همتای «اولیس»
شرق: مخاطبان فارسیزبان خواندن بخشی از آثار شاخص ادبیات آلمانیزبان را وامدار علیاصغر حداد هستند؛ مترجم شاخصی که تاکنون آثار بسیاری از نویسندگان مطرح ادبیات آلمانیزبان را ترجمه کرده و نویسندگان بزرگی را نیز به مخاطبان فارسیزبان شناسانده است. در کارنامه ترجمه او آثاری از نویسندگان شاخصی مانند گونترگراس، توماس مان، پتر هانتکه، روبرت والزر، هرمان هسه، آرتور شنیتسلر و کافکا هست تا نویسندگانی مانند توماس برنهارت و آنا زگرس. او با ترجمه اثر شاخص «برلین الکساندرپلاتس» نویسندهای را به مخاطب فارسیزبان معرفی کرد که در ایران کمتر شناختهشده بود؛ آلفرد دوبلین. او بعد از این اثر مهم ادبیات آلمانی کتاب دیگری را با عنوان «وقت رفتن» از نویسندهای اتریشی ترجمه کرده است. «برلین الکساندرپلاتس» شاخصترین اثر آلفرد دوبلین، از نویسندگان مهم قرن بیستم ادبیات است که چندی پیش با ترجمه درخوری از علیاصغر حداد منتشر شد. با اینکه این نویسنده شاخص شهرتی جهانی دارد، در ایران چندان شناختهشده نیست و اینک با ترجمه حداد به مخاطب فارسیزبان معرفی شده است. «برلین الکساندرپلاتس» روایت سرگذشت فرانتس بیبرکف، کارگر سابق کارخانه سیمان و حملونقل در برلین است. آدمی که به خاطر جنایتی به زندان میافتد و بعد از خلاصی از زندان به برلین بازمیگردد تا به زندگی ساده و شرافتمندانه خود ادامه دهد؛ اما شرایطی به او تحمیل میشود که این امکان را از او سلب میکند. وضعیتی که او به آن گرفتار آمده، در رمان چنین تصویر شده است: «... مرد خوب ما که تا آخرین لحظه محکم ایستاده است، سرانجام به زمین زده میشود و باخت خود را میپذیرد، دیگر نمیداند چه کند و پیداست که کارش تمام شده است». رمانِ دوبلین را از مهمترین رمانهای کلانشهری خواندهاند که ازقضا در دهه دوم قرن بیستم نوشته شد؛ دورانی که رمانهای شاخص دیگری نیز دراینباره نوشته شده بود و بعدها بهعنوان سه رمان بزرگ کلانشهر در ادبیات جهان شناخته شدند: «اولیس» جیمز جویس، «منهتن ترانسفر» جان دوس پاسوس و «برلین الکساندرپلاتس» آلفرد دوبلین. شخصیتِ این رمان آدمی حاشیهای است و تا آن زمان حضور این جنس آدمها در مسند شخصیت اصلی در ادبیات آلمان چندان سابقه نداشت، آدمی متعلق به جامعه کارگری که جنایتکار میشود. جز این رمانِ آلفرد دوبلین خصیصه دیگری نیز دارد که آن را به لحاظ زبانی شاخص میکند. در این رمان او دستکم چهار نوع زبان را به کار گرفته است: زبان کتاب مقدس، زبان خیابانی و عامیانه و زبان راوی که عادی است. چنانکه مترجم فارسی این رمان میگوید آلفرد دوبلین با این کتاب به یکی از چهرههای شاخص ادبیات آلمان بدل میشود و تا پیش از انتشار این رمان او چهرهای مهجور بود و با «برلین الکساندرپلاتس» بود که به شهرت رسید. او پیش از نوشتن این رمان جایگاه ویژهای در بین نویسندگان اروپایی و آلمانی نداشت و با توماس مان، برتولت برشت و آنا زگرس قابل مقایسه نبود؛ شاید به این دلیل که از موضوعاتی مینوشت که ربط چندانی به اروپا و آلمان نداشت و در حاشیه بود. دوبلین ابتدا قصد داشت رمانش را به شکل پاورقی در یکی از روزنامههای برلین چاپ کند؛ اما آن روزنامه حاضر به انتشارش نشد؛ چون آنها فکر میکردند برلین و به طور کلی آلمان در این رمان بسیار بدبینانه به تصویر کشیده شده است و از این هم فراتر، معتقد بودند شخصیتهای رمانِ آلفرد دوبلین به جامعه آلمان تعلق ندارند. بااینهمه روزنامه دیگری در فرانکفورت این رمان را به چاپ رساند و ازقضا سروصدای بسیاری به پا کرد. برخی به این رمان تاختند و برخی دیگر آن را پسندیدند. مخالفان نمیتوانستند هر روز روزنامهای را به دست بگیرند و بخوانند که آنها را با دنیای کثیف پیرامونشان مواجه میکرد و میپرسیدند چرا ما باید روزمان را با چنین تصویری آغاز کنیم؟ و پاسخ برلین چیزی نبود جز اینکه این واقعیت زندگی و شهر و جامعه ما است. شهری که آلفرد دوبلین در این رمان تصویر میکند، خود به یکی از مهمترین شخصیتهای رمان بدل میشود. برلین دقیقا یکی از شخصیتهای محوری رمان است و اهمیت آن در این نکته است که رمان در زمانی نوشته شده که برلین با سرعت زیادی در حال صنعتیشدن بوده است؛ یعنی حوالی سالهای ۱۹۲۷ یا ۱۹۲۸، درست زمانی که فاشیستها فضای شهر را در دست گرفتهاند و این تنشی که رفتهرفته شهر را در بر میگیرد، در رمان آلفرد دوبلین بهخوبی مشهود است. بخشهایی از رمان که در کافه میگذرد و بحثهایی که درباره طبقه کارگر و مقوله سرمایهداری میشود، این فضا را کاملا تصویر میکند یا صحنههای مربوط به کشتارگاههای برلین که به طرزی نمادین از عاقبت این شهر و مردمانش خبر میدهد. آلفرد دوبلین، نخستین نویسنده آلمانی است که برلین را بهعنوان کلانشهری اروپایی در ادبیات ثبت کرده است. «برلین الکساندرپلاتس» را به همین دلایل اثری واقعبینانه خواندهاند که شباهتها و نسبتهایی جدی با آثار جیمز جویس دارد. حداد در گفتوگوهایش درباره رمان «برلین الکساندرپلاتس» به جنجالها و نظرات مخالفانِ این رمان به خاطر بدبینی و روایت دهشتناک برلین اشاره میکند و میگوید آنچه در رمان روایت شده است، نظرات آلفرد دوبلین نیست؛ بلکه موضوعاتی است که در دهههای بیست و سی در برلین اتفاق افتاده است. دیدگاههایی که بعدها آلمان را دوپاره میکند؛ به نوعی که جمعیت آلمان دو دسته میشود؛ برخی به دنبال برتری آلمان هستند و برخی دیگر بنا دارند جهان را نجات دهند. سوسیالیستها و کمونیستها یک طرف و فاشیستها در طرفی دیگر. این دوگانگی به اینجا میانجامد که آلمان بهعنوان کشوری فئودال دیرتر از دیگر کشورها راه صنعتیشدن را در پیش میگیرد. انگلستان، بلژیک، هلند و اسپانیا جهان را بین خود تقسیم کردند و غنائم را بردند، هر کشوری مستعمرهای دارد و آلمان دیر رسیده است و میخواهد جهان را از نو تقسیم کند و همین امر منجر به جنگ اول جهانی میشود. رمانِ دوبلین این دوگانه و آثار این برخورد دیدگاهها را روایت میکند. حداد همچنین به نسبتهای این رمان با شاهکار جویس اشاره میکند و میگوید شباهت «برلین الکساندرپلاتس» با رمان «اولیس» جیمز جویس در این است که جویس در کتابش از اسطورههای انجیلی به صورت نمادین بسیار استفاده کرده است و دوبلین هم در کتاب خود از اسطورهها بهره گرفته است و اشاراتی به قصههای کتاب مقدس دارد.
شرق: مخاطبان فارسیزبان خواندن بخشی از آثار شاخص ادبیات آلمانیزبان را وامدار علیاصغر حداد هستند؛ مترجم شاخصی که تاکنون آثار بسیاری از نویسندگان مطرح ادبیات آلمانیزبان را ترجمه کرده و نویسندگان بزرگی را نیز به مخاطبان فارسیزبان شناسانده است. در کارنامه ترجمه او آثاری از نویسندگان شاخصی مانند گونترگراس، توماس مان، پتر هانتکه، روبرت والزر، هرمان هسه، آرتور شنیتسلر و کافکا هست تا نویسندگانی مانند توماس برنهارت و آنا زگرس. او با ترجمه اثر شاخص «برلین الکساندرپلاتس» نویسندهای را به مخاطب فارسیزبان معرفی کرد که در ایران کمتر شناختهشده بود؛ آلفرد دوبلین. او بعد از این اثر مهم ادبیات آلمانی کتاب دیگری را با عنوان «وقت رفتن» از نویسندهای اتریشی ترجمه کرده است. «برلین الکساندرپلاتس» شاخصترین اثر آلفرد دوبلین، از نویسندگان مهم قرن بیستم ادبیات است که چندی پیش با ترجمه درخوری از علیاصغر حداد منتشر شد. با اینکه این نویسنده شاخص شهرتی جهانی دارد، در ایران چندان شناختهشده نیست و اینک با ترجمه حداد به مخاطب فارسیزبان معرفی شده است. «برلین الکساندرپلاتس» روایت سرگذشت فرانتس بیبرکف، کارگر سابق کارخانه سیمان و حملونقل در برلین است. آدمی که به خاطر جنایتی به زندان میافتد و بعد از خلاصی از زندان به برلین بازمیگردد تا به زندگی ساده و شرافتمندانه خود ادامه دهد؛ اما شرایطی به او تحمیل میشود که این امکان را از او سلب میکند. وضعیتی که او به آن گرفتار آمده، در رمان چنین تصویر شده است: «... مرد خوب ما که تا آخرین لحظه محکم ایستاده است، سرانجام به زمین زده میشود و باخت خود را میپذیرد، دیگر نمیداند چه کند و پیداست که کارش تمام شده است». رمانِ دوبلین را از مهمترین رمانهای کلانشهری خواندهاند که ازقضا در دهه دوم قرن بیستم نوشته شد؛ دورانی که رمانهای شاخص دیگری نیز دراینباره نوشته شده بود و بعدها بهعنوان سه رمان بزرگ کلانشهر در ادبیات جهان شناخته شدند: «اولیس» جیمز جویس، «منهتن ترانسفر» جان دوس پاسوس و «برلین الکساندرپلاتس» آلفرد دوبلین. شخصیتِ این رمان آدمی حاشیهای است و تا آن زمان حضور این جنس آدمها در مسند شخصیت اصلی در ادبیات آلمان چندان سابقه نداشت، آدمی متعلق به جامعه کارگری که جنایتکار میشود. جز این رمانِ آلفرد دوبلین خصیصه دیگری نیز دارد که آن را به لحاظ زبانی شاخص میکند. در این رمان او دستکم چهار نوع زبان را به کار گرفته است: زبان کتاب مقدس، زبان خیابانی و عامیانه و زبان راوی که عادی است. چنانکه مترجم فارسی این رمان میگوید آلفرد دوبلین با این کتاب به یکی از چهرههای شاخص ادبیات آلمان بدل میشود و تا پیش از انتشار این رمان او چهرهای مهجور بود و با «برلین الکساندرپلاتس» بود که به شهرت رسید. او پیش از نوشتن این رمان جایگاه ویژهای در بین نویسندگان اروپایی و آلمانی نداشت و با توماس مان، برتولت برشت و آنا زگرس قابل مقایسه نبود؛ شاید به این دلیل که از موضوعاتی مینوشت که ربط چندانی به اروپا و آلمان نداشت و در حاشیه بود. دوبلین ابتدا قصد داشت رمانش را به شکل پاورقی در یکی از روزنامههای برلین چاپ کند؛ اما آن روزنامه حاضر به انتشارش نشد؛ چون آنها فکر میکردند برلین و به طور کلی آلمان در این رمان بسیار بدبینانه به تصویر کشیده شده است و از این هم فراتر، معتقد بودند شخصیتهای رمانِ آلفرد دوبلین به جامعه آلمان تعلق ندارند. بااینهمه روزنامه دیگری در فرانکفورت این رمان را به چاپ رساند و ازقضا سروصدای بسیاری به پا کرد. برخی به این رمان تاختند و برخی دیگر آن را پسندیدند. مخالفان نمیتوانستند هر روز روزنامهای را به دست بگیرند و بخوانند که آنها را با دنیای کثیف پیرامونشان مواجه میکرد و میپرسیدند چرا ما باید روزمان را با چنین تصویری آغاز کنیم؟ و پاسخ برلین چیزی نبود جز اینکه این واقعیت زندگی و شهر و جامعه ما است. شهری که آلفرد دوبلین در این رمان تصویر میکند، خود به یکی از مهمترین شخصیتهای رمان بدل میشود. برلین دقیقا یکی از شخصیتهای محوری رمان است و اهمیت آن در این نکته است که رمان در زمانی نوشته شده که برلین با سرعت زیادی در حال صنعتیشدن بوده است؛ یعنی حوالی سالهای ۱۹۲۷ یا ۱۹۲۸، درست زمانی که فاشیستها فضای شهر را در دست گرفتهاند و این تنشی که رفتهرفته شهر را در بر میگیرد، در رمان آلفرد دوبلین بهخوبی مشهود است. بخشهایی از رمان که در کافه میگذرد و بحثهایی که درباره طبقه کارگر و مقوله سرمایهداری میشود، این فضا را کاملا تصویر میکند یا صحنههای مربوط به کشتارگاههای برلین که به طرزی نمادین از عاقبت این شهر و مردمانش خبر میدهد. آلفرد دوبلین، نخستین نویسنده آلمانی است که برلین را بهعنوان کلانشهری اروپایی در ادبیات ثبت کرده است. «برلین الکساندرپلاتس» را به همین دلایل اثری واقعبینانه خواندهاند که شباهتها و نسبتهایی جدی با آثار جیمز جویس دارد. حداد در گفتوگوهایش درباره رمان «برلین الکساندرپلاتس» به جنجالها و نظرات مخالفانِ این رمان به خاطر بدبینی و روایت دهشتناک برلین اشاره میکند و میگوید آنچه در رمان روایت شده است، نظرات آلفرد دوبلین نیست؛ بلکه موضوعاتی است که در دهههای بیست و سی در برلین اتفاق افتاده است. دیدگاههایی که بعدها آلمان را دوپاره میکند؛ به نوعی که جمعیت آلمان دو دسته میشود؛ برخی به دنبال برتری آلمان هستند و برخی دیگر بنا دارند جهان را نجات دهند. سوسیالیستها و کمونیستها یک طرف و فاشیستها در طرفی دیگر. این دوگانگی به اینجا میانجامد که آلمان بهعنوان کشوری فئودال دیرتر از دیگر کشورها راه صنعتیشدن را در پیش میگیرد. انگلستان، بلژیک، هلند و اسپانیا جهان را بین خود تقسیم کردند و غنائم را بردند، هر کشوری مستعمرهای دارد و آلمان دیر رسیده است و میخواهد جهان را از نو تقسیم کند و همین امر منجر به جنگ اول جهانی میشود. رمانِ دوبلین این دوگانه و آثار این برخورد دیدگاهها را روایت میکند. حداد همچنین به نسبتهای این رمان با شاهکار جویس اشاره میکند و میگوید شباهت «برلین الکساندرپلاتس» با رمان «اولیس» جیمز جویس در این است که جویس در کتابش از اسطورههای انجیلی به صورت نمادین بسیار استفاده کرده است و دوبلین هم در کتاب خود از اسطورهها بهره گرفته است و اشاراتی به قصههای کتاب مقدس دارد.