|

جهان کوکي راست‎گَرد

کمال اطهاري . پژوهشگر اقتصاد توسعه

ارسطو گمان مي‎برد آنچه از خاک باشد، بر خاک مي‎افتد؛ اما در نيمه‎ قرن هفدهم، نيوتن ثابت کرد علت بر زمين افتادن، قوه‎ جاذبه است. از اين کشف عظيم در زمان خود، اين نتيجه برآمد که جهان مانند يک ساعت يا ماشين بزرگ خودکوک، با چند قانون جاودانه کار مي‎کند. حال اگر انسان قادر نيست جهان طبيعي را به ميل خود تنظيم کند، تنظيم جهان اجتماعي دست خود او است و راز آن در کشف قوانين طبيعي حاکم بر ذات انسان است. در نيمه‎ دوم قرن هجدهم عنوان شد که اين قانون طبيعي، پيروي از نفع شخصي است؛ پس کافي است به توصيه‎ اسميت، ماشين اقتصاد را با قانون منفعت شخصي کوک کنيم تا ثروت، آزادي و عدالت از سوي ديگر ماشين سرازير شود. به‌اين‌ترتيب، توهم جاودانگي جهان کوکي راست‎گَرد اجتماعي شکل گرفت. در اين جهان کوکي راست‎گَرد، وظيفه‎ دولت تنها روغن‎کاري ماشين است و جامعه‎ مدني هم هر نهاد خودجوشي را مي‎تواند شکل دهد، جز آنکه نهاد برقراري عدالت باشد؛ چون کوک (تنظيم) ماشين که عادلانه‎ترين جهان ممکن اجتماعي را مي‎سازد، به هم مي‎خورد. پس اگر جامعه‎ مدني چنين کند، دولت براي حفظ عدالت مجبور به محدود‌کردن خواست عدالت خواهد شد؛ حتي اگر فيلسوف ليبرالي مانند رالز، امکان توافق آزادانه بر سر اعمال عدالت را نيز طبيعي بداند.
درحالي‌که منطق ديالکتيک در اواخر قرن هجدهم و هندسه‌ اقليدسي در اوايل قرن نوزدهم ابداع شده بود، دو قرن پس از کشف نيوتن، در اواخر قرن نوزدهم، پوانکاره نشان داد که حرکت در اين جهان، خطي و قابل پيش‎بيني نيست، يا به تعبیری جهان کوکي نيست؛ زيرا هرچند نيوتون مسئله حرکات دو جرم را با قوانين خود حل کرده بود، اما پيش‌بيني حرکات سه جرم و بيشتر، «وابستگي حساس به شرايط اوليه» دارد و چون ما همه‎ اين شرايط را نمي‎دانيم، قابل پيش‎بيني نيست. همين کشف حدود يک قرن بعد با نام «وابستگي به مسير» (path dependence) وارد علوم اقتصادي و اجتماعي شد. البته پيش‎بيني‌‌پذیر نبودن حرکات آينده، اصل عليت و قانونمندي را زير سؤال نمي‎برد، بلکه اصل تکرار پديده‎ها را نفي مي‎کند؛ از آنجا که تاريخ تکرار نمی‌شود، هر پديده در موقعيت تاريخي يا شرايط‌ خاصي قرار مي‎گيرد که بر مسير حرکت آينده خود و ديگر پديده‎ها تأثير مي‎گذارد. از‌اين‌رو، هرچند قوانين اقتصادي وجود دارد، گرته‎برداري از ماشين اقتصادي يک جامعه نمي‎تواند براي جامعه‎ ديگر ثروت، آزادي و عدالت به ارمغان بياورد. برای مثال، وقتي بورژوازي ملي کشور مرکزي بر پيراموني اعمال هژموني (استعماري يا جديد) مي‎کند، بورژوازي ملي کشور پيراموني نمي‎تواند مسير پيشين آن را بپيمايد.
بعد از پوانکاره، فيزيک نيوتني به‌طور کامل جاي خود را به فيزيک انيشتيني و کوانتومي داد. در اين کشفيات نوين، زمان و مکان، مشاهده‎گر و موضوع مشاهده (جزء و کل) درهم‎ آميخت و اصل عدم ‌قطعيت به اثبات رسيد. دستاوردهايي که نه‎تنها گرته‎برداري از ماشين اقتصاد اسميت را نفي مي‎کرد، بلکه نشان مي‎داد تحميل اراده‎ کل بر جزء (دولت بر فرد در جامعه‎ مدني از طريق برنامه‎ريزي متمرکز و ديکتاتوري پرولتاريا) نيز ممکن نيست. اين نظريه‎ها راه را براي نظريه‎هاي پيچيدگي و آشوب (chaos) گشودند که به‌وجود‌آمدن قواعدي کلي را بر اساس شرايط اوليه يا نظام‎مندي را بر پايه‎ حرکات غيرنظام‎مند نشان دادند و جهان را تنها به اين ترتيب قابل پيش‎بيني کردند.

اين پيچيدگي جهان يا کوکي‌نبودن آن، هرچند هنوز از نگاه راست آيين‎پرست پنهان مانده، اما در رويکرد ديالکتيکي و غيرجبرگراي مارکس و انگلس از ابتدا وجود داشته است؛ تاريخ به‌گونه‎اي پيش مي‎رود که نتيجه‎ نهايي هميشه از تناقض‌ها بين خواست افراد بي‎شماري ناشي مي‌شود و هريک از اين خواست‎ها به نوبه‎ خود بر اثر مجموعه‎اي از شرايط ويژه‎ زندگي [تو بخوان شرايط اوليه] به شکل آنچه هست درمي‎آيد. بنابراين نيروهاي تداخل‎کننده‎ بي‎شماري وجود دارند، يک سلسله‎ نامتناهي نيروهايي که برآيندشان باعث يک نتيجه مي‎شود؛ واقعه‎ تاريخي. اين ممکن است به نوبه‎ خود دوباره به‌عنوان محصول نيرويي در نظر گرفته شود که به‌عنوان يک کليت ناآگاه و بي‎اراده عمل مي‎کند؛ زيرا بر هر آنچه يک فرد اراده مي‎کند، از جانب فرد ديگری خدشه وارد شده و آنچه که نتيجه مي‎شود، چيزي است که خواست هيچ‎يک نبوده است (نامه‎ انگلس به بلوک، ترجمه پارسا، نشر ديگر).رويکرد علمي چپ به جهان طبيعي و اجتماعي باعث شده است اکنون اکثريت قريب‌به‌اتفاق آن در پي يافتن «علم رهايي‎بخش» براي گذار از سرمايه‎داري‎اي باشد که اکنون بيش از هميشه ضدانساني بودن و تخريب‎گري آن در بي‌کاري و شکاف فزاينده‎ درآمدي داخلي و خارجي، چاقي فزاينده در کشورهاي مرکزي و گرسنگي فزاينده در پيرامون و در نتيجه امواج بي‎سابقه‌ مهاجرت‎ها، تغييرات فاجعه‎آفرين اقليمي و حتی نابودي عامدانه‎ محيط زيست (شديدترين آن در آمريکاي ترامپ و برزيل بولسونارو)، تخريب غيرخلاق اقتصاد در کشورهاي پيراموني بر اثر جهاني‎شدن برون‎زا و تحميلي که به نابودي صنايع مفيد کشورهاي پيراموني و بي‌کاري و فقر شديد در آنها انجاميده است و... .
هرچند در تقابل با اين نظام مخرب، خُردبديل‎هاي متعددي در نظر و عمل در حال انکشاف‎اند، چپ که با تجربه و علم دريافته جهان کوکي چپ‎گرد وجود ندارد، مي‎داند اجماع و تحقق بديلي جامع براي سرمايه‎داري به فرايندي طولاني نياز دارد؛ چراکه چپ هميشه گشاينده‌ دانش اجتماعي بوده و اگر راست هم حرف صحيحي دراين‌باره زده، از آن بهره جسته است. بااین‌حال، اکثريت قريب‌به‌‌اتفاق راست به‌اصطلاح مدرن در کشور ما، به نظر در بازي با جهان کوکي راست‎گرد خود سرگرم‎اند و به ‌صورت خنده‎دار و حوصله‎سربري، هنوز به نقد جهان کوکي چپ‎گرد مشغول‎اند که اکثريت قريب‌به‌اتفاق چپ ديگر به آن اعتقادي ندارد. تغيير موضع جناح حاکم سرمايه‎داري بر دولت ايالات متحده آمريکا از جهاني‎شدن تحميلي اقتصاد به ملي‎گرايي افراطي، اعلان پايان تاريخ سرمايه‎داري از سوی فوکوياما، اخذ نوبل‎هاي متعدد اقتصاد از سوی نهادگرايان و اقتصاددانان توسعه، موفقيت‎هاي کشورهايي مانند کره‎جنوبي و چين از طريق دولت توسعه‎بخش و... باعث نمي‎شود که راست در ايران از توهم خوددانا‎پنداري و از به‌بازارسپاري همه ‌چيز (حتی زمين با تراکم‎فروشي) دست بردارد و به جهان پيچيده و علم‎ رهايي‎بخش براي توسعه‎ کشور خود روي آورد و به‌جاي غوغاسالاري عليه چپ و نمايندگان بورژوازي ملي ايران، به تدوين يک برنامه‎‎ عملي توسعه‎ ايران روي آورد.پوپر مي‎گفت از مقدمات نادرست مي‎توان نتايج درست گرفت. برای مثال اگر امروز که من اين يادداشت را مي‎نويسم، جمعه باشد‏‏، اما من معتقد باشم که شنبه است؛ نتايج درست از اين مقدمه نادرست اين است که امروز يکشنبه نيست، دوشنبه نيست و... . تنها زماني نادرستي نتيجه‌گيري آشکار خواهد شد که بگويم امروز جمعه نيست. چپ و راستِ معتقد به جهان کوکي، مدت‎ها نتايجي درست از مقدمات نادرست خود مي‎گرفتند؛ همان‎طور که از مقدمات نادرست نظريه‎ نيوتون يا هندسه اقليدسي هنوز هم مي‎توان نتايجي درست گرفت. اينک چپ با همان سنت تاريخي پيشروي خود، نتايج نادرست جهان کوکي چپ‎گرد را دريافته و آن را کنار گذاشته است، اما شگفت اينکه راست که نمي‎تواند به چيزي جز جهانِ کوکي بينديشد، پايان تاريخش را نمي‎بيند و اين را دليل موفقيت خود انگاشته است.

ارسطو گمان مي‎برد آنچه از خاک باشد، بر خاک مي‎افتد؛ اما در نيمه‎ قرن هفدهم، نيوتن ثابت کرد علت بر زمين افتادن، قوه‎ جاذبه است. از اين کشف عظيم در زمان خود، اين نتيجه برآمد که جهان مانند يک ساعت يا ماشين بزرگ خودکوک، با چند قانون جاودانه کار مي‎کند. حال اگر انسان قادر نيست جهان طبيعي را به ميل خود تنظيم کند، تنظيم جهان اجتماعي دست خود او است و راز آن در کشف قوانين طبيعي حاکم بر ذات انسان است. در نيمه‎ دوم قرن هجدهم عنوان شد که اين قانون طبيعي، پيروي از نفع شخصي است؛ پس کافي است به توصيه‎ اسميت، ماشين اقتصاد را با قانون منفعت شخصي کوک کنيم تا ثروت، آزادي و عدالت از سوي ديگر ماشين سرازير شود. به‌اين‌ترتيب، توهم جاودانگي جهان کوکي راست‎گَرد اجتماعي شکل گرفت. در اين جهان کوکي راست‎گَرد، وظيفه‎ دولت تنها روغن‎کاري ماشين است و جامعه‎ مدني هم هر نهاد خودجوشي را مي‎تواند شکل دهد، جز آنکه نهاد برقراري عدالت باشد؛ چون کوک (تنظيم) ماشين که عادلانه‎ترين جهان ممکن اجتماعي را مي‎سازد، به هم مي‎خورد. پس اگر جامعه‎ مدني چنين کند، دولت براي حفظ عدالت مجبور به محدود‌کردن خواست عدالت خواهد شد؛ حتي اگر فيلسوف ليبرالي مانند رالز، امکان توافق آزادانه بر سر اعمال عدالت را نيز طبيعي بداند.
درحالي‌که منطق ديالکتيک در اواخر قرن هجدهم و هندسه‌ اقليدسي در اوايل قرن نوزدهم ابداع شده بود، دو قرن پس از کشف نيوتن، در اواخر قرن نوزدهم، پوانکاره نشان داد که حرکت در اين جهان، خطي و قابل پيش‎بيني نيست، يا به تعبیری جهان کوکي نيست؛ زيرا هرچند نيوتون مسئله حرکات دو جرم را با قوانين خود حل کرده بود، اما پيش‌بيني حرکات سه جرم و بيشتر، «وابستگي حساس به شرايط اوليه» دارد و چون ما همه‎ اين شرايط را نمي‎دانيم، قابل پيش‎بيني نيست. همين کشف حدود يک قرن بعد با نام «وابستگي به مسير» (path dependence) وارد علوم اقتصادي و اجتماعي شد. البته پيش‎بيني‌‌پذیر نبودن حرکات آينده، اصل عليت و قانونمندي را زير سؤال نمي‎برد، بلکه اصل تکرار پديده‎ها را نفي مي‎کند؛ از آنجا که تاريخ تکرار نمی‌شود، هر پديده در موقعيت تاريخي يا شرايط‌ خاصي قرار مي‎گيرد که بر مسير حرکت آينده خود و ديگر پديده‎ها تأثير مي‎گذارد. از‌اين‌رو، هرچند قوانين اقتصادي وجود دارد، گرته‎برداري از ماشين اقتصادي يک جامعه نمي‎تواند براي جامعه‎ ديگر ثروت، آزادي و عدالت به ارمغان بياورد. برای مثال، وقتي بورژوازي ملي کشور مرکزي بر پيراموني اعمال هژموني (استعماري يا جديد) مي‎کند، بورژوازي ملي کشور پيراموني نمي‎تواند مسير پيشين آن را بپيمايد.
بعد از پوانکاره، فيزيک نيوتني به‌طور کامل جاي خود را به فيزيک انيشتيني و کوانتومي داد. در اين کشفيات نوين، زمان و مکان، مشاهده‎گر و موضوع مشاهده (جزء و کل) درهم‎ آميخت و اصل عدم ‌قطعيت به اثبات رسيد. دستاوردهايي که نه‎تنها گرته‎برداري از ماشين اقتصاد اسميت را نفي مي‎کرد، بلکه نشان مي‎داد تحميل اراده‎ کل بر جزء (دولت بر فرد در جامعه‎ مدني از طريق برنامه‎ريزي متمرکز و ديکتاتوري پرولتاريا) نيز ممکن نيست. اين نظريه‎ها راه را براي نظريه‎هاي پيچيدگي و آشوب (chaos) گشودند که به‌وجود‌آمدن قواعدي کلي را بر اساس شرايط اوليه يا نظام‎مندي را بر پايه‎ حرکات غيرنظام‎مند نشان دادند و جهان را تنها به اين ترتيب قابل پيش‎بيني کردند.

اين پيچيدگي جهان يا کوکي‌نبودن آن، هرچند هنوز از نگاه راست آيين‎پرست پنهان مانده، اما در رويکرد ديالکتيکي و غيرجبرگراي مارکس و انگلس از ابتدا وجود داشته است؛ تاريخ به‌گونه‎اي پيش مي‎رود که نتيجه‎ نهايي هميشه از تناقض‌ها بين خواست افراد بي‎شماري ناشي مي‌شود و هريک از اين خواست‎ها به نوبه‎ خود بر اثر مجموعه‎اي از شرايط ويژه‎ زندگي [تو بخوان شرايط اوليه] به شکل آنچه هست درمي‎آيد. بنابراين نيروهاي تداخل‎کننده‎ بي‎شماري وجود دارند، يک سلسله‎ نامتناهي نيروهايي که برآيندشان باعث يک نتيجه مي‎شود؛ واقعه‎ تاريخي. اين ممکن است به نوبه‎ خود دوباره به‌عنوان محصول نيرويي در نظر گرفته شود که به‌عنوان يک کليت ناآگاه و بي‎اراده عمل مي‎کند؛ زيرا بر هر آنچه يک فرد اراده مي‎کند، از جانب فرد ديگری خدشه وارد شده و آنچه که نتيجه مي‎شود، چيزي است که خواست هيچ‎يک نبوده است (نامه‎ انگلس به بلوک، ترجمه پارسا، نشر ديگر).رويکرد علمي چپ به جهان طبيعي و اجتماعي باعث شده است اکنون اکثريت قريب‌به‌اتفاق آن در پي يافتن «علم رهايي‎بخش» براي گذار از سرمايه‎داري‎اي باشد که اکنون بيش از هميشه ضدانساني بودن و تخريب‎گري آن در بي‌کاري و شکاف فزاينده‎ درآمدي داخلي و خارجي، چاقي فزاينده در کشورهاي مرکزي و گرسنگي فزاينده در پيرامون و در نتيجه امواج بي‎سابقه‌ مهاجرت‎ها، تغييرات فاجعه‎آفرين اقليمي و حتی نابودي عامدانه‎ محيط زيست (شديدترين آن در آمريکاي ترامپ و برزيل بولسونارو)، تخريب غيرخلاق اقتصاد در کشورهاي پيراموني بر اثر جهاني‎شدن برون‎زا و تحميلي که به نابودي صنايع مفيد کشورهاي پيراموني و بي‌کاري و فقر شديد در آنها انجاميده است و... .
هرچند در تقابل با اين نظام مخرب، خُردبديل‎هاي متعددي در نظر و عمل در حال انکشاف‎اند، چپ که با تجربه و علم دريافته جهان کوکي چپ‎گرد وجود ندارد، مي‎داند اجماع و تحقق بديلي جامع براي سرمايه‎داري به فرايندي طولاني نياز دارد؛ چراکه چپ هميشه گشاينده‌ دانش اجتماعي بوده و اگر راست هم حرف صحيحي دراين‌باره زده، از آن بهره جسته است. بااین‌حال، اکثريت قريب‌به‌‌اتفاق راست به‌اصطلاح مدرن در کشور ما، به نظر در بازي با جهان کوکي راست‎گرد خود سرگرم‎اند و به ‌صورت خنده‎دار و حوصله‎سربري، هنوز به نقد جهان کوکي چپ‎گرد مشغول‎اند که اکثريت قريب‌به‌اتفاق چپ ديگر به آن اعتقادي ندارد. تغيير موضع جناح حاکم سرمايه‎داري بر دولت ايالات متحده آمريکا از جهاني‎شدن تحميلي اقتصاد به ملي‎گرايي افراطي، اعلان پايان تاريخ سرمايه‎داري از سوی فوکوياما، اخذ نوبل‎هاي متعدد اقتصاد از سوی نهادگرايان و اقتصاددانان توسعه، موفقيت‎هاي کشورهايي مانند کره‎جنوبي و چين از طريق دولت توسعه‎بخش و... باعث نمي‎شود که راست در ايران از توهم خوددانا‎پنداري و از به‌بازارسپاري همه ‌چيز (حتی زمين با تراکم‎فروشي) دست بردارد و به جهان پيچيده و علم‎ رهايي‎بخش براي توسعه‎ کشور خود روي آورد و به‌جاي غوغاسالاري عليه چپ و نمايندگان بورژوازي ملي ايران، به تدوين يک برنامه‎‎ عملي توسعه‎ ايران روي آورد.پوپر مي‎گفت از مقدمات نادرست مي‎توان نتايج درست گرفت. برای مثال اگر امروز که من اين يادداشت را مي‎نويسم، جمعه باشد‏‏، اما من معتقد باشم که شنبه است؛ نتايج درست از اين مقدمه نادرست اين است که امروز يکشنبه نيست، دوشنبه نيست و... . تنها زماني نادرستي نتيجه‌گيري آشکار خواهد شد که بگويم امروز جمعه نيست. چپ و راستِ معتقد به جهان کوکي، مدت‎ها نتايجي درست از مقدمات نادرست خود مي‎گرفتند؛ همان‎طور که از مقدمات نادرست نظريه‎ نيوتون يا هندسه اقليدسي هنوز هم مي‎توان نتايجي درست گرفت. اينک چپ با همان سنت تاريخي پيشروي خود، نتايج نادرست جهان کوکي چپ‎گرد را دريافته و آن را کنار گذاشته است، اما شگفت اينکه راست که نمي‎تواند به چيزي جز جهانِ کوکي بينديشد، پايان تاريخش را نمي‎بيند و اين را دليل موفقيت خود انگاشته است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها