|

نگاهی به «مردن با پایان باز» ساناز داودزاده‌فر

مرگ پایان ندارد...

پرویز حسینی

«مرگ از لابه‌لای شب‌بوها پیدا/ من بادبادکی در دستم/ مرگ کوچک بود/ کوچک/ اندازه‌ی چند حفره‌ی گلوله‌ای/ که روی سینه‌ام مانده» (شعر شماره 2، صفحه 7).
ساناز داودزاده‌فر مجموعه‌شعر اولش را در سال 2016 با ترجمه عربی منتشر کرد که با استقبال هم روبه‌رو شد و چاپ دوم آن سال بعد درآمد. آن مجموعه که در سوریه با عنوان «امشی علی حروف میته» ‌(روی حروف مرده راه می‌روم) منتشر شده، شامل شعرهایی با مضمون زندگی، جنگ، مرگ و کمی عشق بود. اکنون کتاب دوم او با عنوان «مردن با پایان باز» به زبان فارسی پیش چشم ماست. این کتاب چند ویژگی منحصربه‌فرد دارد که مهم‌ترین آنها پرداختن به جنگ‌های درونی خاورمیانه و به‌ویژه سوریه و عراق است، به‌همین‌دلیل کابوس مرگ به شکل‌های مختلف دست از سر شاعر برنمی‌دارد: تیرباران، اعدام، دار، چاقو، گلوله‌باران دسته‌جمعی، انفجار، مین و... و این مرگ‌ها و مردن‌ها گویی در خاورمیانه نفرین‌شده، تمامی ندارد و به‌همین‌دلیل شاعر به عمد عنوان «مردن با پایان باز» را بر کتاب نهاده، زیرا که پایانی برای مرگ نیست و مردن همیشه به شکلی متفاوت در راه است و حتی از درهای بسته هم می‌گذرد.یادمان باشد این مرگ‌ها با مرگ‌های معمولی و عادی فرق دارد. مرگی که به‌ناگزیر برای همه هست بر پیشانی همه از بدو تولد نوشته شده، اما مرگی که شاعر از آن سخن می‌گوید، مرگی اجباری نیست، مرگی ا‌ست به معنای کشته‌شدن؛ تو را می‌کشند بی‌هیچ بهانه‌ای: «زندگی/ فاصله‌ی شلیک تفنگ‌هاست/ کارخانه‌ی اسلحه‌سازی/ از رگ گردن به ما نزدیک‌تر/ انسان/ یعنی میزان باروتی/ که برای مرگ/ هزینه خواهد شد» (شعر 27 ص 37).
و چنین است که با توجه به بسامد بالای واژگان مربوط به مرگ و مردن می‌توان گفت زندگی چیزی نیست جز مرگی تلخ و دترمینیستی که ما را در چنگال خود گرفته است و به عبارت دیگر همه آدم‌ها در خاورمیانه زندگی مرگ‌باری دارند. به قول شاعر «مایی که درونمان غسالخانه بزرگی است/ با ذخیره‌ی چندین سال مرده/ بی‌زیست شده‌ایم میان بسیاریِ مرگ/ و زیستن که همیشه در ما غیبت داشت».از سوی دیگر، خشونت کلمات شعرهای «ساناز داودزاده‌فر» برخاسته از محیط زیست ما در خاورمیانه است و چگونه می‌توان نرم و نازک و نوازش‌گرانه شعر سرود وقتی به کودکان کمربند انتحاری می‌بستند و حتی میوه و تنقلات آنها به چاشنی انفجار متصل بود؟!بدین ترتیب شاعر زن ما ناچار می‌شود از عشق و عاطفه سخنی به میان نیاورد و به عبارتی بهتر، شعری مردانه‌وار بسراید!... البته نباید از نظر دور داشت که لابه‌لای همین کلمات خشن و پر از خشم، عشق به صلح و انسانیت را می‌توان مشاهده کرد: «‌در آغوشم پیراهنت/ در آغوشم ریل/ قطار/ و تو.../ از من که گذشتید/ ایستادید»
(شعر 15 ص 20). شاعر گاهی از عشق هم می‌نویسد، اما عشق و خوشبختی در تفکر خانم داود‌زاده‌فر حیاتی کوتاه دارند: «هنوز هم که می‌نویسم عشق/ صورتم سرخ/ دست‌هایم آبی/ موهای سفیدم، سیاه/ فصل‌های بی‌خیال تو را که می‌دوزم/ از درز کوک‌ها/ بوران می‌آید./ خوشبختی/ یک ذوب‌شدن کوتاه است» (شعر 6- ص 11).شاعر درهر‌حال در هردو مجموعه‌اش، شاعری تلخ، مرثیه‌سرا، مرگ‌اندیش و نا‌امید است و شاید هم نتوانیم خیلی از او ایراد بگیریم چون او هم در خاورمیانه متولد شده است؛ جایی که: «مادرم لالایی‌اش/ صدای کلاشینکف داشت/ وقتی کودکی‌مان/ پیرگونه بزرگ می‌شد» (از شعر 47- ص 73).

«مرگ از لابه‌لای شب‌بوها پیدا/ من بادبادکی در دستم/ مرگ کوچک بود/ کوچک/ اندازه‌ی چند حفره‌ی گلوله‌ای/ که روی سینه‌ام مانده» (شعر شماره 2، صفحه 7).
ساناز داودزاده‌فر مجموعه‌شعر اولش را در سال 2016 با ترجمه عربی منتشر کرد که با استقبال هم روبه‌رو شد و چاپ دوم آن سال بعد درآمد. آن مجموعه که در سوریه با عنوان «امشی علی حروف میته» ‌(روی حروف مرده راه می‌روم) منتشر شده، شامل شعرهایی با مضمون زندگی، جنگ، مرگ و کمی عشق بود. اکنون کتاب دوم او با عنوان «مردن با پایان باز» به زبان فارسی پیش چشم ماست. این کتاب چند ویژگی منحصربه‌فرد دارد که مهم‌ترین آنها پرداختن به جنگ‌های درونی خاورمیانه و به‌ویژه سوریه و عراق است، به‌همین‌دلیل کابوس مرگ به شکل‌های مختلف دست از سر شاعر برنمی‌دارد: تیرباران، اعدام، دار، چاقو، گلوله‌باران دسته‌جمعی، انفجار، مین و... و این مرگ‌ها و مردن‌ها گویی در خاورمیانه نفرین‌شده، تمامی ندارد و به‌همین‌دلیل شاعر به عمد عنوان «مردن با پایان باز» را بر کتاب نهاده، زیرا که پایانی برای مرگ نیست و مردن همیشه به شکلی متفاوت در راه است و حتی از درهای بسته هم می‌گذرد.یادمان باشد این مرگ‌ها با مرگ‌های معمولی و عادی فرق دارد. مرگی که به‌ناگزیر برای همه هست بر پیشانی همه از بدو تولد نوشته شده، اما مرگی که شاعر از آن سخن می‌گوید، مرگی اجباری نیست، مرگی ا‌ست به معنای کشته‌شدن؛ تو را می‌کشند بی‌هیچ بهانه‌ای: «زندگی/ فاصله‌ی شلیک تفنگ‌هاست/ کارخانه‌ی اسلحه‌سازی/ از رگ گردن به ما نزدیک‌تر/ انسان/ یعنی میزان باروتی/ که برای مرگ/ هزینه خواهد شد» (شعر 27 ص 37).
و چنین است که با توجه به بسامد بالای واژگان مربوط به مرگ و مردن می‌توان گفت زندگی چیزی نیست جز مرگی تلخ و دترمینیستی که ما را در چنگال خود گرفته است و به عبارت دیگر همه آدم‌ها در خاورمیانه زندگی مرگ‌باری دارند. به قول شاعر «مایی که درونمان غسالخانه بزرگی است/ با ذخیره‌ی چندین سال مرده/ بی‌زیست شده‌ایم میان بسیاریِ مرگ/ و زیستن که همیشه در ما غیبت داشت».از سوی دیگر، خشونت کلمات شعرهای «ساناز داودزاده‌فر» برخاسته از محیط زیست ما در خاورمیانه است و چگونه می‌توان نرم و نازک و نوازش‌گرانه شعر سرود وقتی به کودکان کمربند انتحاری می‌بستند و حتی میوه و تنقلات آنها به چاشنی انفجار متصل بود؟!بدین ترتیب شاعر زن ما ناچار می‌شود از عشق و عاطفه سخنی به میان نیاورد و به عبارتی بهتر، شعری مردانه‌وار بسراید!... البته نباید از نظر دور داشت که لابه‌لای همین کلمات خشن و پر از خشم، عشق به صلح و انسانیت را می‌توان مشاهده کرد: «‌در آغوشم پیراهنت/ در آغوشم ریل/ قطار/ و تو.../ از من که گذشتید/ ایستادید»
(شعر 15 ص 20). شاعر گاهی از عشق هم می‌نویسد، اما عشق و خوشبختی در تفکر خانم داود‌زاده‌فر حیاتی کوتاه دارند: «هنوز هم که می‌نویسم عشق/ صورتم سرخ/ دست‌هایم آبی/ موهای سفیدم، سیاه/ فصل‌های بی‌خیال تو را که می‌دوزم/ از درز کوک‌ها/ بوران می‌آید./ خوشبختی/ یک ذوب‌شدن کوتاه است» (شعر 6- ص 11).شاعر درهر‌حال در هردو مجموعه‌اش، شاعری تلخ، مرثیه‌سرا، مرگ‌اندیش و نا‌امید است و شاید هم نتوانیم خیلی از او ایراد بگیریم چون او هم در خاورمیانه متولد شده است؛ جایی که: «مادرم لالایی‌اش/ صدای کلاشینکف داشت/ وقتی کودکی‌مان/ پیرگونه بزرگ می‌شد» (از شعر 47- ص 73).

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها