روایتی از تاریخ جهان و محیط زیست
مسئله گرمایش زمین و تغییرات اقلیمی یکی از مهمترین مسائل امروز ماست که جهان باید با آن برخورد کند. اما این تنها مشکل ما نیست. اگر به دنبال راهحل هستیم تا از شر بحران خلاص شویم، نخست باید فهمید که چطور به این نقطه رسیدیم. با اینحال، فهم این موضوع که چگونه جهان به نقطهای رسید که اقدامات انسانی در فرایندهای محیط زیست در سطح جهانی تأثیر میگذارد امری پیچیده به نظر میرسد، ولی لاینحل و رازآمیز نیست. مطالعه تاریخ میتواند کمک کند تا بفهمیم چگونه و چرا جهان ما، جهان مدرن حاضر، در این مسیر قرار گرفت. اکثر تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفتهاند بر این پیشفرض استوار بودهاند که نحوه پیدایش جهان مدرن را میتوان با مفهوم «برآمدن غرب» توضیح داد و بر این نکته تأکید میکردند که اروپا ویژگیهای منحصربهفردی داشته که فقط به آن امکان میداده زودتر از دیگران مدرن شود، پس صلاحیت اخلاقی و توانایی آن را داشته که مدرنیته را در سایر نقاط جهان رواج دهد. از اینرو، برای درک وضعیت کنونی جهان نهتنها باید دانست که چگونه ملت- دولتها و فرایند صنعتیسازی به جهان مدرن شکل دادند، بلکه باید روشن شود چگونه و چرا شیوههای اروپایی
سازماندهی جهان در سراسر زمین مسلط شد. این امر را به شکلهای گوناگون میتوان توضیح داد. فهم این موضوع میتواند به ما کمک کند تا راههای ساختن جهانی بهتر، ایمنتر، پایدارتر و جایگاهی عادلانهتر برای همه مردم را بیابیم. کتابهای بسیاری در این زمینه نوشته شده از جمله کتاب «خاستگاههای جهان مدرن» اثر رابرت بی. مارکس، استاد تاریخ و مطالعات محیط زیست در کالج ویتییر کالیفرنیا. ایده نویسنده در این کتاب برخلاف و در نقد جریان غالب است. مارکس با روایتی که درباره تاریخ جهان و محیط زیست از قرن پانزدهم تا قرن بیستویکم ارائه میدهد میکوشد روایت اروپامحور از تاریخ جهان مدرن را زیر سؤال ببرد. نویسنده قصد دارد نشان دهد اروپاییان استثنایی نبودند و یکی از مهمترین نکات تاریخ جهان تا اوایل قرن نوزدهم، همانندی گسترده آسیا و اروپا بود. این کتاب در شش فصل به همراه یک پیشگفتار و جمعبندی که به تغییرات، تداومها و شکلگیری آینده میپردازد، تدوین شده و پیدایش جهان مدرن را از منظری جهانی بررسی میکند. کتاب حاضر را نشر مرکز با ترجمه سعید مقدم منتشر کرده است. نویسنده در کتاب حاضر میکوشد روایتی جدید از تاریخ جهان مدرن بهدست دهد،
روایتی غیراروپامدار و مبتنی بر شرایط اقلیمی تا بتواند جایگزینی برای ابرروایت موجود ارائه دهد که موضوع اصلی آن برآمدن غرب است. او نشان میدهد که در شکلگیری جهان مدرن هند و چین نقشی ویژه ایفا کردند و بدون درک تحولاتی که در آسیا رخ داد نمیتوانیم بفهمیم چگونه جهان به شکل کنونی درآمد. نویسنده در روایت خود به مسئله زیستبومشناسی نیز توجهی ویژه دارد. تاریخ محیط زیست، در معنای گسترده آن، به تعامل انسان با محیط زیست میپردازد و مشکلات مربوط به محیط زیست ناشی از تولید صنعتی، مانند آلودگی هوا، آب و خاک را مطرح میکند. مارکس که تاریخنگار محیط زیست است، مبحث زیستبومشناسی را بسیار مهم میداند و بر این باور است که اگر صد سال دیگر، یعنی در پایان قرن بیستویکم تاریخنگاران و ناظران به ماجراهای قرن بیستم بنگرند نه از اهمیت دو جنگ جهانی گسترده، نه از ظهور و سقوط فاشیسم و کمونیسم، نه از رشد انفجاری جمعیت انسان و نه از گستردگی جنبش زنان، از هیچکدام شگفتزده نخواهند شد بلکه تغییر رابطه انسان با محیط زیست طبیعی کره زمین توجهشان را جلب خواهد کرد.
او در مقدمه کتاب به پیشینه بحث رایج «برآمدن غرب» در دورن رنسانس و سپس در میان آثار اقتصاددانان کلاسیک قرن نوزدهم میپردازد و در فصول بعدی کتاب میکوشد عناصر یک «روایت غیراروپامدار مبتنیبر محیط زیست» را ترسیم کند. در نظر او نخست باید به جای کشورها یا حتی مناطق خاص، مثلا اروپا یا آسیای شرقی، کل جهان را واحد تحلیل قرار داد. برای مثال نشان میدهد با وجود اینکه انقلاب صنعتی در بریتانیا و آن هم فقط در بخشی از این کشور، آغاز شد دلیل آن آیندهنگری، نوآوری یا سیاست انگلیسی نبود بلکه به سبب تحولاتی جهانی بود که شامل هند، چین و مستعمرات «جهان نو» میشد و از لحاظ تاریخی مشروط به نیروهای جهانی بود. این نوع نگرش به جای مرکزی واحد در جهان که از آن تکامل و پیشرفت به مناطق کمترتوسعهیافته گسترش مییابد، جهانی متشکل از چندین سامانه منطقهای یا جهانی «چندکانونی» را معرفی میکند که هرکدام مرکز پرجمعیت و پیشرفته صنعتی خود را داشتهاند و نیازهایشان را از مناطق پیرامونی خود تأمین میکردهاند. مارکس در کتاب حاضر نشان میدهد که اروپاییها سلطه بر دیگران را به سبب برتری فرهنگی به دست نیاوردند هرچند تلاشهایی صورت میگیرد که
وارثان «متمدن» یونان باستان را در تقابل با «وحشیان» آسیا و آفریقا قرار دهد.
مسئله گرمایش زمین و تغییرات اقلیمی یکی از مهمترین مسائل امروز ماست که جهان باید با آن برخورد کند. اما این تنها مشکل ما نیست. اگر به دنبال راهحل هستیم تا از شر بحران خلاص شویم، نخست باید فهمید که چطور به این نقطه رسیدیم. با اینحال، فهم این موضوع که چگونه جهان به نقطهای رسید که اقدامات انسانی در فرایندهای محیط زیست در سطح جهانی تأثیر میگذارد امری پیچیده به نظر میرسد، ولی لاینحل و رازآمیز نیست. مطالعه تاریخ میتواند کمک کند تا بفهمیم چگونه و چرا جهان ما، جهان مدرن حاضر، در این مسیر قرار گرفت. اکثر تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفتهاند بر این پیشفرض استوار بودهاند که نحوه پیدایش جهان مدرن را میتوان با مفهوم «برآمدن غرب» توضیح داد و بر این نکته تأکید میکردند که اروپا ویژگیهای منحصربهفردی داشته که فقط به آن امکان میداده زودتر از دیگران مدرن شود، پس صلاحیت اخلاقی و توانایی آن را داشته که مدرنیته را در سایر نقاط جهان رواج دهد. از اینرو، برای درک وضعیت کنونی جهان نهتنها باید دانست که چگونه ملت- دولتها و فرایند صنعتیسازی به جهان مدرن شکل دادند، بلکه باید روشن شود چگونه و چرا شیوههای اروپایی
سازماندهی جهان در سراسر زمین مسلط شد. این امر را به شکلهای گوناگون میتوان توضیح داد. فهم این موضوع میتواند به ما کمک کند تا راههای ساختن جهانی بهتر، ایمنتر، پایدارتر و جایگاهی عادلانهتر برای همه مردم را بیابیم. کتابهای بسیاری در این زمینه نوشته شده از جمله کتاب «خاستگاههای جهان مدرن» اثر رابرت بی. مارکس، استاد تاریخ و مطالعات محیط زیست در کالج ویتییر کالیفرنیا. ایده نویسنده در این کتاب برخلاف و در نقد جریان غالب است. مارکس با روایتی که درباره تاریخ جهان و محیط زیست از قرن پانزدهم تا قرن بیستویکم ارائه میدهد میکوشد روایت اروپامحور از تاریخ جهان مدرن را زیر سؤال ببرد. نویسنده قصد دارد نشان دهد اروپاییان استثنایی نبودند و یکی از مهمترین نکات تاریخ جهان تا اوایل قرن نوزدهم، همانندی گسترده آسیا و اروپا بود. این کتاب در شش فصل به همراه یک پیشگفتار و جمعبندی که به تغییرات، تداومها و شکلگیری آینده میپردازد، تدوین شده و پیدایش جهان مدرن را از منظری جهانی بررسی میکند. کتاب حاضر را نشر مرکز با ترجمه سعید مقدم منتشر کرده است. نویسنده در کتاب حاضر میکوشد روایتی جدید از تاریخ جهان مدرن بهدست دهد،
روایتی غیراروپامدار و مبتنی بر شرایط اقلیمی تا بتواند جایگزینی برای ابرروایت موجود ارائه دهد که موضوع اصلی آن برآمدن غرب است. او نشان میدهد که در شکلگیری جهان مدرن هند و چین نقشی ویژه ایفا کردند و بدون درک تحولاتی که در آسیا رخ داد نمیتوانیم بفهمیم چگونه جهان به شکل کنونی درآمد. نویسنده در روایت خود به مسئله زیستبومشناسی نیز توجهی ویژه دارد. تاریخ محیط زیست، در معنای گسترده آن، به تعامل انسان با محیط زیست میپردازد و مشکلات مربوط به محیط زیست ناشی از تولید صنعتی، مانند آلودگی هوا، آب و خاک را مطرح میکند. مارکس که تاریخنگار محیط زیست است، مبحث زیستبومشناسی را بسیار مهم میداند و بر این باور است که اگر صد سال دیگر، یعنی در پایان قرن بیستویکم تاریخنگاران و ناظران به ماجراهای قرن بیستم بنگرند نه از اهمیت دو جنگ جهانی گسترده، نه از ظهور و سقوط فاشیسم و کمونیسم، نه از رشد انفجاری جمعیت انسان و نه از گستردگی جنبش زنان، از هیچکدام شگفتزده نخواهند شد بلکه تغییر رابطه انسان با محیط زیست طبیعی کره زمین توجهشان را جلب خواهد کرد.
او در مقدمه کتاب به پیشینه بحث رایج «برآمدن غرب» در دورن رنسانس و سپس در میان آثار اقتصاددانان کلاسیک قرن نوزدهم میپردازد و در فصول بعدی کتاب میکوشد عناصر یک «روایت غیراروپامدار مبتنیبر محیط زیست» را ترسیم کند. در نظر او نخست باید به جای کشورها یا حتی مناطق خاص، مثلا اروپا یا آسیای شرقی، کل جهان را واحد تحلیل قرار داد. برای مثال نشان میدهد با وجود اینکه انقلاب صنعتی در بریتانیا و آن هم فقط در بخشی از این کشور، آغاز شد دلیل آن آیندهنگری، نوآوری یا سیاست انگلیسی نبود بلکه به سبب تحولاتی جهانی بود که شامل هند، چین و مستعمرات «جهان نو» میشد و از لحاظ تاریخی مشروط به نیروهای جهانی بود. این نوع نگرش به جای مرکزی واحد در جهان که از آن تکامل و پیشرفت به مناطق کمترتوسعهیافته گسترش مییابد، جهانی متشکل از چندین سامانه منطقهای یا جهانی «چندکانونی» را معرفی میکند که هرکدام مرکز پرجمعیت و پیشرفته صنعتی خود را داشتهاند و نیازهایشان را از مناطق پیرامونی خود تأمین میکردهاند. مارکس در کتاب حاضر نشان میدهد که اروپاییها سلطه بر دیگران را به سبب برتری فرهنگی به دست نیاوردند هرچند تلاشهایی صورت میگیرد که
وارثان «متمدن» یونان باستان را در تقابل با «وحشیان» آسیا و آفریقا قرار دهد.