|

مهارت سیاست‌گذاری سرمایه سیاسی احزاب

کیومرث اشتریان . استاد دانشگاه تهران

مهارت سیاست‌گذاری عمومی می‌تواند عرصه‌های جدیدی را به روی احزاب سیاسی بگشاید و سرمایه سیاسی پرقدرتی را برای آنان فراهم کند. این مهارت‌ها را در حوزه‌های گوناگون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی می‌توان شناخت و بازیابی کرد. الگوی فعالیت سیاسی احزاب در ایران مبتنی بر مبارزه قدرت در قالب کسب موقعیت و پُست سیاسی یا حذف رقیب از قدرت سیاسی بوده است. این مبارزه، دامنه‌ای از فعالیت‌های سیاسی مسالمت‌آمیز در چارچوب قانونِ زمانه تا حذف فیزیکی و ترور را شامل می‌شده است؛ اما قدرت در جهان واقعی محدود به مقام‌ها و موقعیت‌ها و پُست‌های سیاسی نیست. مبارزه قدرت در لایه‌های گوناگونی از فعالیت‌های حوزه عمومی جریان دارد. بیان دو مثال در حوزه سلامت و استخدام مفید است: سیاست‌های سلامت جولانگاه مبارزه طبقات، قشرها و حرفه‌های گوناگون است. پزشکان، پرستاران، صاحبان و ذی‌نفعان صنایع پزشکی و دارویی، بیمه‌گران و بیمه‌گذاران، شخصیت‌های سیاسی، روشنفکران و عدالت‌جویان، همه و همه درگیر مبارزه‌ای نفس‌گیر برای منافع خود یا دیگران در سیاست‌های سلامت هستند. بخش درخور توجهی از رقابت و منازعه بر سر قدرت معطوف به همین حوزه است که در قالب مبارزه «غیرسیاسی» روایت می‌شود. در واقع مبارزه سیاسی برای کسب پُست و مقام چیزی جز همین مبارزه منافع نیست. مبارزه قدرت اثر خود را بر سلامت شهروندان و بر گوشت و پوست و استخوانِ آحاد یک ملت می‌گذارد؛ نظام سلسله‌مراتبی قدرت، خود را در نظام سلسله‌مراتبی سلامت متجلی می‌کند. ‌سیاست‌های استخدامی نیز جولانگاه همین مبارزه قدرت و منافع است؛ برای مثال استخدام آموزگاران نهضت سوادآموزی و انتقال آنان به نظام رسمی آموزش و پرورش دامنه‌ای از منافع را پوشش می‌دهد که در قالب وضع قانون استخدام به منصه ظهور رسمی می‌رسد. از سویی کارکنان غیررسمی نهضت سوادآموزی برای جبران خدمات خود در پی دستیابی به استخدام عمومی و بهره‌مندی از مزایای دولت رانتی هستند. از آن سو گروهی از نمایندگان مجلس برای کسب آرای کارکنان غیررسمی نهضت برای استخدام آنان تلاش می‌کنند تا در دور بعد نیز به مجلس راه یابند. بده‌بستانِ رأی‌دهنده و رأی‌گیرنده خود یک مبارزه سیاسی است. این حکایت در همه حوزه‌های سیاست‌گذاری فرهنگی، کشاورزی، صنعتی، فناوری، بازرگانی و... واقعیت دارد. مبارزه قدرت، در جزء جزء سلول‌های اجتماع جریان دارد، در قالب قوانین و مقررات ترجمان می‌شود و محدود به مبارزه سنتی احزاب سیاسی نیست. در واقع زندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی سرشار از همین مبارزه قدرت است. جغرافیای مبارزه قدرت و منافع بسیار فراتر از جناح‌ها و احزاب رسمی و شناخته‌شده راست و چپ یا اصلاح‌طلب و اصولگراست. ‌در چنین زمانه و زمینه‌ای، احزاب سیاسی باید به این عرصه پرظرفیت ورود کنند و قدرت را در جلوه‌های سیاست‌گذاری عمومی رصد کنند و نقشه جدید مبارزه قدرت را شناسایی کرده و به جامعه بشناسانند. این عرصه، در مبارزه و فعالیت سیاسی سنتی احزاب در ایران مغفول است. این غفلت تاریخی، مبارزه سیاسی در ایران را سطحی کرده و زحمات طاقت‌فرسای فعالان سیاسی را کم‌اثر کرده است. در تاریخ سیاسی ایران معاصر، برخی، اگر نه بسیاری، از فعالان سیاسی از عمر و آبرو و زندگی شخصی خویش گذشته‌اند. برخی رنج زندان و فداکردن خود را به جان خریده‌اند، اما در گذر زمان، «مردم» از آنان گذر کرده‌اند. نکته کلیدی مقاله حاضر این است: آنچه تعیین‌کننده پُست‌های نمایندگی سیاسی است، نتیجه مبارزه قدرت همان‌هایی است که دستی در مبارزه منافع در عرصه سلامت، صنعت، اقتصاد و... دارند و نه نتیجه مبارزه احزاب سیاسی سنتی. فعالان احزاب سیاسی تا حد طفیلی مبارزه منافع گروه‌های اجتماعی تنزل پیدا می‌کنند؛ به این دلیل ساده که عرصه مبارزه و فعالیت سیاسی بسیار وسیع‌تر از پندارهای آنان است. عرصه «مبارزه» سیاسی جابه‌جا شده؛ سیاست‌ورزی واقعی در لایه‌های زیرین جامعه جریان دارد و نه در «لابی» احزاب سیاسی.

