گفتوگو با محمد خدادی، معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد
اشتباهاتی به بهانه رفع انحصار
شهرزاد همتی: در ماههای اخیر، ماجرای یارانه مطبوعات به مسئلهای پرمناقشه تبدیل شده است. در شرایطی که مطبوعات با بحران کاغذ از یک سو و کاهش اقبال از طرف مخاطب از سوی دیگر روبهرو شدهاند، ناگهان خبر میرسد شرکتهایی با نامهایی رسانهای و داشتن امتیازات فلهای رسانه، یارانههای میلیاردی دریافت کردهاند و سهمیه درخورتوجهی کاغذ گرفتهاند. این ماجرا باعث شد که نگاههای سؤالبرانگیز اهالی مطبوعات به سوی معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد بچرخد که حالا پنج ماهی میشود سکانش به دست محمد خدادی است. او در دفترش هرچند تلاش کرد به سؤالاتی پاسخ دهد که به پیش از مدیریت او بازمیگردد؛ اما هنوز سؤالاتی هستند که بیجواب باقی مانده و فقط میشود به تغییر پس از این در نحوه تخصیص یارانهها امیدوار بود.
احتمالا این روزها همه از شما درباره یارانه مطبوعات سؤال میکنند. در شرایطی که امروز رسانههای باکیفیت نفسنفس میزنند؛ اما شواهد نشان میدهد توزیع یارانه و کاغذ عادلانه صورت نگرفته است... ؛ مثلا مجله جدولی که صرفا جلدش عوض میشود، یارانهای چنددهمیلیونی میگیرد؛ اما درباره رسانههای شناسنامهدار و شناختهشده اینطور نیست. کمی درباره نحوه تخصیص یارانهها بگویید.
ما در دورهای رسانه را تکثیر کردیم که آن موقع شاید لازم بود؛ اما تعمیق نکردیم. درباره راهاندازی دانشگاهها، شرکتهای هواپیمایی، بیمهها، انتشارات و... هم همینطور بود. طبیعتا خصوصیت تکثیر و حرکت به سمت کمیت، داشتن بیشمار یک چیز است و منابع حمایتی هم محدود است. قاعدتا در سازوکاری که قرار میگیرد، هدفی که شما برایش تعیین کردهاید، شاید در راستای تکثیر موفق شده؛ اما نتوانسته تعمیق کند. خوبیاش این است که به تعداد بیشمار از چیزی دارید و یک بُعدش این است که انحصار برداشته میشود؛ ولی کارایی زیر سؤال میرود و منابع خرد میشود. کسی که 50 فرزند داشته باشد، هرچه درآمد داشته باشد، نمیتواند مخارجشان را کامل بپردازد و نباید انتظار داشته باشد که نتیجه هدفمندی را از آنها شاهد باشد. وقتی 11هزارو 700 رسانه مجوز گرفتهاند و منابع حمایتی هم محدود بوده، نتیجه این میشود که بیشمار رسانه دارید؛ اما نه تخصصی هستند و نه متکی به کمک و... . اینکه در دیروز چه کردهایم و باید میکردیم، شاید لازم بوده؛ اما امروز نیاز نداریم فضایمان کمّی باشد. عمر حضور من در معاونت مطبوعاتی هنوز پنج ماه نشده. بعد از حکم، یک ماه تا مستقرشدن طول
میکشد. در سختترین شرایط نادر و پیشبینیناپذیر هم وارد شدم که واقعا قبلا تجربهاش نکرده بودیم که روزنامهها به خاطر کاغذ، شب نتوانند منتشر کنند. خوشبختانه به شکل درخورتوجهی اوضاع کنترل شد و باورم این است که بهمرور به وضعیت عادی برمیگردد. ما امروز اولا دنبال هدفمندکردن یارانه هستیم. صرف اینکه رسانه نامش رسانه باشد و چاپ شود، یارانه دریافت نمیکند. از طرفی معتقد به محدودکردن هم نیستم. حمایت از محتوا و اثر رسانه در جامعه باید باشد و متناسب با نیاز مردم باشد و شاخصهایی که بهعنوان نظرخواهی اعلام میشود که شیوه حمایت از یارانهها به چه صورت است، شاخص مشخص این است که یارانه هدفمند میشود که برای این هدف، اثر و محتوای رسانه و محیط انتشار تعیینکننده است؛ یعنی این سه ضلع مثلث که طبیعتا نتیجه رشد رسانه خواهد بود.
تکلیف رسانههایی که فلهای چاپ میشدند، چه میشود؟
آنچه براساس دستورالعملهای گذشته بوده که اساسا اعلام وصول رسانه شاخص دریافت یارانه بوده، آن زمان هم طبیعتا براساس شاخصها پرداخت شده و خلاف قانون هم نبوده. حتی 40 رسانه که مربوط به یک صاحب امتیاز بوده، 30 درصد از رسانههای دیگر کمتر یارانه گرفتهاند؛ اما اینها مربوط به دوره قبل است و در دوره من با شیوهنامه جدید عمل میشود. قبلا به صرف اینکه رسانه داشتی و نمونه چاپ رسانهات را ارائه میدادی، میتوانستی در سبد حمایتی قرار بگیری.
درواقع شما میخواهید سازوکار را به سمتی ببرید که کیفیت تعیینکننده یارانه باشد؟
طبیعتا.
یعنی قبلا نبود؟
بوده؛ اما نه بهعنوان ملاک اصلی؛ اما من دنبال چیزی جلوتر از آن هستم. این پول از سبد مالیات مردم پرداخت میشود و از فروش نفت که نیست. مالیاتی که مردم میدهند؛ یعنی از جیب مردم جمعآوری میشود، برای حمایت از رسانهای که در زندگی مردم بتواند اثرگذار باشد. پس هر رسانهای که چاپ میشود، میتواند در زندگی مردم اثرگذار باشد؛ اما اگر در زندگی مردم اولویت نباشد، نباید اولویت دریافت حمایت را داشته باشد؛ یعنی اولویت جامعه، اولویت حمایت باید باشد. چهار شاخص بهعنوان اولویت هستند؛ اقتصاد، امنیت و سیاست خارجی، مسائل اجتماعی و فرهنگی، معارف دینی و دفاع مقدس. رسانههایی که در این موضوعات باشند، اولویت اصلی هستند. بهعنوان مثال وقتی در جنگ تحمیلی اقتصادی ترامپ علیه ایران هستیم، رسانههایی که بتوانند از تولید حمایت کنند، بیشتر نیاز است تا موضوعات دیگر. یعنی هدفمندشدن در راستای محتوا و تولید محتوا؛ یعنی رسانه مولد شود و حلقههای پنهان را پیدا کند، بستر تبادل باشد، در حقیقت صدای افکار عمومی باشد و خط رفتوبرگشت ایجاد کند؛ یعنی نگاه و کارکردش اقناعی باشد؛ نه تبلیغی. قسمتی که مربوط به حمایت رسانه میشود که فرهنگ تولید محتوا و
اطلاعات در کشورمان در رسانه نهادینه شود و نهایتا فضای عرضه و تقاضا در رسانه ایجاد شود. یکی از مشکلات اصلی رسانه ما این است که درآمد رسانه از محل فروشش نیست. مثل یک غذای نذری که کسی نیت میکند و کسی پولش را میدهد. درحالیکه رسانه باید در سبد زندگی مردم وارد شود. مردم میتوانند از شیر منازلشان آب بخورند؛ اما چرا پول آب معدنی میدهند؟ میتوانند از شبکههای اجتماعی اخبار را دنبال کنند؛ اما میتوانند پول اطلاعات خاص هم بدهند؛ به شرطی که این اطلاعات بخشی از نیاز مردم را تأمین کرده و در سبد نیازشان باشد.
میگویید اتفاق خلاف واقعی نیفتاده. چند گزارش در این زمینه نوشتم و به همین واسطه مجلات را دیدهام. مثلا مجلات منسوب به فردی که 55 مجله دارند و 33 مورد در سامانه مشخص است که به نام افراد مختلف است. حتی روزنامه روزانهای دارند که روزنامه جدول است و صرفا اعلام وصول میشود و منتشر نمیشود. یارانهشان هم پرداخت میشود. مجلاتی هم دارند که فقط جلدهایشان با هم متفاوت است.
صادقانه بگویم که من 40 سال آنطرف میز بودم و الان چهار ماه اینطرف میز هستم. همیشه خبرنگار و سردبیر و مدیر خبر بودم و کارم مدیریت خبری بوده است؛ بالاخره من متعلق به نسل تلکس هستم. بنابراین بهلحاظ حرفهای مطمئن باشید هیچ مدیری علاقهمند نبوده نشریاتی که کپی از هم باشند منتشر شوند یا نشریه به اسم منتشر شود اما محتوا نداشته باشد. بهلحاظ اصول حرفهای اینکه این کار درست است یا نه، بحث دیگری است.
یعنی سازوکاری در وزارتخانه نبوده که مجلات را با هم مقایسه کنند که مثلا ببینند، این دو مجله جدولی که چاپ شده فقط جلدهای متفاوتی دارد یا حتی جواب جدولها اشتباه است؟
فکر میکنم که نبوده.
ادعایی که وجود دارد این است که بخشی از بحران کاغذ را از همین شرکتها باید سراغ گرفت. زمانی با ارز چهارهزارو 200 تومانی برای مجلاتشان کاغذ گرفته و در بازار آزاد کیلویی 12هزار تومان فروختهاند.
حجم کاغذی که نشریات کشور در یک سال نیاز دارند 40 تا 45 هزار تن است. کاغذی که با ارز چهارهزارو 200 تومان برای نشریات آمد، در شش ماه دوم سال آمد. در شش ماه دوم 12هزار تن کاغذ با چهارهزارو 200 تومان آمد. پس این عدد درنمیآید که بگوییم اینها این کار را کرده باشند. به اضافه اینکه کاغذی که در شش ماه دوم سال 97 داده شد، عمدتا بیشتر به روزنامهها تعلق گرفت چون حالت بحرانی بود. اینطرف سال هم عملا به نشریات به قدر نیاز کاغذ دادیم و خیلی عدد و ارقام پرحجم نبود. اطلاعات من این گفتهها را تأیید نمیکند که ماجرای کاغذ به خاطر دامنزدن این نشریات بوده باشد. اینکه بعضی از این افراد بدون ذکر نام، حرفه رسانهای را به دلال رسانه تبدیل کردهاند، جفایی بر روزنامهنگاری است. اینکه حرفه رسانه را که شریان گردش اطلاعات در جامعه است و در جاهایی مهمتر از خون عمل میکند، به کار دلالی تبدیل شود، وظیفهمان است که مانع شویم و اجازه نخواهیم داد وارد این وادی شود.
امتیازاتی که به یکسری از افراد و شرکتها داده شده و همانهاست که اعتراضات را برمیانگیزد، از قضا رنگ انحصار دارد که شما میگویید دلیل این کمیتگرایی انحصارزدایی بوده است؛ آنچه درحالحاضر اعتراض برخی فعالان قدیمی رسانه را برانگیخته این است که به نظر میرسد کلونیای برای سوءاستفاده یا استفاده از افراد در موقعیتهای خاص ایجاد شده است. فرمودید این کار برای جلوگیری از انحصارگرایی بوده اما به نظر میرسد اتفاقا انحصار ایجاد کرده است.
تجربه من این است که هر اقدام نقاط مثبت و منفیای دارد. من زمانی وارد معاونت مطبوعاتی شدم که نفسهای آخر رسانهها از نظر کاغذ بود. حق هم داشتند چون انبارها خالی بود و من هیچکدام از این افراد واردکننده کاغذ را نمیشناختم. معاونت مطبوعاتی که معاونت بازرگانی نیست. کاری که نیرو و سازوکار و تجربه یا اطلاعاتش را نداریم باید انجام دهیم. شغل ما این نبوده. البته من میدانستم شرایط سخت است و با این سختی میدانستم که دارم کجا وارد میشوم. به همین دلیل هم قبول کردم. حس کردم به عنوان عضوی از خانواده باید این کار را سروسامان دهم. چون وقتی وارد این کار میشوی امکان زمینخوردن هست. جایی که روزنامهها به مشکل برمیخورند و باید پاسخگو بود. هر سیاست نقاط ضعف و قوت دارد اما منِ سیاستگذار باید سعی کنم در اولویت و نوع سیاستگذاری حداقل خسارت را داشته باشم نه حداکثر. در دورهای دادن مجوز خوب بود چون انحصار را برداشت اما طبیعتا باید مدل حمایتی را تغییر دهیم و میدهیم. و این هم خواست آقای صالحی، وزیر محترم ارشاد و تأکید ایشان است. منطقش هم همین است.
بعد از جنجالهای شرکت دانش فرهنگ مینو قرار شد پاسخی ارائه دهید، نامهای وزیر نوشت و شما پاسخ دادید. بعد از آن قرار شد چه کنید؟
شیوهنامه جدید را تنظیم کردیم. جزئیات درباره ضریب نظم در انتشار است که قبلا 20 تا 30 بود. الان در دوره اول 70 و بعد 90 است؛ یعنی اگر یک روزنامه از صد روز فقط 30 روز منتشر شود، حمایتی از آن صورت نمیگیرد. دیگری گستره توزیع است که سراسری یعنی 31 استان نه تعداد محدودی استان. نکته سوم محتوا و ضریب کیفی است؛ یک روزنامه حداقل 40 درصدش باید تولیدی باشد که البته مطلوب من نیست، ولی با توجه به شرایط اقتصادی باید بپذیریم. شاخص بعدی موضوعاتی است که باید به آنها بپردازیم؛ ازجمله موضوعات مورد نیاز و اولویتهای کشور مانند مسائل اقتصادی، مسائل اجتماعی و امنیت ملی و سیاست خارجی و... اینها اولویتهای حمایتی بهلحاظ موضوعی است. اوقات فراغت در اولویت بعد است. نیاز مردم امروز حمایت از تولید است که چرخ اقتصاد در داخل بگردد و رسانهها باید در این مسیر حرکت کنند. بلایی که سر اقتصاد آمده که دلالی بر تولید چربید، همان بلا سر رسانه آمده است. محتوای رسانه ما مگر الان بعضا دلالی و کپی، پیست نشده است؟
برای یارانههایی که در گذشته پرداخت شده است، نمیشود فکری کرد و پس گرفت؟
اطلاعاتی که من گرفتهام، این است که شاخصهای تعیینشده آن زمان متفاوت بوده. مثلا گفتهاند ضریب گستره توزیع 17 استان و هر استان 50 نسخه باشد. دوم اعلام وصول نشریه که چاپی باشد، مورد حمایت است. سوم محتوای نشریه. در دورهای هم شاخص ضریب کیفی در محاسبه یارانه برداشته شد. خودم نشریه نداشتم و یارانه نگرفتم که دقیق خبر داشته باشم.
سازوکار رسانههای مجازی چه خواهد شد؟
طبیعتا روح حمایت از رسانه مجازی هم همینطور است و تفاوت فاحشی نخواهد داشت. مولدبودن و مؤثربودن شاخص حمایت باید باشد. دوم اینکه در زندگی مردم مستقیم یا غیرمستقیم نقش داشته.
قبول دارید اتفاقاتی که افتاد، بخشی از بدنه مطبوعات را دلسرد کرد؟
بخشی ما مقصر هستیم و بخشی مطبوعات. قسمتی که ما مقصریم که در سیاستهای کلان کشور بوده، واقعیت کمیگرایی در کشور بوده است. مشکل این است که مهارت رسانهای را کنار گذاشتیم و شغل جایگزینش شد. به کسانی که میخواهند کار رسانهای کنند، میگویم اگر دنبال شغل هستی نیا، اگر عشق داری، بیا.
اگر کسی عاشق این کار نباشد، نمیتواند دوام بیاورد چون از زمانی که من یادم هست و با همه کشورهایی که با رسانههایشان سروکار داشتم، همه میدانند باید به لحاظ روحی ارضا شوند و مغز باید کار کند که بتوانی مسئلهای را تحلیل کنی. آنچه روزنامهنگار بیشتر از دستش نیاز دارد، فکر و تواناییاش برای پردازش موضوع است. رسانههای ما بیشتر از اینکه به رسانهها پردازش کنند، محل انتقال مطلب شدهاند و اینجاست که جای رسانه را دچار خدشه کرد و نظام عرضه و تقاضا را از دستش گرفت.
اما یارانهها به کسانی پرداخته شد که حتی انتقال مطلب هم انجام نمیدهند...
قبول دارم از جانب ما هم خطا بوده. رسانههای ما اساسا سبد فروش را فراموش کردهاند. سؤال من این است که چرا من باید به یارانه و آگهی تکیه کنم؟ چون عرضه و تقاضا از بین رفته. انتقادی که ما به صداوسیما میکردیم شامل حال خودمان هم شد که خوانندههایشان را ندیدهاند. جای خوانندههایمان در روزنامهها چقدر است؟ چقدر متناسب با سفارش مطلب تهیه میکنیم؟ چند درصد انتخاب ما یا مردم است؟ چقدر از میزان رضایتمندی، تقاضا و اثر مطالبمان در زندگی مردم اطلاع داریم؟ چند رسانهمان باشگاه خوانندگان دارند؟ اینها خلأهای موجود است. نام اینها را ایراد نمیگذارم. در هندوستان یارانه و حمایتی وجود ندارد، چرا چرخه روزنامه هندوستان عدد 3 به 70 میلیون است. در پاکستان و ژاپن هم همینطور. چون نظام گردش اطلاعات منطق خودش را از دست نداده. از سال 68 تا 72 در دهلی نو خبرنگار بودم و در سال دو روز روزنامه منتشر نمیشد و در تعطیلات حجم روزنامهها بیشتر بود. پس جریان رسانهای ما هم اساسا فروش را از دستور خارج کرد و به آگهی چسبید. آگهی که خواننده جذب نمیکند، خواننده آگهی میآورد. کمشدن تیراژ رسانه دلیلش فقط حمایت و کاغذ و یارانه نیست، دلیلش نوع نگاه به رسانه بود. طبیعتا این وسط رسانههایی که حرفهایتر بودند، قربانی شدند چون بازار رقابت بیارزش شد. باید از شاخصهای رسانهای حمایت کنیم؛ از رسانههایی که در استانداردهای ملی وجود دارند. به همین دلیل اسم رسانههای سراسری را رسانه ملی میگذارم که به لحاظ محتوا در کل کشور میتواند نقشآفرین باشد و فارغ از جناح و کارکرد و دیدگاه مورد حمایت است. یارانهها یک شمشیر دولبه است. آرزو میکنم در اولین زمان ممکن رسانههایمان نیاز به یارانه نداشته باشند و یارانه از دستور کار حذف شود و رسانهها به نظام عرضه و تقاضا برگردند. مردم به اطلاعات نیاز دارند یا نه؟ اطلاعات برای زندگی جاری مردم حیاتی است یا نه؟ میزان نیاز به اطلاعات در 10 سال قبل بیشتر شده یا کمتر؟ مردم حاضر هستند پول اطلاعات پرداخت کنند؟ بله چون پول آب معدنی و کیسه زباله پلاستیکی میدهند مگر میشود پول رسانه ندهند. چرا نمیدهند؟ آیا با حمایت و یارانه میتوان رسانه منتشر کرد؟ آیا آیندهای برای رسانهای که پولش را از جای دیگر تأمین میکند، متصور است؟ آیا حمایت و یارانه باعث ارتقا میشود؟ خیر باعث مسکّن میشود. مسکن برای یک دوره کوتاه لازم است اما درمان رسانه نظام عرضه و تقاضا است که اولا خبرنگار به جای شغل، دنبال مهارت باشد و این مهارت حریم و حرمتش نگهداری شود. هم نقش هم اثر و هم سهم داشته باشد. هم امنیت شغلی داشته باشد، هم وجهه اجتماعی و این نقشه راه ما در آینده است. به شما میگویم حتی اگر با مدل مسکنی رسانهها را نگه داریم، در گردش سریع اطلاعات افراد جدیدی میآیند و همانطور که تاکسی تلفنیها جمع شد و اسنپ آمد، اسنپهای رسانهای هم خواهند آمد که نیازی به حمایت و یارانه ندارند. الان هم شبکههای اجتماعی مگر درآمد ندارند؟ مگر دنبال حمایت هستند؟ پس باید جریان سنتی رسانه را تقویت و بهروز کنیم و به نظام عرضه و تقاضا برسانیم و بیشتر از اینکه سؤال کنیم، دنبال پاسخ به سؤالات باشیم. مردم باید سؤالکننده باشند و پاسخ سؤالاتشان را در رسانه داشته باشیم. فراموش نکنید کارکرد رسانه امروز دیگر خبر نیست، بعد از خبر است.
رسانهها باید مهارت زمان و مکان را در عرضه مطلب یاد بگیرند. مطلبی که امشب در صفحهتان میگذارید، باید فردا هم قابل استفاده باشد. باید این نظام را درست کنیم. اگر این گردش و عرضه و تقاضا منطقی باشد، نیازی به حمایت و یارانه نیست و مردم هزینهاش را پرداخت میکنند. شما به فرزندتان هم تا سن مشخصی سرویس میدهید و بعد باید روی پای خودش بایستد. پس برای رشد و تعالی رسانه باید کمک کنیم در روال عادیشان قرار گیرند بیشتر از اینکه همیشه تکیهگاهشان باشیم. حمایت و یارانه اصلی ما حمایت و یارانه مهارتی است. حمایت در حقیقت امروز یعنی تأمین مالی و کمک به اقتصاد رسانه است و اقتصاد رسانه باید چرخه خودش را پیدا کند. حمایت اصلی ما رفتن در دنیای جدید رسانه و کمک به رسانههاست که در این دنیای جدید جای خودشان را پیدا کنند و تغییر و تحول را به زمان و مکان منطقی کنند. حمایت اصلی ما حمایت از رسانه برای قرارگرفتن در سبد زندگی مردم است.
اما یارانهها به کسانی پرداخته شد که حتی انتقال مطلب هم انجام نمیدهند...
قبول دارم از جانب ما هم خطا بوده. رسانههای ما اساسا سبد فروش را فراموش کردهاند. سؤال من این است که چرا من باید به یارانه و آگهی تکیه کنم؟ چون عرضه و تقاضا از بین رفته. انتقادی که ما به صداوسیما میکردیم شامل حال خودمان هم شد که خوانندههایشان را ندیدهاند. جای خوانندههایمان در روزنامهها چقدر است؟ چقدر متناسب با سفارش مطلب تهیه میکنیم؟ چند درصد انتخاب ما یا مردم است؟ چقدر از میزان رضایتمندی، تقاضا و اثر مطالبمان در زندگی مردم اطلاع داریم؟ چند رسانهمان باشگاه خوانندگان دارند؟ اینها خلأهای موجود است. نام اینها را ایراد نمیگذارم. در هندوستان یارانه و حمایتی وجود ندارد، چرا چرخه روزنامه هندوستان عدد 3 به 70 میلیون است. در پاکستان و ژاپن هم همینطور. چون نظام گردش اطلاعات منطق خودش را از دست نداده. از سال 68 تا 72 در دهلی نو خبرنگار بودم و در سال دو روز روزنامه منتشر نمیشد و در تعطیلات حجم روزنامهها بیشتر بود. پس جریان رسانهای ما هم اساسا فروش را از دستور خارج کرد و به آگهی چسبید. آگهی که خواننده جذب نمیکند، خواننده آگهی میآورد. کمشدن تیراژ رسانه دلیلش فقط حمایت و کاغذ و یارانه نیست، دلیلش نوع نگاه به رسانه بود. طبیعتا این وسط رسانههایی که حرفهایتر بودند، قربانی شدند چون بازار رقابت بیارزش شد. باید از شاخصهای رسانهای حمایت کنیم؛ از رسانههایی که در استانداردهای ملی وجود دارند. به همین دلیل اسم رسانههای سراسری را رسانه ملی میگذارم که به لحاظ محتوا در کل کشور میتواند نقشآفرین باشد و فارغ از جناح و کارکرد و دیدگاه مورد حمایت است. یارانهها یک شمشیر دولبه است. آرزو میکنم در اولین زمان ممکن رسانههایمان نیاز به یارانه نداشته باشند و یارانه از دستور کار حذف شود و رسانهها به نظام عرضه و تقاضا برگردند. مردم به اطلاعات نیاز دارند یا نه؟ اطلاعات برای زندگی جاری مردم حیاتی است یا نه؟ میزان نیاز به اطلاعات در 10 سال قبل بیشتر شده یا کمتر؟ مردم حاضر هستند پول اطلاعات پرداخت کنند؟ بله چون پول آب معدنی و کیسه زباله پلاستیکی میدهند مگر میشود پول رسانه ندهند. چرا نمیدهند؟ آیا با حمایت و یارانه میتوان رسانه منتشر کرد؟ آیا آیندهای برای رسانهای که پولش را از جای دیگر تأمین میکند، متصور است؟ آیا حمایت و یارانه باعث ارتقا میشود؟ خیر باعث مسکّن میشود. مسکن برای یک دوره کوتاه لازم است اما درمان رسانه نظام عرضه و تقاضا است که اولا خبرنگار به جای شغل، دنبال مهارت باشد و این مهارت حریم و حرمتش نگهداری شود. هم نقش هم اثر و هم سهم داشته باشد. هم امنیت شغلی داشته باشد، هم وجهه اجتماعی و این نقشه راه ما در آینده است. به شما میگویم حتی اگر با مدل مسکنی رسانهها را نگه داریم، در گردش سریع اطلاعات افراد جدیدی میآیند و همانطور که تاکسی تلفنیها جمع شد و اسنپ آمد، اسنپهای رسانهای هم خواهند آمد که نیازی به حمایت و یارانه ندارند. الان هم شبکههای اجتماعی مگر درآمد ندارند؟ مگر دنبال حمایت هستند؟ پس باید جریان سنتی رسانه را تقویت و بهروز کنیم و به نظام عرضه و تقاضا برسانیم و بیشتر از اینکه سؤال کنیم، دنبال پاسخ به سؤالات باشیم. مردم باید سؤالکننده باشند و پاسخ سؤالاتشان را در رسانه داشته باشیم. فراموش نکنید کارکرد رسانه امروز دیگر خبر نیست، بعد از خبر است.
رسانهها باید مهارت زمان و مکان را در عرضه مطلب یاد بگیرند. مطلبی که امشب در صفحهتان میگذارید، باید فردا هم قابل استفاده باشد. باید این نظام را درست کنیم. اگر این گردش و عرضه و تقاضا منطقی باشد، نیازی به حمایت و یارانه نیست و مردم هزینهاش را پرداخت میکنند. شما به فرزندتان هم تا سن مشخصی سرویس میدهید و بعد باید روی پای خودش بایستد. پس برای رشد و تعالی رسانه باید کمک کنیم در روال عادیشان قرار گیرند بیشتر از اینکه همیشه تکیهگاهشان باشیم. حمایت و یارانه اصلی ما حمایت و یارانه مهارتی است. حمایت در حقیقت امروز یعنی تأمین مالی و کمک به اقتصاد رسانه است و اقتصاد رسانه باید چرخه خودش را پیدا کند. حمایت اصلی ما رفتن در دنیای جدید رسانه و کمک به رسانههاست که در این دنیای جدید جای خودشان را پیدا کنند و تغییر و تحول را به زمان و مکان منطقی کنند. حمایت اصلی ما حمایت از رسانه برای قرارگرفتن در سبد زندگی مردم است.
شهرزاد همتی: در ماههای اخیر، ماجرای یارانه مطبوعات به مسئلهای پرمناقشه تبدیل شده است. در شرایطی که مطبوعات با بحران کاغذ از یک سو و کاهش اقبال از طرف مخاطب از سوی دیگر روبهرو شدهاند، ناگهان خبر میرسد شرکتهایی با نامهایی رسانهای و داشتن امتیازات فلهای رسانه، یارانههای میلیاردی دریافت کردهاند و سهمیه درخورتوجهی کاغذ گرفتهاند. این ماجرا باعث شد که نگاههای سؤالبرانگیز اهالی مطبوعات به سوی معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد بچرخد که حالا پنج ماهی میشود سکانش به دست محمد خدادی است. او در دفترش هرچند تلاش کرد به سؤالاتی پاسخ دهد که به پیش از مدیریت او بازمیگردد؛ اما هنوز سؤالاتی هستند که بیجواب باقی مانده و فقط میشود به تغییر پس از این در نحوه تخصیص یارانهها امیدوار بود.
احتمالا این روزها همه از شما درباره یارانه مطبوعات سؤال میکنند. در شرایطی که امروز رسانههای باکیفیت نفسنفس میزنند؛ اما شواهد نشان میدهد توزیع یارانه و کاغذ عادلانه صورت نگرفته است... ؛ مثلا مجله جدولی که صرفا جلدش عوض میشود، یارانهای چنددهمیلیونی میگیرد؛ اما درباره رسانههای شناسنامهدار و شناختهشده اینطور نیست. کمی درباره نحوه تخصیص یارانهها بگویید.
ما در دورهای رسانه را تکثیر کردیم که آن موقع شاید لازم بود؛ اما تعمیق نکردیم. درباره راهاندازی دانشگاهها، شرکتهای هواپیمایی، بیمهها، انتشارات و... هم همینطور بود. طبیعتا خصوصیت تکثیر و حرکت به سمت کمیت، داشتن بیشمار یک چیز است و منابع حمایتی هم محدود است. قاعدتا در سازوکاری که قرار میگیرد، هدفی که شما برایش تعیین کردهاید، شاید در راستای تکثیر موفق شده؛ اما نتوانسته تعمیق کند. خوبیاش این است که به تعداد بیشمار از چیزی دارید و یک بُعدش این است که انحصار برداشته میشود؛ ولی کارایی زیر سؤال میرود و منابع خرد میشود. کسی که 50 فرزند داشته باشد، هرچه درآمد داشته باشد، نمیتواند مخارجشان را کامل بپردازد و نباید انتظار داشته باشد که نتیجه هدفمندی را از آنها شاهد باشد. وقتی 11هزارو 700 رسانه مجوز گرفتهاند و منابع حمایتی هم محدود بوده، نتیجه این میشود که بیشمار رسانه دارید؛ اما نه تخصصی هستند و نه متکی به کمک و... . اینکه در دیروز چه کردهایم و باید میکردیم، شاید لازم بوده؛ اما امروز نیاز نداریم فضایمان کمّی باشد. عمر حضور من در معاونت مطبوعاتی هنوز پنج ماه نشده. بعد از حکم، یک ماه تا مستقرشدن طول
میکشد. در سختترین شرایط نادر و پیشبینیناپذیر هم وارد شدم که واقعا قبلا تجربهاش نکرده بودیم که روزنامهها به خاطر کاغذ، شب نتوانند منتشر کنند. خوشبختانه به شکل درخورتوجهی اوضاع کنترل شد و باورم این است که بهمرور به وضعیت عادی برمیگردد. ما امروز اولا دنبال هدفمندکردن یارانه هستیم. صرف اینکه رسانه نامش رسانه باشد و چاپ شود، یارانه دریافت نمیکند. از طرفی معتقد به محدودکردن هم نیستم. حمایت از محتوا و اثر رسانه در جامعه باید باشد و متناسب با نیاز مردم باشد و شاخصهایی که بهعنوان نظرخواهی اعلام میشود که شیوه حمایت از یارانهها به چه صورت است، شاخص مشخص این است که یارانه هدفمند میشود که برای این هدف، اثر و محتوای رسانه و محیط انتشار تعیینکننده است؛ یعنی این سه ضلع مثلث که طبیعتا نتیجه رشد رسانه خواهد بود.
تکلیف رسانههایی که فلهای چاپ میشدند، چه میشود؟
آنچه براساس دستورالعملهای گذشته بوده که اساسا اعلام وصول رسانه شاخص دریافت یارانه بوده، آن زمان هم طبیعتا براساس شاخصها پرداخت شده و خلاف قانون هم نبوده. حتی 40 رسانه که مربوط به یک صاحب امتیاز بوده، 30 درصد از رسانههای دیگر کمتر یارانه گرفتهاند؛ اما اینها مربوط به دوره قبل است و در دوره من با شیوهنامه جدید عمل میشود. قبلا به صرف اینکه رسانه داشتی و نمونه چاپ رسانهات را ارائه میدادی، میتوانستی در سبد حمایتی قرار بگیری.
درواقع شما میخواهید سازوکار را به سمتی ببرید که کیفیت تعیینکننده یارانه باشد؟
طبیعتا.
یعنی قبلا نبود؟
بوده؛ اما نه بهعنوان ملاک اصلی؛ اما من دنبال چیزی جلوتر از آن هستم. این پول از سبد مالیات مردم پرداخت میشود و از فروش نفت که نیست. مالیاتی که مردم میدهند؛ یعنی از جیب مردم جمعآوری میشود، برای حمایت از رسانهای که در زندگی مردم بتواند اثرگذار باشد. پس هر رسانهای که چاپ میشود، میتواند در زندگی مردم اثرگذار باشد؛ اما اگر در زندگی مردم اولویت نباشد، نباید اولویت دریافت حمایت را داشته باشد؛ یعنی اولویت جامعه، اولویت حمایت باید باشد. چهار شاخص بهعنوان اولویت هستند؛ اقتصاد، امنیت و سیاست خارجی، مسائل اجتماعی و فرهنگی، معارف دینی و دفاع مقدس. رسانههایی که در این موضوعات باشند، اولویت اصلی هستند. بهعنوان مثال وقتی در جنگ تحمیلی اقتصادی ترامپ علیه ایران هستیم، رسانههایی که بتوانند از تولید حمایت کنند، بیشتر نیاز است تا موضوعات دیگر. یعنی هدفمندشدن در راستای محتوا و تولید محتوا؛ یعنی رسانه مولد شود و حلقههای پنهان را پیدا کند، بستر تبادل باشد، در حقیقت صدای افکار عمومی باشد و خط رفتوبرگشت ایجاد کند؛ یعنی نگاه و کارکردش اقناعی باشد؛ نه تبلیغی. قسمتی که مربوط به حمایت رسانه میشود که فرهنگ تولید محتوا و
اطلاعات در کشورمان در رسانه نهادینه شود و نهایتا فضای عرضه و تقاضا در رسانه ایجاد شود. یکی از مشکلات اصلی رسانه ما این است که درآمد رسانه از محل فروشش نیست. مثل یک غذای نذری که کسی نیت میکند و کسی پولش را میدهد. درحالیکه رسانه باید در سبد زندگی مردم وارد شود. مردم میتوانند از شیر منازلشان آب بخورند؛ اما چرا پول آب معدنی میدهند؟ میتوانند از شبکههای اجتماعی اخبار را دنبال کنند؛ اما میتوانند پول اطلاعات خاص هم بدهند؛ به شرطی که این اطلاعات بخشی از نیاز مردم را تأمین کرده و در سبد نیازشان باشد.
میگویید اتفاق خلاف واقعی نیفتاده. چند گزارش در این زمینه نوشتم و به همین واسطه مجلات را دیدهام. مثلا مجلات منسوب به فردی که 55 مجله دارند و 33 مورد در سامانه مشخص است که به نام افراد مختلف است. حتی روزنامه روزانهای دارند که روزنامه جدول است و صرفا اعلام وصول میشود و منتشر نمیشود. یارانهشان هم پرداخت میشود. مجلاتی هم دارند که فقط جلدهایشان با هم متفاوت است.
صادقانه بگویم که من 40 سال آنطرف میز بودم و الان چهار ماه اینطرف میز هستم. همیشه خبرنگار و سردبیر و مدیر خبر بودم و کارم مدیریت خبری بوده است؛ بالاخره من متعلق به نسل تلکس هستم. بنابراین بهلحاظ حرفهای مطمئن باشید هیچ مدیری علاقهمند نبوده نشریاتی که کپی از هم باشند منتشر شوند یا نشریه به اسم منتشر شود اما محتوا نداشته باشد. بهلحاظ اصول حرفهای اینکه این کار درست است یا نه، بحث دیگری است.
یعنی سازوکاری در وزارتخانه نبوده که مجلات را با هم مقایسه کنند که مثلا ببینند، این دو مجله جدولی که چاپ شده فقط جلدهای متفاوتی دارد یا حتی جواب جدولها اشتباه است؟
فکر میکنم که نبوده.
ادعایی که وجود دارد این است که بخشی از بحران کاغذ را از همین شرکتها باید سراغ گرفت. زمانی با ارز چهارهزارو 200 تومانی برای مجلاتشان کاغذ گرفته و در بازار آزاد کیلویی 12هزار تومان فروختهاند.
حجم کاغذی که نشریات کشور در یک سال نیاز دارند 40 تا 45 هزار تن است. کاغذی که با ارز چهارهزارو 200 تومان برای نشریات آمد، در شش ماه دوم سال آمد. در شش ماه دوم 12هزار تن کاغذ با چهارهزارو 200 تومان آمد. پس این عدد درنمیآید که بگوییم اینها این کار را کرده باشند. به اضافه اینکه کاغذی که در شش ماه دوم سال 97 داده شد، عمدتا بیشتر به روزنامهها تعلق گرفت چون حالت بحرانی بود. اینطرف سال هم عملا به نشریات به قدر نیاز کاغذ دادیم و خیلی عدد و ارقام پرحجم نبود. اطلاعات من این گفتهها را تأیید نمیکند که ماجرای کاغذ به خاطر دامنزدن این نشریات بوده باشد. اینکه بعضی از این افراد بدون ذکر نام، حرفه رسانهای را به دلال رسانه تبدیل کردهاند، جفایی بر روزنامهنگاری است. اینکه حرفه رسانه را که شریان گردش اطلاعات در جامعه است و در جاهایی مهمتر از خون عمل میکند، به کار دلالی تبدیل شود، وظیفهمان است که مانع شویم و اجازه نخواهیم داد وارد این وادی شود.
امتیازاتی که به یکسری از افراد و شرکتها داده شده و همانهاست که اعتراضات را برمیانگیزد، از قضا رنگ انحصار دارد که شما میگویید دلیل این کمیتگرایی انحصارزدایی بوده است؛ آنچه درحالحاضر اعتراض برخی فعالان قدیمی رسانه را برانگیخته این است که به نظر میرسد کلونیای برای سوءاستفاده یا استفاده از افراد در موقعیتهای خاص ایجاد شده است. فرمودید این کار برای جلوگیری از انحصارگرایی بوده اما به نظر میرسد اتفاقا انحصار ایجاد کرده است.
تجربه من این است که هر اقدام نقاط مثبت و منفیای دارد. من زمانی وارد معاونت مطبوعاتی شدم که نفسهای آخر رسانهها از نظر کاغذ بود. حق هم داشتند چون انبارها خالی بود و من هیچکدام از این افراد واردکننده کاغذ را نمیشناختم. معاونت مطبوعاتی که معاونت بازرگانی نیست. کاری که نیرو و سازوکار و تجربه یا اطلاعاتش را نداریم باید انجام دهیم. شغل ما این نبوده. البته من میدانستم شرایط سخت است و با این سختی میدانستم که دارم کجا وارد میشوم. به همین دلیل هم قبول کردم. حس کردم به عنوان عضوی از خانواده باید این کار را سروسامان دهم. چون وقتی وارد این کار میشوی امکان زمینخوردن هست. جایی که روزنامهها به مشکل برمیخورند و باید پاسخگو بود. هر سیاست نقاط ضعف و قوت دارد اما منِ سیاستگذار باید سعی کنم در اولویت و نوع سیاستگذاری حداقل خسارت را داشته باشم نه حداکثر. در دورهای دادن مجوز خوب بود چون انحصار را برداشت اما طبیعتا باید مدل حمایتی را تغییر دهیم و میدهیم. و این هم خواست آقای صالحی، وزیر محترم ارشاد و تأکید ایشان است. منطقش هم همین است.
بعد از جنجالهای شرکت دانش فرهنگ مینو قرار شد پاسخی ارائه دهید، نامهای وزیر نوشت و شما پاسخ دادید. بعد از آن قرار شد چه کنید؟
شیوهنامه جدید را تنظیم کردیم. جزئیات درباره ضریب نظم در انتشار است که قبلا 20 تا 30 بود. الان در دوره اول 70 و بعد 90 است؛ یعنی اگر یک روزنامه از صد روز فقط 30 روز منتشر شود، حمایتی از آن صورت نمیگیرد. دیگری گستره توزیع است که سراسری یعنی 31 استان نه تعداد محدودی استان. نکته سوم محتوا و ضریب کیفی است؛ یک روزنامه حداقل 40 درصدش باید تولیدی باشد که البته مطلوب من نیست، ولی با توجه به شرایط اقتصادی باید بپذیریم. شاخص بعدی موضوعاتی است که باید به آنها بپردازیم؛ ازجمله موضوعات مورد نیاز و اولویتهای کشور مانند مسائل اقتصادی، مسائل اجتماعی و امنیت ملی و سیاست خارجی و... اینها اولویتهای حمایتی بهلحاظ موضوعی است. اوقات فراغت در اولویت بعد است. نیاز مردم امروز حمایت از تولید است که چرخ اقتصاد در داخل بگردد و رسانهها باید در این مسیر حرکت کنند. بلایی که سر اقتصاد آمده که دلالی بر تولید چربید، همان بلا سر رسانه آمده است. محتوای رسانه ما مگر الان بعضا دلالی و کپی، پیست نشده است؟
برای یارانههایی که در گذشته پرداخت شده است، نمیشود فکری کرد و پس گرفت؟
اطلاعاتی که من گرفتهام، این است که شاخصهای تعیینشده آن زمان متفاوت بوده. مثلا گفتهاند ضریب گستره توزیع 17 استان و هر استان 50 نسخه باشد. دوم اعلام وصول نشریه که چاپی باشد، مورد حمایت است. سوم محتوای نشریه. در دورهای هم شاخص ضریب کیفی در محاسبه یارانه برداشته شد. خودم نشریه نداشتم و یارانه نگرفتم که دقیق خبر داشته باشم.
سازوکار رسانههای مجازی چه خواهد شد؟
طبیعتا روح حمایت از رسانه مجازی هم همینطور است و تفاوت فاحشی نخواهد داشت. مولدبودن و مؤثربودن شاخص حمایت باید باشد. دوم اینکه در زندگی مردم مستقیم یا غیرمستقیم نقش داشته.
قبول دارید اتفاقاتی که افتاد، بخشی از بدنه مطبوعات را دلسرد کرد؟
بخشی ما مقصر هستیم و بخشی مطبوعات. قسمتی که ما مقصریم که در سیاستهای کلان کشور بوده، واقعیت کمیگرایی در کشور بوده است. مشکل این است که مهارت رسانهای را کنار گذاشتیم و شغل جایگزینش شد. به کسانی که میخواهند کار رسانهای کنند، میگویم اگر دنبال شغل هستی نیا، اگر عشق داری، بیا.
اگر کسی عاشق این کار نباشد، نمیتواند دوام بیاورد چون از زمانی که من یادم هست و با همه کشورهایی که با رسانههایشان سروکار داشتم، همه میدانند باید به لحاظ روحی ارضا شوند و مغز باید کار کند که بتوانی مسئلهای را تحلیل کنی. آنچه روزنامهنگار بیشتر از دستش نیاز دارد، فکر و تواناییاش برای پردازش موضوع است. رسانههای ما بیشتر از اینکه به رسانهها پردازش کنند، محل انتقال مطلب شدهاند و اینجاست که جای رسانه را دچار خدشه کرد و نظام عرضه و تقاضا را از دستش گرفت.
اما یارانهها به کسانی پرداخته شد که حتی انتقال مطلب هم انجام نمیدهند...
قبول دارم از جانب ما هم خطا بوده. رسانههای ما اساسا سبد فروش را فراموش کردهاند. سؤال من این است که چرا من باید به یارانه و آگهی تکیه کنم؟ چون عرضه و تقاضا از بین رفته. انتقادی که ما به صداوسیما میکردیم شامل حال خودمان هم شد که خوانندههایشان را ندیدهاند. جای خوانندههایمان در روزنامهها چقدر است؟ چقدر متناسب با سفارش مطلب تهیه میکنیم؟ چند درصد انتخاب ما یا مردم است؟ چقدر از میزان رضایتمندی، تقاضا و اثر مطالبمان در زندگی مردم اطلاع داریم؟ چند رسانهمان باشگاه خوانندگان دارند؟ اینها خلأهای موجود است. نام اینها را ایراد نمیگذارم. در هندوستان یارانه و حمایتی وجود ندارد، چرا چرخه روزنامه هندوستان عدد 3 به 70 میلیون است. در پاکستان و ژاپن هم همینطور. چون نظام گردش اطلاعات منطق خودش را از دست نداده. از سال 68 تا 72 در دهلی نو خبرنگار بودم و در سال دو روز روزنامه منتشر نمیشد و در تعطیلات حجم روزنامهها بیشتر بود. پس جریان رسانهای ما هم اساسا فروش را از دستور خارج کرد و به آگهی چسبید. آگهی که خواننده جذب نمیکند، خواننده آگهی میآورد. کمشدن تیراژ رسانه دلیلش فقط حمایت و کاغذ و یارانه نیست، دلیلش نوع نگاه به رسانه بود. طبیعتا این وسط رسانههایی که حرفهایتر بودند، قربانی شدند چون بازار رقابت بیارزش شد. باید از شاخصهای رسانهای حمایت کنیم؛ از رسانههایی که در استانداردهای ملی وجود دارند. به همین دلیل اسم رسانههای سراسری را رسانه ملی میگذارم که به لحاظ محتوا در کل کشور میتواند نقشآفرین باشد و فارغ از جناح و کارکرد و دیدگاه مورد حمایت است. یارانهها یک شمشیر دولبه است. آرزو میکنم در اولین زمان ممکن رسانههایمان نیاز به یارانه نداشته باشند و یارانه از دستور کار حذف شود و رسانهها به نظام عرضه و تقاضا برگردند. مردم به اطلاعات نیاز دارند یا نه؟ اطلاعات برای زندگی جاری مردم حیاتی است یا نه؟ میزان نیاز به اطلاعات در 10 سال قبل بیشتر شده یا کمتر؟ مردم حاضر هستند پول اطلاعات پرداخت کنند؟ بله چون پول آب معدنی و کیسه زباله پلاستیکی میدهند مگر میشود پول رسانه ندهند. چرا نمیدهند؟ آیا با حمایت و یارانه میتوان رسانه منتشر کرد؟ آیا آیندهای برای رسانهای که پولش را از جای دیگر تأمین میکند، متصور است؟ آیا حمایت و یارانه باعث ارتقا میشود؟ خیر باعث مسکّن میشود. مسکن برای یک دوره کوتاه لازم است اما درمان رسانه نظام عرضه و تقاضا است که اولا خبرنگار به جای شغل، دنبال مهارت باشد و این مهارت حریم و حرمتش نگهداری شود. هم نقش هم اثر و هم سهم داشته باشد. هم امنیت شغلی داشته باشد، هم وجهه اجتماعی و این نقشه راه ما در آینده است. به شما میگویم حتی اگر با مدل مسکنی رسانهها را نگه داریم، در گردش سریع اطلاعات افراد جدیدی میآیند و همانطور که تاکسی تلفنیها جمع شد و اسنپ آمد، اسنپهای رسانهای هم خواهند آمد که نیازی به حمایت و یارانه ندارند. الان هم شبکههای اجتماعی مگر درآمد ندارند؟ مگر دنبال حمایت هستند؟ پس باید جریان سنتی رسانه را تقویت و بهروز کنیم و به نظام عرضه و تقاضا برسانیم و بیشتر از اینکه سؤال کنیم، دنبال پاسخ به سؤالات باشیم. مردم باید سؤالکننده باشند و پاسخ سؤالاتشان را در رسانه داشته باشیم. فراموش نکنید کارکرد رسانه امروز دیگر خبر نیست، بعد از خبر است.
رسانهها باید مهارت زمان و مکان را در عرضه مطلب یاد بگیرند. مطلبی که امشب در صفحهتان میگذارید، باید فردا هم قابل استفاده باشد. باید این نظام را درست کنیم. اگر این گردش و عرضه و تقاضا منطقی باشد، نیازی به حمایت و یارانه نیست و مردم هزینهاش را پرداخت میکنند. شما به فرزندتان هم تا سن مشخصی سرویس میدهید و بعد باید روی پای خودش بایستد. پس برای رشد و تعالی رسانه باید کمک کنیم در روال عادیشان قرار گیرند بیشتر از اینکه همیشه تکیهگاهشان باشیم. حمایت و یارانه اصلی ما حمایت و یارانه مهارتی است. حمایت در حقیقت امروز یعنی تأمین مالی و کمک به اقتصاد رسانه است و اقتصاد رسانه باید چرخه خودش را پیدا کند. حمایت اصلی ما رفتن در دنیای جدید رسانه و کمک به رسانههاست که در این دنیای جدید جای خودشان را پیدا کنند و تغییر و تحول را به زمان و مکان منطقی کنند. حمایت اصلی ما حمایت از رسانه برای قرارگرفتن در سبد زندگی مردم است.
اما یارانهها به کسانی پرداخته شد که حتی انتقال مطلب هم انجام نمیدهند...
قبول دارم از جانب ما هم خطا بوده. رسانههای ما اساسا سبد فروش را فراموش کردهاند. سؤال من این است که چرا من باید به یارانه و آگهی تکیه کنم؟ چون عرضه و تقاضا از بین رفته. انتقادی که ما به صداوسیما میکردیم شامل حال خودمان هم شد که خوانندههایشان را ندیدهاند. جای خوانندههایمان در روزنامهها چقدر است؟ چقدر متناسب با سفارش مطلب تهیه میکنیم؟ چند درصد انتخاب ما یا مردم است؟ چقدر از میزان رضایتمندی، تقاضا و اثر مطالبمان در زندگی مردم اطلاع داریم؟ چند رسانهمان باشگاه خوانندگان دارند؟ اینها خلأهای موجود است. نام اینها را ایراد نمیگذارم. در هندوستان یارانه و حمایتی وجود ندارد، چرا چرخه روزنامه هندوستان عدد 3 به 70 میلیون است. در پاکستان و ژاپن هم همینطور. چون نظام گردش اطلاعات منطق خودش را از دست نداده. از سال 68 تا 72 در دهلی نو خبرنگار بودم و در سال دو روز روزنامه منتشر نمیشد و در تعطیلات حجم روزنامهها بیشتر بود. پس جریان رسانهای ما هم اساسا فروش را از دستور خارج کرد و به آگهی چسبید. آگهی که خواننده جذب نمیکند، خواننده آگهی میآورد. کمشدن تیراژ رسانه دلیلش فقط حمایت و کاغذ و یارانه نیست، دلیلش نوع نگاه به رسانه بود. طبیعتا این وسط رسانههایی که حرفهایتر بودند، قربانی شدند چون بازار رقابت بیارزش شد. باید از شاخصهای رسانهای حمایت کنیم؛ از رسانههایی که در استانداردهای ملی وجود دارند. به همین دلیل اسم رسانههای سراسری را رسانه ملی میگذارم که به لحاظ محتوا در کل کشور میتواند نقشآفرین باشد و فارغ از جناح و کارکرد و دیدگاه مورد حمایت است. یارانهها یک شمشیر دولبه است. آرزو میکنم در اولین زمان ممکن رسانههایمان نیاز به یارانه نداشته باشند و یارانه از دستور کار حذف شود و رسانهها به نظام عرضه و تقاضا برگردند. مردم به اطلاعات نیاز دارند یا نه؟ اطلاعات برای زندگی جاری مردم حیاتی است یا نه؟ میزان نیاز به اطلاعات در 10 سال قبل بیشتر شده یا کمتر؟ مردم حاضر هستند پول اطلاعات پرداخت کنند؟ بله چون پول آب معدنی و کیسه زباله پلاستیکی میدهند مگر میشود پول رسانه ندهند. چرا نمیدهند؟ آیا با حمایت و یارانه میتوان رسانه منتشر کرد؟ آیا آیندهای برای رسانهای که پولش را از جای دیگر تأمین میکند، متصور است؟ آیا حمایت و یارانه باعث ارتقا میشود؟ خیر باعث مسکّن میشود. مسکن برای یک دوره کوتاه لازم است اما درمان رسانه نظام عرضه و تقاضا است که اولا خبرنگار به جای شغل، دنبال مهارت باشد و این مهارت حریم و حرمتش نگهداری شود. هم نقش هم اثر و هم سهم داشته باشد. هم امنیت شغلی داشته باشد، هم وجهه اجتماعی و این نقشه راه ما در آینده است. به شما میگویم حتی اگر با مدل مسکنی رسانهها را نگه داریم، در گردش سریع اطلاعات افراد جدیدی میآیند و همانطور که تاکسی تلفنیها جمع شد و اسنپ آمد، اسنپهای رسانهای هم خواهند آمد که نیازی به حمایت و یارانه ندارند. الان هم شبکههای اجتماعی مگر درآمد ندارند؟ مگر دنبال حمایت هستند؟ پس باید جریان سنتی رسانه را تقویت و بهروز کنیم و به نظام عرضه و تقاضا برسانیم و بیشتر از اینکه سؤال کنیم، دنبال پاسخ به سؤالات باشیم. مردم باید سؤالکننده باشند و پاسخ سؤالاتشان را در رسانه داشته باشیم. فراموش نکنید کارکرد رسانه امروز دیگر خبر نیست، بعد از خبر است.
رسانهها باید مهارت زمان و مکان را در عرضه مطلب یاد بگیرند. مطلبی که امشب در صفحهتان میگذارید، باید فردا هم قابل استفاده باشد. باید این نظام را درست کنیم. اگر این گردش و عرضه و تقاضا منطقی باشد، نیازی به حمایت و یارانه نیست و مردم هزینهاش را پرداخت میکنند. شما به فرزندتان هم تا سن مشخصی سرویس میدهید و بعد باید روی پای خودش بایستد. پس برای رشد و تعالی رسانه باید کمک کنیم در روال عادیشان قرار گیرند بیشتر از اینکه همیشه تکیهگاهشان باشیم. حمایت و یارانه اصلی ما حمایت و یارانه مهارتی است. حمایت در حقیقت امروز یعنی تأمین مالی و کمک به اقتصاد رسانه است و اقتصاد رسانه باید چرخه خودش را پیدا کند. حمایت اصلی ما رفتن در دنیای جدید رسانه و کمک به رسانههاست که در این دنیای جدید جای خودشان را پیدا کنند و تغییر و تحول را به زمان و مکان منطقی کنند. حمایت اصلی ما حمایت از رسانه برای قرارگرفتن در سبد زندگی مردم است.