گفتوگو با صحرا کریمی، کارگردان فیلم «حوا، مریم، عایشه»
امر مهم زنانگی
بهناز شیربانی
«حوا، مریم، عایشه» نخستین فیلم بلند صحرا کریمی از جمله فیلمهای حاضر در جشنواره ونیز بود که در روزهای نمایشش توجه بسیاری را به خود جلب کرد؛ «فیلمی تأثیرگذار که با ظرافت زندگی زنان جوان در افغانستان معاصر را روایت میکند. در فیلم، وقار، زیبایی و روح زنان افغان نشان داده میشود؛ زنانی که عشق، دوستی، خانواده، ازدواج و مادرانگی را هدایت میکنند. هر فیلمی که در افغانستان ساخته میشود یک دستاورد است. درست در زمانی که آینده افغانستان شکننده به نظر میرسد، این فیلم از میلیونها زن افغانستانی در معرض خطر میگوید که در خانه خودشان و در یک جامعه واحد لایق آزادی، استقلال و امنیت انتخاب برای زندگی خودشان هستند». این جملات بخشی از نوشته آنجلینا جولی، بازیگر و کارگردان شناختهشده از ساخته صحرا کریمی است. «حوا، مریم، عایشه» که با حضور عوامل حرفهای ایرانی و افغانستانی تولید شده است، در این فستیوال موفق ظاهر شد و سفرهای جشنوارهای خود را آغاز خواهد کرد.
این فیلم 24 شهریور در افغانستان اکرانش را آغاز خواهد کرد. علاوهبر اینکه این فیلم در فهرست گزینههای مورد بررسی کمیته انتخاب فیلم افغانستان برای معرفی به اسکار قرار دارد و باید دید آیا نماینده این کشور در اسکار خواهد بود یا خیر. صحرا کریمی سینما را از سنین کودکی آغاز کرد. او و خانوادهاش از نسل دوم مهاجرت در ایران هستند. صحرا کریمی در 14 سالگی در فیلم «دختران خورشید»، به کارگردانی مریم شهریاری بازی کرد و دو سال بعد از آن در فیلم «خواب سفید» حمید جبلی مقابل دوربین رفت و علاقه به سینما او را راهی اروپا کرد و در نهایت دکترای سینما در رشته کارگردانی فیلم داستانی او را در مسیر حرفهای فیلمسازی قرار داد. هرچند کریمی پیش از ساخت نخستین فیلم بلند سینماییاش تجربه ساخت چندین فیلم کوتاه و داستانی را دارد.
کریمی در گفتوگو با «شرق» درباره مسیر حرفهای فیلمسازیاش گفت: «وقتی درسم تمام شد، با خودم فکر کردم بهعنوان فیلمساز به کجا تعلق دارم و قصد دارم روایتگر قصه کدام سرزمین باشم؟ من متعلق به افغانستان هستم و باید زبان بسیاری از کسانی باشم که صدایشان شنیده نمیشود. همیشه مسئله زنان برایم اهمیت داشته و دارد و دغدغه من در فیلمسازی است».
او درباره ایده روایت قصه سه زن افغان در این فیلم گفت: «هرآنچه در مورد زنان افغانستان شنیده یا خوانده بودم، بیشتر اطلاعات یا دیدگاه کلیشهای در مورد افغانستان بود. فراتر از آن در مورد زنان افغانستان اطلاعات بیشتری نداشتم. حتی وقتی با مادرم حرف میزدم از خاطراتش عمیقتر حرف نمیزد. درسم که تمام شد و به افغانستان برگشتم، واقعیتها را عریانتر دیدم. وارد جامعه شدم و دیدم مشکلات زنان در افغانستان بسیار فراتر از مسئله برقعزدن یا مدرسهرفتن یا درسخواندن یا کارکردن است. گویا حرفزدن از آنها تابو است و البته کسی هم به آن توجه نمیکند».
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «در همین مدتزمان 18 سال بعد از سقوط طالبان، موقعیتی برای آفرینشگری و ساخت فیلم پیش آمد. باز هم اگر فیلمهایی ساخته و داستانهایی نوشته شد، همه روی کلیشهها دست گذاشتند. اما زنانگی برای من همیشه امر مهمی است. وقتی به افغانستان برگشتم، بلافاصله فیلمسازی را شروع نکردم. خواستم تا مدتی فقط مشاهدهگر باشم. تقریبا چهار سال بین مردم افغانستان بودم و با حالوهوای آنجا بیشتر آشنا شدم. به بسیاری از روستاهای دوردست افغانستان سفر کردم و ساعتها با زنهای مختلف صحبت کردم. به همین خاطر تصمیم گرفتم مسائلی را برای ساخت فیلم انتخاب کنم و روی مسئلهای تمرکز کنم که در افغانستان به یک امر خاص تبدیل شده؛ اما امری که با اجبار عجیبی روبهروست.
مسئله اختیار زن و اینکه یک زن چقدر حق انتخاب برای مادرشدن دارد؟ مادرشدن در افغانستان موضوع مهمی است، چراکه به زنان از طریق مادرشدن بها داده میشود. در آنجا اگر زنی ازدواج کند و بلافاصله فرزند پسری به دنیا بیاورد به او توجه میشود. این موضوع در افغانستان مسئله مهمی است و زن حق انتخابی برای مادرشدن ندارد. البته به همان میزان که بچهدارشدن شرایطش را بهتر میکند، به نوعی او را اسیر میکند و اختیار را از او میگیرد».
کریمی ادامه داد: «سه داستان «حوا، مریم، عایشه» را انتخاب کردم و به همراه دوستم، حسیب نبیزاده، شروع به نگارش قصه کردیم. سعی کردیم درباره مسائلی بنویسیم که فراتر از کلیشههاست و مسائلی که زنان افغانستان هر روز با آنها دستوپنجه نرم میکنند. طبعا بسیاری با شنیدن نام افغانستان یاد جنگ و انفجار میافتند. همه اینها هست. اما زنان در افغانستان روزمره با مسائل خیلی مهمی مواجه میشوند که باید در موردش تصمیم بگیرند و با آنها رودررو شوند. در ساخت این فیلم از نشانههای بیشماری استفاده کردم و کنایههایی به لحاظ زبان سینمایی زدم که ممکن است به مذاق بسیاری از مردم افغانستان خوش نیاید».
کریمی در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «ایده ساخت این فیلم در ابتدا تمرکز روی سه شخصیت؛ یک زن سنتی، یک زن مدرن و زنی از نسل جدید باشد و درواقع کل داستان در یک روز اتفاق بیفتد و همه این زنها با هم ارتباط داشته باشند. فیلمنامه را برای خانم شهابی در ایران فرستادم. آن زمان در فستیوال فیلم «آنتالیا» با هم آشنا شده بودیم و من از خانم شهابی درخواست کردم با من در ساخت فیلم اول داستانیام همکاری کند. خانم شهابی نظراتش را درباره فیلمنامه مطرح کرد و بعد از تغییرات بار دیگر فیلمنامه را برایشان فرستادم. خانم شهابی تردید داشتند که چنین موضوعی در افغانستان امکان ساخت داشته باشد، اما در نهایت با ما همراه شد و از او سپاسگزارم. در افغانستان در مورد عوامل تکنیکی بسیار ضعیف هستیم. دوست داشتم با دوربین حرفهای فیلمم را شروع کنم و خداراشکر که تیم صدابرداری، فیلمبرداری، تدوین و صداگذاری حرفهای از ایران با ما همراه شدند و تمام تجهیزات حرفهای کار با همکاری دوستان ایرانی و از ایران در اختیار ما گذاشته شد. تقریبا 40 روز در افغانستان فیلمبرداری کردیم. متأسفانه در آن 40 روز انفجارهای مهیب و زلزله را هم تجربه کردیم. با وجود همه
این مشکلات این فیلم ساخته شد. خانم مستانه مهاجر، آقای بادروج، آقای دلپاک و آقای سحرخیز زحمت زیادی برای فیلم کشیدند و تمام مراحل پس از تولید را در ایران انجام دادیم. رایزن فرهنگی ایران در افغانستان و سفارت ایران در افغانستان همکاری بسیار خوبی با من داشتند و درواقع این اولین فیلم مستقلی است که در افغانستان با بودجه کاملا مستقل تولید میشود».
کریمی درباره واکنشهای نمایش این فیلم در جشنواره فیلم ونیز گفت: «خوشبختانه استقبال خوبی از فیلم در جشنواره شد و فیلم از این جهت که چهره متفاوتی از افغانستان به نمایش میگذارد برای مخاطبانش جالب بود. به زعم مخاطبان این فیلم زنان افغانستان در این فیلم بلند نه آنقدر بدبخت نشان داده شدهاند و نه قهرمان. انسانهای معمولی هستند با مسائلی که با آنها دستوپنجه نرم میکنند که این موضوعات میتواند زبان جهانی داشته باشد. در این فیلم کوچه و خیابانهای کابل را میدیدند که زندگی در آن جریان دارد. برای من استقبال از این فیلم و پربودن تمام سانسهای نمایش فیلم یعنی برندهشدن در جشنواره. دغدغه من به هیچ وجه گیشه نیست.
همیشه به این موضوع فکر میکنم که مسائل زنان را به دور از کلیشههای رایج و به دور از مسائل گیشهای تصویر کنم. حمایت خانم آنجلینا جولی از فیلم کمک زیادی برای دیدهشدن فیلم بود. تحلیلهای زیادی در مورد فیلم در نشریههای معتبر نوشته شد. همه این موضوعات به دیدهشدن بهتر فیلم کمک میکند اما نکته قابل توجه در مدت حضور فیلم در جشنواره ونیز این بود که در خود افغانستان خبر نمایش جهانی فیلم بسیار سروصدا کرد و خیلیها خوشحال شدند. افغانستان در مرحله گفتوگوهای صلح با طالبان بود و همان روزی که فیلم نمایش داشت، شب گفتوگوها متوقف شد و همه اینها مسائل جالبی بود که کنار هم اتفاق افتاد».
صحرا کریمی در بخش دیگری از صحبتهایش درباره سینمای اجتماعی ایران نیز گفت: «سینمای ایران جایگاه خوبی در دنیا دارد و فیلمسازان مطرحی چون مهرجویی، فرهادی، کیارستمی و پناهی با سبک و سیاقهای خاص خودشان نامهای ارزشمندی برای سینمای ایران هستند. اما من يك فیلمساز تأثیرگرفته از اروپای شرقی هستم. شاید به این دلیل که در آنجا درس خواندم و آن نگاه روی من تأثیر گذاشته است و فیلمهایم به لحاظ ساختار و ریتم بیشتر به آنجا شباهت دارد. امسال فیلمهای خوبی در جشنواره فیلم ونیز نمایش داده شد که به نظرم قابل تأمل بود. فیلمهای دندان کودکی، پرنده رنگی و مادر فیلمهای جالبی بودند که امسال در ونیز دیدم. امسال در ونیز تعداد فیلمسازان خانم کم بود، اما بیشتر فیلمها در مورد مسائل زنان بود».
بهروز بادروج: زیرساختهای فیلمسازی در افغانستان وجود ندارد
بهروز بادروج مدیر فیلمبرداری این فیلم نیز در گفتوگو با «شرق» به تجربه ساخت فیلم در افغانستان و نبود زیرساختهای لازم برای تولید فیلم اشاره کرد و گفت: «اصولا زیرساختهای فیلمسازی در افغانستان تقریبا وجود ندارد و معمولا برای ساخت فیلم در افغانستان لوازم حرفهای سینمایی اعم از دوربین سیستم صوتی و... از دفاتر ایران اجاره میشود. در مورد نیروی انسانی نیز سینمای افغانستان بضاعت کمی دارد. دانشگاههای هنر در کابل وجود دارد، اما متأسفانه نیروی انسانی که آنجا تربیت میشوند قادر نیستند جریان سینمای جدیدی را بسازند و بورسیههایی از دانشگاههای چین، هلند و باقی کشورهای اروپایی میگیرند به امید اینکه در آینده نیروهای جوانی که وارد سینمای افغانستان میشوند و بومی افغانستان هم هستند بتوانند سنگی روی سنگ دیگری بنا کنند و امیدوارم در آینده سینمای افغانستان جهشي رو به جلو داشته باشد».
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «در پنج سال گذشته نزدیک به سه سال در افغانستان زندگی و کار کردم. سه، چهار فیلم سینمایی و مستندهایی عموما با تهیهکنندههای مختلف اروپایی کار کردم. جالب است که چند فیلم را با فیلمسازان خانم در افغانستان کار کردم و به جهت کارکردن در این فضا، تقریبا احاطه خوبی نسبت به جامعه افغانستان دارم. زمانی که این فیلمنامه به من پیشنهاد شد سعی کردم فیلمنامه را در ذهنم تصویر کنم. معمولا فیلمنامهها در افغانستان شرایط داخلی را میپسندند چراکه در محیطهای خارجی فیلمبرداریکردن بسیار سخت است. خصوصا در شهر کابل به هیچ عنوان شرایط تحت اختیار شما نیست. سعی کردم با توجه به شناختی که دارم وسایلی را برای فیلمبرداری انتخاب کنم که کار هم سادهتر پیش برود».
او در پاسخ به این پرسش که کارگردانی آن هم برای خانمها در افغانستان چه مصائبی دارد؟ گفت: «شرایط کارکردن خانمها در افغانستان مخصوصا افرادی که جمعی را مدیریت میکنند، بسیار سخت است. تصور کنید در آن فضا خانم کارگردانی سر صحنه باید به تعدادی آقا و خانم وظایفشان را یادآوری و مجموعه را مدیریت کند. در افغانستان جامعه به آن حد نرسیده که یک خانم به آقایان دستور بدهد و در کل شرایط فیلمسازی و کارگردانی برای خانمها نسبت به آقایان سختتر است. شاید توجه بینالمللی به فیلمسازان خانم بیشتر باشد اما از نظر جغرافیایی شرایط کارکردن برای خانمها سختتر است».
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «به محض خواندن فیلمنامه برای خودم تصویرسازی کردم و با توجه به تجربههای پیشین در افغانستان یکسری لوکیشنها را در ذهنم در نظر گرفتم که این لوکیشنها هنوز بهصورت قطعی از طرف کارگردان تأیید نشده بود. از ابتدا به یک فرم نوری و حرکتی فکر میکردم و به کارگردان پیشنهاد دادم. از ابتدا میدانستم با قصه سه زن سروکار داریم. این سه اپیزود بیش از 90 درصد در لوکیشن داخلی روایت میشد. قصه اول کاملا داخلی است، فضای دوم فضای تاریک و روشن از غروب در فضای خارجی را داشتیم و بلافاصله به لوکیشن داخلی فصل سوم وصل میشديم كه ترکیبی از محیط داخلی و خارجی خانه را تشکیل میداد. یکی از اپیزودها را با توجه به شخصیت کنتراسته دیدیم و دیگری رئالسیتی بود. حرکت دوربین خیلی متناسب با حضور بازیگران طراحی شد و حرکت دوربین هم روی دست در نظر گرفته شد البته خیلی دوربین روی دست در کنترل بود».
او ادامه داد: «نقدهای جالبی از ورایتی و اسکریندیلی در مورد فیلمبرداری و فیلم نوشته شده که با توجه به اینکه اکثرا در فضاهای داخلی فیلمبرداری شده به نظرم برای مخاطبانش جذابیت داشته و به زعم مخاطبان در این فیلم فضاهای خاصی از افغانستان را دیدند. کارم را در فیلمبرداری مدیون عکاسی میدانم و مدیون زندگی در افغانستان هستم. تجربه زیستی من در افغانستان همیشه کمک زیادی به کار حرفهایام کرده است. تصمیم گرفتم برههای از زندگیام را در افغانستان بگذرانم. این تجربه زیستی باعث شد وسعت دید من از نظر بصری و موارد دیگر در آنجا بیشتر شود و با دید بازتری راجع به جامعه افغانستان و جغرافیا بينديشم و در کاری که به آن فضا مربوط میشود به راحتی تصمیم بگیرم و انتخابهای متنوعی داشته باشم».
«حوا، مریم، عایشه» نخستین فیلم بلند صحرا کریمی از جمله فیلمهای حاضر در جشنواره ونیز بود که در روزهای نمایشش توجه بسیاری را به خود جلب کرد؛ «فیلمی تأثیرگذار که با ظرافت زندگی زنان جوان در افغانستان معاصر را روایت میکند. در فیلم، وقار، زیبایی و روح زنان افغان نشان داده میشود؛ زنانی که عشق، دوستی، خانواده، ازدواج و مادرانگی را هدایت میکنند. هر فیلمی که در افغانستان ساخته میشود یک دستاورد است. درست در زمانی که آینده افغانستان شکننده به نظر میرسد، این فیلم از میلیونها زن افغانستانی در معرض خطر میگوید که در خانه خودشان و در یک جامعه واحد لایق آزادی، استقلال و امنیت انتخاب برای زندگی خودشان هستند». این جملات بخشی از نوشته آنجلینا جولی، بازیگر و کارگردان شناختهشده از ساخته صحرا کریمی است. «حوا، مریم، عایشه» که با حضور عوامل حرفهای ایرانی و افغانستانی تولید شده است، در این فستیوال موفق ظاهر شد و سفرهای جشنوارهای خود را آغاز خواهد کرد.
این فیلم 24 شهریور در افغانستان اکرانش را آغاز خواهد کرد. علاوهبر اینکه این فیلم در فهرست گزینههای مورد بررسی کمیته انتخاب فیلم افغانستان برای معرفی به اسکار قرار دارد و باید دید آیا نماینده این کشور در اسکار خواهد بود یا خیر. صحرا کریمی سینما را از سنین کودکی آغاز کرد. او و خانوادهاش از نسل دوم مهاجرت در ایران هستند. صحرا کریمی در 14 سالگی در فیلم «دختران خورشید»، به کارگردانی مریم شهریاری بازی کرد و دو سال بعد از آن در فیلم «خواب سفید» حمید جبلی مقابل دوربین رفت و علاقه به سینما او را راهی اروپا کرد و در نهایت دکترای سینما در رشته کارگردانی فیلم داستانی او را در مسیر حرفهای فیلمسازی قرار داد. هرچند کریمی پیش از ساخت نخستین فیلم بلند سینماییاش تجربه ساخت چندین فیلم کوتاه و داستانی را دارد.
کریمی در گفتوگو با «شرق» درباره مسیر حرفهای فیلمسازیاش گفت: «وقتی درسم تمام شد، با خودم فکر کردم بهعنوان فیلمساز به کجا تعلق دارم و قصد دارم روایتگر قصه کدام سرزمین باشم؟ من متعلق به افغانستان هستم و باید زبان بسیاری از کسانی باشم که صدایشان شنیده نمیشود. همیشه مسئله زنان برایم اهمیت داشته و دارد و دغدغه من در فیلمسازی است».
او درباره ایده روایت قصه سه زن افغان در این فیلم گفت: «هرآنچه در مورد زنان افغانستان شنیده یا خوانده بودم، بیشتر اطلاعات یا دیدگاه کلیشهای در مورد افغانستان بود. فراتر از آن در مورد زنان افغانستان اطلاعات بیشتری نداشتم. حتی وقتی با مادرم حرف میزدم از خاطراتش عمیقتر حرف نمیزد. درسم که تمام شد و به افغانستان برگشتم، واقعیتها را عریانتر دیدم. وارد جامعه شدم و دیدم مشکلات زنان در افغانستان بسیار فراتر از مسئله برقعزدن یا مدرسهرفتن یا درسخواندن یا کارکردن است. گویا حرفزدن از آنها تابو است و البته کسی هم به آن توجه نمیکند».
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «در همین مدتزمان 18 سال بعد از سقوط طالبان، موقعیتی برای آفرینشگری و ساخت فیلم پیش آمد. باز هم اگر فیلمهایی ساخته و داستانهایی نوشته شد، همه روی کلیشهها دست گذاشتند. اما زنانگی برای من همیشه امر مهمی است. وقتی به افغانستان برگشتم، بلافاصله فیلمسازی را شروع نکردم. خواستم تا مدتی فقط مشاهدهگر باشم. تقریبا چهار سال بین مردم افغانستان بودم و با حالوهوای آنجا بیشتر آشنا شدم. به بسیاری از روستاهای دوردست افغانستان سفر کردم و ساعتها با زنهای مختلف صحبت کردم. به همین خاطر تصمیم گرفتم مسائلی را برای ساخت فیلم انتخاب کنم و روی مسئلهای تمرکز کنم که در افغانستان به یک امر خاص تبدیل شده؛ اما امری که با اجبار عجیبی روبهروست.
مسئله اختیار زن و اینکه یک زن چقدر حق انتخاب برای مادرشدن دارد؟ مادرشدن در افغانستان موضوع مهمی است، چراکه به زنان از طریق مادرشدن بها داده میشود. در آنجا اگر زنی ازدواج کند و بلافاصله فرزند پسری به دنیا بیاورد به او توجه میشود. این موضوع در افغانستان مسئله مهمی است و زن حق انتخابی برای مادرشدن ندارد. البته به همان میزان که بچهدارشدن شرایطش را بهتر میکند، به نوعی او را اسیر میکند و اختیار را از او میگیرد».
کریمی ادامه داد: «سه داستان «حوا، مریم، عایشه» را انتخاب کردم و به همراه دوستم، حسیب نبیزاده، شروع به نگارش قصه کردیم. سعی کردیم درباره مسائلی بنویسیم که فراتر از کلیشههاست و مسائلی که زنان افغانستان هر روز با آنها دستوپنجه نرم میکنند. طبعا بسیاری با شنیدن نام افغانستان یاد جنگ و انفجار میافتند. همه اینها هست. اما زنان در افغانستان روزمره با مسائل خیلی مهمی مواجه میشوند که باید در موردش تصمیم بگیرند و با آنها رودررو شوند. در ساخت این فیلم از نشانههای بیشماری استفاده کردم و کنایههایی به لحاظ زبان سینمایی زدم که ممکن است به مذاق بسیاری از مردم افغانستان خوش نیاید».
کریمی در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «ایده ساخت این فیلم در ابتدا تمرکز روی سه شخصیت؛ یک زن سنتی، یک زن مدرن و زنی از نسل جدید باشد و درواقع کل داستان در یک روز اتفاق بیفتد و همه این زنها با هم ارتباط داشته باشند. فیلمنامه را برای خانم شهابی در ایران فرستادم. آن زمان در فستیوال فیلم «آنتالیا» با هم آشنا شده بودیم و من از خانم شهابی درخواست کردم با من در ساخت فیلم اول داستانیام همکاری کند. خانم شهابی نظراتش را درباره فیلمنامه مطرح کرد و بعد از تغییرات بار دیگر فیلمنامه را برایشان فرستادم. خانم شهابی تردید داشتند که چنین موضوعی در افغانستان امکان ساخت داشته باشد، اما در نهایت با ما همراه شد و از او سپاسگزارم. در افغانستان در مورد عوامل تکنیکی بسیار ضعیف هستیم. دوست داشتم با دوربین حرفهای فیلمم را شروع کنم و خداراشکر که تیم صدابرداری، فیلمبرداری، تدوین و صداگذاری حرفهای از ایران با ما همراه شدند و تمام تجهیزات حرفهای کار با همکاری دوستان ایرانی و از ایران در اختیار ما گذاشته شد. تقریبا 40 روز در افغانستان فیلمبرداری کردیم. متأسفانه در آن 40 روز انفجارهای مهیب و زلزله را هم تجربه کردیم. با وجود همه
این مشکلات این فیلم ساخته شد. خانم مستانه مهاجر، آقای بادروج، آقای دلپاک و آقای سحرخیز زحمت زیادی برای فیلم کشیدند و تمام مراحل پس از تولید را در ایران انجام دادیم. رایزن فرهنگی ایران در افغانستان و سفارت ایران در افغانستان همکاری بسیار خوبی با من داشتند و درواقع این اولین فیلم مستقلی است که در افغانستان با بودجه کاملا مستقل تولید میشود».
کریمی درباره واکنشهای نمایش این فیلم در جشنواره فیلم ونیز گفت: «خوشبختانه استقبال خوبی از فیلم در جشنواره شد و فیلم از این جهت که چهره متفاوتی از افغانستان به نمایش میگذارد برای مخاطبانش جالب بود. به زعم مخاطبان این فیلم زنان افغانستان در این فیلم بلند نه آنقدر بدبخت نشان داده شدهاند و نه قهرمان. انسانهای معمولی هستند با مسائلی که با آنها دستوپنجه نرم میکنند که این موضوعات میتواند زبان جهانی داشته باشد. در این فیلم کوچه و خیابانهای کابل را میدیدند که زندگی در آن جریان دارد. برای من استقبال از این فیلم و پربودن تمام سانسهای نمایش فیلم یعنی برندهشدن در جشنواره. دغدغه من به هیچ وجه گیشه نیست.
همیشه به این موضوع فکر میکنم که مسائل زنان را به دور از کلیشههای رایج و به دور از مسائل گیشهای تصویر کنم. حمایت خانم آنجلینا جولی از فیلم کمک زیادی برای دیدهشدن فیلم بود. تحلیلهای زیادی در مورد فیلم در نشریههای معتبر نوشته شد. همه این موضوعات به دیدهشدن بهتر فیلم کمک میکند اما نکته قابل توجه در مدت حضور فیلم در جشنواره ونیز این بود که در خود افغانستان خبر نمایش جهانی فیلم بسیار سروصدا کرد و خیلیها خوشحال شدند. افغانستان در مرحله گفتوگوهای صلح با طالبان بود و همان روزی که فیلم نمایش داشت، شب گفتوگوها متوقف شد و همه اینها مسائل جالبی بود که کنار هم اتفاق افتاد».
صحرا کریمی در بخش دیگری از صحبتهایش درباره سینمای اجتماعی ایران نیز گفت: «سینمای ایران جایگاه خوبی در دنیا دارد و فیلمسازان مطرحی چون مهرجویی، فرهادی، کیارستمی و پناهی با سبک و سیاقهای خاص خودشان نامهای ارزشمندی برای سینمای ایران هستند. اما من يك فیلمساز تأثیرگرفته از اروپای شرقی هستم. شاید به این دلیل که در آنجا درس خواندم و آن نگاه روی من تأثیر گذاشته است و فیلمهایم به لحاظ ساختار و ریتم بیشتر به آنجا شباهت دارد. امسال فیلمهای خوبی در جشنواره فیلم ونیز نمایش داده شد که به نظرم قابل تأمل بود. فیلمهای دندان کودکی، پرنده رنگی و مادر فیلمهای جالبی بودند که امسال در ونیز دیدم. امسال در ونیز تعداد فیلمسازان خانم کم بود، اما بیشتر فیلمها در مورد مسائل زنان بود».
بهروز بادروج: زیرساختهای فیلمسازی در افغانستان وجود ندارد
بهروز بادروج مدیر فیلمبرداری این فیلم نیز در گفتوگو با «شرق» به تجربه ساخت فیلم در افغانستان و نبود زیرساختهای لازم برای تولید فیلم اشاره کرد و گفت: «اصولا زیرساختهای فیلمسازی در افغانستان تقریبا وجود ندارد و معمولا برای ساخت فیلم در افغانستان لوازم حرفهای سینمایی اعم از دوربین سیستم صوتی و... از دفاتر ایران اجاره میشود. در مورد نیروی انسانی نیز سینمای افغانستان بضاعت کمی دارد. دانشگاههای هنر در کابل وجود دارد، اما متأسفانه نیروی انسانی که آنجا تربیت میشوند قادر نیستند جریان سینمای جدیدی را بسازند و بورسیههایی از دانشگاههای چین، هلند و باقی کشورهای اروپایی میگیرند به امید اینکه در آینده نیروهای جوانی که وارد سینمای افغانستان میشوند و بومی افغانستان هم هستند بتوانند سنگی روی سنگ دیگری بنا کنند و امیدوارم در آینده سینمای افغانستان جهشي رو به جلو داشته باشد».
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «در پنج سال گذشته نزدیک به سه سال در افغانستان زندگی و کار کردم. سه، چهار فیلم سینمایی و مستندهایی عموما با تهیهکنندههای مختلف اروپایی کار کردم. جالب است که چند فیلم را با فیلمسازان خانم در افغانستان کار کردم و به جهت کارکردن در این فضا، تقریبا احاطه خوبی نسبت به جامعه افغانستان دارم. زمانی که این فیلمنامه به من پیشنهاد شد سعی کردم فیلمنامه را در ذهنم تصویر کنم. معمولا فیلمنامهها در افغانستان شرایط داخلی را میپسندند چراکه در محیطهای خارجی فیلمبرداریکردن بسیار سخت است. خصوصا در شهر کابل به هیچ عنوان شرایط تحت اختیار شما نیست. سعی کردم با توجه به شناختی که دارم وسایلی را برای فیلمبرداری انتخاب کنم که کار هم سادهتر پیش برود».
او در پاسخ به این پرسش که کارگردانی آن هم برای خانمها در افغانستان چه مصائبی دارد؟ گفت: «شرایط کارکردن خانمها در افغانستان مخصوصا افرادی که جمعی را مدیریت میکنند، بسیار سخت است. تصور کنید در آن فضا خانم کارگردانی سر صحنه باید به تعدادی آقا و خانم وظایفشان را یادآوری و مجموعه را مدیریت کند. در افغانستان جامعه به آن حد نرسیده که یک خانم به آقایان دستور بدهد و در کل شرایط فیلمسازی و کارگردانی برای خانمها نسبت به آقایان سختتر است. شاید توجه بینالمللی به فیلمسازان خانم بیشتر باشد اما از نظر جغرافیایی شرایط کارکردن برای خانمها سختتر است».
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «به محض خواندن فیلمنامه برای خودم تصویرسازی کردم و با توجه به تجربههای پیشین در افغانستان یکسری لوکیشنها را در ذهنم در نظر گرفتم که این لوکیشنها هنوز بهصورت قطعی از طرف کارگردان تأیید نشده بود. از ابتدا به یک فرم نوری و حرکتی فکر میکردم و به کارگردان پیشنهاد دادم. از ابتدا میدانستم با قصه سه زن سروکار داریم. این سه اپیزود بیش از 90 درصد در لوکیشن داخلی روایت میشد. قصه اول کاملا داخلی است، فضای دوم فضای تاریک و روشن از غروب در فضای خارجی را داشتیم و بلافاصله به لوکیشن داخلی فصل سوم وصل میشديم كه ترکیبی از محیط داخلی و خارجی خانه را تشکیل میداد. یکی از اپیزودها را با توجه به شخصیت کنتراسته دیدیم و دیگری رئالسیتی بود. حرکت دوربین خیلی متناسب با حضور بازیگران طراحی شد و حرکت دوربین هم روی دست در نظر گرفته شد البته خیلی دوربین روی دست در کنترل بود».
او ادامه داد: «نقدهای جالبی از ورایتی و اسکریندیلی در مورد فیلمبرداری و فیلم نوشته شده که با توجه به اینکه اکثرا در فضاهای داخلی فیلمبرداری شده به نظرم برای مخاطبانش جذابیت داشته و به زعم مخاطبان در این فیلم فضاهای خاصی از افغانستان را دیدند. کارم را در فیلمبرداری مدیون عکاسی میدانم و مدیون زندگی در افغانستان هستم. تجربه زیستی من در افغانستان همیشه کمک زیادی به کار حرفهایام کرده است. تصمیم گرفتم برههای از زندگیام را در افغانستان بگذرانم. این تجربه زیستی باعث شد وسعت دید من از نظر بصری و موارد دیگر در آنجا بیشتر شود و با دید بازتری راجع به جامعه افغانستان و جغرافیا بينديشم و در کاری که به آن فضا مربوط میشود به راحتی تصمیم بگیرم و انتخابهای متنوعی داشته باشم».