سايههاي دايرهوار
شرق: «اما ابرها» عنوانِ كتابي است شامل سيزده تلهتئاتر يا تلهنمايش از ساموئل بكت كه چندي پيش با ترجمه مهدي نويد در نشر چشمه منتشر شده است. عنوانِ نمايش نخست «بازي بيكلام 1» يا «لالبازي براي يك بازيگر» اينطور آغاز ميشود: «بيابان. نور خيرهكننده. مرد از سمت راست پرت ميشود داخل صحنه. ميافتد، بلافاصله برميخيزد، خودش را ميتكاند، روي برميگرداند، به فكر فرو ميرود. صداي سوت از سمت راست. به فكر فرو ميرود، از سمت راست خارج ميشود. دوباره بلافاصله پرت ميشود به داخل صحنه، ميافتد، بلافاصله برميخيزد، خودش را ميتكاند، روي برميگرداند، به فكر فرو ميرود. صداي سوت از سمت چپ. به فكر فرو ميرود، به سمت چپ ميرود، ترديد ميكند، منصرف ميشود، ميايستد، روي برميگرداند، به فكر فرو ميرود. درختي كوچك از بالاي صحنه پايين ميآيد، روي زمين قرار ميگيرد. شاخه اصلياش سه ياردي با زمين فاصله دارد و نوك شاخه تودهاي ناچيز از برگهاي نخل كه در پاي خود سايهاي دايرهوار مياندازد. دوباره به فكر فرو ميرود». همين جملات سبك و شيوه بكت را آشكار ميسازد: تكرار و ساختِ ريتم از طريق همين تكرار. بكت «بازي بيكلام 1» را در سالِ
1956 به فرانسوي نوشت و بار نخست سال 1957 در لندن روی صحنه رفت. چنانكه در بخش پايانی كتاب با عنوانِ «حواشي و تعليقات» آمده است اين قطعه ظاهرا آزمايشي رفتارگرايانه در بطن يك اسطوره باستاني است. «قهرمان (آدم، تانتالوس، بنيآدم) در محيطي به دنيا ميآيد كه نميتواند در آن وجود داشته؛ اما راه گريزي ندارد. طبيعت انگار از او جداست و با او خصومت دارد. متفكر است؛ اما براي آن خلق نشده كه اميد بورزد. تراژيكتر از آن است كه رقتانگيز باشد، حقيقتا طراحي شده براي آنكه شكست بخورد». نمايش بعدي «بازي بيكلام 2» است كه دو سال بعد يعني در 1958 به فرانسوي نوشته ميشود. لالبازي دومِ بكت كمتر از اولي جزئياتپردازي شده به نظر ميرسد. «رفتوآمد»، «نفس»، «صداي پا»، «سهنوازي اشباح»، «...اما ابرها...»،«لالاتاب»، «بداههي اوهايو»، «مربع»، «فاجعه»، «Nacht Und Traume»، «چي كجا» عناوينِ ديگر تلهتئاترهاي بكت است كه در اين كتاب گرد آمدهاند. «اما ابرها» كه عنوان كتاب نيز هست، نمايشي است براي تلويزيون كه در سال 1976 نوشته شده است كه روحِ اين تلهنمايش هم مانند ساير نمايشهاي اين كتاب به پرسشي از ييتس برميگردد در مورد خيالي كه پرسه
ميزند ميانِ آنچه از دست رفته است يا آنچه به دست آمده. نكته جالب كتاب «اما ابرها» اين است كه حدود نيمي از كتاب را بخشِ «حواشي و تعليقات» تشكيل ميدهد و آنطور كه ابتداي اين بخش آمده، مفاد آن از كتابي درباره بكت برگرفته شده و شامل جزئياتي درباره تلهنمايشهاي كتاب و نيز مفاهيم و نقد و نظرات درباره آثار و جهان بكت است.
«زندگي خصوصي درختان» نوشته آلهخاندرو سامبرا با ترجمه ونداد جليلي اخيرا در نشر چشمه منتشر شده است. اين رمان، روايت سرگذشت مردي با نام خوليان است كه در انتظار بازگشت همسر خود، گذشته و زندگي پيشرويش را مرور ميكند: «وقتی ورونیکا بیاید داستان تمام میشود، کتاب تا آنجا ادامه دارد که او برگردد یا تردیدی در ذهن خولیان باقی نماند که ورونیکا برنخواهد گشت». از منظرِ خوليان زندگي مانند كتابي است كه نيمهخوانده كنارش گذاشتهاند. ابتداي كتاب دو نقلقول آمده، يكي از ژرژ پرك: «هيچ خاطراتي از كودكي ندارم» و ديگري از آندرس آنوانتر: «مثل زندگي خصوصي درختان يا كشتيشكستگان» كه اين دو عبارت روحِ داستان را برملا ميكند. رمانِ «زندگي خصوصي درختان» در دو فصل روايت ميشود: «گلخانه» و «زمستان». آلهخاندرو سامبرا نویسنده شیلیایی این رمان را در سال ۲۰۰۶ نوشته است. در بخشي از اين رمان ميخوانيم: «شب میشود، کتابخانه جدید را در اتاق نشیمن میچینند و پدر همه اعضای خانواده را دور صفحه بازی متروپولیس جمع میکند... خانوادههایی هست که حین گفتوگوهای جدی در اتاق نشیمن گذشتن شب را نظاره میکنند. همینطور خانوادههایی که در این ساعت
شب به یاد مردگانشاناند و هالهای از درد چهرهشان را در بر گرفته است. نه کسی بازی میکند و نه کسی حرفی میزند: بزرگترها نامههایی را بازنویسی و اصلاح میکنند که هیچکس نخواهد خواندشان و بچهها سؤالهایی میکنند که هیچکس پاسخشان نخواهد داد. در عوض این خانواده هم هست که ساعتهای حکومت نظامی را به بازی متروپولیس میگذراند... بازیکنان یکی مردی است که جدی بازی میکند و از صفر شروع میکند و برنده میشود، یکی زنی خوشقیافه و غمگین است، یکی دخترکی زیبا و ظریف است و یکی پسرکی هشت، نهساله به نام خولیان که اسمش در اصل خولیو بود. ماجرایی غریب اما واقعی است: میخواستند اسمش را خولیو بگذارند و این اسمی بود که به کارمند اداره ثبت گفتند؛ اما طرف خولیان شنید و در شناسنامه خولیان نوشت و پدرومادر خولیان از خیر اصلاحش گذشتند؛ چون آن سالها کارمند اداره ثبت هم سزاوار احترام و ترس بیحدوحصر بود».
شرق: «اما ابرها» عنوانِ كتابي است شامل سيزده تلهتئاتر يا تلهنمايش از ساموئل بكت كه چندي پيش با ترجمه مهدي نويد در نشر چشمه منتشر شده است. عنوانِ نمايش نخست «بازي بيكلام 1» يا «لالبازي براي يك بازيگر» اينطور آغاز ميشود: «بيابان. نور خيرهكننده. مرد از سمت راست پرت ميشود داخل صحنه. ميافتد، بلافاصله برميخيزد، خودش را ميتكاند، روي برميگرداند، به فكر فرو ميرود. صداي سوت از سمت راست. به فكر فرو ميرود، از سمت راست خارج ميشود. دوباره بلافاصله پرت ميشود به داخل صحنه، ميافتد، بلافاصله برميخيزد، خودش را ميتكاند، روي برميگرداند، به فكر فرو ميرود. صداي سوت از سمت چپ. به فكر فرو ميرود، به سمت چپ ميرود، ترديد ميكند، منصرف ميشود، ميايستد، روي برميگرداند، به فكر فرو ميرود. درختي كوچك از بالاي صحنه پايين ميآيد، روي زمين قرار ميگيرد. شاخه اصلياش سه ياردي با زمين فاصله دارد و نوك شاخه تودهاي ناچيز از برگهاي نخل كه در پاي خود سايهاي دايرهوار مياندازد. دوباره به فكر فرو ميرود». همين جملات سبك و شيوه بكت را آشكار ميسازد: تكرار و ساختِ ريتم از طريق همين تكرار. بكت «بازي بيكلام 1» را در سالِ
1956 به فرانسوي نوشت و بار نخست سال 1957 در لندن روی صحنه رفت. چنانكه در بخش پايانی كتاب با عنوانِ «حواشي و تعليقات» آمده است اين قطعه ظاهرا آزمايشي رفتارگرايانه در بطن يك اسطوره باستاني است. «قهرمان (آدم، تانتالوس، بنيآدم) در محيطي به دنيا ميآيد كه نميتواند در آن وجود داشته؛ اما راه گريزي ندارد. طبيعت انگار از او جداست و با او خصومت دارد. متفكر است؛ اما براي آن خلق نشده كه اميد بورزد. تراژيكتر از آن است كه رقتانگيز باشد، حقيقتا طراحي شده براي آنكه شكست بخورد». نمايش بعدي «بازي بيكلام 2» است كه دو سال بعد يعني در 1958 به فرانسوي نوشته ميشود. لالبازي دومِ بكت كمتر از اولي جزئياتپردازي شده به نظر ميرسد. «رفتوآمد»، «نفس»، «صداي پا»، «سهنوازي اشباح»، «...اما ابرها...»،«لالاتاب»، «بداههي اوهايو»، «مربع»، «فاجعه»، «Nacht Und Traume»، «چي كجا» عناوينِ ديگر تلهتئاترهاي بكت است كه در اين كتاب گرد آمدهاند. «اما ابرها» كه عنوان كتاب نيز هست، نمايشي است براي تلويزيون كه در سال 1976 نوشته شده است كه روحِ اين تلهنمايش هم مانند ساير نمايشهاي اين كتاب به پرسشي از ييتس برميگردد در مورد خيالي كه پرسه
ميزند ميانِ آنچه از دست رفته است يا آنچه به دست آمده. نكته جالب كتاب «اما ابرها» اين است كه حدود نيمي از كتاب را بخشِ «حواشي و تعليقات» تشكيل ميدهد و آنطور كه ابتداي اين بخش آمده، مفاد آن از كتابي درباره بكت برگرفته شده و شامل جزئياتي درباره تلهنمايشهاي كتاب و نيز مفاهيم و نقد و نظرات درباره آثار و جهان بكت است.
«زندگي خصوصي درختان» نوشته آلهخاندرو سامبرا با ترجمه ونداد جليلي اخيرا در نشر چشمه منتشر شده است. اين رمان، روايت سرگذشت مردي با نام خوليان است كه در انتظار بازگشت همسر خود، گذشته و زندگي پيشرويش را مرور ميكند: «وقتی ورونیکا بیاید داستان تمام میشود، کتاب تا آنجا ادامه دارد که او برگردد یا تردیدی در ذهن خولیان باقی نماند که ورونیکا برنخواهد گشت». از منظرِ خوليان زندگي مانند كتابي است كه نيمهخوانده كنارش گذاشتهاند. ابتداي كتاب دو نقلقول آمده، يكي از ژرژ پرك: «هيچ خاطراتي از كودكي ندارم» و ديگري از آندرس آنوانتر: «مثل زندگي خصوصي درختان يا كشتيشكستگان» كه اين دو عبارت روحِ داستان را برملا ميكند. رمانِ «زندگي خصوصي درختان» در دو فصل روايت ميشود: «گلخانه» و «زمستان». آلهخاندرو سامبرا نویسنده شیلیایی این رمان را در سال ۲۰۰۶ نوشته است. در بخشي از اين رمان ميخوانيم: «شب میشود، کتابخانه جدید را در اتاق نشیمن میچینند و پدر همه اعضای خانواده را دور صفحه بازی متروپولیس جمع میکند... خانوادههایی هست که حین گفتوگوهای جدی در اتاق نشیمن گذشتن شب را نظاره میکنند. همینطور خانوادههایی که در این ساعت
شب به یاد مردگانشاناند و هالهای از درد چهرهشان را در بر گرفته است. نه کسی بازی میکند و نه کسی حرفی میزند: بزرگترها نامههایی را بازنویسی و اصلاح میکنند که هیچکس نخواهد خواندشان و بچهها سؤالهایی میکنند که هیچکس پاسخشان نخواهد داد. در عوض این خانواده هم هست که ساعتهای حکومت نظامی را به بازی متروپولیس میگذراند... بازیکنان یکی مردی است که جدی بازی میکند و از صفر شروع میکند و برنده میشود، یکی زنی خوشقیافه و غمگین است، یکی دخترکی زیبا و ظریف است و یکی پسرکی هشت، نهساله به نام خولیان که اسمش در اصل خولیو بود. ماجرایی غریب اما واقعی است: میخواستند اسمش را خولیو بگذارند و این اسمی بود که به کارمند اداره ثبت گفتند؛ اما طرف خولیان شنید و در شناسنامه خولیان نوشت و پدرومادر خولیان از خیر اصلاحش گذشتند؛ چون آن سالها کارمند اداره ثبت هم سزاوار احترام و ترس بیحدوحصر بود».