|

مقاله‌ای از ضیاء موحد درباره منطق در ساختار شعر حافظ

حافظ منطقی‌ترین شاعر ایران

درآمد
برای رفع سوءتفاهم باید پیش از خواندن این نوشته خواننده را توجه دهم که منظور من از منطق اگرچه تربیت منطقی و آموختن وسیع آن است، ذهنیّت و شمّ منطقی متداول را هم فراموش نمی‌کنم. اما بسنده‌کردن به شمّ منطقی متداول کاری خطیر است و همه مغالطه‌ها که تعداد آنها را تاکنون بالغ بر چهارصد ثبت کرده‌اند محصول تکیه و اکتفا به شمّ منطقی تربیت‌نیافته است. دیگر آن‌که من منطق را به معنای بسیار وسیعی در نظر می‌گیرم. مسئله تنها فن استنتاج یا علم استلزام نیست. منطق تارهایی است که پود هر نقش و نگار بر آن بافته می‌شود. بدون آن تارها فرشی نخواهیم داشت. منطق ذهن را نظام می‌دهد، مطلب را انسجام می‌بخشد و نوشته را شکل می‌دهد. درباره این مسئله در مقاله بیشتر خواهم گفت.
وقتی کسی از من می‌پرسد چگونه منطق و شعر را با هم جمع می‌کنی متأسف می‌شوم. مثل این‌که منطق‌دانستن عیبی است برای شاعر. یعنی ما هنوز این اندازه از نقش و مفهومِ ناشناخته‌مانده منطق دور مانده‌ایم؟ وقتی به ویلیام هاجز گفتم چنین سؤالی از من می‌کنند تعجب کرد. این استاد نظریه مدل و ابن‌سیناشناس نامدار انگلیسی بی‌درنگ از چهار شاعر منطق‌دان انگلیسی نام برد: ایزاک واتس
(1748-1674)، برترین سراینده سرودهای مذهبی انگلیس و نویسنده تأثیرگذار کتابی در منطق با چاپ‌های پی‌در‌پی؛ جان میلتون (1834-1772)، شاعر «بهشت گمشده» و بزرگ‌ترین منظومه روایی سرای انگلیس و نویسنده کتابی معروف در «هنر منطق»؛ لوئیس کارول (1898-1832)، شاعر و نویسنده «آلیس در سرزمین عجایب» و نویسنده کتاب‌ها و مقاله‌های هنوز الهام‌بخش در منطق؛ و دست‌نوشته‌های منطقی فراوان سیمیوئل کالریج شاعر نامدار و بسیاری دیگر شاعر و منطق‌دان از این دست. جالب توجه آن‌که بعدها فهمیدم دبلیو. دی. هارت، استاد راهنمای من در منطق در یونیورسیتی کالج لندن شاعر نیز هست.
ما هنوز از حکمت معلم اول شناخته‌شدن ارسطو به عنوان مؤسس منطق و همچنین بزرگ‌ترین منطق‌دان قرون وسطی شناختن ابن‌سینا بی‌خبر مانده‌ایم و هنوز نمی‌دانیم اگر کسی تنها به شمّ منطقی خود اکتفا کند و در منطق تربیت نیافته باشد چه بسا توانایی آفریدن اثر علمی یا هنری والا نخواهد داشت. این نکته را هم بگویم که تربیت منطقی داشتن در نوشته‌های ابن‌سینا گاهی به حدّ کمال می‌رسد. واضح است که بسیاری از نوشته‌های ابن‌سینا برگرفته از آثار گذشتگان است. «قانون» که مدوّن‌ترین کتاب پزشکی قرن‌ها بوده و ابن‌سینا را در آماری، مشهورترین مرد دنیا ساخته، بعید است که صرفاً محصول تجربه‌ها و علم خود او باشد، اما تدوینی که در آن به‌کار برده شده کتاب‌های پزشکی دیگر را از سکّه انداخته است. مورد جالب توجه در خلاصه‌ای است که فخرالدین رازی، نابغه زمان خود، از اشارات فراهم آورده و به خلاصه نمط نهم در مقامات عارفان که می‌رسد، می‌نویسد: «هذا الباب لایقبل الانتخاب لانّه فی غایت‌الحُسن و ما هو محاسن شیٍ کِلّه حَسَن». یعنی این باب گزینش‌ناپذیر است زیرا در نهایت حُسن است و چیست محاسن شیئی که همه آن حَسَن است؟ مهارت ابن‌سینا در نوشته‌هایش مدیون تسلط ذهنی منطقی اوست به معنایی وسیع و همین ذهنیّت است که به خواجه نصیرالدین طوسی به ارث رسید.
می‌دانید که محمد گلندام در مقدمه‌اش بر دیوان حافظ، که با نسخه 801 هجری اصالت آن تأیید شده است می‌نویسد: «تحشیه کشاف و مفتاح و مطالعه مطالع و مصباح... از جمع اشتات غزلیاتش مانع آمدی»؟ منظورم از این نقل قول کلمه «مطالع» است که بنا بر تحقیق حافظ‌پژوهان همان شرح مطالع قطب‌الدین رازی است که جامع‌ترین و دشوارترین متن منطقی سنتی ماست. اشتغال حافظ به این کتاب، اشتغال به منطق سنتی در حد اعلای آن است.
حال یک پا بیرون از ایران بگذاریم و به اصل بحث بپردازیم. تیموتی ویلیامسون که به عقیده بسیاری شاخص‌ترین فیلسوف منطقی فلسفه تحلیلی معاصر است و از دلبستگان شعر، در جایی که این ترجمه‌­ای است از آن، می‌نویسد:
«منطق به شعر خوب می‌ماند: تخیّل دقیق و اصیل، ساختار زیبا و قوی، عبارت‌های درست در ترتیب درست، تنوع‌های ظریف در محتوا، تأمل در زبان بر زبان و ارتباط آن با جهان، با عمقی محصول دقتی نافذ».
جالب توجه این نکته است که منطق را به شعر خوب مانند می‌کند. حال به صفت‌های مشترک شعر و منطق در نوشته‌های ویلیامسون دقت کنید و بگویید شعر کدام شاعر ایران مصداق اعلای این صفت‌ها است؟
روزی شاملو می‌گفت در این مصراع حافظ: «ز دلبرم که رساند... قلمی» درمانده بودم که به جای نقطه‌­ها چه کلمه‌ای می‌توان نهاد: «شکایت، حکایت، روایت؟» دیدم هیچ‌کدام جا نمی‌افتد. به دیوان مراجعه کردم. کلمه مفقود «نوازش» بود. به این می‌گویند «عبارت درست، در ترتیب درست، تأمل در زبان بر زبان»، و ظرافت وصف‌ناشدنی «نوازش». مسئله تنها معنا نیست. اغلب مضمون‌های حافظ را در آثار شاعران پیش از او می‌توان یافت. هنر در رعایت نظم و ترتیب منطقی ساختار کلام است که شعر او را چنین استثنایی می‌کند وقتی بیتی از حافظ را از حافظه چنین با خود زمزمه می‌کردم:
عهد کردم اگر از غم به درآیم روزی
تا در میکده شادان و غزلخوان بروم
دیدم مصراع اول، به اصطلاح، لنگ می‌زند. جسارت کرده آن را بدین شکل زمزمه کردم:
عهد کردم گر ازین غم به در آیم روزی
تا در میکده شادان و غزلخوان بروم
دیوان را ورقی زدم. حافظ همین را گفته بود. از غم مطلق گریزی نیست حتی به میکده. این غم ویژه است. به قول شاعری: «گیرم که شد به گوشه میخانه منزلم/ این قفل غم که باز نخواهد شد از دلم». اینجا از غم مطلق سخن می‌رود. قفلی که با میکده هم باز نمی‌شود.
در شعری آمده بود:
شادی
امشب
به سوی تو می‌آیم
دروازه‌هایت را بر من بگشا
گل‌های گلدان‌هایم هم
غمگین‌اند.
دیدم کلمه «هم» شعر را از اشاره ضمنی خالی کرده است. شاعر بیهوده خود را در میان آورده و شعر را محدود کرده است.
خداوند این ظرافت‌ها و دقت‌ها حافظ است و تربیت منطقی او به مفهوم ناشناخته‌مانده منطق در علم و هنر ما، به‌خصوص شعر که بالاترین درجه فرهیختگی زبان است. مفهوم منطق به معنای واقعی جایی برای کلمه‌های زائد، مترادف‌های وزن‌پرکن و تحمیل زورکی صنایع شعری به شعر نمی‌گذارد. شعرهای «حافظانه» حافظ نمونه اعلای این مفهوم از منطق است. می‌گویم «حافظانه‌ها» زیرا در بعضی از غزل‌ها از این مفهوم غفلت و «صنعت بسیار» در عبارت کرده است. از جمله غزل معروف «سمن‌بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند/ پری‌رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند» که در آن تا آخر غزل خود را گرفتار قرینه‌سازی و تحمیل شکل تقابل‌های مَطلع کرده است.
به ظرافت‌ها و دقت‌های حافظ برگردیم. در این بیت دقت کنید و به جای کلمه‌ای که با نقطه حذف کرده‌ام کلمه‌ای بیابید:
از هر طرف زخیل حوادث کمین‌گهی است
زین رو... دواند سوار عمر
تازه این اول کلام است. توصیف ویلیامسون از تشابه منطق و شعر نیاز به ترمیم دارد و به‌خصوص پای وحدت در شعر را هم باید مطرح کرد، مطلبی که محل نزاع حافظ‌پژوهان است و باید پرورانده شود که خود داستانی دیگر است. نتیجه‌ای که فعلا می‌خواهم بگیرم این است: حافظ منطقی‌ترین شاعر ایران است.

درآمد
برای رفع سوءتفاهم باید پیش از خواندن این نوشته خواننده را توجه دهم که منظور من از منطق اگرچه تربیت منطقی و آموختن وسیع آن است، ذهنیّت و شمّ منطقی متداول را هم فراموش نمی‌کنم. اما بسنده‌کردن به شمّ منطقی متداول کاری خطیر است و همه مغالطه‌ها که تعداد آنها را تاکنون بالغ بر چهارصد ثبت کرده‌اند محصول تکیه و اکتفا به شمّ منطقی تربیت‌نیافته است. دیگر آن‌که من منطق را به معنای بسیار وسیعی در نظر می‌گیرم. مسئله تنها فن استنتاج یا علم استلزام نیست. منطق تارهایی است که پود هر نقش و نگار بر آن بافته می‌شود. بدون آن تارها فرشی نخواهیم داشت. منطق ذهن را نظام می‌دهد، مطلب را انسجام می‌بخشد و نوشته را شکل می‌دهد. درباره این مسئله در مقاله بیشتر خواهم گفت.
وقتی کسی از من می‌پرسد چگونه منطق و شعر را با هم جمع می‌کنی متأسف می‌شوم. مثل این‌که منطق‌دانستن عیبی است برای شاعر. یعنی ما هنوز این اندازه از نقش و مفهومِ ناشناخته‌مانده منطق دور مانده‌ایم؟ وقتی به ویلیام هاجز گفتم چنین سؤالی از من می‌کنند تعجب کرد. این استاد نظریه مدل و ابن‌سیناشناس نامدار انگلیسی بی‌درنگ از چهار شاعر منطق‌دان انگلیسی نام برد: ایزاک واتس
(1748-1674)، برترین سراینده سرودهای مذهبی انگلیس و نویسنده تأثیرگذار کتابی در منطق با چاپ‌های پی‌در‌پی؛ جان میلتون (1834-1772)، شاعر «بهشت گمشده» و بزرگ‌ترین منظومه روایی سرای انگلیس و نویسنده کتابی معروف در «هنر منطق»؛ لوئیس کارول (1898-1832)، شاعر و نویسنده «آلیس در سرزمین عجایب» و نویسنده کتاب‌ها و مقاله‌های هنوز الهام‌بخش در منطق؛ و دست‌نوشته‌های منطقی فراوان سیمیوئل کالریج شاعر نامدار و بسیاری دیگر شاعر و منطق‌دان از این دست. جالب توجه آن‌که بعدها فهمیدم دبلیو. دی. هارت، استاد راهنمای من در منطق در یونیورسیتی کالج لندن شاعر نیز هست.
