|

دشواري دل‌كندن از قدرت

احمد غلامی . سردبیر

فاطمه صادقی مقاله ای داردباعنوان "همراهان آزادی در چنبره اقتدار"که درنقد دیدگاه های سیاسی سعیدحجاریان ومسئله مشروعیت ودموکراسی در آثار او است.این مقاله درفصلنامه پویه "مطالعات ایرانی"درزمستان۱۳۹۶به چاپ رسیده است. صادقی در اين مقاله تلاش مي‌كند با پيگيري نظرات حجاريان از دوم خرداد 1376 تا 1396 مسير دموكراسي‌خواهي را با جلوداري اصلاح‌طلبان تبیین كند. در كنار نقد ديدگاه‌هاي حجاريان، عملكرد سياسي اصلاح‌طلبان نيز در مواجهه با عدالت و آزادي نقد شده و از دل آن دو كردار اصلاح‌طلبي مستقل و حكومتي صورت‌بندي مي‌شود. اما ناگفته نماند که شايد چيزي به نام اصلاح‌طلبي مستقل وجود نداشته باشد و اصلاح‌طلبان خارج از قدرت هم دغدغه‌شان اصلاح شرايط موجود است. يكي از دلايل تنوع در ديدگاه‌هاي حجاريان و به تبع آن اصلاح‌طلبان از همين‌جا نشئت مي‌گيرد؛ آنها عميقا بر اين نكته واقف‌‌اند كه حفظ نظام ضروری است. ديگر آنكه تئوريسين‌های اصلاح‌طلب كه عموما فعالان سياسي هم هستند، دستگاه فكري منسجمي در برخورد با مسائل سياسي ندارند و در هر شرايط و اوضاع‌و‌احوال سياسي از يك دستگاه فكري به دستگاه فکری ديگري مي‌لغزند. از فوكو به هابز و از ماكياولي به اسپينوزا و دست آخر خوشه‌چيناني هستند كه خوشه‌هایی مي‌چينند كه با وضعيت سياسي ما انطباق بيشتري دارد. فاطمه صادقي معتقد است ديدگاه حجاريان و خاصه اصلاح‌طلبان با دو چشم‌انداز مواجه است...

...‌جمهوريت و مشروطيت. او بر اين باور است كه حجاريان با جمهوريت شروع كرده و به مشروطيت رسيده است؛ راهي كه اصلاح‌طلبان ناگزير و بدون گرته‌برداري از حجاريان به آن رسيده‌اند. اما آنچه به كار اين يادداشت مي‌آيد، پاراگراف پاياني آن است كه به نقل از حجاريان آمده و ابطال‌پذيري آن بيش از هر زمان ديگري به چشم مي‌خورد: «آخرين دستاورد دوم خرداد صحه‌گذاشتن بر اين گزاره بود كه انتخابات در ايران همواره دوقطبي است و خط سومي وجود ندارد. همان‌طور كه مي‌دانيم در تاريخ سياسي ايران همواره گروه‌هايي حضور داشتند كه مي‌خواستند با سخن و طرح نو خود را به‌عنوان جريان سوم معرفي كنند. اين طرز تفكر در ابتداي انقلاب نيز نمايندگاني داشت؛ به‌نحوي‌كه مي‌خواستند در ميان دوگانه ليبرال در برابر مكتبي نقش‌آفريني كنند. مصداق اين سنخ جريانات در دوم خرداد جمعيت دفاع از ارزش‌ها بود كه پيش از انتخابات شكل گرفت و پس از شكست دود شد و به هوا رفت و بدين‌ترتيب بازهم ثابت شد كه خط‌ سه جايي در ايران ندارد. چنان‌كه يكي از چهره‌هاي اصولگرايان نيز گفته بود: اگر مي‌خواهيد از گلوله‌خوردن مصون بمانيد، هيچ‌گاه روي يال كوه راه نرويد». فاطمه صادقي از اين گفته حجاريان به اين استدلال مي‌رسد: سخت بتوان از اين جملات به دموكراتيك‌بودن اصلاحات رسيد. در واقع در اينجا شاهد آمیزه‌اي متناقض از ايده‌ها و آرمان‌ها هستيم. با اينكه نويسنده تأكيد مي‌كند كه دوم خرداد به شكل‌گيري نوع ديگري از سياست منجر شد كه در آن حق‌مداري جاي تكليف‌مداري را گرفت اما چند پاره بعدتر با نقض اين باور و آن سياست مي‌گويد: «بازهم ثابت شد كه خط سه جايي در ايران ندارد. مشخص نيست اين يقين از كجا ناشي مي‌شود. زيرا با اينكه دوم خرداد برآمده از يك دوقطبي بود اما در واقع منجر به ظهور جريان سومي موسوم به اصلاح‌طلبي شد كه از چپ و راستِ سنتي فراتر رفت». اينك بعد از گذشت حدود يك‌سال‌و‌نيم از اين مقاله، چنين به نظر مي‌رسد كه اوضاع بعد از حوادث دي‌ماه 1396 تغيير يك‌دهه‌اي را تجربه مي‌كند؛ تغييري باورنكردني در مطالبات مردم كه بعيد است جناح‌هاي سياسي توان برآورده‌سازي آنها را با ظرفيت‌هاي كنوني‌شان داشته باشند. اگر حوادث دي‌ماه 96 را با هر صفتي همچون جرياني كور، ارتجاعي، دست‌ساخته و در بهترين شرايط جرياني از اعتراضات اقتصادي مردم فرودست بناميم، نمي‌توانيم منكر اين واقعيت شويم. اين حادثه ناكارآمدي جريان‌هاي سياسي اصولگرا و اصلاح‌طلب را عيان کرد. اين عيان‌شدگي چيزي نبود كه هر دو جناح سياسي از آن آگاه نبوده باشند؛ جناح‌هاي سياسي مي‌دانستند که هر دو اين جناح‌ها به پوكي استخوان در ساختار مبتلا شده‌اند و چاره‌اي جز آن ندارند كه ظاهر را در مواجهه‌هاي آنتاگونيسمي شاداب و زنده نگاه دارند. حوادث دي‌ماه 96 پايان آنتاگونيسم اين دو جريان را رقم زد و هر دو جناح درصدد آن برآمدند تا براي خلاصي از اين وضعيت چاره‌اي بينديشد؛ البته چاره و راهكارهاي كمدي و تراژيك. كمدي سياست را اصولگرايان رقم زدند، با پذيرش اينكه جريان سومي بايد در سياست شكل بگيرد و به سوي چهره‌هايي رفتند كه در بهترين شرايط سياسي دو جناح آنان مقبوليت و محبوبيت بسيار اندكي داشتند و سبد رأي‌شان حتی با آراي سازمان‌يافته به نيمه نمي‌رسيد.
اصلاح‌طلبان نيز رويكردي تراژيك به ماجرا داشتند؛ برخي از آنان كه در قدرت بودند، سرنا را از سر گشادش زدند و واقعيت را انكار و تلاش كردند همراهي اصولگرايان را جلب كنند تا در انتخابات آينده اميد به ماندن در قدرت را احيا كنند و مهم‌تر از همه بر اين گفته سعيد حجاريان صحه بگذارند كه جريان سومی به‌جز اين دوقطبي به وجود نخواهد آمد. اصلاح‌طلبان دیگری نيز به صورت‌بندي دوباره‌ها يعني تكرارها دست زدند تا از ميان اين تكرارهاي ساختاري ایده‌ای نو سر برآورد. از جمله شعارهاي اين گروه، اصلاح اصلاح‌طلبي است. اما اصلاح اصلاح‌طلبي تا كجا مي‌تواند تسري پيدا كند؟ آيا در این اصلاح اصلاح‌طلبان چهره‌هاي نامصلح را نیز حذف خواهند كرد؟! چهره‌هايي كه بي‌اعتنا به مصائب و مشكلات مردم خود و خانواده‌شان از زندگي مرفهي برخوردارند. آيا اين اصلاح اصلاح‌طلبي به انشقاق خواهد انجاميد يا صورت‌بندي مجددي است از هرآنچه قبلا وجود داشته است؟ نکته‌ای که بيش از هرچيز مشهود است، این است که در ميان اين دو جناح غالب كمتر چهره‌ای ديده مي‌شود كه از انشقاق يا جريان سوم سخن بگويد و همين امر‌ ما را به نتیجه‌گیری پايانی يادداشت فاطمه صادقي‌ تا حدودي نزديك مي‌كند: «سخت بتوان از اين جملات به دموكراتيك‌بودن اصلاحات رسيد». بحث مشاركت مشروط در انتخابات نيز ميانبري است براي دورزدن واقعيت مشكلاتي كه اصلاح‌طلبان با آن مواجهه‌اند؛ «برون‌سپاري مشكلات دروني به بيرون» بازهم دوزيستي ميان اپوزيسيون و پوزيسيون اما اين بار صريح‌تر. اصلاح‌طلبان بيش از شرط‌گذاري براي حضور در انتخابات بايد شروطي را براي حضور چهر‌ه‌هاي اصلاح‌طلب در اين جريان بگذارند؛ چهره‌هاي كارآمد و عاري از فساد. شايد اصلاح‌طلبان براي فرار از اين مشكل است كه به ایده انتخابات مشروط پناه برده‌اند.

فاطمه صادقی مقاله ای داردباعنوان "همراهان آزادی در چنبره اقتدار"که درنقد دیدگاه های سیاسی سعیدحجاریان ومسئله مشروعیت ودموکراسی در آثار او است.این مقاله درفصلنامه پویه "مطالعات ایرانی"درزمستان۱۳۹۶به چاپ رسیده است. صادقی در اين مقاله تلاش مي‌كند با پيگيري نظرات حجاريان از دوم خرداد 1376 تا 1396 مسير دموكراسي‌خواهي را با جلوداري اصلاح‌طلبان تبیین كند. در كنار نقد ديدگاه‌هاي حجاريان، عملكرد سياسي اصلاح‌طلبان نيز در مواجهه با عدالت و آزادي نقد شده و از دل آن دو كردار اصلاح‌طلبي مستقل و حكومتي صورت‌بندي مي‌شود. اما ناگفته نماند که شايد چيزي به نام اصلاح‌طلبي مستقل وجود نداشته باشد و اصلاح‌طلبان خارج از قدرت هم دغدغه‌شان اصلاح شرايط موجود است. يكي از دلايل تنوع در ديدگاه‌هاي حجاريان و به تبع آن اصلاح‌طلبان از همين‌جا نشئت مي‌گيرد؛ آنها عميقا بر اين نكته واقف‌‌اند كه حفظ نظام ضروری است. ديگر آنكه تئوريسين‌های اصلاح‌طلب كه عموما فعالان سياسي هم هستند، دستگاه فكري منسجمي در برخورد با مسائل سياسي ندارند و در هر شرايط و اوضاع‌و‌احوال سياسي از يك دستگاه فكري به دستگاه فکری ديگري مي‌لغزند. از فوكو به هابز و از ماكياولي به اسپينوزا و دست آخر خوشه‌چيناني هستند كه خوشه‌هایی مي‌چينند كه با وضعيت سياسي ما انطباق بيشتري دارد. فاطمه صادقي معتقد است ديدگاه حجاريان و خاصه اصلاح‌طلبان با دو چشم‌انداز مواجه است...

...‌جمهوريت و مشروطيت. او بر اين باور است كه حجاريان با جمهوريت شروع كرده و به مشروطيت رسيده است؛ راهي كه اصلاح‌طلبان ناگزير و بدون گرته‌برداري از حجاريان به آن رسيده‌اند. اما آنچه به كار اين يادداشت مي‌آيد، پاراگراف پاياني آن است كه به نقل از حجاريان آمده و ابطال‌پذيري آن بيش از هر زمان ديگري به چشم مي‌خورد: «آخرين دستاورد دوم خرداد صحه‌گذاشتن بر اين گزاره بود كه انتخابات در ايران همواره دوقطبي است و خط سومي وجود ندارد. همان‌طور كه مي‌دانيم در تاريخ سياسي ايران همواره گروه‌هايي حضور داشتند كه مي‌خواستند با سخن و طرح نو خود را به‌عنوان جريان سوم معرفي كنند. اين طرز تفكر در ابتداي انقلاب نيز نمايندگاني داشت؛ به‌نحوي‌كه مي‌خواستند در ميان دوگانه ليبرال در برابر مكتبي نقش‌آفريني كنند. مصداق اين سنخ جريانات در دوم خرداد جمعيت دفاع از ارزش‌ها بود كه پيش از انتخابات شكل گرفت و پس از شكست دود شد و به هوا رفت و بدين‌ترتيب بازهم ثابت شد كه خط‌ سه جايي در ايران ندارد. چنان‌كه يكي از چهره‌هاي اصولگرايان نيز گفته بود: اگر مي‌خواهيد از گلوله‌خوردن مصون بمانيد، هيچ‌گاه روي يال كوه راه نرويد». فاطمه صادقي از اين گفته حجاريان به اين استدلال مي‌رسد: سخت بتوان از اين جملات به دموكراتيك‌بودن اصلاحات رسيد. در واقع در اينجا شاهد آمیزه‌اي متناقض از ايده‌ها و آرمان‌ها هستيم. با اينكه نويسنده تأكيد مي‌كند كه دوم خرداد به شكل‌گيري نوع ديگري از سياست منجر شد كه در آن حق‌مداري جاي تكليف‌مداري را گرفت اما چند پاره بعدتر با نقض اين باور و آن سياست مي‌گويد: «بازهم ثابت شد كه خط سه جايي در ايران ندارد. مشخص نيست اين يقين از كجا ناشي مي‌شود. زيرا با اينكه دوم خرداد برآمده از يك دوقطبي بود اما در واقع منجر به ظهور جريان سومي موسوم به اصلاح‌طلبي شد كه از چپ و راستِ سنتي فراتر رفت». اينك بعد از گذشت حدود يك‌سال‌و‌نيم از اين مقاله، چنين به نظر مي‌رسد كه اوضاع بعد از حوادث دي‌ماه 1396 تغيير يك‌دهه‌اي را تجربه مي‌كند؛ تغييري باورنكردني در مطالبات مردم كه بعيد است جناح‌هاي سياسي توان برآورده‌سازي آنها را با ظرفيت‌هاي كنوني‌شان داشته باشند. اگر حوادث دي‌ماه 96 را با هر صفتي همچون جرياني كور، ارتجاعي، دست‌ساخته و در بهترين شرايط جرياني از اعتراضات اقتصادي مردم فرودست بناميم، نمي‌توانيم منكر اين واقعيت شويم. اين حادثه ناكارآمدي جريان‌هاي سياسي اصولگرا و اصلاح‌طلب را عيان کرد. اين عيان‌شدگي چيزي نبود كه هر دو جناح سياسي از آن آگاه نبوده باشند؛ جناح‌هاي سياسي مي‌دانستند که هر دو اين جناح‌ها به پوكي استخوان در ساختار مبتلا شده‌اند و چاره‌اي جز آن ندارند كه ظاهر را در مواجهه‌هاي آنتاگونيسمي شاداب و زنده نگاه دارند. حوادث دي‌ماه 96 پايان آنتاگونيسم اين دو جريان را رقم زد و هر دو جناح درصدد آن برآمدند تا براي خلاصي از اين وضعيت چاره‌اي بينديشد؛ البته چاره و راهكارهاي كمدي و تراژيك. كمدي سياست را اصولگرايان رقم زدند، با پذيرش اينكه جريان سومي بايد در سياست شكل بگيرد و به سوي چهره‌هايي رفتند كه در بهترين شرايط سياسي دو جناح آنان مقبوليت و محبوبيت بسيار اندكي داشتند و سبد رأي‌شان حتی با آراي سازمان‌يافته به نيمه نمي‌رسيد.
اصلاح‌طلبان نيز رويكردي تراژيك به ماجرا داشتند؛ برخي از آنان كه در قدرت بودند، سرنا را از سر گشادش زدند و واقعيت را انكار و تلاش كردند همراهي اصولگرايان را جلب كنند تا در انتخابات آينده اميد به ماندن در قدرت را احيا كنند و مهم‌تر از همه بر اين گفته سعيد حجاريان صحه بگذارند كه جريان سومی به‌جز اين دوقطبي به وجود نخواهد آمد. اصلاح‌طلبان دیگری نيز به صورت‌بندي دوباره‌ها يعني تكرارها دست زدند تا از ميان اين تكرارهاي ساختاري ایده‌ای نو سر برآورد. از جمله شعارهاي اين گروه، اصلاح اصلاح‌طلبي است. اما اصلاح اصلاح‌طلبي تا كجا مي‌تواند تسري پيدا كند؟ آيا در این اصلاح اصلاح‌طلبان چهره‌هاي نامصلح را نیز حذف خواهند كرد؟! چهره‌هايي كه بي‌اعتنا به مصائب و مشكلات مردم خود و خانواده‌شان از زندگي مرفهي برخوردارند. آيا اين اصلاح اصلاح‌طلبي به انشقاق خواهد انجاميد يا صورت‌بندي مجددي است از هرآنچه قبلا وجود داشته است؟ نکته‌ای که بيش از هرچيز مشهود است، این است که در ميان اين دو جناح غالب كمتر چهره‌ای ديده مي‌شود كه از انشقاق يا جريان سوم سخن بگويد و همين امر‌ ما را به نتیجه‌گیری پايانی يادداشت فاطمه صادقي‌ تا حدودي نزديك مي‌كند: «سخت بتوان از اين جملات به دموكراتيك‌بودن اصلاحات رسيد». بحث مشاركت مشروط در انتخابات نيز ميانبري است براي دورزدن واقعيت مشكلاتي كه اصلاح‌طلبان با آن مواجهه‌اند؛ «برون‌سپاري مشكلات دروني به بيرون» بازهم دوزيستي ميان اپوزيسيون و پوزيسيون اما اين بار صريح‌تر. اصلاح‌طلبان بيش از شرط‌گذاري براي حضور در انتخابات بايد شروطي را براي حضور چهر‌ه‌هاي اصلاح‌طلب در اين جريان بگذارند؛ چهره‌هاي كارآمد و عاري از فساد. شايد اصلاح‌طلبان براي فرار از اين مشكل است كه به ایده انتخابات مشروط پناه برده‌اند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها