|

سوءاستفاده آمریکا از افزایش فاصله بریتانیا و ایران

ساسان کریمی*

نفت‌کش گریس۱ بعد از هفته‌ها زورمداری انگلستان و حمایت نیمه‌آشکار ایالات متحده با بی‌اعتنایی رئیس دادگاه جبل‌الطارقی به درخواست غیررسمی آمریکا به آزادی نزدیک شد؛ هرچند بعد از آن تلاش‌ها برای توقیف مجدد آن ادامه دارد. اما تا این لحظه آزادی شکننده ولی به‌هر‌حال تحصیل‌شده به‌نوعی که به‌خاطر درخواست دیرهنگام ایالات متحده و گرهی که تلاش شد در کار بیفتد، چه‌بسا پرهیجان‌تر و شیرین‌تر به کام آمد. این رهایی البته اصلا ساده نبود و در آن نکات مهمی برای توجه تخصصی و نیز مراقبت وجود دارد. چرایی و چگونگی واکنش بریتانیا و دولت تحت‌الحمایه‌اش وقتی از همیشه مهم‌تر می‌شود که با یادآوری وضعیت خاص این کشور و نسبت اتحاد همه‌جانبه و بی‌چون‌وچرایش با ایالات متحده را در نظر می‌آوریم.

موضوع فوق و آزادی فعلی گریس۱ بدون اینکه در حالت تبادل هم‌زمان با کشتی انگلیسی توقیف‌شده رخ داده باشد، بی‌شک یکی از توفیقات کارشناسی حقوق و سیاسی کشور و وزارت امور خارجه محسوب می‌شود؛ چراکه با نگاهی به صحنه در‌یافته می‌شود که ایران با محاسبه دقیق سیاسی ‌بین‌المللی، بریتانیا را به‌خوبی در بزنگاهی یافت که شاید در تاریخ این کشور یگانه باشد و آن هنگامه خروج از اروپای متحد است. این موضوع اگرچه با توجه به توان اقتصادی آمریکا به موضع ایران در پرونده اخیر دور دیده می‌شد اما ایران توانست خود را با عمل به‌موقع بر آن سوار کند. تاجایی‌که فراتر از موضوع نفت‌کش‌ها، دیپلماسی فعال باعث شد دولت پارلمانی تازه‌تأسیس بریتانیا به این نتیجه برسد که برهم‌کنش‌های تنش‌آلود با ایران اولا غیرضروری است و ثانیا اجتناب‌پذیر؛ کمااینکه همین توقیف نیز در پایان دولت قبلی با اشاره ایالات متحده رخ داده بود و بریتانیا خود را قربانی این سیاست احساس می‌کرد. مهم‌ترین نتیجه‌ای که از قاطعیت و ضمنا دیپلماسی ایران در این موضوع برای بریتانیا و تمامی کشورهای ناظر موضوع حاصل آمد، همین بود که نه با تعدی به ایران تحت‌فشار بلکه صرفا با حذرکردن از هرگونه تنشی می‌توان به سلامت از کنار دعوای میان ایران و آمریکا گذشت. در واقع به‌جای اینکه آمریکا بتواند بازداشت نفت‌کش‌های ایرانی را به بهانه‌های واهی ولی در دسترس به سابقه تبدیل کند، عکس آن و قاطعیت رویکرد ایران در هر لحظه به سابقه‌ای در این روز‌های روابط بین‌الملل تبدیل شد و این البته بزرگ‌ترین دستاورد است. نتیجه‌ای که در قالبی بزرگ‌تر و با لحاظ ناکامی سفر ناشیانه جان بولتون به انگلستان با محور ایران و اذعان او به بی‌موقع‌بودن آن بهتر دیده و درک می‌شود.
البته شاید چنین ناشی‌گری‌هایی از جنس سفر نسنجیده بولتون یا ارسال ایمیل دیرهنگام به دولت جبل‌الطارق که با بی‌محلی توأم شد، در نگاه اول از دولت حرفه‌ای آمریکا عجیب به نظر برسد اما باید به یاد آورد که زورمداران همواره به دلیل نبود احساس نیاز به اندیشیدن و دقت نظر از قدرت خود می‌کاهند. حالا هم باید باور کرد بدنه کارشناسی وزارت ‌خارجه و دولت آمریکا به حاشیه رفته و در سکوت با دولت افسارگسیخته کنونی کمترین همکاری ممکن را به خرج می‌دهند.
درعین‌حال نباید از واقعیت صحنه غافل شد؛ در‌هر‌حال پس از خروج بریتانیا از اروپا اولویت سیاست خارجی و اقتصاد و بازرگانی این کشور جبران خسارت ناشی از این خروج خواهد بود و این یکی از مهم‌ترین کانال‌هایی است که به‌طور بالقوه می‌تواند محل سوء‌استفاده دولت دونالد ترامپ واقع شود. حتما یکی از مهم‌ترین امتیازهایی که آمریکا از شریک دیرینه‌اش درخواست می‌کند، تغییر رویکرد سیاست خارجی بریتانیا در قبال موضوع ایران خواهد بود. امری که شاید جزء راحت‌ترین چرخش‌ها برای این دولت شکننده باشد؛ گویی که غفلت آمریکا در لحاظ‌کردن قدرت مجلس در دولت پارلمانی بریتانیا و زیر ذره‌بین قرارداشتن مدام دولت در این کشور موجب اشتباه محاسباتی آمریکا در توقع از کابینه تازه‌تأسیس بوریس جانسون بود اما به‌هرحال ممکن است ضرورت تاریخی حتی همین پارلمان را هم در وضعیتی قرار دهد که فاصله‌گرفتن از سیاست خارجی اتحادیه اروپایی در فقره‌ ایران و به‌ویژه برجام را کم‌هزینه تلقی کرده و به آن تن دهد. ازاین‌رو باید با توجه هرچه بیشتر کارشناسی و ادامه دیپلماسی فعال و نیز برخورد رسانه‌ای و مدیریت افکار عمومی تا حد ممکن در این کشور تلاش شود تا موضوع نفت‌کش به‌جای موردی برای افزایش فاصله و نزدیکی بریتانیا به ایالات متحده، تبدیل به پرونده‌‌ای شود که نتیجه نهایی‌اش به عکس ادامه رهیافت مستقل از آمریکا و تاحدی اروپایی بریتانیا در مواجهه با ایران باشد و این البته با نشان‌دادن حسن‌نیت همیشگی و به‌رخ‌کشیدن موضع مستقل و عدالت‌خواهانه ممکن خواهد شد.
*دانش‌آموخته دکتری فلسفه سیاسی از دانشگاه تهران

نفت‌کش گریس۱ بعد از هفته‌ها زورمداری انگلستان و حمایت نیمه‌آشکار ایالات متحده با بی‌اعتنایی رئیس دادگاه جبل‌الطارقی به درخواست غیررسمی آمریکا به آزادی نزدیک شد؛ هرچند بعد از آن تلاش‌ها برای توقیف مجدد آن ادامه دارد. اما تا این لحظه آزادی شکننده ولی به‌هر‌حال تحصیل‌شده به‌نوعی که به‌خاطر درخواست دیرهنگام ایالات متحده و گرهی که تلاش شد در کار بیفتد، چه‌بسا پرهیجان‌تر و شیرین‌تر به کام آمد. این رهایی البته اصلا ساده نبود و در آن نکات مهمی برای توجه تخصصی و نیز مراقبت وجود دارد. چرایی و چگونگی واکنش بریتانیا و دولت تحت‌الحمایه‌اش وقتی از همیشه مهم‌تر می‌شود که با یادآوری وضعیت خاص این کشور و نسبت اتحاد همه‌جانبه و بی‌چون‌وچرایش با ایالات متحده را در نظر می‌آوریم.

موضوع فوق و آزادی فعلی گریس۱ بدون اینکه در حالت تبادل هم‌زمان با کشتی انگلیسی توقیف‌شده رخ داده باشد، بی‌شک یکی از توفیقات کارشناسی حقوق و سیاسی کشور و وزارت امور خارجه محسوب می‌شود؛ چراکه با نگاهی به صحنه در‌یافته می‌شود که ایران با محاسبه دقیق سیاسی ‌بین‌المللی، بریتانیا را به‌خوبی در بزنگاهی یافت که شاید در تاریخ این کشور یگانه باشد و آن هنگامه خروج از اروپای متحد است. این موضوع اگرچه با توجه به توان اقتصادی آمریکا به موضع ایران در پرونده اخیر دور دیده می‌شد اما ایران توانست خود را با عمل به‌موقع بر آن سوار کند. تاجایی‌که فراتر از موضوع نفت‌کش‌ها، دیپلماسی فعال باعث شد دولت پارلمانی تازه‌تأسیس بریتانیا به این نتیجه برسد که برهم‌کنش‌های تنش‌آلود با ایران اولا غیرضروری است و ثانیا اجتناب‌پذیر؛ کمااینکه همین توقیف نیز در پایان دولت قبلی با اشاره ایالات متحده رخ داده بود و بریتانیا خود را قربانی این سیاست احساس می‌کرد. مهم‌ترین نتیجه‌ای که از قاطعیت و ضمنا دیپلماسی ایران در این موضوع برای بریتانیا و تمامی کشورهای ناظر موضوع حاصل آمد، همین بود که نه با تعدی به ایران تحت‌فشار بلکه صرفا با حذرکردن از هرگونه تنشی می‌توان به سلامت از کنار دعوای میان ایران و آمریکا گذشت. در واقع به‌جای اینکه آمریکا بتواند بازداشت نفت‌کش‌های ایرانی را به بهانه‌های واهی ولی در دسترس به سابقه تبدیل کند، عکس آن و قاطعیت رویکرد ایران در هر لحظه به سابقه‌ای در این روز‌های روابط بین‌الملل تبدیل شد و این البته بزرگ‌ترین دستاورد است. نتیجه‌ای که در قالبی بزرگ‌تر و با لحاظ ناکامی سفر ناشیانه جان بولتون به انگلستان با محور ایران و اذعان او به بی‌موقع‌بودن آن بهتر دیده و درک می‌شود.
البته شاید چنین ناشی‌گری‌هایی از جنس سفر نسنجیده بولتون یا ارسال ایمیل دیرهنگام به دولت جبل‌الطارق که با بی‌محلی توأم شد، در نگاه اول از دولت حرفه‌ای آمریکا عجیب به نظر برسد اما باید به یاد آورد که زورمداران همواره به دلیل نبود احساس نیاز به اندیشیدن و دقت نظر از قدرت خود می‌کاهند. حالا هم باید باور کرد بدنه کارشناسی وزارت ‌خارجه و دولت آمریکا به حاشیه رفته و در سکوت با دولت افسارگسیخته کنونی کمترین همکاری ممکن را به خرج می‌دهند.
درعین‌حال نباید از واقعیت صحنه غافل شد؛ در‌هر‌حال پس از خروج بریتانیا از اروپا اولویت سیاست خارجی و اقتصاد و بازرگانی این کشور جبران خسارت ناشی از این خروج خواهد بود و این یکی از مهم‌ترین کانال‌هایی است که به‌طور بالقوه می‌تواند محل سوء‌استفاده دولت دونالد ترامپ واقع شود. حتما یکی از مهم‌ترین امتیازهایی که آمریکا از شریک دیرینه‌اش درخواست می‌کند، تغییر رویکرد سیاست خارجی بریتانیا در قبال موضوع ایران خواهد بود. امری که شاید جزء راحت‌ترین چرخش‌ها برای این دولت شکننده باشد؛ گویی که غفلت آمریکا در لحاظ‌کردن قدرت مجلس در دولت پارلمانی بریتانیا و زیر ذره‌بین قرارداشتن مدام دولت در این کشور موجب اشتباه محاسباتی آمریکا در توقع از کابینه تازه‌تأسیس بوریس جانسون بود اما به‌هرحال ممکن است ضرورت تاریخی حتی همین پارلمان را هم در وضعیتی قرار دهد که فاصله‌گرفتن از سیاست خارجی اتحادیه اروپایی در فقره‌ ایران و به‌ویژه برجام را کم‌هزینه تلقی کرده و به آن تن دهد. ازاین‌رو باید با توجه هرچه بیشتر کارشناسی و ادامه دیپلماسی فعال و نیز برخورد رسانه‌ای و مدیریت افکار عمومی تا حد ممکن در این کشور تلاش شود تا موضوع نفت‌کش به‌جای موردی برای افزایش فاصله و نزدیکی بریتانیا به ایالات متحده، تبدیل به پرونده‌‌ای شود که نتیجه نهایی‌اش به عکس ادامه رهیافت مستقل از آمریکا و تاحدی اروپایی بریتانیا در مواجهه با ایران باشد و این البته با نشان‌دادن حسن‌نیت همیشگی و به‌رخ‌کشیدن موضع مستقل و عدالت‌خواهانه ممکن خواهد شد.
*دانش‌آموخته دکتری فلسفه سیاسی از دانشگاه تهران

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها