|

دوران صلح

شرق: نيويوركر يكي از معتبرترين نشريه‌هاي ادبي است كه از دهه‌ها پيش به صورت مداوم منتشر مي‌شود و تاكنون نويسنده‌هاي شاخصي نيز توسط اين نشريه براي اولين‌بار معرفي شده‌اند. «ابريشمي گل‌برجسته» عنوان كتابي است كه شش داستاني را كه در نيويوركر به چاپ رسيده‌‌اند دربر گرفته و با ترجمه شيوا مقانلو در نشر ققنوس منتشر شده است. «دوران صلح» از لوك ماگلسون، «يوزل در استاديوم» از ريوكا گالچن، «مهم-ممكن» از آن بيتي، «ابريشمي گل‌برجسته» از تسا هدلي، «اكتبر» از مارتين ايميس و «شكارچيان گل» از لارن گراف داستان‌هايي هستند كه در اين مجموعه منتشر شده‌اند. مترجم كتاب اين داستان‌ها را نخست براي نشريه الكترونيكي نيويوركفا ترجمه كرده بود و آن‌طور كه خودش نيز توضيح داده، نيويوركفا كه با دبير و گروهي ايراني اداره مي‌شد، در سال 2015، با هدف معرفي برترين‌هاي نشريه نيويوركر به فارسي‌زبانان در فضاي مجازي منتشر مي‌شد. در ميان شش داستاني كه اينك در اين كتاب به چاپ رسيده‌اند، هم نام نويسندگان نام‌آشنايي چون آن بيتي آمريكايي ديده مي‌شود و هم نويسندگان جوان‌تر و تازه‌كاري چون ريوكا گالچن. در بخشي از داستان آن بيتي با نام «مهم-ممكن» مي‌خوانيم: «بانوي سرخ‌موي كارتن‌خواب را، بعد از اين‌كه پهن زمين شد و نزديك بود تاكسي زيرش كند، دستگير كردند؛ درست قبل از اين‌كه مثل ديوانه‌ها وسط ماشين‌ها بپرد. (كي مي‌توانست حركاتش را پيش‌بيني كند؟) او سگ سياه و قلاده‌بسته‌اي را متهم كرده بود كه خود شيطان است، اصراري كه البته صاحب سگ آن را به شدت رد كرد. اسم سگ مهم-ممكن بود و مردم محله ما با داستان زندگي او بيشتر آشنا بودند تا داستان زندگي بانوي سرخ‌مو. پرورش‌دهنده سگ اسمش را مهم گذاشته بود، و همسايه ديوار به ديوارمان، خانواده ليول، همان خانواده‌اي كه سگ را نزد خود آوردند، سعي كردند او را با اسمي شبيه اولي صدا كنند تا گيج نشود. مثلا مارك و ميسون را امتحان كردند، اما سگ به هيچ نامي كه با م شروع مي‌شد واكنش نشان نمي‌داد...».
«بانو آماليا» عنوان كتابي شامل سه داستان از السا مورانته، نويسنده ايتاليايي، است. اين كتاب مدتي پيش با ترجمه صنم غياثي در نشر ققنوس منتشر شد. «بازي پنهاني»، «مادربزرگ» و «بانو آماليا» عناوين سه داستان ترجمه‌شده در اين كتاب هستند. السا مورانته، داستان‌نويس، شاعر و مقاله‌نويس ايتاليايي است كه در سال 1912 در رم متولد شد و به دليل شرايط خانوادگي‌اش دوران كودكي سختي را پشت سر گذاشت. او خيلي زود و از سيزده‌سالگي داستان‌هايي در مجلات و روزنامه‌هاي مخصوص كودكان منتشر كرد و در هجده‌سالگي تصميم گرفت درس و خانواده‌اش را رها كند و تمام زندگي‌اش را وقف نوشتن كند. مورانته چندسالي نيز به همكاري با هفته‌نامه‌اي پرتيراژ پرداخت و سپس با آلبرتو موراويا كه يكي از مهم‌ترين نويسندگان ايتاليايي قرن بيستم است ازدواج كرد. اولين رماني كه از مورانته منتشر شد، «نيرنگ و جادو» نام داشت كه در سال 1948 به چاپ رسيد و به خاطرش جايزه‌اي ادبي هم كسب كرد. «جزيره آرتورو» عنوان رمان ديگري از مورانته است كه بر اساس آن فيلمي با همين عنوان در سال 1962 در فرانسه ساخته شد. مورانته همچنين در تهيه فيلم «انجيل به روايت متي» به كارگرداني پير پائولو پازوليني مشاركت داشت. او پس از سال‌ها سكوت، در سال 1974 رمان «بزرگ تاريخ» را به چاپ رساند كه با استقبال زياد منتقدان مواجه و به اثري پرمخاطب بدل شد.
در بخشي از داستان «بازي پنهاني» مي‌خوانيم: «درشكه‌اي فرسوده و عجيب هميشه در ميدان ايستاده بود. درشكه‌اي كه هيچ‌گاه كسي سوارش نمي‌شد. هرچند وقت يك‌ بار، صداي ناقوس كليسا، كه ساعت را اعلام مي‌كرد، چرت درشكه‌چي را پاره مي‌كرد و به آني چانه‌اش دوباره روي سينه مي‌افتاد. گوشه ميدان، نزديك عمارت زردِ رنگِ رورفته شهرداري، از روي صورت مرمرين آب‌نمايي عجيب آب روان بود. ريش‌هاي همچون لوله به‌هم‌تابيده مجسمه مثل مار دورش چنبره زده بود و نگاه چشمان بيرون‌جسته و بدون پلكش به مردگان مي‌مانست. نزديك به سه قرن مي‌شد كه آن سوي ميدان، درست رو‌به‌روي شهرداري، عمارتي بنا شده بود؛ خانه اشرافي رو به ويراني‌اي كه زماني شكوه و جلالي داشت، اما اكنون از آن شكوه چنداني باقي نمانده و خانه متروكه شده بود. نماي تزيين‌شده بيروني در گذر زمان به رنگ خاكستري درآمده بود و نشان از حال خراب خانه داشت. مجسمه‌هاي متقارن فرشتگان محافظ خانه، كه در آستانه در قرار داشتند، پوسته‌پوسته و كثيف شده‌ بودند. برگ‌ها و گل‌هاي طاق نصرت مرمري ريخته و روي دروازه بسته خانه كپك نشسته بود. عمارت هنوز مسكوني بود، اما صاحبانش كه وارث نامي اشرافي و منسوخ بودند، به ندرت در انظار ديده مي‌شدند».

شرق: نيويوركر يكي از معتبرترين نشريه‌هاي ادبي است كه از دهه‌ها پيش به صورت مداوم منتشر مي‌شود و تاكنون نويسنده‌هاي شاخصي نيز توسط اين نشريه براي اولين‌بار معرفي شده‌اند. «ابريشمي گل‌برجسته» عنوان كتابي است كه شش داستاني را كه در نيويوركر به چاپ رسيده‌‌اند دربر گرفته و با ترجمه شيوا مقانلو در نشر ققنوس منتشر شده است. «دوران صلح» از لوك ماگلسون، «يوزل در استاديوم» از ريوكا گالچن، «مهم-ممكن» از آن بيتي، «ابريشمي گل‌برجسته» از تسا هدلي، «اكتبر» از مارتين ايميس و «شكارچيان گل» از لارن گراف داستان‌هايي هستند كه در اين مجموعه منتشر شده‌اند. مترجم كتاب اين داستان‌ها را نخست براي نشريه الكترونيكي نيويوركفا ترجمه كرده بود و آن‌طور كه خودش نيز توضيح داده، نيويوركفا كه با دبير و گروهي ايراني اداره مي‌شد، در سال 2015، با هدف معرفي برترين‌هاي نشريه نيويوركر به فارسي‌زبانان در فضاي مجازي منتشر مي‌شد. در ميان شش داستاني كه اينك در اين كتاب به چاپ رسيده‌اند، هم نام نويسندگان نام‌آشنايي چون آن بيتي آمريكايي ديده مي‌شود و هم نويسندگان جوان‌تر و تازه‌كاري چون ريوكا گالچن. در بخشي از داستان آن بيتي با نام «مهم-ممكن» مي‌خوانيم: «بانوي سرخ‌موي كارتن‌خواب را، بعد از اين‌كه پهن زمين شد و نزديك بود تاكسي زيرش كند، دستگير كردند؛ درست قبل از اين‌كه مثل ديوانه‌ها وسط ماشين‌ها بپرد. (كي مي‌توانست حركاتش را پيش‌بيني كند؟) او سگ سياه و قلاده‌بسته‌اي را متهم كرده بود كه خود شيطان است، اصراري كه البته صاحب سگ آن را به شدت رد كرد. اسم سگ مهم-ممكن بود و مردم محله ما با داستان زندگي او بيشتر آشنا بودند تا داستان زندگي بانوي سرخ‌مو. پرورش‌دهنده سگ اسمش را مهم گذاشته بود، و همسايه ديوار به ديوارمان، خانواده ليول، همان خانواده‌اي كه سگ را نزد خود آوردند، سعي كردند او را با اسمي شبيه اولي صدا كنند تا گيج نشود. مثلا مارك و ميسون را امتحان كردند، اما سگ به هيچ نامي كه با م شروع مي‌شد واكنش نشان نمي‌داد...».
«بانو آماليا» عنوان كتابي شامل سه داستان از السا مورانته، نويسنده ايتاليايي، است. اين كتاب مدتي پيش با ترجمه صنم غياثي در نشر ققنوس منتشر شد. «بازي پنهاني»، «مادربزرگ» و «بانو آماليا» عناوين سه داستان ترجمه‌شده در اين كتاب هستند. السا مورانته، داستان‌نويس، شاعر و مقاله‌نويس ايتاليايي است كه در سال 1912 در رم متولد شد و به دليل شرايط خانوادگي‌اش دوران كودكي سختي را پشت سر گذاشت. او خيلي زود و از سيزده‌سالگي داستان‌هايي در مجلات و روزنامه‌هاي مخصوص كودكان منتشر كرد و در هجده‌سالگي تصميم گرفت درس و خانواده‌اش را رها كند و تمام زندگي‌اش را وقف نوشتن كند. مورانته چندسالي نيز به همكاري با هفته‌نامه‌اي پرتيراژ پرداخت و سپس با آلبرتو موراويا كه يكي از مهم‌ترين نويسندگان ايتاليايي قرن بيستم است ازدواج كرد. اولين رماني كه از مورانته منتشر شد، «نيرنگ و جادو» نام داشت كه در سال 1948 به چاپ رسيد و به خاطرش جايزه‌اي ادبي هم كسب كرد. «جزيره آرتورو» عنوان رمان ديگري از مورانته است كه بر اساس آن فيلمي با همين عنوان در سال 1962 در فرانسه ساخته شد. مورانته همچنين در تهيه فيلم «انجيل به روايت متي» به كارگرداني پير پائولو پازوليني مشاركت داشت. او پس از سال‌ها سكوت، در سال 1974 رمان «بزرگ تاريخ» را به چاپ رساند كه با استقبال زياد منتقدان مواجه و به اثري پرمخاطب بدل شد.
در بخشي از داستان «بازي پنهاني» مي‌خوانيم: «درشكه‌اي فرسوده و عجيب هميشه در ميدان ايستاده بود. درشكه‌اي كه هيچ‌گاه كسي سوارش نمي‌شد. هرچند وقت يك‌ بار، صداي ناقوس كليسا، كه ساعت را اعلام مي‌كرد، چرت درشكه‌چي را پاره مي‌كرد و به آني چانه‌اش دوباره روي سينه مي‌افتاد. گوشه ميدان، نزديك عمارت زردِ رنگِ رورفته شهرداري، از روي صورت مرمرين آب‌نمايي عجيب آب روان بود. ريش‌هاي همچون لوله به‌هم‌تابيده مجسمه مثل مار دورش چنبره زده بود و نگاه چشمان بيرون‌جسته و بدون پلكش به مردگان مي‌مانست. نزديك به سه قرن مي‌شد كه آن سوي ميدان، درست رو‌به‌روي شهرداري، عمارتي بنا شده بود؛ خانه اشرافي رو به ويراني‌اي كه زماني شكوه و جلالي داشت، اما اكنون از آن شكوه چنداني باقي نمانده و خانه متروكه شده بود. نماي تزيين‌شده بيروني در گذر زمان به رنگ خاكستري درآمده بود و نشان از حال خراب خانه داشت. مجسمه‌هاي متقارن فرشتگان محافظ خانه، كه در آستانه در قرار داشتند، پوسته‌پوسته و كثيف شده‌ بودند. برگ‌ها و گل‌هاي طاق نصرت مرمري ريخته و روي دروازه بسته خانه كپك نشسته بود. عمارت هنوز مسكوني بود، اما صاحبانش كه وارث نامي اشرافي و منسوخ بودند، به ندرت در انظار ديده مي‌شدند».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها