تاریخ مردم عادی
اریک هابسبام، مورخ و متفکر مارکسیست بریتانیایی، در کنار مورخان مارکسیست انگلستان و جریان موسوم به مکتب آنال نقشی مهم در تاریخنگاری طبقاتی و اجتماعی داشته است. هابسبام در ایران نیز مورخ و متفکری کاملا شناختهشده است و برخی از مهمترین آثارش به فارسی ترجمه شدهاند: «عصر انقلاب»، «عصر سرمایه»، «عصر امپراطوری»، «عصر نهایتها»، «صنعت و امپراطوری»، «جهان در آستانه قرن بیستویکم» و ... بهتازگی نشر لاهیتا یکی دیگر از مهمترین آثار او را با ترجمه حسن مرتضوی منتشر کرده است: «درباره تاریخ». این کتاب مجموعهمقالاتی است که هابسبام در سال 1997 درباره نظر مورخان و پژوهشگران نسبت به گذشته منتشر کرد و در آن به بررسی و ارزیابی انتقادی گرایشهای گوناگون تاریخی، سبکها و دخالتگریها در مباحث مختلف مثل پستمدرنیسم و تاریخ اقتصادسنجانه پرداخت. او در مقالات این کتاب به گونهای خاص از تاریخ میپردازد و بر این باور است که همه مورخان باید با این مسائل اساسی و بنیادین مواجه شوند. همچنین در این کتاب درباره تفسیری تاریخی مینویسد. اگرچه هر یک از مقالههای کتاب را میتوان به صورت مستقل خواند، کاملا با یکدیگر مرتبطاند.
هابسبام انسانها را به ماهیهایی درون آب تشبیه میکند که در گذشته شناورند و گریزی از آن نخواهند داشت. ولی شیوههای زندگی ما و حرکت در این محیط را مستلزم واکاوی و بحث میداند. در بخش اعظم گذشته انسان فرض این بود که تاریخ میتواند به ما بگوید جامعه، هر جامعهای، چگونه باید عمل کند. به عبارت دیگر، گذشته الگویی بود برای حال و آینده. در نظر هابسبام در چنین شرایطی تاریخ «بهمعنای دقیق کلمه، اقتداری است به نفع حال». او نشان میدهد که چگونه «اگر حال در معنای معینی رضایتبخش نباشد، گذشته مدلی برای بازسازی آن در شکلی رضایتبخش فراهم میآورد». بهاینصورت که روزهای گذشته که روزهای خوش گذشته تعریف میشد و هنوز هم اغلب چنین تعریف میشود به نقطهای بدل میشود که جامعه باید به آن رجعت کند. معالوصف، امروزه موقعیتهای زیادی برای بازگشت به گذشته به معنای دقیق کلمه میسر و حتی ممکن نیست. هابسبام مینویسد: «بازگشت به گذشته بازگشت به چیزی است چنان دور که پس از سدهها نسیان باید بازسازی شود، بازسازی و نوزایی عهد کلاسیک یا به احتمال زیاد بازگشت به چیزی است که هرگز وجود نداشته، اما برای این مقصود ابداع شده است».
هابسبام از «تاریخ مردم عادی»، تاریخ اعماق، یا تاریخ عامه مردم میگوید که هم دشوار است و هم جذاب. در گذشته رسم بر این بود که از تاریخ برای بیان شکوه و جلال حکومتها و فرمانروایان استفاده شود. در نظر هابسبام، فعالیت عملی سیاست طبقه حاکم در بخش غالب تاریخ تا اواخر قرن نوزدهم و در اکثر مناطق، حداکثر با ارجاعاتی گاهوبیگاه به توده مردم پیش برده میشد. او این امر را جز در شرایط استثنایی مثل انقلابها و طغیانهای بزرگ اجتماعی مسلم میداند و نشان میدهد تاریخ مردم عادی فقط زمانی به تاریخ سنتا مکتوب، یعنی تاریخ تصمیمگیریها و رویدادهای سیاسی بزرگ، مربوط میشود یا بخشی از آن را شکل میدهد که مردم عادی به عاملی ثابت در چنین تصمیمها و رویدادهایی بدل شده باشند. طبق روایت و تحلیل هابسبام تا عصر انقلابهای کبیر در اواخر قرن هجدهم این روند آغاز نشد. بنابراین «تاریخ مردم عادی» بهعنوان حوزهای خاص برای مطالعه و تحقیق با تاریخ جنبشهای تودهای در قرن هجدهم آغاز میشود. البته هابسبام پیشرفت واقعی در مطالعه بر روی «تاریخ مردم عادی» را به اواسط دهه 1950 برمیگرداند، یعنی زمانی که این امکان برای مارکسیسم فراهم بود تا در قبال
آن ادای دین کند. در نظر او «تاریخ مردم عادی» میتواند با هر خاستگاه و مشکلات اولیهای به جریان افتاده باشد و با نگاه رو به پس، به تاریخ مردم، نهتنها با بازنگری در گذشته به آن اهمیتی سیاسی داده میشود که هرگز نداشت، بلکه بهگونهای عامتر به ابعاد ناشناخته گذشته نیز پرداخته میشود.
هابسبام «تاریخ مردم عادی» را با بخش عمده تاریخ سنتی متفاوت میداند، چراکه هیچ مجموعه حاضروآمادهای درباره آن وجود ندارد. از سوی دیگر برخی از انواع مواد و مصالح مربوط به تاریخ زندگی مردم عادی را هنوز به اندازه کافی محرک تفکر روشنگرانه نمیداند. تاریخ شفاهی مثال خوبی برای این مسئله است. ازاینرو، یکی از وظایف مورخان این حوزه را تبیین زندگی و افکار مردم عادی میداند. به همین اندازه نیز مشکل حاضر مورخان این حوزه را زدودن فرضهای کسانی میداند که میپندارند هم فاکتها را میشناسند و هم راهحلها را و نیز میکوشند آنها را بر مردم تحمیل کنند. او تاکید دارد مورخان باید کشف کنند که مردم واقعی چه خواستی از یک جامعه خوب یا حتی مداراپذیر و نیز چه نیازی به چنین جامعهای داشتند.
اریک هابسبام، مورخ و متفکر مارکسیست بریتانیایی، در کنار مورخان مارکسیست انگلستان و جریان موسوم به مکتب آنال نقشی مهم در تاریخنگاری طبقاتی و اجتماعی داشته است. هابسبام در ایران نیز مورخ و متفکری کاملا شناختهشده است و برخی از مهمترین آثارش به فارسی ترجمه شدهاند: «عصر انقلاب»، «عصر سرمایه»، «عصر امپراطوری»، «عصر نهایتها»، «صنعت و امپراطوری»، «جهان در آستانه قرن بیستویکم» و ... بهتازگی نشر لاهیتا یکی دیگر از مهمترین آثار او را با ترجمه حسن مرتضوی منتشر کرده است: «درباره تاریخ». این کتاب مجموعهمقالاتی است که هابسبام در سال 1997 درباره نظر مورخان و پژوهشگران نسبت به گذشته منتشر کرد و در آن به بررسی و ارزیابی انتقادی گرایشهای گوناگون تاریخی، سبکها و دخالتگریها در مباحث مختلف مثل پستمدرنیسم و تاریخ اقتصادسنجانه پرداخت. او در مقالات این کتاب به گونهای خاص از تاریخ میپردازد و بر این باور است که همه مورخان باید با این مسائل اساسی و بنیادین مواجه شوند. همچنین در این کتاب درباره تفسیری تاریخی مینویسد. اگرچه هر یک از مقالههای کتاب را میتوان به صورت مستقل خواند، کاملا با یکدیگر مرتبطاند.
هابسبام انسانها را به ماهیهایی درون آب تشبیه میکند که در گذشته شناورند و گریزی از آن نخواهند داشت. ولی شیوههای زندگی ما و حرکت در این محیط را مستلزم واکاوی و بحث میداند. در بخش اعظم گذشته انسان فرض این بود که تاریخ میتواند به ما بگوید جامعه، هر جامعهای، چگونه باید عمل کند. به عبارت دیگر، گذشته الگویی بود برای حال و آینده. در نظر هابسبام در چنین شرایطی تاریخ «بهمعنای دقیق کلمه، اقتداری است به نفع حال». او نشان میدهد که چگونه «اگر حال در معنای معینی رضایتبخش نباشد، گذشته مدلی برای بازسازی آن در شکلی رضایتبخش فراهم میآورد». بهاینصورت که روزهای گذشته که روزهای خوش گذشته تعریف میشد و هنوز هم اغلب چنین تعریف میشود به نقطهای بدل میشود که جامعه باید به آن رجعت کند. معالوصف، امروزه موقعیتهای زیادی برای بازگشت به گذشته به معنای دقیق کلمه میسر و حتی ممکن نیست. هابسبام مینویسد: «بازگشت به گذشته بازگشت به چیزی است چنان دور که پس از سدهها نسیان باید بازسازی شود، بازسازی و نوزایی عهد کلاسیک یا به احتمال زیاد بازگشت به چیزی است که هرگز وجود نداشته، اما برای این مقصود ابداع شده است».
هابسبام از «تاریخ مردم عادی»، تاریخ اعماق، یا تاریخ عامه مردم میگوید که هم دشوار است و هم جذاب. در گذشته رسم بر این بود که از تاریخ برای بیان شکوه و جلال حکومتها و فرمانروایان استفاده شود. در نظر هابسبام، فعالیت عملی سیاست طبقه حاکم در بخش غالب تاریخ تا اواخر قرن نوزدهم و در اکثر مناطق، حداکثر با ارجاعاتی گاهوبیگاه به توده مردم پیش برده میشد. او این امر را جز در شرایط استثنایی مثل انقلابها و طغیانهای بزرگ اجتماعی مسلم میداند و نشان میدهد تاریخ مردم عادی فقط زمانی به تاریخ سنتا مکتوب، یعنی تاریخ تصمیمگیریها و رویدادهای سیاسی بزرگ، مربوط میشود یا بخشی از آن را شکل میدهد که مردم عادی به عاملی ثابت در چنین تصمیمها و رویدادهایی بدل شده باشند. طبق روایت و تحلیل هابسبام تا عصر انقلابهای کبیر در اواخر قرن هجدهم این روند آغاز نشد. بنابراین «تاریخ مردم عادی» بهعنوان حوزهای خاص برای مطالعه و تحقیق با تاریخ جنبشهای تودهای در قرن هجدهم آغاز میشود. البته هابسبام پیشرفت واقعی در مطالعه بر روی «تاریخ مردم عادی» را به اواسط دهه 1950 برمیگرداند، یعنی زمانی که این امکان برای مارکسیسم فراهم بود تا در قبال
آن ادای دین کند. در نظر او «تاریخ مردم عادی» میتواند با هر خاستگاه و مشکلات اولیهای به جریان افتاده باشد و با نگاه رو به پس، به تاریخ مردم، نهتنها با بازنگری در گذشته به آن اهمیتی سیاسی داده میشود که هرگز نداشت، بلکه بهگونهای عامتر به ابعاد ناشناخته گذشته نیز پرداخته میشود.
هابسبام «تاریخ مردم عادی» را با بخش عمده تاریخ سنتی متفاوت میداند، چراکه هیچ مجموعه حاضروآمادهای درباره آن وجود ندارد. از سوی دیگر برخی از انواع مواد و مصالح مربوط به تاریخ زندگی مردم عادی را هنوز به اندازه کافی محرک تفکر روشنگرانه نمیداند. تاریخ شفاهی مثال خوبی برای این مسئله است. ازاینرو، یکی از وظایف مورخان این حوزه را تبیین زندگی و افکار مردم عادی میداند. به همین اندازه نیز مشکل حاضر مورخان این حوزه را زدودن فرضهای کسانی میداند که میپندارند هم فاکتها را میشناسند و هم راهحلها را و نیز میکوشند آنها را بر مردم تحمیل کنند. او تاکید دارد مورخان باید کشف کنند که مردم واقعی چه خواستی از یک جامعه خوب یا حتی مداراپذیر و نیز چه نیازی به چنین جامعهای داشتند.