ازاین‌رو است که گاه مشاهده می‌شود «فعالان سیاسی» در عرصه اجتماعی به‌کلی نادیده گرفته می‌شوند: تشیع جنازه یک خواننده پاپ، بسیار پرجمعیت‌تر از یک مبارز سیاسی کهنه‌کار می‌شود یا آن‌گاه که انتشار خاطرات رنج‌آور یک فعال سیاسی هم‌زمان می‌شود با انتشار جیغ و داد دختری در فضای مجازی، آنچه فضای عمومی را بیشتر به واکنش وامی‌دارد این فریادِ شاید تصنعی است و نه آن زندان رنج‌آور. آنچه را در نگاهی نخبه‌گرایانه از عملِ سیاسی، «انقلاب زرد» می‌نامیم، نشان‌‌دهنده آن است که مبارزه قدرت، مفهوم و مصادیق گسترده‌تری از شکل سنتی پیدا کرده است؛ بنابراین جغرافیای «مبارزه» سیاسی بسیار گسترده‌تر از دامنه تنگ جدال سنتی احزاب است. این دامنه از ساختارهای کلان سیاسی و حقوق اساسی تا انبوهی از فعالیت‌های اقتصادی- اجتماعی-فرهنگی را در بر می‌گیرد. ازاین‌رو شاید نخستین وظیفه احزاب سیاسی شناسایی گستره مویرگی مبارزه در حوزه‌های گوناگون سیاست‌گذاری عمومی و شناساندن آن به مردم است. وظیفه احزاب سیاسی آن است که نشان دهند چگونه نزاع منفعتِ گروه‌های اجتماعی، همان نزاع قدرت سیاسی است.
در این میان، وظیفه احزاب سیاسی آن است که به‌گونه‌ای نظام‌مند به انباشت اطلاعات و دانش سیاست‌گذاری در حوزه‌های گوناگون بپردازند تا بتوانند به درک عینی‌تری از سیاست نائل شوند. البته این به معنای آن نیست که احزاب جای «آکادمی» را بگیرند و به تولید علم یا دانش سیاست‌گذاری بپردازند. بلکه به این معناست که مدیریت اجتماعی دانش سیاست‌گذاری عمومی را پیشه خود کرده و با انباشت این دانش، مبارزه قدرت را در لایه‌های گوناگون اجتماع شناسایی کنند. نقشه‌نگاری سیاستی را ضمیمه نقشه‌نگاری سیاسی کنند. چنین رویکردی می‌تواند مطالبه تاریخی از احزاب، یعنی برنامه‌محور‌بودن آنان را نیز تحقق ببخشد.
بدین‌سان، پرسش اساسی استراتژی حزبی این است که آیا در یک تغییر رویکرد «پارادایمی»، حزب سیاستی باید به‌جای حزب سیاسی بنشیند؟ پاسخ اگر مثبت باشد، این جایگزینی، نه فقط یک رویکرد پراگماتیستی و محدودیت حوزه سیاست، بلکه گسترده‌کردن دامنه فعالیت سیاسی است. سرمایه یک حزب سیاسی، مهارت آن در سیاست‌گذاری عمومی است و نه صرفا رجال سیاسی پرسابقه آن. دیرزمانی در ایران، سرمایه حزب، شخصیت‌های درجه‌اول آن بوده و نه میزان تبحر آن در حرفه سیاست‌گذاری یا توانایی‌اش در طراحی برنامه‌های اقتصادی- فرهنگی. به همین شکل تمرکز بر سرمایه سیاستی به‌مثابه سرمایه سیاسی، رویکردی دموکراتیک را در درون احزاب دامن می‌زند. سرنوشت احزاب سیاسی نه وابسته به شخصیت‌های درجه‌اول آن بلکه وابسته به بدنه کارشناسی و حرفه‌ای آن می‌شود. رویکرد دستوری و از بالا به پایین در احزاب جای خود را به رویکرد پایین به بالا می‌دهد و آنها را به شکل عینی‌تری به بدنه اجتماعی پیوند می‌زند.

مهارت سیاست‌گذاری عمومی می‌تواند عرصه‌های جدیدی را به روی احزاب سیاسی بگشاید و سرمایه سیاسی پرقدرتی را برای آنان فراهم کند. این مهارت‌ها را در حوزه‌های گوناگون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی می‌توان شناخت و بازیابی کرد. الگوی فعالیت سیاسی احزاب در ایران مبتنی بر مبارزه قدرت در قالب کسب موقعیت و پُست سیاسی یا حذف رقیب از قدرت سیاسی بوده است. این مبارزه، دامنه‌ای از فعالیت‌های سیاسی مسالمت‌آمیز در چارچوب قانونِ زمانه تا حذف فیزیکی و ترور را شامل می‌شده است؛ اما قدرت در جهان واقعی محدود به مقام‌ها و موقعیت‌ها و پُست‌های سیاسی نیست. مبارزه قدرت در لایه‌های گوناگونی از فعالیت‌های حوزه عمومی جریان دارد. بیان دو مثال در حوزه سلامت و استخدام مفید است: سیاست‌های سلامت جولانگاه مبارزه طبقات، قشرها و حرفه‌های گوناگون است. پزشکان، پرستاران، صاحبان و ذی‌نفعان صنایع پزشکی و دارویی، بیمه‌گران و بیمه‌گذاران، شخصیت‌های سیاسی، روشنفکران و عدالت‌جویان، همه و همه درگیر مبارزه‌ای نفس‌گیر برای منافع خود یا دیگران در سیاست‌های سلامت هستند. بخش درخور توجهی از رقابت و منازعه بر سر قدرت معطوف به همین حوزه است که در قالب مبارزه «غیرسیاسی» روایت می‌شود. در واقع مبارزه سیاسی برای کسب پُست و مقام چیزی جز همین مبارزه منافع نیست. مبارزه قدرت اثر خود را بر سلامت شهروندان و بر گوشت و پوست و استخوانِ آحاد یک ملت می‌گذارد؛ نظام سلسله‌مراتبی قدرت، خود را در نظام سلسله‌مراتبی سلامت متجلی می‌کند. ‌سیاست‌های استخدامی نیز جولانگاه همین مبارزه قدرت و منافع است؛ برای مثال استخدام آموزگاران نهضت سوادآموزی و انتقال آنان به نظام رسمی آموزش و پرورش دامنه‌ای از منافع را پوشش می‌دهد که در قالب وضع قانون استخدام به منصه ظهور رسمی می‌رسد. از سویی کارکنان غیررسمی نهضت سوادآموزی برای جبران خدمات خود در پی دستیابی به استخدام عمومی و بهره‌مندی از مزایای دولت رانتی هستند. از آن سو گروهی از نمایندگان مجلس برای کسب آرای کارکنان غیررسمی نهضت برای استخدام آنان تلاش می‌کنند تا در دور بعد نیز به مجلس راه یابند. بده‌بستانِ رأی‌دهنده و رأی‌گیرنده خود یک مبارزه سیاسی است. این حکایت در همه حوزه‌های سیاست‌گذاری فرهنگی، کشاورزی، صنعتی، فناوری، بازرگانی و... واقعیت دارد. مبارزه قدرت، در جزء جزء سلول‌های اجتماع جریان دارد، در قالب قوانین و مقررات ترجمان می‌شود و محدود به مبارزه سنتی احزاب سیاسی نیست. در واقع زندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی سرشار از همین مبارزه قدرت است. جغرافیای مبارزه قدرت و منافع بسیار فراتر از جناح‌ها و احزاب رسمی و شناخته‌شده راست و چپ یا اصلاح‌طلب و اصولگراست. ‌در چنین زمانه و زمینه‌ای، احزاب سیاسی باید به این عرصه پرظرفیت ورود کنند و قدرت را در جلوه‌های سیاست‌گذاری عمومی رصد کنند و نقشه جدید مبارزه قدرت را شناسایی کرده و به جامعه بشناسانند. این عرصه، در مبارزه و فعالیت سیاسی سنتی احزاب در ایران مغفول است. این غفلت تاریخی، مبارزه سیاسی در ایران را سطحی کرده و زحمات طاقت‌فرسای فعالان سیاسی را کم‌اثر کرده است. در تاریخ سیاسی ایران معاصر، برخی، اگر نه بسیاری، از فعالان سیاسی از عمر و آبرو و زندگی شخصی خویش گذشته‌اند. برخی رنج زندان و فداکردن خود را به جان خریده‌اند، اما در گذر زمان، «مردم» از آنان گذر کرده‌اند. نکته کلیدی مقاله حاضر این است: آنچه تعیین‌کننده پُست‌های نمایندگی سیاسی است، نتیجه مبارزه قدرت همان‌هایی است که دستی در مبارزه منافع در عرصه سلامت، صنعت، اقتصاد و... دارند و نه نتیجه مبارزه احزاب سیاسی سنتی. فعالان احزاب سیاسی تا حد طفیلی مبارزه منافع گروه‌های اجتماعی تنزل پیدا می‌کنند؛ به این دلیل ساده که عرصه مبارزه و فعالیت سیاسی بسیار وسیع‌تر از پندارهای آنان است. عرصه «مبارزه» سیاسی جابه‌جا شده؛ سیاست‌ورزی واقعی در لایه‌های زیرین جامعه جریان دارد و نه در «لابی» احزاب سیاسی.

ازاین‌رو است که گاه مشاهده می‌شود «فعالان سیاسی» در عرصه اجتماعی به‌کلی نادیده گرفته می‌شوند: تشیع جنازه یک خواننده پاپ، بسیار پرجمعیت‌تر از یک مبارز سیاسی کهنه‌کار می‌شود یا آن‌گاه که انتشار خاطرات رنج‌آور یک فعال سیاسی هم‌زمان می‌شود با انتشار جیغ و داد دختری در فضای مجازی، آنچه فضای عمومی را بیشتر به واکنش وامی‌دارد این فریادِ شاید تصنعی است و نه آن زندان رنج‌آور. آنچه را در نگاهی نخبه‌گرایانه از عملِ سیاسی، «انقلاب زرد» می‌نامیم، نشان‌‌دهنده آن است که مبارزه قدرت، مفهوم و مصادیق گسترده‌تری از شکل سنتی پیدا کرده است؛ بنابراین جغرافیای «مبارزه» سیاسی بسیار گسترده‌تر از دامنه تنگ جدال سنتی احزاب است. این دامنه از ساختارهای کلان سیاسی و حقوق اساسی تا انبوهی از فعالیت‌های اقتصادی- اجتماعی-فرهنگی را در بر می‌گیرد. ازاین‌رو شاید نخستین وظیفه احزاب سیاسی شناسایی گستره مویرگی مبارزه در حوزه‌های گوناگون سیاست‌گذاری عمومی و شناساندن آن به مردم است. وظیفه احزاب سیاسی آن است که نشان دهند چگونه نزاع منفعتِ گروه‌های اجتماعی، همان نزاع قدرت سیاسی است.
در این میان، وظیفه احزاب سیاسی آن است که به‌گونه‌ای نظام‌مند به انباشت اطلاعات و دانش سیاست‌گذاری در حوزه‌های گوناگون بپردازند تا بتوانند به درک عینی‌تری از سیاست نائل شوند. البته این به معنای آن نیست که احزاب جای «آکادمی» را بگیرند و به تولید علم یا دانش سیاست‌گذاری بپردازند. بلکه به این معناست که مدیریت اجتماعی دانش سیاست‌گذاری عمومی را پیشه خود کرده و با انباشت این دانش، مبارزه قدرت را در لایه‌های گوناگون اجتماع شناسایی کنند. نقشه‌نگاری سیاستی را ضمیمه نقشه‌نگاری سیاسی کنند. چنین رویکردی می‌تواند مطالبه تاریخی از احزاب، یعنی برنامه‌محور‌بودن آنان را نیز تحقق ببخشد.
بدین‌سان، پرسش اساسی استراتژی حزبی این است که آیا در یک تغییر رویکرد «پارادایمی»، حزب سیاستی باید به‌جای حزب سیاسی بنشیند؟ پاسخ اگر مثبت باشد، این جایگزینی، نه فقط یک رویکرد پراگماتیستی و محدودیت حوزه سیاست، بلکه گسترده‌کردن دامنه فعالیت سیاسی است. سرمایه یک حزب سیاسی، مهارت آن در سیاست‌گذاری عمومی است و نه صرفا رجال سیاسی پرسابقه آن. دیرزمانی در ایران، سرمایه حزب، شخصیت‌های درجه‌اول آن بوده و نه میزان تبحر آن در حرفه سیاست‌گذاری یا توانایی‌اش در طراحی برنامه‌های اقتصادی- فرهنگی. به همین شکل تمرکز بر سرمایه سیاستی به‌مثابه سرمایه سیاسی، رویکردی دموکراتیک را در درون احزاب دامن می‌زند. سرنوشت احزاب سیاسی نه وابسته به شخصیت‌های درجه‌اول آن بلکه وابسته به بدنه کارشناسی و حرفه‌ای آن می‌شود. رویکرد دستوری و از بالا به پایین در احزاب جای خود را به رویکرد پایین به بالا می‌دهد و آنها را به شکل عینی‌تری به بدنه اجتماعی پیوند می‌زند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها