|

در رثای یک معلم فرهیخته

مصطفی ایزدی

غم ازدست‌دادن دوست و آشنایی که بیش از شش دهه از آغاز دوستی با او می‌گذرد، ذهن و دل هر فردي را سرشار از غصه‌های جانکاه می‌کند، به‌ویژه اگر آن دوست، انسانی بامعرفت، فرهیخته و مؤثر در آشنایان و اطرافیان خود باشد. جمعه هجدهم مرداد ۹۸ که مصادف با وفات امام محمدباقر‌(ع) بود، یکی از افراد انقلابی و متدین و فعال در عرصه‌های فرهنگی و هنری و آموزشی به نام محمدعلی رضائیان که علاوه بر نویسندگی برای کودکان و نوجوانان، دستی هم در شعر و نقاشی داشت، در نجف‌آباد و در پی یک بیماری دوساله، دنیای زودگذر را ترک و به دیار ابدیت پرواز کرد.

محمدعلی رضائیان در سال ۱۳۲۹ خورشیدی در نجف‌آباد به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان برد، بعد راهی تهران شد تا دوره تحصیلات عالی را در پایتخت بگذراند. او پس از پایان تحصیلات به نجف‌آباد بازگشت و شغل معلمی را انتخاب کرد. ابتدا در آموزش و پرورش شهرستان نطنز استخدام شد و به تدریس در دبیرستان پرداخت، چند سالی در نطنز بود تا اینکه خود را به آموزش و پرورش نجف‌آباد منتقل کرد و سال‌های زیادی به‌عنوان دبیر دبیرستان‌ها و استاد مرکز تربیت معلم نجف‌آباد خدمت کرد تا بازنشسته شد.
محمدعلی رضائیان از سنین نوجوانی و جوانی، فردی بسیار فعال در عرصه سیاست و فرهنگ و هنر بود. بنده با توجه به نسبتی که با او داشتم، از کودکی با وی بودم و می‌توانم بگویم که بهترین دوست و همراه دوران نوجوانی و جوانی من بود که در همان دوران از او بسیار آموختم. او به‌دلیل روحیه شاداب و ذهن فعال و بیانی طنزگونه که داشت خیلی از هم‌سن‌و‌سال‌های خود را تحت تأثیر قرار می‌داد. در دبیرستان که بودیم با گردآوری تعدادی از محصلان دبیرستانی یک محفل فرهنگی‌- سیاسی با عنوان کانون آموزشی دین و دانش پایه‌گذاری کرد. این کانون که به مرور جوانان انقلابی نجف‌آباد را در خود پرورش می‌داد، تا پیروزی انقلاب حضوری فعال در عرصه سیاسی و فرهنگی داشت و آقای رضائیان هدایت آن را به دست گرفته بود.
استاد رضائیان یک معلم تمام‌عیار بود که دستی در نوشتن و شاعری و نقاشی و خطاطی هم داشت. او روزنامه‌نگاری را هم تجربه کرد. زمانی که در نطنز به تدریس در دبیرستان مشغول بود، هفته‌نامه‌ای را با محتوای سیاسی، ادبی و اجتماعی، اما با مطالب و طرح‌های طنز و شیرین به تنهایی می‌نوشت و منتشر می‌کرد که نام آن «تحفه نه طنز» بود .
او نویسندگی کتاب را از پیش از پیروزی انقلاب شروع کرد. در همان زمان دو کتاب کودک به نام‌های «آره بچه جون من زنبورم» و «ما با همدیگه برابریم» نوشت که توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی در شمارگان زیاد منتشر شد. این دو کتاب در زمان فقدان داستان‌های مذهبی برای کودکان با استقبال چشمگیر جامعه روبه‌رو شد. پس از پیروزی انقلاب، همین دو کتاب علاوه بر اینکه همچنان پرفروش بود، در رادیو ایران هم به‌وفور برای مخاطبان کودک خوانده می‌شد، زیرا با قلمی شیرین و شعرگونه و کمی هم آمیخته با طنز نوشته شده بود.
بعد از انقلاب آقای رضائیان کتاب‌های دیگری هم برای نوجوانان و جوانان نوشت که در آنها هم از شعر و طنز و نقاشی و طراحی که همگي هنر خود او بود بهره فراوان برد؛ کتاب‌هایی به نام «دریچه‌ای به باغ مینو»، «راز یک عالمه راز»، «نوای دل»، «رسم دلدادگی»، «هدی از خواب بیدار می‌شود»، «ساده‌آموز طراحی»، «کاربرد خط در گرافیک» و... . یادآوری می‌کنم که مطالب بعضی از این کتاب‌ها الهام‌گرفته از آیات قرآن کریم بوده است. ضمنا کتاب‌های تحلیلی خوبی هم برای بزرگسالان در موضوع دفاع مقدس نوشته که متأسفانه منتشر نشده‌اند. این اواخر هم روی مبحث «مدیریت زمان» تحقیقاتی را شروع کرده و مقداری هم نوشته بود که عارضه بیماری و فراموشی و سپس مرگ، فرصت به‌نتیجه‌رساندن آن را به او نداد.
استاد محمدعلی رضائیان، انسانی جست‌وجوگر بود. او راه‌های گوناگونی را تجربه کرد، اما مثل اینکه به سرمنزلی که در ذهن و دلش بود، نمی‌رسید. روحی لطیف داشت، شهر شیراز را بسیار دوست می‌داشت، تقریبا همه تعطیلات نوروز را در آن شهر زیبا می‌گذراند. یک بار از او علت را پرسیدم، می‌گفت این شهر به من آرامش می‌دهد. او فردی همیشه شاداب و بذله‌گو بود.
خدایش رحمت کند که راقم این سطور همیشه و همه‌جا برای او احترام خاصی قائل بود، اگرچه مدتی هم از نظر سیاسی در دو جبهه بودیم؛ اما هرگز از او فاصله نگرفتم و برای بعضی مواضعش او را سرزنش نکردم، چون می‌پنداشتم این انسان شریف آن‌قدر برای دیگران زحمت کشیده و بزرگی داشته که این دیدگاه‌های زودگذر، چون در جامعه تأثیر چندانی نداشته، گردی بر بزرگواری‌اش نمی‌نشانده است.

غم ازدست‌دادن دوست و آشنایی که بیش از شش دهه از آغاز دوستی با او می‌گذرد، ذهن و دل هر فردي را سرشار از غصه‌های جانکاه می‌کند، به‌ویژه اگر آن دوست، انسانی بامعرفت، فرهیخته و مؤثر در آشنایان و اطرافیان خود باشد. جمعه هجدهم مرداد ۹۸ که مصادف با وفات امام محمدباقر‌(ع) بود، یکی از افراد انقلابی و متدین و فعال در عرصه‌های فرهنگی و هنری و آموزشی به نام محمدعلی رضائیان که علاوه بر نویسندگی برای کودکان و نوجوانان، دستی هم در شعر و نقاشی داشت، در نجف‌آباد و در پی یک بیماری دوساله، دنیای زودگذر را ترک و به دیار ابدیت پرواز کرد.

محمدعلی رضائیان در سال ۱۳۲۹ خورشیدی در نجف‌آباد به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان برد، بعد راهی تهران شد تا دوره تحصیلات عالی را در پایتخت بگذراند. او پس از پایان تحصیلات به نجف‌آباد بازگشت و شغل معلمی را انتخاب کرد. ابتدا در آموزش و پرورش شهرستان نطنز استخدام شد و به تدریس در دبیرستان پرداخت، چند سالی در نطنز بود تا اینکه خود را به آموزش و پرورش نجف‌آباد منتقل کرد و سال‌های زیادی به‌عنوان دبیر دبیرستان‌ها و استاد مرکز تربیت معلم نجف‌آباد خدمت کرد تا بازنشسته شد.
محمدعلی رضائیان از سنین نوجوانی و جوانی، فردی بسیار فعال در عرصه سیاست و فرهنگ و هنر بود. بنده با توجه به نسبتی که با او داشتم، از کودکی با وی بودم و می‌توانم بگویم که بهترین دوست و همراه دوران نوجوانی و جوانی من بود که در همان دوران از او بسیار آموختم. او به‌دلیل روحیه شاداب و ذهن فعال و بیانی طنزگونه که داشت خیلی از هم‌سن‌و‌سال‌های خود را تحت تأثیر قرار می‌داد. در دبیرستان که بودیم با گردآوری تعدادی از محصلان دبیرستانی یک محفل فرهنگی‌- سیاسی با عنوان کانون آموزشی دین و دانش پایه‌گذاری کرد. این کانون که به مرور جوانان انقلابی نجف‌آباد را در خود پرورش می‌داد، تا پیروزی انقلاب حضوری فعال در عرصه سیاسی و فرهنگی داشت و آقای رضائیان هدایت آن را به دست گرفته بود.
استاد رضائیان یک معلم تمام‌عیار بود که دستی در نوشتن و شاعری و نقاشی و خطاطی هم داشت. او روزنامه‌نگاری را هم تجربه کرد. زمانی که در نطنز به تدریس در دبیرستان مشغول بود، هفته‌نامه‌ای را با محتوای سیاسی، ادبی و اجتماعی، اما با مطالب و طرح‌های طنز و شیرین به تنهایی می‌نوشت و منتشر می‌کرد که نام آن «تحفه نه طنز» بود .
او نویسندگی کتاب را از پیش از پیروزی انقلاب شروع کرد. در همان زمان دو کتاب کودک به نام‌های «آره بچه جون من زنبورم» و «ما با همدیگه برابریم» نوشت که توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی در شمارگان زیاد منتشر شد. این دو کتاب در زمان فقدان داستان‌های مذهبی برای کودکان با استقبال چشمگیر جامعه روبه‌رو شد. پس از پیروزی انقلاب، همین دو کتاب علاوه بر اینکه همچنان پرفروش بود، در رادیو ایران هم به‌وفور برای مخاطبان کودک خوانده می‌شد، زیرا با قلمی شیرین و شعرگونه و کمی هم آمیخته با طنز نوشته شده بود.
بعد از انقلاب آقای رضائیان کتاب‌های دیگری هم برای نوجوانان و جوانان نوشت که در آنها هم از شعر و طنز و نقاشی و طراحی که همگي هنر خود او بود بهره فراوان برد؛ کتاب‌هایی به نام «دریچه‌ای به باغ مینو»، «راز یک عالمه راز»، «نوای دل»، «رسم دلدادگی»، «هدی از خواب بیدار می‌شود»، «ساده‌آموز طراحی»، «کاربرد خط در گرافیک» و... . یادآوری می‌کنم که مطالب بعضی از این کتاب‌ها الهام‌گرفته از آیات قرآن کریم بوده است. ضمنا کتاب‌های تحلیلی خوبی هم برای بزرگسالان در موضوع دفاع مقدس نوشته که متأسفانه منتشر نشده‌اند. این اواخر هم روی مبحث «مدیریت زمان» تحقیقاتی را شروع کرده و مقداری هم نوشته بود که عارضه بیماری و فراموشی و سپس مرگ، فرصت به‌نتیجه‌رساندن آن را به او نداد.
استاد محمدعلی رضائیان، انسانی جست‌وجوگر بود. او راه‌های گوناگونی را تجربه کرد، اما مثل اینکه به سرمنزلی که در ذهن و دلش بود، نمی‌رسید. روحی لطیف داشت، شهر شیراز را بسیار دوست می‌داشت، تقریبا همه تعطیلات نوروز را در آن شهر زیبا می‌گذراند. یک بار از او علت را پرسیدم، می‌گفت این شهر به من آرامش می‌دهد. او فردی همیشه شاداب و بذله‌گو بود.
خدایش رحمت کند که راقم این سطور همیشه و همه‌جا برای او احترام خاصی قائل بود، اگرچه مدتی هم از نظر سیاسی در دو جبهه بودیم؛ اما هرگز از او فاصله نگرفتم و برای بعضی مواضعش او را سرزنش نکردم، چون می‌پنداشتم این انسان شریف آن‌قدر برای دیگران زحمت کشیده و بزرگی داشته که این دیدگاه‌های زودگذر، چون در جامعه تأثیر چندانی نداشته، گردی بر بزرگواری‌اش نمی‌نشانده است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها