|

حیات و ممات اسدالله عسگراولادی

نعمت احمدی

نوشتن درباره مرحوم اسدالله عسگراولادی شاید به مذاق عده‌ای خوش نیاید. حتی نگارنده هم نتوانسته با وجود آنکه در حرفه باغداری‌اش که با نوع فعالیت عسگراولادی در ارتباط کامل بود، باب ارتباطی باز کند؛ اما پیرمرد 86ساله‌ای که در دو دوره سیاسی کشور فعالیت کرده بود، با منش و شیوه تجاری خاص خود توانست از تندباد‌های سیاسی که مشخصه جوامع شرقی است، راه خود را پیدا کند و به تاجری موفق در عرصه خشکبار کشور تبدیل شود. متولد 1312 در سرچشمه تهران، هشت‌‌ساله بود که متفقین به ایران حمله و تهران را اشغال کردند. پدرش مغازه عطاری داشت و به گفته خودش از 12، 13 سالگی علاوه بر حضور در مغازه عطاری پدرش به‌طور مستقل کارش را در بازار تهران با خرده‌فروشی زیره کرمان شروع کرد. تحصیلات خود را ادامه داد و وارد دانشکده ادبیات شد؛ اما شم اقتصادی برگرفته از حضور خانوادگی در خرید و فروش و تجارت او را به دانشکده اقتصاد و گاهی هم به دانشکده حقوق کشاند. زبان انگلیسی را به‌خوبی آموخت، بر زبان عربی مسلط شد و شاهد بودم که با تجار چینی و روسی به زبان آنها صحبت می‌کرد. البته با خنده می‌گفت زبان تجارت مشترک بین همه اقوام است و همان بیع و شرای عربی است؛ می‌خرم، می‌فروشم و خریداری. دیگر چند و چون معامله بستگی به ممارست در امر خرید و فروش دارد. به گفته خودش در دوره شاگردی بازار روزی دو ریال حقوق می‌گرفت که می‌شد ماهی شش تومان؛ با پس‌انداز همین شش تومان اولین تجارت خود را با خرید یک کیسه کنجد به قیمت 53 تومان که از بازار تهران خریداری کرده و چند قدم آن طرف‌تر به نانوایی محل به 70 تومان فروخت، شروع کرد. می‌خندید «در اولین معامله 17 تومان سود کردم، در‌حالی‌که با شاگردی مغازه باید سه ماه آن‌هم روزانه 12 ساعت کار می‌کردم». راز و رمز تجارت را در اولین شغل اداری خود یاد گرفت؛ از سال 1327 تا سال 1334 در شرکتی که فعالیتش در زمینه صادرات و واردات بود. به فعالیت‌های بعدی او کار ندارم، آنچه در نوشته حاضر بنا دارم به آن بپردازم، علت و چگونگی حذف کارآفرینانی مانند خیامی‌ها و ایروانی‌ها و حاج‌برخوردارها و صاحب ثروتانی مانند ثابت‌پاسال‌ها و حاج حبیب القانیان است. بخشی از ثروت بالای عسگراولادی برمی‌گردد به شرایط خاص حاکم بر اقتصاد ایران، به این بخش از گفته‌های او توجه کنید «من هیچ مالی در خارج از کشور ندارم، فقط دفاتری در هامبورگ، دوبی و لندن دارم که دفاتر تجاری‌ام هستند. من افتخار می‌کنم که میلیاردر هستم. همان خانه پنج‌هزارو 600 تومانی که اولین خانه‌ام می‌باشد، بیش از 1,5 میلیارد می‌ارزد پس میلیاردرشدن کاری ندارد!؟ خانه‌ای که 140 هزار تومان خریدم، امروز یک میلیارد می‌ارزد. خانه دیگرم در خیابان ولیعصر هزارو 300 متر مساحت دارد و حساب کنید چقدر می‌ارزد (سال1390)». مرحوم عسگراولادی یک واقعیت را نادیده می‌گیرد؛ ارزش افزوده‌ای که خانه پنج‌هزارو 600 تومانی سال 1330 در خیابان مصطفی خمینی خریده بود، چرا باید بعد از 60 سال به قیمت سرسام‌آور پنج میلیارد امروز و شاید دو برابر این قیمت ارزش داشته باشد. بی‌ثباتی اقتصادی به کسانی که در بخش‌های خاص مثل مسکن و زمین سرمایه‌گذاری می‌کنند، این توان را می‌دهد که با افزایش قیمت‌ها و افزایش تصاعدی ‌باورنکردنی، ثروتمند شوند. ‌این در گذشته ممکن نبود. جریان مدرنیسم و نوگرایی که از آغاز دوره رضاشاه با ایجاد حکومت مرکزی قدرتمند شکل گرفته بود و باعث تضعیف موقعیت اقتصادی بازرگانان سنتی شده بود، طبقه جدیدی از تجار را شکل داد که سیاست‌های اقتصادی دولت مرکزی را الگوی خود قرار دادند و ورود صنایع جدید و شکل‌گرفتن کارخانه‌ها، طبقه جدید کارگر را با سرنوشت صاحبان سرمایه شریک کرد. از طرفی ایجاد و راه‌اندازی فروشگاه‌های زنجیره‌ای در دوره محمدرضاشاه چالشی بین تجار سنتی مانند عسگراولادی و صاحبان صنایع و گردانندگان فروشگاه‌های زنجیره‌ای که در واقع تجار سنتی را با دامپینگی که به وجود می‌آوردند رودررو قرار داد. بعد از انقلاب و تشکیل دادگاه‌های انقلابی و موضوع مصادره‌ها و اصل 49 قانون اساسی، شکاف این دو گروه تجار عیان شد. صنعت و تجارت جدید بر پایه پرداخت عوارض و مالیات به دولت شکل گرفته بود، درحالی‌که پرداخت خمس و سهم امام را بازاریان سنتی راغب‌تر بودند، اموال تجار دسته‌اول در ابتدای انقلاب به‌عنوان اموالی که ناشی از وابستگی به رژیم سابق تلقی می‌شد، مصادره شد.حال اینکه تجار دسته دوم در نهاد و مؤسسات تجاری مدرن مانند اتاق بازرگانی که مورد توجه این دسته از تجار نبود حضور پیدا کردند؛ به این بخش از سخنان مرحوم اسدالله عسگراولادی توجه کنید: «یک روز حوالی ساعت شش صبح برای نماز برخاسته بودم آقای میرمحمد صادقی گفتند سریع خود را به محل جلسه‌ای برسانم، به دیدارشان رفتم و متوجه شدم عده‌ای دیگر هم حضور دارند؛ آقایان خاموشی، میرمصطفی عالی‌نسب، محمدعلی نوی، کرد احمدی، پورتهامی و خود آقای میرمحمد صادقی بودند. آنجا گفتند حضرت امام فرموده‌اند این عده به اتاق بازرگانی بروند و به اقتصاد و انقلاب کمک کنند. بنده به دلیل اینکه کارهای اقتصادی شخصی داشتم که آنها هم به خاطر انقلاب چندماهی تعطیل شده بود ابتدا امتناع کردم و خواستم اجازه بدهند به کار شخصی خودم برسم، دوستان قبول نکردند و گفتند حضرت امام فرموده‌اند که به اتاق بازرگانی بروم، بنده هم اطاعت کردم و از همین جا وارد اتاق شدم». در سابقه بازرگانان سنتی حضور به‌موقع در مقاطع سیاسی می‌تواند دست‌مایه نوشته‌های دیگری شود. این گروه در ابتداي جنبش ملی با مصدق همراه شدند. حتی در حمایت از مصدق بازار را تعطیل کردند. از آغاز انقلاب مشروطه که بازاریان ایفاگر نقش اصلی بودند و هزینه انقلابیون را تأمین می‌کردند تا زمانه دولت ملی مصدق حرکتی از تجار و بازاریان نمی‌بینیم؛ از این تاریخ بود که بازار به ‌ نهادی سیاسی‌ تبدیل شد. روش نهاد سیاسی بازار در حرکت 15 خرداد هم قابل توجه است که به روحانیت پیوستند و بعد از سرکوبی حرکت 15 خرداد بود که رژیم سابق درصدد برآمد بال و پر بازار سنتی را برچیند و به مونتاژ کالاها در داخل که نوعی بورژوازی وابسته است، اجازه رشد دهد.

در این نوع تجارت هم واردات نقش عمده داشت و هم صادرات که اگر به طرف تولید ملی حرکت نکند، کماکان به وابستگی خود ادامه می‌دهد و با اندک تندبادی از هم می‌پاشد. امروزه دیگر از رونق کار خیامی‌ها خبری نیست. واقعیت این است که تجار سنتی در مقاطع مختلف تاریخی به مخالفان رژیم سابق کمک می‌کردند. جنبش مسلحانه خصوصا جنبش‌هایی که رگه‌های مذهبی داشتند از مجاهدین خلق تا مؤتلفه اسلامی و سپس انقلاب اسلامی از نقاطی است که تجار سنتی از آنها حمایت کردند. به هر حال خشکبار ایران مدیون اقدامات مرحوم عسگراولادی است. بعد از پیروزی انقلاب و واقعه تسخیر سفارت آمریکا، ایران مورد تحریم آمریکا واقع شد و جالب است بدانیم جزء نخستین تحریم‌ها تحریم معروف‌ترین خشکبار ایران یعنی پسته است که تا هم‌اکنون ادامه دارد. در مقطع انقلاب بیش از صد هزار تن پسته در ایران تولید می‌شد که 90 درصد آن به آمریکا صادر می‌شد. عمده‌ترین صادرکننده پسته تعاونی پسته‌کاران رفسنجان بود که در نخستین روزهای انقلاب مورد بی‌مهری قرار گرفت و مدیران آن اخراج شدند. البته تعاونی پسته رفسنجان از این اقبال و شانس برخوردار بود که با وضع اخراج مدیران و مؤسسان اولیه آن، خود را زیر نام آیت‌الله رفسنجانی واکسینه کند و از هم نپاشد اما بازار اصلی که 90 درصد پسته ایران را با روی باز در قبال دلارهای به قیمت آن زمان ارزان می‌خرید، آمریکا بود و رئیس‌جمهور کشاورز آن کشور جیمی کارتر که تولیدکننده عمده بادام زمینی بود و با محصول پسته آشنایی دیرینه داشت تولید پسته در داخل آمریکا را در دستور کار کشاورزان قرار داد تا در کمتر از 10 سال بتوانند خلأ واردات پسته از ایران را جبران کنند و امروزه به اولین تولیدکننده و فروشنده پسته در جهان تبدیل شوند. این‌ مسئله بازارهای جدید پسته ایران را که امثال عسگراولادی ایجاد کرده بودند با حوادثی که با تأسف از ناحیه مسئولان ناوارد به رمز و راز بازار تولیدات داخلی همانند پسته روا داشتند، در کنار تحریم سابق به تنگنا کشید. عسگراولادی تاجری بود که انصافا باید از او درس آموخت. او توانست تجارت مدرن را با خرید و فروش سنتی درهم آمیزد و حداقل به خشکبار ایران كه سابقه طولانی در تاریخ تولیدات کشاورزی کشور دارد با همه افت و خیزها رونق دهد. ضايعه مرگ آقای عسگراولادی حداقل برای صنعت پسته ایران که دچار چالش‌های خواسته و ناخواسته داخلی و خارجی است به این سادگی‌ها جبران نمی‌شود. او توانست با زبان لین خود که انصافا از طنز خاصی برخوردار بود و از روحیه سنتی بازار پرسابقه ایران بر می‌خاست دل تجار چینی، هندی، روسی و حتی اروپایی را به دست آورد. تعریف می‌کرد «زمانی که اتحادیه اروپا پسته ایران را به بهانه وجود افلاتوکسین تحریم کرده بود، تعدادی پسته درجه یک تهیه كردم و با بسته‌بندی شکیل به همراه مقداری خاویار به اروپا بردم و در جمع تجار اتحادیه به تعریف از پسته ایران پرداختم و با لبخند گفتم برایتان کادو و هدیه‌ای آورده‌ام و می‌دانم شما رسما نمی‌توانید هدیه قبول کنید اما این محصولات هدیه به شما نیست؛ تقدیم به خانواده‌های شماست که باعث تقویت جسمی آنان و شما می‌شود و از برکات آن سود می‌برید». می‌گفت: به نوعی ظریف حرفم را زدم و هدیه‌ها را تحویل دادم. دو، سه روزی گذشت. اولین قرارداد صادرات پسته با اتحادیه اروپا بعد از تحریم را با افتخار منعقد کردم. مردی که از زیره کرمان شروع کرد و با پسته کرمان به شهرت رسید، حضور 70ساله‌اش بر بازار خشکبار ایران انکارشدنی نیست.

نوشتن درباره مرحوم اسدالله عسگراولادی شاید به مذاق عده‌ای خوش نیاید. حتی نگارنده هم نتوانسته با وجود آنکه در حرفه باغداری‌اش که با نوع فعالیت عسگراولادی در ارتباط کامل بود، باب ارتباطی باز کند؛ اما پیرمرد 86ساله‌ای که در دو دوره سیاسی کشور فعالیت کرده بود، با منش و شیوه تجاری خاص خود توانست از تندباد‌های سیاسی که مشخصه جوامع شرقی است، راه خود را پیدا کند و به تاجری موفق در عرصه خشکبار کشور تبدیل شود. متولد 1312 در سرچشمه تهران، هشت‌‌ساله بود که متفقین به ایران حمله و تهران را اشغال کردند. پدرش مغازه عطاری داشت و به گفته خودش از 12، 13 سالگی علاوه بر حضور در مغازه عطاری پدرش به‌طور مستقل کارش را در بازار تهران با خرده‌فروشی زیره کرمان شروع کرد. تحصیلات خود را ادامه داد و وارد دانشکده ادبیات شد؛ اما شم اقتصادی برگرفته از حضور خانوادگی در خرید و فروش و تجارت او را به دانشکده اقتصاد و گاهی هم به دانشکده حقوق کشاند. زبان انگلیسی را به‌خوبی آموخت، بر زبان عربی مسلط شد و شاهد بودم که با تجار چینی و روسی به زبان آنها صحبت می‌کرد. البته با خنده می‌گفت زبان تجارت مشترک بین همه اقوام است و همان بیع و شرای عربی است؛ می‌خرم، می‌فروشم و خریداری. دیگر چند و چون معامله بستگی به ممارست در امر خرید و فروش دارد. به گفته خودش در دوره شاگردی بازار روزی دو ریال حقوق می‌گرفت که می‌شد ماهی شش تومان؛ با پس‌انداز همین شش تومان اولین تجارت خود را با خرید یک کیسه کنجد به قیمت 53 تومان که از بازار تهران خریداری کرده و چند قدم آن طرف‌تر به نانوایی محل به 70 تومان فروخت، شروع کرد. می‌خندید «در اولین معامله 17 تومان سود کردم، در‌حالی‌که با شاگردی مغازه باید سه ماه آن‌هم روزانه 12 ساعت کار می‌کردم». راز و رمز تجارت را در اولین شغل اداری خود یاد گرفت؛ از سال 1327 تا سال 1334 در شرکتی که فعالیتش در زمینه صادرات و واردات بود. به فعالیت‌های بعدی او کار ندارم، آنچه در نوشته حاضر بنا دارم به آن بپردازم، علت و چگونگی حذف کارآفرینانی مانند خیامی‌ها و ایروانی‌ها و حاج‌برخوردارها و صاحب ثروتانی مانند ثابت‌پاسال‌ها و حاج حبیب القانیان است. بخشی از ثروت بالای عسگراولادی برمی‌گردد به شرایط خاص حاکم بر اقتصاد ایران، به این بخش از گفته‌های او توجه کنید «من هیچ مالی در خارج از کشور ندارم، فقط دفاتری در هامبورگ، دوبی و لندن دارم که دفاتر تجاری‌ام هستند. من افتخار می‌کنم که میلیاردر هستم. همان خانه پنج‌هزارو 600 تومانی که اولین خانه‌ام می‌باشد، بیش از 1,5 میلیارد می‌ارزد پس میلیاردرشدن کاری ندارد!؟ خانه‌ای که 140 هزار تومان خریدم، امروز یک میلیارد می‌ارزد. خانه دیگرم در خیابان ولیعصر هزارو 300 متر مساحت دارد و حساب کنید چقدر می‌ارزد (سال1390)». مرحوم عسگراولادی یک واقعیت را نادیده می‌گیرد؛ ارزش افزوده‌ای که خانه پنج‌هزارو 600 تومانی سال 1330 در خیابان مصطفی خمینی خریده بود، چرا باید بعد از 60 سال به قیمت سرسام‌آور پنج میلیارد امروز و شاید دو برابر این قیمت ارزش داشته باشد. بی‌ثباتی اقتصادی به کسانی که در بخش‌های خاص مثل مسکن و زمین سرمایه‌گذاری می‌کنند، این توان را می‌دهد که با افزایش قیمت‌ها و افزایش تصاعدی ‌باورنکردنی، ثروتمند شوند. ‌این در گذشته ممکن نبود. جریان مدرنیسم و نوگرایی که از آغاز دوره رضاشاه با ایجاد حکومت مرکزی قدرتمند شکل گرفته بود و باعث تضعیف موقعیت اقتصادی بازرگانان سنتی شده بود، طبقه جدیدی از تجار را شکل داد که سیاست‌های اقتصادی دولت مرکزی را الگوی خود قرار دادند و ورود صنایع جدید و شکل‌گرفتن کارخانه‌ها، طبقه جدید کارگر را با سرنوشت صاحبان سرمایه شریک کرد. از طرفی ایجاد و راه‌اندازی فروشگاه‌های زنجیره‌ای در دوره محمدرضاشاه چالشی بین تجار سنتی مانند عسگراولادی و صاحبان صنایع و گردانندگان فروشگاه‌های زنجیره‌ای که در واقع تجار سنتی را با دامپینگی که به وجود می‌آوردند رودررو قرار داد. بعد از انقلاب و تشکیل دادگاه‌های انقلابی و موضوع مصادره‌ها و اصل 49 قانون اساسی، شکاف این دو گروه تجار عیان شد. صنعت و تجارت جدید بر پایه پرداخت عوارض و مالیات به دولت شکل گرفته بود، درحالی‌که پرداخت خمس و سهم امام را بازاریان سنتی راغب‌تر بودند، اموال تجار دسته‌اول در ابتدای انقلاب به‌عنوان اموالی که ناشی از وابستگی به رژیم سابق تلقی می‌شد، مصادره شد.حال اینکه تجار دسته دوم در نهاد و مؤسسات تجاری مدرن مانند اتاق بازرگانی که مورد توجه این دسته از تجار نبود حضور پیدا کردند؛ به این بخش از سخنان مرحوم اسدالله عسگراولادی توجه کنید: «یک روز حوالی ساعت شش صبح برای نماز برخاسته بودم آقای میرمحمد صادقی گفتند سریع خود را به محل جلسه‌ای برسانم، به دیدارشان رفتم و متوجه شدم عده‌ای دیگر هم حضور دارند؛ آقایان خاموشی، میرمصطفی عالی‌نسب، محمدعلی نوی، کرد احمدی، پورتهامی و خود آقای میرمحمد صادقی بودند. آنجا گفتند حضرت امام فرموده‌اند این عده به اتاق بازرگانی بروند و به اقتصاد و انقلاب کمک کنند. بنده به دلیل اینکه کارهای اقتصادی شخصی داشتم که آنها هم به خاطر انقلاب چندماهی تعطیل شده بود ابتدا امتناع کردم و خواستم اجازه بدهند به کار شخصی خودم برسم، دوستان قبول نکردند و گفتند حضرت امام فرموده‌اند که به اتاق بازرگانی بروم، بنده هم اطاعت کردم و از همین جا وارد اتاق شدم». در سابقه بازرگانان سنتی حضور به‌موقع در مقاطع سیاسی می‌تواند دست‌مایه نوشته‌های دیگری شود. این گروه در ابتداي جنبش ملی با مصدق همراه شدند. حتی در حمایت از مصدق بازار را تعطیل کردند. از آغاز انقلاب مشروطه که بازاریان ایفاگر نقش اصلی بودند و هزینه انقلابیون را تأمین می‌کردند تا زمانه دولت ملی مصدق حرکتی از تجار و بازاریان نمی‌بینیم؛ از این تاریخ بود که بازار به ‌ نهادی سیاسی‌ تبدیل شد. روش نهاد سیاسی بازار در حرکت 15 خرداد هم قابل توجه است که به روحانیت پیوستند و بعد از سرکوبی حرکت 15 خرداد بود که رژیم سابق درصدد برآمد بال و پر بازار سنتی را برچیند و به مونتاژ کالاها در داخل که نوعی بورژوازی وابسته است، اجازه رشد دهد.

در این نوع تجارت هم واردات نقش عمده داشت و هم صادرات که اگر به طرف تولید ملی حرکت نکند، کماکان به وابستگی خود ادامه می‌دهد و با اندک تندبادی از هم می‌پاشد. امروزه دیگر از رونق کار خیامی‌ها خبری نیست. واقعیت این است که تجار سنتی در مقاطع مختلف تاریخی به مخالفان رژیم سابق کمک می‌کردند. جنبش مسلحانه خصوصا جنبش‌هایی که رگه‌های مذهبی داشتند از مجاهدین خلق تا مؤتلفه اسلامی و سپس انقلاب اسلامی از نقاطی است که تجار سنتی از آنها حمایت کردند. به هر حال خشکبار ایران مدیون اقدامات مرحوم عسگراولادی است. بعد از پیروزی انقلاب و واقعه تسخیر سفارت آمریکا، ایران مورد تحریم آمریکا واقع شد و جالب است بدانیم جزء نخستین تحریم‌ها تحریم معروف‌ترین خشکبار ایران یعنی پسته است که تا هم‌اکنون ادامه دارد. در مقطع انقلاب بیش از صد هزار تن پسته در ایران تولید می‌شد که 90 درصد آن به آمریکا صادر می‌شد. عمده‌ترین صادرکننده پسته تعاونی پسته‌کاران رفسنجان بود که در نخستین روزهای انقلاب مورد بی‌مهری قرار گرفت و مدیران آن اخراج شدند. البته تعاونی پسته رفسنجان از این اقبال و شانس برخوردار بود که با وضع اخراج مدیران و مؤسسان اولیه آن، خود را زیر نام آیت‌الله رفسنجانی واکسینه کند و از هم نپاشد اما بازار اصلی که 90 درصد پسته ایران را با روی باز در قبال دلارهای به قیمت آن زمان ارزان می‌خرید، آمریکا بود و رئیس‌جمهور کشاورز آن کشور جیمی کارتر که تولیدکننده عمده بادام زمینی بود و با محصول پسته آشنایی دیرینه داشت تولید پسته در داخل آمریکا را در دستور کار کشاورزان قرار داد تا در کمتر از 10 سال بتوانند خلأ واردات پسته از ایران را جبران کنند و امروزه به اولین تولیدکننده و فروشنده پسته در جهان تبدیل شوند. این‌ مسئله بازارهای جدید پسته ایران را که امثال عسگراولادی ایجاد کرده بودند با حوادثی که با تأسف از ناحیه مسئولان ناوارد به رمز و راز بازار تولیدات داخلی همانند پسته روا داشتند، در کنار تحریم سابق به تنگنا کشید. عسگراولادی تاجری بود که انصافا باید از او درس آموخت. او توانست تجارت مدرن را با خرید و فروش سنتی درهم آمیزد و حداقل به خشکبار ایران كه سابقه طولانی در تاریخ تولیدات کشاورزی کشور دارد با همه افت و خیزها رونق دهد. ضايعه مرگ آقای عسگراولادی حداقل برای صنعت پسته ایران که دچار چالش‌های خواسته و ناخواسته داخلی و خارجی است به این سادگی‌ها جبران نمی‌شود. او توانست با زبان لین خود که انصافا از طنز خاصی برخوردار بود و از روحیه سنتی بازار پرسابقه ایران بر می‌خاست دل تجار چینی، هندی، روسی و حتی اروپایی را به دست آورد. تعریف می‌کرد «زمانی که اتحادیه اروپا پسته ایران را به بهانه وجود افلاتوکسین تحریم کرده بود، تعدادی پسته درجه یک تهیه كردم و با بسته‌بندی شکیل به همراه مقداری خاویار به اروپا بردم و در جمع تجار اتحادیه به تعریف از پسته ایران پرداختم و با لبخند گفتم برایتان کادو و هدیه‌ای آورده‌ام و می‌دانم شما رسما نمی‌توانید هدیه قبول کنید اما این محصولات هدیه به شما نیست؛ تقدیم به خانواده‌های شماست که باعث تقویت جسمی آنان و شما می‌شود و از برکات آن سود می‌برید». می‌گفت: به نوعی ظریف حرفم را زدم و هدیه‌ها را تحویل دادم. دو، سه روزی گذشت. اولین قرارداد صادرات پسته با اتحادیه اروپا بعد از تحریم را با افتخار منعقد کردم. مردی که از زیره کرمان شروع کرد و با پسته کرمان به شهرت رسید، حضور 70ساله‌اش بر بازار خشکبار ایران انکارشدنی نیست.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها