برنامه «عصر جدید» و فرضیه 10 هزار ساعت
حسین ناصری . روانشناس پیشگیری
معدود مواقعی است که وقتی در کارگاههای تقویت تواناییهای روانشناختی از شرکتکنندگان پرسیده میشود عدد 168 چه مفهومی را تداعی میکند، دستکم یکی از آنان بهدرستی به تعداد ساعات یک هفته اشاره کند. براساساین، یکی از موضوعاتی که در مدیریت زمان مطرح میشود، حداقل واحد زمان برای برنامهریزی است: هفته؛ هفتهها، ماه را شکل میدهند، ماهها فصل را به دنبال دارند، فصلها سال را به ارمغان میآورند و در نهایت سالهای زندگی ما شکل میگیرند. روشن است که برای اینکه سالهای زندگی ما دستاوردی به دنبال داشته باشد، میطلبد که ماهها، فصلها و سالها در چشماندازی طولانیمدت بهدرستی مدیریت شوند. این هدف، محقق نخواهد شد؛ مگر اینکه 168 ساعت هفتگی بهدرستی صرف شود. ازاینرو وقتی که به شکلی بهینه از زمان بهره ببریم، مشروط به آنکه علاوه بر منافع خود، شرایط و منافع دیگران را هم در نظر داشته باشیم، به احتمال زیاد در بسیاری از مواقع به دستاوردهای مدنظر خود خواهیم رسید. آندرس اریکسون و همکارانش سالها پیش (1993) در تحقیقی مفصل این موضوع را مطرح کردند که افراد موفق در حوزههای مختلف، دستکم 10 سال زمان یا 10 هزار ساعت صرف کردهاند
تا به سطحی مثالزدنی از تبحر در حوزه خود برسند. مفهومی کلیدی که آنان وارد حوزه روانشناسی کردند، تمرین آگاهانه (deliberate practice) بود. این مفهوم، جایگاه تواناییهای ذاتی را که تا قبل از آن بهعنوان عامل اصلی سرآمدبودن در نظر گرفته میشد، متزلزل کرد. برای مثال در بازی شطرنج چیزی در حدود 50 هزار الگوی بازی وجود دارد که قاعدتا برای اینکه کسی رتبه استاد بزرگی را کسب کند، لازم است که سالها وقت صرف یادگیری آنها کند. براساساین میتوان بار دیگر، به آن جمله معروف ارجاع داد که یک موفقیت یکشبه دستکم 10 سال طول میکشد. البته شکی وجود ندارد که موفقیتهای یکشبه نیز وجود دارند؛ ولی به احتمال بسیار زیاد این دست از موفقیتها عمر درازی نخواهند داشت. درک اهمیت تمرین و ممارست میتواند بهتنهایی به افراد کمک کند که با صرف وقت، به آرزوهای خود جامه عمل بپوشانند؛ البته مهارت هدفمندی میتواند فرایند رسیدن به اهداف را تسهیل کند. وقتی که افراد بتوانند بین آرزوها و اهداف خود، تمایز قائل شوند، وقتی بتوانند اهداف خود را به انواع واقعبینانه و غیرواقعبینانه تقسیم کنند؛ وقتی بتوانند اهداف واقعبینانه خود را زمانبندی کنند؛ به
این معنی که تعیین کنند مصمم هستند در چه بازه زمانی به آن برسند (کوتاهمدت، میانمدت یا بلندمدت)؛ وقتی بتوانند متناسب با حوزه مدنظر، از تجربیات افراد متخصص بهره ببرند، همگی دال بر آن است که بهخوبی میدانند لازم است چه مراحلی را طی کنند تا به اهداف خود برسند. جملهای به نقل از نیچه مطرح میشود که فرد هدفمند مانند یک شکارچی است؛ شکار به هر سمتی که برود، شکارچی جهت حرکت خود را به آن سمت تغییر میدهد. آن شکارچی، شکارچی است که با مداومت پابهپای شکار خود نفسنفس بزند، تا در نهایت به او برسد.با توجه به دو قابلیت اشارهشده (مدیریت زمان و هدفمندی) وقتی سبک زندگی ما ایرانیان مورد مشاهده قرار گیرد، بیشتر هدردادن و به بطالت گذراندن زمان دیده میشود: آمار کتابخوانی، زمان صرفشده در فضای مجازی، مطالب دنبالشده در موتورهای جستوجوگر، خیل فارغالتحصیلان فاقد تخصص در رشته دانشگاهی خود و... همگی نشانههای مهمی از بیهدفی و هدردادن عمر هستند. از سوی دیگر وقتی قهرمانی تیم ملی جوانان والیبال کشورمان در جهان به وقوع میپیوندد، وقتی عظیم قیچیساز بدون کپسول اکسیژن موفق به صعود 14 قله بالای هشت هزار متر میشود، وقتی
حسین زنجانیان اولین مدال ایران در ماده تکنیکی دانهیل دوچرخهسواری قهرمانی آسیا را کسب میکند، این باور قوت میگیرد که ما ایرانیان ورای ظاهر بیتفاوتمان درباره زمان و کار، سخت در تلاش هستیم که با اثبات خود، بهدرستی بر اعتمادبهنفس خود بیفزاییم. البته روشن است که در محققشدن دستاوردهای ورزشی اشارهشده و بهویژه ورزشهای گروهی، بههیچعنوان نمیتوان نقش مدیران و سیاستگذاران ورزشی را کماهمیت در نظر گرفت؛ کمااینکه به احتمال زیاد، دوران 18ساله مدیریت محمدرضا یزدانیخرم نقش مهمی در موفقیتهای خیرهکننده والیبال کشورمان در همه ردههای سنی داشته است. بیتردید اعطای نشان لیاقت به او در سال 1383 از سوی رئیسجمهور وقت دلیلی است بر این مدعا.
در این ایام نمیتوان درخصوص مدیریت زمان، هدفمندی و اوقات فراغت صحبت کرد، ولی از استعدادها و مهارتهایی که در برنامه عصر جدید موجب ایجاد موجی از نشاط در کشور شدند، صحبتی به میان نیاورد. این برنامه به روشنی نشان داد که چه بسیارند جوانانی که بدون هیچ حمایتی، سالهاست در حوزههای مورد علاقه خود، سخت مشغول کسب تجربه و در نهایت سرآمدشدن هستند. واضح و مبرهن است که اگر شرکتکنندگان در این برنامه، دلخوش بودند به رفتن بیانگیزه به دانشگاه، پیداکردن یک شغل دولتی و... هیچگاه به مهارتهای فعلیشان دست نمییافتند. اگر راهیافتگان به فینال اولین دوره مسابقه عصر جدید از گروه دختران نینجا تا سعید فتحیروشن، فاطمه عبادی، محمد زارع و پارسا خائف ارزیابی شوند، میتوان به دو موضوع مهم دست یافت. اول اینکه عملکرد آنان به خوبی در مدل 10 هزار ساعت ممارستِ اریکسون جای میگیرد. البته که پارسا خائف به عنوان کمسنترین عضو فینال، فرصت این را نداشته است که 10 سال در حوزه آواز تجربه کسب کند، ولی ظرافتهای آوایی او دال بر آن است که میزان قابل توجهی از عمر خود را در یادگیری و تمرین موسیقی صرف کرده است تا در این سن و سال به این درجه از
پختگی برسد. قاعدتا قانون 10 هزار ساعت تمرین در مورد افرادی نظیر سعید فتحیروشن با اجراهای شگفتآور و دیگر شرکتکنندگان مصداق بارزتری دارد. با وجود این عملکرد محمد زارع ارزش آموزشی بالایی دارد. تصور کنید که او به تحصیلش ادامه میداد و هماکنون به عنوان یک فارغالتحصیل دانشگاهی، حسرت بههدردادن ۱۶ سال از عمرش را میخورد. تصمیم شجاعانه او، باعث شد که در حوزه مورد علاقهاش وقت صرف کند. روشن است که منظور این نیست ترک تحصیل بهترین انتخاب برای رهایی از فضای آموزشی یأسآور است، ولی وقتی کسی استعدادها و قابلیتهای خود را کشف کرده و درصدد شکوفاکردن آنها برآید، قطعا تصمیمهای بسیار مهمی خواهد گرفت. دوم اینکه اگر برنامه عصر جدیدی ساخته نمیشد، این دسته از افراد جامعه به شکلی خودانگیخته کماکان مسیر فعلی زندگی خود را دنبال میکردند، ولی این نمونه از برنامهها مبتنی بر نظریه یادگیری اجتماعی(social learning)، زمینههای هدفیابی و مدیریت زمان را در افراد مستعد ایجاد خواهند کرد. البته که سیاستگذار فرهنگی باید توان تحمل دیدگاههای برنامهسازانی مثل احسان علیخانی را هم پیدا کند به این معنی که بعد از گذشت چند سال از اجرای این
برنامه و تبدیلشدن سازندگان آن به چهرههایی تأثیرگذارتر! بدون توجه به افکار عمومی، تصمیم به توقف آن نگيرد؛ اتفاقی که برای برنامه نود افتاد و هنوز هیچ مسئولی به شکل رسمی دلايل توقف برنامه محبوب نود و کنارگذاشتن تمامعیار شخص عادل فردوسیپور با تأثیرگذاریهای فوقالعاده اجتماعیاش را توضیح نداده است. ضمن اینکه اینگونه اقدامات آگاهانه یا ناآگاهانه، موجب خواهد شد که در فرایند هدفگذاری قشر نوجوان و جوان جامعه این برداشت ایجاد شود که حتی اگر عادل فردوسیپور هم باشی به راحتی کنار گذاشته میشوی!
در پایان لازم است اهداف مدنظر از نگارش این مقاله، یادآوری شود. در حوزه فردی، در هر شرایط اجتماعی، افراد به خودی خود میتوانند وقت خود را به هدر نداده و با دستیابی به اهداف مختلف، با رضایت خاطر بیشتری زندگی کنند. در حوزه سیاستگذاری، سه نکته قابل توجه است. اولین نکته اینکه کشور ما دارای سرمایه انسانی قابل قبولی است و چنانچه زیرساختهای لازم فراهم شود، رسیدن به جایگاهی درخورتوجه در حوزه توسعه پایدار، کاملا میسر است. نکته دوم، اهمیت نقش مدیران کشور در دستیابی به موفقیتهاست؛ شناخت پتانسیلها، بهکارگیری افراد متخصص، تهیهکردن منابع و زیرساختهای لازم مهمترین وظیفه مدیران در بالابردن جایگاه مجموعه تحت مدیریت خود است و نکته سوم نقش برنامههایی نظیر عصر جدید است که علاوه بر جوابگویی به نیاز بینندگان به سرگرمی و اوقات فراغت، شرایط اجتماعی برای رشد و شکوفایی نسل جوان را فراهم کنند.
معدود مواقعی است که وقتی در کارگاههای تقویت تواناییهای روانشناختی از شرکتکنندگان پرسیده میشود عدد 168 چه مفهومی را تداعی میکند، دستکم یکی از آنان بهدرستی به تعداد ساعات یک هفته اشاره کند. براساساین، یکی از موضوعاتی که در مدیریت زمان مطرح میشود، حداقل واحد زمان برای برنامهریزی است: هفته؛ هفتهها، ماه را شکل میدهند، ماهها فصل را به دنبال دارند، فصلها سال را به ارمغان میآورند و در نهایت سالهای زندگی ما شکل میگیرند. روشن است که برای اینکه سالهای زندگی ما دستاوردی به دنبال داشته باشد، میطلبد که ماهها، فصلها و سالها در چشماندازی طولانیمدت بهدرستی مدیریت شوند. این هدف، محقق نخواهد شد؛ مگر اینکه 168 ساعت هفتگی بهدرستی صرف شود. ازاینرو وقتی که به شکلی بهینه از زمان بهره ببریم، مشروط به آنکه علاوه بر منافع خود، شرایط و منافع دیگران را هم در نظر داشته باشیم، به احتمال زیاد در بسیاری از مواقع به دستاوردهای مدنظر خود خواهیم رسید. آندرس اریکسون و همکارانش سالها پیش (1993) در تحقیقی مفصل این موضوع را مطرح کردند که افراد موفق در حوزههای مختلف، دستکم 10 سال زمان یا 10 هزار ساعت صرف کردهاند
تا به سطحی مثالزدنی از تبحر در حوزه خود برسند. مفهومی کلیدی که آنان وارد حوزه روانشناسی کردند، تمرین آگاهانه (deliberate practice) بود. این مفهوم، جایگاه تواناییهای ذاتی را که تا قبل از آن بهعنوان عامل اصلی سرآمدبودن در نظر گرفته میشد، متزلزل کرد. برای مثال در بازی شطرنج چیزی در حدود 50 هزار الگوی بازی وجود دارد که قاعدتا برای اینکه کسی رتبه استاد بزرگی را کسب کند، لازم است که سالها وقت صرف یادگیری آنها کند. براساساین میتوان بار دیگر، به آن جمله معروف ارجاع داد که یک موفقیت یکشبه دستکم 10 سال طول میکشد. البته شکی وجود ندارد که موفقیتهای یکشبه نیز وجود دارند؛ ولی به احتمال بسیار زیاد این دست از موفقیتها عمر درازی نخواهند داشت. درک اهمیت تمرین و ممارست میتواند بهتنهایی به افراد کمک کند که با صرف وقت، به آرزوهای خود جامه عمل بپوشانند؛ البته مهارت هدفمندی میتواند فرایند رسیدن به اهداف را تسهیل کند. وقتی که افراد بتوانند بین آرزوها و اهداف خود، تمایز قائل شوند، وقتی بتوانند اهداف خود را به انواع واقعبینانه و غیرواقعبینانه تقسیم کنند؛ وقتی بتوانند اهداف واقعبینانه خود را زمانبندی کنند؛ به
این معنی که تعیین کنند مصمم هستند در چه بازه زمانی به آن برسند (کوتاهمدت، میانمدت یا بلندمدت)؛ وقتی بتوانند متناسب با حوزه مدنظر، از تجربیات افراد متخصص بهره ببرند، همگی دال بر آن است که بهخوبی میدانند لازم است چه مراحلی را طی کنند تا به اهداف خود برسند. جملهای به نقل از نیچه مطرح میشود که فرد هدفمند مانند یک شکارچی است؛ شکار به هر سمتی که برود، شکارچی جهت حرکت خود را به آن سمت تغییر میدهد. آن شکارچی، شکارچی است که با مداومت پابهپای شکار خود نفسنفس بزند، تا در نهایت به او برسد.با توجه به دو قابلیت اشارهشده (مدیریت زمان و هدفمندی) وقتی سبک زندگی ما ایرانیان مورد مشاهده قرار گیرد، بیشتر هدردادن و به بطالت گذراندن زمان دیده میشود: آمار کتابخوانی، زمان صرفشده در فضای مجازی، مطالب دنبالشده در موتورهای جستوجوگر، خیل فارغالتحصیلان فاقد تخصص در رشته دانشگاهی خود و... همگی نشانههای مهمی از بیهدفی و هدردادن عمر هستند. از سوی دیگر وقتی قهرمانی تیم ملی جوانان والیبال کشورمان در جهان به وقوع میپیوندد، وقتی عظیم قیچیساز بدون کپسول اکسیژن موفق به صعود 14 قله بالای هشت هزار متر میشود، وقتی
حسین زنجانیان اولین مدال ایران در ماده تکنیکی دانهیل دوچرخهسواری قهرمانی آسیا را کسب میکند، این باور قوت میگیرد که ما ایرانیان ورای ظاهر بیتفاوتمان درباره زمان و کار، سخت در تلاش هستیم که با اثبات خود، بهدرستی بر اعتمادبهنفس خود بیفزاییم. البته روشن است که در محققشدن دستاوردهای ورزشی اشارهشده و بهویژه ورزشهای گروهی، بههیچعنوان نمیتوان نقش مدیران و سیاستگذاران ورزشی را کماهمیت در نظر گرفت؛ کمااینکه به احتمال زیاد، دوران 18ساله مدیریت محمدرضا یزدانیخرم نقش مهمی در موفقیتهای خیرهکننده والیبال کشورمان در همه ردههای سنی داشته است. بیتردید اعطای نشان لیاقت به او در سال 1383 از سوی رئیسجمهور وقت دلیلی است بر این مدعا.
در این ایام نمیتوان درخصوص مدیریت زمان، هدفمندی و اوقات فراغت صحبت کرد، ولی از استعدادها و مهارتهایی که در برنامه عصر جدید موجب ایجاد موجی از نشاط در کشور شدند، صحبتی به میان نیاورد. این برنامه به روشنی نشان داد که چه بسیارند جوانانی که بدون هیچ حمایتی، سالهاست در حوزههای مورد علاقه خود، سخت مشغول کسب تجربه و در نهایت سرآمدشدن هستند. واضح و مبرهن است که اگر شرکتکنندگان در این برنامه، دلخوش بودند به رفتن بیانگیزه به دانشگاه، پیداکردن یک شغل دولتی و... هیچگاه به مهارتهای فعلیشان دست نمییافتند. اگر راهیافتگان به فینال اولین دوره مسابقه عصر جدید از گروه دختران نینجا تا سعید فتحیروشن، فاطمه عبادی، محمد زارع و پارسا خائف ارزیابی شوند، میتوان به دو موضوع مهم دست یافت. اول اینکه عملکرد آنان به خوبی در مدل 10 هزار ساعت ممارستِ اریکسون جای میگیرد. البته که پارسا خائف به عنوان کمسنترین عضو فینال، فرصت این را نداشته است که 10 سال در حوزه آواز تجربه کسب کند، ولی ظرافتهای آوایی او دال بر آن است که میزان قابل توجهی از عمر خود را در یادگیری و تمرین موسیقی صرف کرده است تا در این سن و سال به این درجه از
پختگی برسد. قاعدتا قانون 10 هزار ساعت تمرین در مورد افرادی نظیر سعید فتحیروشن با اجراهای شگفتآور و دیگر شرکتکنندگان مصداق بارزتری دارد. با وجود این عملکرد محمد زارع ارزش آموزشی بالایی دارد. تصور کنید که او به تحصیلش ادامه میداد و هماکنون به عنوان یک فارغالتحصیل دانشگاهی، حسرت بههدردادن ۱۶ سال از عمرش را میخورد. تصمیم شجاعانه او، باعث شد که در حوزه مورد علاقهاش وقت صرف کند. روشن است که منظور این نیست ترک تحصیل بهترین انتخاب برای رهایی از فضای آموزشی یأسآور است، ولی وقتی کسی استعدادها و قابلیتهای خود را کشف کرده و درصدد شکوفاکردن آنها برآید، قطعا تصمیمهای بسیار مهمی خواهد گرفت. دوم اینکه اگر برنامه عصر جدیدی ساخته نمیشد، این دسته از افراد جامعه به شکلی خودانگیخته کماکان مسیر فعلی زندگی خود را دنبال میکردند، ولی این نمونه از برنامهها مبتنی بر نظریه یادگیری اجتماعی(social learning)، زمینههای هدفیابی و مدیریت زمان را در افراد مستعد ایجاد خواهند کرد. البته که سیاستگذار فرهنگی باید توان تحمل دیدگاههای برنامهسازانی مثل احسان علیخانی را هم پیدا کند به این معنی که بعد از گذشت چند سال از اجرای این
برنامه و تبدیلشدن سازندگان آن به چهرههایی تأثیرگذارتر! بدون توجه به افکار عمومی، تصمیم به توقف آن نگيرد؛ اتفاقی که برای برنامه نود افتاد و هنوز هیچ مسئولی به شکل رسمی دلايل توقف برنامه محبوب نود و کنارگذاشتن تمامعیار شخص عادل فردوسیپور با تأثیرگذاریهای فوقالعاده اجتماعیاش را توضیح نداده است. ضمن اینکه اینگونه اقدامات آگاهانه یا ناآگاهانه، موجب خواهد شد که در فرایند هدفگذاری قشر نوجوان و جوان جامعه این برداشت ایجاد شود که حتی اگر عادل فردوسیپور هم باشی به راحتی کنار گذاشته میشوی!
در پایان لازم است اهداف مدنظر از نگارش این مقاله، یادآوری شود. در حوزه فردی، در هر شرایط اجتماعی، افراد به خودی خود میتوانند وقت خود را به هدر نداده و با دستیابی به اهداف مختلف، با رضایت خاطر بیشتری زندگی کنند. در حوزه سیاستگذاری، سه نکته قابل توجه است. اولین نکته اینکه کشور ما دارای سرمایه انسانی قابل قبولی است و چنانچه زیرساختهای لازم فراهم شود، رسیدن به جایگاهی درخورتوجه در حوزه توسعه پایدار، کاملا میسر است. نکته دوم، اهمیت نقش مدیران کشور در دستیابی به موفقیتهاست؛ شناخت پتانسیلها، بهکارگیری افراد متخصص، تهیهکردن منابع و زیرساختهای لازم مهمترین وظیفه مدیران در بالابردن جایگاه مجموعه تحت مدیریت خود است و نکته سوم نقش برنامههایی نظیر عصر جدید است که علاوه بر جوابگویی به نیاز بینندگان به سرگرمی و اوقات فراغت، شرایط اجتماعی برای رشد و شکوفایی نسل جوان را فراهم کنند.