامل این ارتباط. دنیا و داوود زوجی هستند در حال سفر به شمال. آنها به خانه مادر دنیا میروند و بعد از این سفر قرار است از یکدیگر جدا شوند. در طول سفر گذشته آنها و سالهای مختلف زندگی زناشویی و سالگردهای ازدواجشان مرور میشود و اینکه آنها چطور به تدریج زبان مشترک ارتباط با یکدیگر را گم کردهاند. دنیا و داوود، هردو، کارشان نیز به نحوی در پیوند با زبان است. آنها زوجی فرهیختهاند. شغلشان و حرفزدن از کتاب و فیلم و ... نشانگر این موضوع است. جایی از نمایشنامه حرفی از فیلم «توتفرنگیهای وحشی» برگمان به میان میآید که این ارجاع با توجه به ساختار جادهای نمایشنامه و فلشبکهای در طول سفر و برخی عناصر مضمونی عامدانه میتواند باشد. همچنین است سخنگفتن از برج بابل که این یکی به لحاظ درونمایه با نمایشنامه پیوندی آشکار و روشن دارد. در طول نمایشنامه همچنین درمییابیم که عوامل اجتماعی در بروز بحران در رابطه دنیا و داوود دخیل بودهاند. شخصیت دیگر نمایشنامه جوانی هجدهساله به نام دانیال است که متن پس از توضیح صحنه با مونولوگی از او آغاز میشود. دانیال در طی سفر در ماشین دنیا و داوود پنهان شده و در طول راه به شکلوشمایلهای گوناگون مقابل آنها ظاهر میشود. او، چنانکه در آغاز نمایشنامه میگوید، قرار است قتلی انجام دهد یا به قول خودش چیزی شبیه قتل: «مجبورم قتل کنم. یا چیزی شبیه قتل. مجبورم بکشم اما دقیقا کشتن هم نیست. ولی عین کشتنه». اما اگر دنیا و داوود بین راه توقف کنند نقشه دانیال بر باد میرود. در پایان نمایشنامه معلوم میشود که دانیال فرزند هنوز بهوجودنیامده دنیا و داوود است. دانیال آینده این فرزند است. او درواقع میخواهد از بهوجودآمدن خود جلوگیری کند چون نمیخواهد وارث دردهای آنها باشد: «حالا من دارم فکر میکنم پیش از اونکه باشم و بشم، دارم فکر میکنم که چرا باید وارث تمام دردها و تمام بارهایی باشم و بشم که روی دوش اونهاست و روی دوش تاریخ اونهاست و روی دوش خاک اونهاست... چرا باید من باشم و بشم؟ من چرا باید به دنیا بیام؟ من چرا باید پیر به دنیا بیام؟» دانیال اما دستآخر به تقدیر میبازد و اعتراف میکند که باخته است چون گویی دنیا و داوود بار دیگر زبان گمشده را در لحظهای توقف میان راه، در لحظهای توقف میان راهی که قرار است بعد از آن جداییشان رقم بخورد، یافتهاند. همان زبان گمشده و فراموششدهای که دانیال جایی از نمایشنامه میگوید که اگر به وجود بیاید تمام زندگیاش را صرف پیداکردن آن خواهد کرد. «زبان تمشکهای وحشی» داستان جدایی و پیوند دوباره است. نمایشنامه با صحنهای از جشن ازدواج آغاز میشود، اما دیری نمیگذرد که درمییابیم آنچه بر اساس نشانهها آغاز یک زندگی پنداشتهایم درواقع آغاز یک جدایی است و البته این جدایی دستآخر به آغاز دوباره همان زندگی ختم میشود و اینجاست که روشن میشود چرا در ابتدای نمایشنامه، آنچه بهواقع آغازِ جدایی است نشانههایی از آغازِ یک زندگی مشترک را دارد. «زبان تمشکهای وحشی» در سال 1396 در تماشاخانه پالیز به کارگردانی شیوا مسعودی اجرا شده است.
مانی سپهری: «زبان تمشکهای وحشی» نمایشنامهای است از نغمه ثمینی که در نشر نی در مجموعه «دورتادور دنیا» منتشر شده است. ثمینی در این نمایشنامه به بحران ارتباطهای انسانی پرداخته است و به گمشدن زبان مشترک میان انسانها بهعنوان عامل این ارتباط. دنیا و داوود زوجی هستند در حال سفر به شمال. آنها به خانه مادر دنیا میروند و بعد از این سفر قرار است از یکدیگر جدا شوند. در طول سفر گذشته آنها و سالهای مختلف زندگی زناشویی و سالگردهای ازدواجشان مرور میشود و اینکه آنها چطور به تدریج زبان مشترک ارتباط با یکدیگر را گم کردهاند. دنیا و داوود، هردو، کارشان نیز به نحوی در پیوند با زبان است. آنها زوجی فرهیختهاند. شغلشان و حرفزدن از کتاب و فیلم و ... نشانگر این موضوع است. جایی از نمایشنامه حرفی از فیلم «توتفرنگیهای وحشی» برگمان به میان میآید که این ارجاع با توجه به ساختار جادهای نمایشنامه و فلشبکهای در طول سفر و برخی عناصر مضمونی عامدانه میتواند باشد. همچنین است سخنگفتن از برج بابل که این یکی به لحاظ درونمایه با نمایشنامه پیوندی آشکار و روشن دارد. در طول نمایشنامه همچنین درمییابیم که عوامل اجتماعی در بروز بحران در رابطه دنیا و داوود دخیل بودهاند. شخصیت دیگر نمایشنامه جوانی هجدهساله به نام دانیال است که متن پس از توضیح صحنه با مونولوگی از او آغاز میشود. دانیال در طی سفر در ماشین دنیا و داوود پنهان شده و در طول راه به شکلوشمایلهای گوناگون مقابل آنها ظاهر میشود. او، چنانکه در آغاز نمایشنامه میگوید، قرار است قتلی انجام دهد یا به قول خودش چیزی شبیه قتل: «مجبورم قتل کنم. یا چیزی شبیه قتل. مجبورم بکشم اما دقیقا کشتن هم نیست. ولی عین کشتنه». اما اگر دنیا و داوود بین راه توقف کنند نقشه دانیال بر باد میرود. در پایان نمایشنامه معلوم میشود که دانیال فرزند هنوز بهوجودنیامده دنیا و داوود است. دانیال آینده این فرزند است. او درواقع میخواهد از بهوجودآمدن خود جلوگیری کند چون نمیخواهد وارث دردهای آنها باشد: «حالا من دارم فکر میکنم پیش از اونکه باشم و بشم، دارم فکر میکنم که چرا باید وارث تمام دردها و تمام بارهایی باشم و بشم که روی دوش اونهاست و روی دوش تاریخ اونهاست و روی دوش خاک اونهاست... چرا باید من باشم و بشم؟ من چرا باید به دنیا بیام؟ من چرا باید پیر به دنیا بیام؟» دانیال اما دستآخر به تقدیر میبازد و اعتراف میکند که باخته است چون گویی دنیا و داوود بار دیگر زبان گمشده را در لحظهای توقف میان راه، در لحظهای توقف میان راهی که قرار است بعد از آن جداییشان رقم بخورد، یافتهاند. همان زبان گمشده و فراموششدهای که دانیال جایی از نمایشنامه میگوید که اگر به وجود بیاید تمام زندگیاش را صرف پیداکردن آن خواهد کرد. «زبان تمشکهای وحشی» داستان جدایی و پیوند دوباره است. نمایشنامه با صحنهای از جشن ازدواج آغاز میشود، اما دیری نمیگذرد که درمییابیم آنچه بر اساس نشانهها آغاز یک زندگی پنداشتهایم درواقع آغاز یک جدایی است و البته این جدایی دستآخر به آغاز دوباره همان زندگی ختم میشود و اینجاست که روشن میشود چرا در ابتدای نمایشنامه، آنچه بهواقع آغازِ جدایی است نشانههایی از آغازِ یک زندگی مشترک را دارد. «زبان تمشکهای وحشی» در سال 1396 در تماشاخانه پالیز به کارگردانی شیوا مسعودی اجرا شده است.