ما هنوز از حکمت معلم اول شناخته‌شدن ارسطو به عنوان مؤسس منطق و همچنین بزرگ‌ترین منطق‌دان قرون وسطی شناختن ابن‌سینا بی‌خبر مانده‌ایم و هنوز نمی‌دانیم اگر کسی تنها به شمّ منطقی خود اکتفا کند و در منطق تربیت نیافته باشد چه بسا توانایی آفریدن اثر علمی یا هنری والا نخواهد داشت. این نکته را هم بگویم که تربیت منطقی داشتن در نوشته‌های ابن‌سینا گاهی به حدّ کمال می‌رسد. واضح است که بسیاری از نوشته‌های ابن‌سینا برگرفته از آثار گذشتگان است. «قانون» که مدوّن‌ترین کتاب پزشکی قرن‌ها بوده و ابن‌سینا را در آماری، مشهورترین مرد دنیا ساخته، بعید است که صرفاً محصول تجربه‌ها و علم خود او باشد، اما تدوینی که در آن به‌کار برده شده کتاب‌های پزشکی دیگر را از سکّه انداخته است. مورد جالب توجه در خلاصه‌ای است که فخرالدین رازی، نابغه زمان خود، از اشارات فراهم آورده و به خلاصه نمط نهم در مقامات عارفان که می‌رسد، می‌نویسد: «هذا الباب لایقبل الانتخاب لانّه فی غایت‌الحُسن و ما هو محاسن شیٍ کِلّه حَسَن». یعنی این باب گزینش‌ناپذیر است زیرا در نهایت حُسن است و چیست محاسن شیئی که همه آن حَسَن است؟ مهارت ابن‌سینا در نوشته‌هایش مدیون تسلط ذهنی منطقی اوست به معنایی وسیع و همین ذهنیّت است که به خواجه نصیرالدین طوسی به ارث رسید.
می‌دانید که محمد گلندام در مقدمه‌اش بر دیوان حافظ، که با نسخه 801 هجری اصالت آن تأیید شده است می‌نویسد: «تحشیه کشاف و مفتاح و مطالعه مطالع و مصباح... از جمع اشتات غزلیاتش مانع آمدی»؟ منظورم از این نقل قول کلمه «مطالع» است که بنا بر تحقیق حافظ‌پژوهان همان شرح مطالع قطب‌الدین رازی است که جامع‌ترین و دشوارترین متن منطقی سنتی ماست. اشتغال حافظ به این کتاب، اشتغال به منطق سنتی در حد اعلای آن است.
حال یک پا بیرون از ایران بگذاریم و به اصل بحث بپردازیم. تیموتی ویلیامسون که به عقیده بسیاری شاخص‌ترین فیلسوف منطقی فلسفه تحلیلی معاصر است و از دلبستگان شعر، در جایی که این ترجمه‌­ای است از آن، می‌نویسد:
«منطق به شعر خوب می‌ماند: تخیّل دقیق و اصیل، ساختار زیبا و قوی، عبارت‌های درست در ترتیب درست، تنوع‌های ظریف در محتوا، تأمل در زبان بر زبان و ارتباط آن با جهان، با عمقی محصول دقتی نافذ».
جالب توجه این نکته است که منطق را به شعر خوب مانند می‌کند. حال به صفت‌های مشترک شعر و منطق در نوشته‌های ویلیامسون دقت کنید و بگویید شعر کدام شاعر ایران مصداق اعلای این صفت‌ها است؟
روزی شاملو می‌گفت در این مصراع حافظ: «ز دلبرم که رساند... قلمی» درمانده بودم که به جای نقطه‌­ها چه کلمه‌ای می‌توان نهاد: «شکایت، حکایت، روایت؟» دیدم هیچ‌کدام جا نمی‌افتد. به دیوان مراجعه کردم. کلمه مفقود «نوازش» بود. به این می‌گویند «عبارت درست، در ترتیب درست، تأمل در زبان بر زبان»، و ظرافت وصف‌ناشدنی «نوازش». مسئله تنها معنا نیست. اغلب مضمون‌های حافظ را در آثار شاعران پیش از او می‌توان یافت. هنر در رعایت نظم و ترتیب منطقی ساختار کلام است که شعر او را چنین استثنایی می‌کند وقتی بیتی از حافظ را از حافظه چنین با خود زمزمه می‌کردم:
عهد کردم اگر از غم به درآیم روزی
تا در میکده شادان و غزلخوان بروم
دیدم مصراع اول، به اصطلاح، لنگ می‌زند. جسارت کرده آن را بدین شکل زمزمه کردم:
عهد کردم گر ازین غم به در آیم روزی
تا در میکده شادان و غزلخوان بروم
دیوان را ورقی زدم. حافظ همین را گفته بود. از غم مطلق گریزی نیست حتی به میکده. این غم ویژه است. به قول شاعری: «گیرم که شد به گوشه میخانه منزلم/ این قفل غم که باز نخواهد شد از دلم». اینجا از غم مطلق سخن می‌رود. قفلی که با میکده هم باز نمی‌شود.
در شعری آمده بود:
شادی
امشب
به سوی تو می‌آیم
دروازه‌هایت را بر من بگشا
گل‌های گلدان‌هایم هم
غمگین‌اند.
دیدم کلمه «هم» شعر را از اشاره ضمنی خالی کرده است. شاعر بیهوده خود را در میان آورده و شعر را محدود کرده است.
خداوند این ظرافت‌ها و دقت‌ها حافظ است و تربیت منطقی او به مفهوم ناشناخته‌مانده منطق در علم و هنر ما، به‌خصوص شعر که بالاترین درجه فرهیختگی زبان است. مفهوم منطق به معنای واقعی جایی برای کلمه‌های زائد، مترادف‌های وزن‌پرکن و تحمیل زورکی صنایع شعری به شعر نمی‌گذارد. شعرهای «حافظانه» حافظ نمونه اعلای این مفهوم از منطق است. می‌گویم «حافظانه‌ها» زیرا در بعضی از غزل‌ها از این مفهوم غفلت و «صنعت بسیار» در عبارت کرده است. از جمله غزل معروف «سمن‌بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند/ پری‌رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند» که در آن تا آخر غزل خود را گرفتار قرینه‌سازی و تحمیل شکل تقابل‌های مَطلع کرده است.
به ظرافت‌ها و دقت‌های حافظ برگردیم. در این بیت دقت کنید و به جای کلمه‌ای که با نقطه حذف کرده‌ام کلمه‌ای بیابید:
از هر طرف زخیل حوادث کمین‌گهی است
زین رو... دواند سوار عمر
تازه این اول کلام است. توصیف ویلیامسون از تشابه منطق و شعر نیاز به ترمیم دارد و به‌خصوص پای وحدت در شعر را هم باید مطرح کرد، مطلبی که محل نزاع حافظ‌پژوهان است و باید پرورانده شود که خود داستانی دیگر است. نتیجه‌ای که فعلا می‌خواهم بگیرم این است: حافظ منطقی‌ترین شاعر ایران است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها