|

گزارش «شرق» از بازديد عضو فراکسيون زنان مجلس از منطقه ديشموک، در پي شيوع معضل خودسوزي بين زنان منطقه

خودسوزي به خاطر يک پيمانه برنج

شرق: فرداي روزي که از ديشموک به تهران بازگشتيم، يکي از فعالان اجتماعي منطقه، تصويري از سقوط يک ماشين باري را در يکي از جاده‌هاي روستايي ارسال کرد. تقريبا هيچ‌چيز از ماشين باقي نمانده و تا انتهاي دره، تکه‌هاي آن پخش شده بود. در سفر به ديشموک، بيشتر وقت را در حال عبور از اين جاده‌ها بوديم. ديشموک شهري است که در تمام ماه‌هاي گذشته زنانش و خودسوزي آنها در ميان خبرهاي اجتماعي جا خوش کرده بودند و همين خبر باعث شد براي ديدن اين منطقه داوطلب شويم. سفري که 16 مهرماه از اهواز آغاز شد تا راهي ديشموک شويم. روستايي در استان کهگيلويه‌وبويراحمد که در اين سال‌ها آمار بالايي در خودسوزي زنان داشته و از ابتداي سال 98 تاکنون، 11 مورد خودسوزي رسمي در آن گزارش شده است. هرچند فعالان اجتماعي ديشموک، مدعي 16 مورد خودسوزي بودند. يکي از افرادي که بنا بر گفته‌اش، آمار و اطلاعات دقيقي از اين اتفاقات در اختيار داشت، مدعي شد علاوه بر اين 16 خودسوزي، در اين مدت، هشت خودکشي از طريق طناب دار يا شال و روسري، قرص و دارو رخ داده است. از مجموع اين 24 خودکشي، يکي از آنان مردي متأهل، سه دختر مجرد و باقي آمار مختص زنان است. علاوه بر اين، سه خودسوزي ناموفق نيز در اين منطقه روي داده است.
از اهواز تا ديشموک دو مسير وجود دارد؛ يکي از صيدون و يکي از دهدشت. از مسير صيدون، حدود 220 کيلومتر و از مسير دهدشت، حدود 360 کيلومتر طول راه است. در رامهرمز با راهنمايي يک افسر راهنمايي و رانندگي، مسير دهدشت را انتخاب کرديم تا به بهبهان رسيديم. ساعت شش صبح راه افتادم و اکنون ساعت 10ونيم بود. جلسه اداري ديشموک و مراسم افتتاح پايگاه اجتماعي بهزيستي ساعت 11 برگزار مي‌شد و با توجه به تأخير به‌وجود‌آمده، به جلسه و مراسم نمي‌رسيديم. براي اينکه بتوانيم در ساعت اداري خود را به ديشموک برسانيم، به جاي ميني‌بوس از سواري استفاده کرديم. هر راننده، ساعت متفاوتي براي رسيدن به ديشموک مي‌داد. از 25 دقيقه تا چهار ساعت! انگار مردم اين منطقه هيچ شناختي از زمان ندارند و نمي‌توانستند آن را تخمين بزنند؛ گويا زمان در اينجا مرده! تا دهدشت يک‌ساعته رسيديم. از دهدشت تا ديشموک، به دليل وجود نواحي کوهستاني و جاده پرپيچ‌وخم و خطرناک، سه ساعت در راه بوديم و در نهايت ساعت 13 به ديشموک رسيديم و در جلسه‌اي در ساختمان اداره آموزش و پرورش شهر ديشموک به بقيه ملحق شديم؛ جلسه‌اي که برخلاف ساير جلسات اداري و با وجود حضور فرماندار، بخشدار، امام جمعه و مسئولان استاني و منطقه‌اي آموزش‌وپرورش، بهزيستي و کميته امداد و... اصلا شکل رسمي نداشت. حتي جاي نشستن نبود و به‌سختي مي‌شد جايي در بين مسئولان و مردم پيدا کرد. دکتر مسعودي‌فريد، معاون اجتماعي سازمان بهزيستي، ساعتي قبل پايگاه اجتماعي بهزيستي را با دو کارمند افتتاح کرده بود. مسئولان، همان صحبت‌هاي هميشگي را مطرح کردند که در هر برنامه‌اي مي‌توان آنها را شنيد؛ اما بيش از همه، روي استفاده از واژه «تاب‌آوري» و آموزش «تحمل» تأکيد داشتند! حتي مديرکل بهزيستي استان با انتقاد تلويحي از رسانه‌ها، خودکشي را پديده‌اي رايج در «همه‌جا» دانست که «قرار نيست بيش‌ از اندازه به آن پرداخته شود» و رسانه‌ها، چندين خودکشي در ديشموک را «بيش‌ازحد بزرگ‌نمايي و آن را حساس کردند». حجت‌الاسلام راوند، امام جمعه ديشموک نيز با اشاره به اينکه در تمام روستاهاي اين منطقه، ترک تحصيل به چشم مي‌خورد، گفت: «از يک‌ميليارد‌و 400 ميليون تومان اعتبار پيشگيري از آسيب‌هاي اجتماعي در استان، يک ريال به ديشموک اختصاص نيافته است». راوند همچنين از برگزارنشدن کارگاه‌هاي آموزشي و پيشگيري از آسيب‌هاي اجتماعي انتقاد کرد و گفت: «از سال ۸۸ تا شش ماه گذشته، هيچ کلاس آموزشي‌اي در اين منطقه برگزار نشد و بيش از سه سال است آموزش‌وپرورش منطقه، از معاونت پرورشي محروم است».
طيبه سياوشي‌شاه‌عنايتي، عضو فراکسيون زنان مجلس شوراي اسلامي نيز که همراه ما و با تأخير به جلسه رسيد، با اشاره به اختصاص بودجه 320ميلياردي مجلس براي بيمه زنان سرپرست خانوار گفت: «از ابتداي ورود به مجلس يکي از نگراني‌هاي ما حوزه زنان و به‌ويژه زنان در معرض آسيب بود و بازديد از ديشموک نيز به همين دليل در دستور کار قرار گرفته است و بايد بررسي کرد که اين بودجه به دست استان مي‌رسد يا خير». سياوشي همچنين از نبود امکانات زيرساختي حداقلي نظير جاده در ديشموک انتقاد کرد و گفت: «طبق آماري که به ما داده شده، 53 درصد مردم اين منطقه تحت پوشش کميته امداد هستند و با درنظرگرفتن مددجويان بهزيستي، از هر چهار نفر ديشموکي، سه نفر تحت نهادهاي حمايتي قرار دارند و اين آمار به‌شدت نگران‌کننده است». پس از اتمام اين جلسه، بحث‌هايي بين مسئولان صورت گرفت. اين بحث در پي پرسش سياوشي از مسئولان درباره اختصاص زمين براي احداث خوابگاه دنبال شد؛ خوابگاهي در شهر ديشموک که دانش‌آموزان روستايي بتوانند با استفاده از آن به تحصيلات پايه ادامه دهند و مجبور نباشند به علت دوري از شهر و نبود جاده، ترک تحصيل کنند. طيبه سياوشي درباره اين خوابگاه به «شرق» گفت: «متأسفانه بحث زمين براي احداث خوابگاه در ديشموک به مشکلات عجيبي گره خورده بود. زمين‌هاي مناسبي در شهر براي احداث خوابگاه وجود دارد، اما معارض دارند. با‌اين‌حال، با صحبت‌هايي که انجام شد و با همکاري برخي از خيرين ديشموکي، يک قطعه زمين به اين منظور در اختيار آموزش‌‌و‌پرورش قرار خواهد گرفت و اميدوارم احداث اين خوابگاه هر‌چه زودتر انجام شود».
در همين مدت کم مي‌شد خلأ زيرساختي در ديشموک را احساس کرد؛ درِ سالن‌ها و اماکن ورزشي براي استفاده زنان بسته است، مکان‌هاي فرهنگي خاصي در اين شهر وجود ندارد و بنا بر گفته مردم محلي، مراکز مشاوره، سلامت روان، پايگاه‌هاي اجتماعي و... با حداقل نيرو و گاه به ‌صورت موقت و پروژه‌اي در ديشموک فعال شده و تا خودسوزي بعدي، هيچ اثري از فعاليت مستمر، مداوم و مؤثر در آنها به چشم نمي‌خورد. از طرفي، فرهنگ مردم منطقه نيز به‌شدت درگير باورهاي سنتي است. در مسير رفت، بعد از عطسه يکي از مسافران، راننده با حالتي شتاب‌زده ماشين را نگه داشت که خود مي‌توانست حادثه‌اي را در پي داشته باشد! بعد از پياده‌شدن مسافران، دو دقيقه‌اي سکوت کرديم و سپس به مسير ادامه داديم. باور به «صبرآمدن» هنگام عطسه، در حادترين وضعيت خود در مردم منطقه رخنه کرده است. اين مورد نشان‌دهنده وضعيت صُلب و ته‌نشين‌شده فرهنگي است و براي تغيير آن راه سخت و طويلي در پيش خواهد بود.
بعد از جلسه اداري، سراغ موارد خودسوزي در شهر ديشموک را گرفتيم. مردم کاملا راحت از خودسوزي صحبت مي‌کنند؛ انگار پديده‌اي رايج و طبيعي است. سر اينکه از کدام مورد بازديد کنيم، با هم بحث کردند و از خلال صحبت‌هايشان به زبان محلي، مي‌شد فهميد که تفاهمي روي انتخاب مورد ندارند؛ چون موارد دردناک بسيار است.
در نهايت به خانه‌اي بدونِ مادر رفتيم. چهار بچه قد‌‌و‌نيم‌قد در خانه بودند که تمام‌ آنها شاهد خودسوزي مادر بوده و گُرگفتن، سوختن و داد و فريادِ مادر هنگام مرگ را به چشم ديده بودند. روز اتفاق، کوچک‌ترين بچه خانه، چندين‌بار سراغ مادر مي‌رود؛ گرسنه است و برنج مي‌خواهد، اما نه غذايي در خانه هست و نه برنجي. دفعه آخر، مادر شرمسار از عدم اجابت خواسته طبيعي فرزند و از فقر مضاعف، پيت نفت را روي خود مي‌ريزد و خود را به آتش مي‌کشد! در اين خانه، نگاه حکمراني مي‌کند؛ نگاه کودک به ما، به پدرش و به مادربزرگش. تمام نگاه‌هاي آن لحظه در اين خانه، يا غرق در اشک غوطه‌ور بود يا در استيصالي بهت‌آور غرق شده بود.
بعد از اين مورد و پس از مدتي سرگرداني براي تهيه ماشين مناسب، راهي روستاهاي ديشموک شديم؛ حدود 50 کيلومتر در جاده‌هاي خاکي صعب‌العبور و پر از سنگلاخ به سمت روستاي سر‌ ‌گچ و دلي پاتاوه حرکت کرديم. هيچ‌کدام از روستاها متمرکز نبود و خانه‌ها با فاصله‌هاي حداقل يک‌کيلومتري از هم قرار داشت. در اين مسير به برخي از خانه‌ها سر زديم. چهره نيم‌سوخته يکي از دختران حدود 25‌ساله توجهم را جلب کرد. پرسيدم خودسوزي ناموفق داشته؟ که گفتند در کودکي در تنور نان افتاده و صورتش سوخته، سواد ندارد و مجرد مانده است. قبر خواهرش، نزديک خانه قرار داشت و دورش سنگ‌چين بود؛ روي قبر به خطي نه‌چندان آراسته نوشته بودند: تولد: 1 شهريور 1366، مرگ: 20 اسفند 1386! 10 روز مانده به نوروز! دختر کوچک و 12ساله اين مادر نيز به دليل نداشتن شناسنامه، بي‌سواد مانده بود. سياوشي درباره تحصيل اين کودک صحبتي با مسئولان همراه داشت که اسماعيل آذري‌نژاد، روحاني قصه‌خوان و فعال در اين منطقه، متذکر شد فقط اين دختر از تحصيل محروم نيست و 10، 15 نفرند. از آنجا که همه اين خانواده‌ها عضو کميته امداد هستند، قرار شد ايزدي، رئيس کميته امداد منطقه، اسامي اين افراد را از آذري‌نژاد بگيرد و بعد از صحبت با خانواده‌ها و مسئولان آموزش‌و‌پرورش منطقه، هرچه زودتر زمينه تحصيل آنها در سال جاري را فراهم کند.
در يکي ديگر از خانه‌ها، با مادري صحبت کرديم که فرزندش همين دو سال پيش خود را سوزانده بود. اينجا، اکثر خانواده‌ها يک مورد خودسوزي داشته‌اند. چند روز مانده به زايمان خودش را مي‌سوزاند! مادر را به بيمارستان منتقل مي‌کنند؛ اما بچه بعد از چند روز که در شکم مادر مي‌ماند و آن را بيرون نمي‌آورند، به همراه مادرش مي‌ميرد. بيشتر کساني که خودسوزي کرده‌اند، همان لحظه نمرده‌اند؛ 40 کيلومتر و سه، چهار ساعت در راه پر از پستي و بلندي بوده تا به بيمارستان رسيده‌اند و بعد فوت کرده‌اند. به همين دليل، حتي موارد فوت مادر يا فرزند هنگام زايمان نيز زياد گزارش مي‌شد.
يکي از بهانه‌هايي که باعث شده حداقل امکانات زيرساختي در اين روستاها وجود نداشته باشد، بهانه «سدسازي» است. عضو شوراي شهر ديشموک دراين‌باره گفت: «اگر سد بالياب در بالادست سرگچ ساخته شود، روستاها و خانه‌هاي پراکنده زيردست و در محوطه سد مجبور به تخليه خواهند شد و با تمرکز آنها مي‌توان خدمات بهتري براي اين خانواده‌ها ايجاد کرد». با اينکه حوضه آبگير اين سد بسيار بالاست و به نظر مي‌رسد نقطه‌اي کليدي براي احداث سد است، اما يکي از فعالان اجتماعي مي‌گويد: «اين سد ساخته نخواهد شد و فقط يک بلاتکليفي ايجاد کرده و 15 سال است به بهانه آن به روستاهاي اين منطقه خدمت‌رساني نمي‌کنند، جاده نمي‌زنند و برق نمي‌آورند».
بلاتکليفي ناشي از ساخت اين سد و در نتيجه نبود جاده و زيرساخت، بزرگ‌ترين مشکل براي ارائه امکانات و خدمات حداقلي به مردم اين منطقه است. هيچ‌کدام از روستاها مدارس ابتدايي به بعد را ندارند و همان مدارس ابتدايي نيز در کانکس است و معلم‌ها در زمستان، به‌سختي مي‌توانند به مدارس روستايي بروند. کيفيت آموزش نيز به‌شدت پايين است. دانش‌آموزان پايه چهارم ابتدايي، از خواندن روان و بدون لکنت يک خط از درس‌هاي خود عاجزند. خانه‌ها نيز فاقد کمترين امکانات از جمله برق و آب است. آب را از تهِ دره و با زحمت به خانه مي‌آورند و هيچ‌گونه وسايل بخصوصي ندارند. يکي، دو ديگِ کوچک و کتري و قوري و کمي قند و چاي، تمام دارايي مردم اين منطقه است. در يک مورد، به خانه‌اي 20 متري و تاريک برخورديم که هم‌زمان آشپزخانه، حال و پذيرايي، اتاق‌خواب و حتي طويله بود! چوب‌دستي‌هاي زيادي در داخل و بيرون خانه‌ها به چشم مي‌خورد؛ براي چراي بُزها. مردم اين منطقه فقط بز و الاغ دارند؛ بقيه حيوانات اهلي نمي‌توانند در اين کوه‌ها دوام بياورند. يکي از همراهان دستش را بين صورت من و خودش حائل کرد و در گوشم گفت: «با همين چوبي که حيوانات را مي‌زنند، زن‌ها را هم مي‌زنند».
چهره زن‌ها شکسته است؛ جايي ديگر، زني 70ساله با کوله‌اي از هيزم از راه رسيد. از او پرسيدم هميشه شما هيزم مي‌آوريد؟ گفت: «هيزم‌آوردن کار زن‌هاست؛ مردها عارشان مي‌شود هيزم جمع کنند».
چهارشنبه‌شب، با حضور سياوشي،آذري‌نژاد، جمعيت‌ها و فعالان اجتماعي جلسه‌اي برگزار شد. حضور برخي از سازمان‌هاي مردم‌نهاد و جمعيت‌ها در اين بازديد، سبب شد با فعالان اجتماعي اين بخش ارتباطي ايجاد شود که در پي آن، تا پاسي از شب، مشغول رايزني درباره نحوه ساماندهي وضعيت فرهنگي و اقتصادي اين منطقه بودند.‌در تمام مدت بازديد، نماينده مردم تهران، چند نفر از سازمان‌هاي مردم‌نهاد و برخي از مسئولان کميته امداد همراهمان بودند. با ماشين که مي‌رفتيم، بچه‌ها از کوه‌ها سرازير مي‌شدند و از دره‌ها به بالا مي‌دويدند. فکر مي‌کردند برايشان چيزي آورده‌ايم! نحوه برخورد با مردم اين منطقه و توزيع بسته‌هاي غذايي به شکلي نامحترمانه، عادتي نامناسب را بين کودکان اين مسير جا انداخته است. مدتي قبل، گزارشي در خبرگزاري‌ها منتشر شد مبني بر اينکه مردم روستايي اين منطقه، از نحوه توزيع بسته‌هاي قند، ماکاروني، تن‌ماهي و... راضي نبوده و آنها را تحويل نگرفته‌اند. مسئولان نيز کيسه‌هاي غذايي را در کنار جاده رها مي‌کنند.

فرداي اين روز، وقتي تيم پزشکي شبکه بهداشت به اين مناطق مي‌رود، روستانشينان حاضر به مداواي خود نمي‌شوند و تأکيد مي‌کنند که هيچ خدماتي را از منطقه ديشموک کهگيلويه نمي‌پذيرند. هرچند انتشار اين گزارش، حواشي و تکذيبيه‌هايي در پي داشت، اما آنچه در بازديد ما مشخص بود، وجودِ موضع مقابله در بين برخي روستاييان را تأييد مي‌کرد؛ گويا از اين بازديدها چندان دلِ خوشي ندارند و از مسئولان نااميد شده‌اند. هرچند اين باعث نمي‌شد تا از میهمان‌نوازي و احترام خود به بازديدکنندگان چشم‌پوشي کنند و حتي به نشانه احترام، دست میهمان را بوسيده و بنا به رسوم محلي، میهمان نيز بر دستِ پينه‌‌بسته ميزبان بوسه مي‌زد.از بهبهان که به سمت ديشموک مي‌آمديم، راننده مي‌گفت: «سالي يکي، دو بار خودسوزي زنان را داريم؛ معمولا با بنزين و نفت خودشان را مي‌سوزانند و اکثرا با نفت، قرص هم مي‌خورند. من هم اگر به راهي برسم که آخرين راه کُشتن خودم باشد، مجبور مي‌شوم اين کار را بکنم». از او پرسيدم حالا چرا خودسوزي؟ وقتي راه‌هاي ديگري براي خودکشي هست، چرا بايد زجرآورترين نوع آن انتخاب شود؟ گفت: «اول هدفشان اين نيست که خودکشي کنند، مي‌خواهند ترسي در دل خانواده شوهر يا خود شوهرشان به وجود بياورند. برخي نمي‌دانند خودشان را مي‌سوزانند و فکر مي‌کنند کسي هست نجاتشان بدهد؛ اما بعد مي‌بينند نه! و تمام است».
راننده به نکته دقيقي اشاره کرد. از منظر جامعه‌شناسي خودکشي، فروپاشي اجتماعي، پاشيدگي اخلاقي و بربادرفتن رؤياها زمينه اصلي خودکشي است؛ بنابراین خودسوزي، راهي است براي انتقال پيام و ابراز اعتراض! به‌ویژه که مورد خودسوزي، در کشورهاي پيشرفته کمتر به چشم مي‌خورد و در کشورهاي درحال‌توسعه آمار بالاتري دارد. به این معنا، خودسوزي‌هاي پرسروصداي اخير در جامعه ايران، حامل يک پيام خاص به جامعه است. درباره ديشموک اين پيام مي‌تواند نوعي از خشونت رواني و جسمي عليه زنان منطقه باشد، زیرا ازدواج‌های اجباري‌، خون‌بس، کودک‌همسري، ازدواج طايفه‌اي، کتک‌زدن زنان و مواردي از اين دست، بارها گزارش مي‌شود.

شرق: فرداي روزي که از ديشموک به تهران بازگشتيم، يکي از فعالان اجتماعي منطقه، تصويري از سقوط يک ماشين باري را در يکي از جاده‌هاي روستايي ارسال کرد. تقريبا هيچ‌چيز از ماشين باقي نمانده و تا انتهاي دره، تکه‌هاي آن پخش شده بود. در سفر به ديشموک، بيشتر وقت را در حال عبور از اين جاده‌ها بوديم. ديشموک شهري است که در تمام ماه‌هاي گذشته زنانش و خودسوزي آنها در ميان خبرهاي اجتماعي جا خوش کرده بودند و همين خبر باعث شد براي ديدن اين منطقه داوطلب شويم. سفري که 16 مهرماه از اهواز آغاز شد تا راهي ديشموک شويم. روستايي در استان کهگيلويه‌وبويراحمد که در اين سال‌ها آمار بالايي در خودسوزي زنان داشته و از ابتداي سال 98 تاکنون، 11 مورد خودسوزي رسمي در آن گزارش شده است. هرچند فعالان اجتماعي ديشموک، مدعي 16 مورد خودسوزي بودند. يکي از افرادي که بنا بر گفته‌اش، آمار و اطلاعات دقيقي از اين اتفاقات در اختيار داشت، مدعي شد علاوه بر اين 16 خودسوزي، در اين مدت، هشت خودکشي از طريق طناب دار يا شال و روسري، قرص و دارو رخ داده است. از مجموع اين 24 خودکشي، يکي از آنان مردي متأهل، سه دختر مجرد و باقي آمار مختص زنان است. علاوه بر اين، سه خودسوزي ناموفق نيز در اين منطقه روي داده است.
از اهواز تا ديشموک دو مسير وجود دارد؛ يکي از صيدون و يکي از دهدشت. از مسير صيدون، حدود 220 کيلومتر و از مسير دهدشت، حدود 360 کيلومتر طول راه است. در رامهرمز با راهنمايي يک افسر راهنمايي و رانندگي، مسير دهدشت را انتخاب کرديم تا به بهبهان رسيديم. ساعت شش صبح راه افتادم و اکنون ساعت 10ونيم بود. جلسه اداري ديشموک و مراسم افتتاح پايگاه اجتماعي بهزيستي ساعت 11 برگزار مي‌شد و با توجه به تأخير به‌وجود‌آمده، به جلسه و مراسم نمي‌رسيديم. براي اينکه بتوانيم در ساعت اداري خود را به ديشموک برسانيم، به جاي ميني‌بوس از سواري استفاده کرديم. هر راننده، ساعت متفاوتي براي رسيدن به ديشموک مي‌داد. از 25 دقيقه تا چهار ساعت! انگار مردم اين منطقه هيچ شناختي از زمان ندارند و نمي‌توانستند آن را تخمين بزنند؛ گويا زمان در اينجا مرده! تا دهدشت يک‌ساعته رسيديم. از دهدشت تا ديشموک، به دليل وجود نواحي کوهستاني و جاده پرپيچ‌وخم و خطرناک، سه ساعت در راه بوديم و در نهايت ساعت 13 به ديشموک رسيديم و در جلسه‌اي در ساختمان اداره آموزش و پرورش شهر ديشموک به بقيه ملحق شديم؛ جلسه‌اي که برخلاف ساير جلسات اداري و با وجود حضور فرماندار، بخشدار، امام جمعه و مسئولان استاني و منطقه‌اي آموزش‌وپرورش، بهزيستي و کميته امداد و... اصلا شکل رسمي نداشت. حتي جاي نشستن نبود و به‌سختي مي‌شد جايي در بين مسئولان و مردم پيدا کرد. دکتر مسعودي‌فريد، معاون اجتماعي سازمان بهزيستي، ساعتي قبل پايگاه اجتماعي بهزيستي را با دو کارمند افتتاح کرده بود. مسئولان، همان صحبت‌هاي هميشگي را مطرح کردند که در هر برنامه‌اي مي‌توان آنها را شنيد؛ اما بيش از همه، روي استفاده از واژه «تاب‌آوري» و آموزش «تحمل» تأکيد داشتند! حتي مديرکل بهزيستي استان با انتقاد تلويحي از رسانه‌ها، خودکشي را پديده‌اي رايج در «همه‌جا» دانست که «قرار نيست بيش‌ از اندازه به آن پرداخته شود» و رسانه‌ها، چندين خودکشي در ديشموک را «بيش‌ازحد بزرگ‌نمايي و آن را حساس کردند». حجت‌الاسلام راوند، امام جمعه ديشموک نيز با اشاره به اينکه در تمام روستاهاي اين منطقه، ترک تحصيل به چشم مي‌خورد، گفت: «از يک‌ميليارد‌و 400 ميليون تومان اعتبار پيشگيري از آسيب‌هاي اجتماعي در استان، يک ريال به ديشموک اختصاص نيافته است». راوند همچنين از برگزارنشدن کارگاه‌هاي آموزشي و پيشگيري از آسيب‌هاي اجتماعي انتقاد کرد و گفت: «از سال ۸۸ تا شش ماه گذشته، هيچ کلاس آموزشي‌اي در اين منطقه برگزار نشد و بيش از سه سال است آموزش‌وپرورش منطقه، از معاونت پرورشي محروم است».
طيبه سياوشي‌شاه‌عنايتي، عضو فراکسيون زنان مجلس شوراي اسلامي نيز که همراه ما و با تأخير به جلسه رسيد، با اشاره به اختصاص بودجه 320ميلياردي مجلس براي بيمه زنان سرپرست خانوار گفت: «از ابتداي ورود به مجلس يکي از نگراني‌هاي ما حوزه زنان و به‌ويژه زنان در معرض آسيب بود و بازديد از ديشموک نيز به همين دليل در دستور کار قرار گرفته است و بايد بررسي کرد که اين بودجه به دست استان مي‌رسد يا خير». سياوشي همچنين از نبود امکانات زيرساختي حداقلي نظير جاده در ديشموک انتقاد کرد و گفت: «طبق آماري که به ما داده شده، 53 درصد مردم اين منطقه تحت پوشش کميته امداد هستند و با درنظرگرفتن مددجويان بهزيستي، از هر چهار نفر ديشموکي، سه نفر تحت نهادهاي حمايتي قرار دارند و اين آمار به‌شدت نگران‌کننده است». پس از اتمام اين جلسه، بحث‌هايي بين مسئولان صورت گرفت. اين بحث در پي پرسش سياوشي از مسئولان درباره اختصاص زمين براي احداث خوابگاه دنبال شد؛ خوابگاهي در شهر ديشموک که دانش‌آموزان روستايي بتوانند با استفاده از آن به تحصيلات پايه ادامه دهند و مجبور نباشند به علت دوري از شهر و نبود جاده، ترک تحصيل کنند. طيبه سياوشي درباره اين خوابگاه به «شرق» گفت: «متأسفانه بحث زمين براي احداث خوابگاه در ديشموک به مشکلات عجيبي گره خورده بود. زمين‌هاي مناسبي در شهر براي احداث خوابگاه وجود دارد، اما معارض دارند. با‌اين‌حال، با صحبت‌هايي که انجام شد و با همکاري برخي از خيرين ديشموکي، يک قطعه زمين به اين منظور در اختيار آموزش‌‌و‌پرورش قرار خواهد گرفت و اميدوارم احداث اين خوابگاه هر‌چه زودتر انجام شود».
در همين مدت کم مي‌شد خلأ زيرساختي در ديشموک را احساس کرد؛ درِ سالن‌ها و اماکن ورزشي براي استفاده زنان بسته است، مکان‌هاي فرهنگي خاصي در اين شهر وجود ندارد و بنا بر گفته مردم محلي، مراکز مشاوره، سلامت روان، پايگاه‌هاي اجتماعي و... با حداقل نيرو و گاه به ‌صورت موقت و پروژه‌اي در ديشموک فعال شده و تا خودسوزي بعدي، هيچ اثري از فعاليت مستمر، مداوم و مؤثر در آنها به چشم نمي‌خورد. از طرفي، فرهنگ مردم منطقه نيز به‌شدت درگير باورهاي سنتي است. در مسير رفت، بعد از عطسه يکي از مسافران، راننده با حالتي شتاب‌زده ماشين را نگه داشت که خود مي‌توانست حادثه‌اي را در پي داشته باشد! بعد از پياده‌شدن مسافران، دو دقيقه‌اي سکوت کرديم و سپس به مسير ادامه داديم. باور به «صبرآمدن» هنگام عطسه، در حادترين وضعيت خود در مردم منطقه رخنه کرده است. اين مورد نشان‌دهنده وضعيت صُلب و ته‌نشين‌شده فرهنگي است و براي تغيير آن راه سخت و طويلي در پيش خواهد بود.
بعد از جلسه اداري، سراغ موارد خودسوزي در شهر ديشموک را گرفتيم. مردم کاملا راحت از خودسوزي صحبت مي‌کنند؛ انگار پديده‌اي رايج و طبيعي است. سر اينکه از کدام مورد بازديد کنيم، با هم بحث کردند و از خلال صحبت‌هايشان به زبان محلي، مي‌شد فهميد که تفاهمي روي انتخاب مورد ندارند؛ چون موارد دردناک بسيار است.
در نهايت به خانه‌اي بدونِ مادر رفتيم. چهار بچه قد‌‌و‌نيم‌قد در خانه بودند که تمام‌ آنها شاهد خودسوزي مادر بوده و گُرگفتن، سوختن و داد و فريادِ مادر هنگام مرگ را به چشم ديده بودند. روز اتفاق، کوچک‌ترين بچه خانه، چندين‌بار سراغ مادر مي‌رود؛ گرسنه است و برنج مي‌خواهد، اما نه غذايي در خانه هست و نه برنجي. دفعه آخر، مادر شرمسار از عدم اجابت خواسته طبيعي فرزند و از فقر مضاعف، پيت نفت را روي خود مي‌ريزد و خود را به آتش مي‌کشد! در اين خانه، نگاه حکمراني مي‌کند؛ نگاه کودک به ما، به پدرش و به مادربزرگش. تمام نگاه‌هاي آن لحظه در اين خانه، يا غرق در اشک غوطه‌ور بود يا در استيصالي بهت‌آور غرق شده بود.
بعد از اين مورد و پس از مدتي سرگرداني براي تهيه ماشين مناسب، راهي روستاهاي ديشموک شديم؛ حدود 50 کيلومتر در جاده‌هاي خاکي صعب‌العبور و پر از سنگلاخ به سمت روستاي سر‌ ‌گچ و دلي پاتاوه حرکت کرديم. هيچ‌کدام از روستاها متمرکز نبود و خانه‌ها با فاصله‌هاي حداقل يک‌کيلومتري از هم قرار داشت. در اين مسير به برخي از خانه‌ها سر زديم. چهره نيم‌سوخته يکي از دختران حدود 25‌ساله توجهم را جلب کرد. پرسيدم خودسوزي ناموفق داشته؟ که گفتند در کودکي در تنور نان افتاده و صورتش سوخته، سواد ندارد و مجرد مانده است. قبر خواهرش، نزديک خانه قرار داشت و دورش سنگ‌چين بود؛ روي قبر به خطي نه‌چندان آراسته نوشته بودند: تولد: 1 شهريور 1366، مرگ: 20 اسفند 1386! 10 روز مانده به نوروز! دختر کوچک و 12ساله اين مادر نيز به دليل نداشتن شناسنامه، بي‌سواد مانده بود. سياوشي درباره تحصيل اين کودک صحبتي با مسئولان همراه داشت که اسماعيل آذري‌نژاد، روحاني قصه‌خوان و فعال در اين منطقه، متذکر شد فقط اين دختر از تحصيل محروم نيست و 10، 15 نفرند. از آنجا که همه اين خانواده‌ها عضو کميته امداد هستند، قرار شد ايزدي، رئيس کميته امداد منطقه، اسامي اين افراد را از آذري‌نژاد بگيرد و بعد از صحبت با خانواده‌ها و مسئولان آموزش‌و‌پرورش منطقه، هرچه زودتر زمينه تحصيل آنها در سال جاري را فراهم کند.
در يکي ديگر از خانه‌ها، با مادري صحبت کرديم که فرزندش همين دو سال پيش خود را سوزانده بود. اينجا، اکثر خانواده‌ها يک مورد خودسوزي داشته‌اند. چند روز مانده به زايمان خودش را مي‌سوزاند! مادر را به بيمارستان منتقل مي‌کنند؛ اما بچه بعد از چند روز که در شکم مادر مي‌ماند و آن را بيرون نمي‌آورند، به همراه مادرش مي‌ميرد. بيشتر کساني که خودسوزي کرده‌اند، همان لحظه نمرده‌اند؛ 40 کيلومتر و سه، چهار ساعت در راه پر از پستي و بلندي بوده تا به بيمارستان رسيده‌اند و بعد فوت کرده‌اند. به همين دليل، حتي موارد فوت مادر يا فرزند هنگام زايمان نيز زياد گزارش مي‌شد.
يکي از بهانه‌هايي که باعث شده حداقل امکانات زيرساختي در اين روستاها وجود نداشته باشد، بهانه «سدسازي» است. عضو شوراي شهر ديشموک دراين‌باره گفت: «اگر سد بالياب در بالادست سرگچ ساخته شود، روستاها و خانه‌هاي پراکنده زيردست و در محوطه سد مجبور به تخليه خواهند شد و با تمرکز آنها مي‌توان خدمات بهتري براي اين خانواده‌ها ايجاد کرد». با اينکه حوضه آبگير اين سد بسيار بالاست و به نظر مي‌رسد نقطه‌اي کليدي براي احداث سد است، اما يکي از فعالان اجتماعي مي‌گويد: «اين سد ساخته نخواهد شد و فقط يک بلاتکليفي ايجاد کرده و 15 سال است به بهانه آن به روستاهاي اين منطقه خدمت‌رساني نمي‌کنند، جاده نمي‌زنند و برق نمي‌آورند».
بلاتکليفي ناشي از ساخت اين سد و در نتيجه نبود جاده و زيرساخت، بزرگ‌ترين مشکل براي ارائه امکانات و خدمات حداقلي به مردم اين منطقه است. هيچ‌کدام از روستاها مدارس ابتدايي به بعد را ندارند و همان مدارس ابتدايي نيز در کانکس است و معلم‌ها در زمستان، به‌سختي مي‌توانند به مدارس روستايي بروند. کيفيت آموزش نيز به‌شدت پايين است. دانش‌آموزان پايه چهارم ابتدايي، از خواندن روان و بدون لکنت يک خط از درس‌هاي خود عاجزند. خانه‌ها نيز فاقد کمترين امکانات از جمله برق و آب است. آب را از تهِ دره و با زحمت به خانه مي‌آورند و هيچ‌گونه وسايل بخصوصي ندارند. يکي، دو ديگِ کوچک و کتري و قوري و کمي قند و چاي، تمام دارايي مردم اين منطقه است. در يک مورد، به خانه‌اي 20 متري و تاريک برخورديم که هم‌زمان آشپزخانه، حال و پذيرايي، اتاق‌خواب و حتي طويله بود! چوب‌دستي‌هاي زيادي در داخل و بيرون خانه‌ها به چشم مي‌خورد؛ براي چراي بُزها. مردم اين منطقه فقط بز و الاغ دارند؛ بقيه حيوانات اهلي نمي‌توانند در اين کوه‌ها دوام بياورند. يکي از همراهان دستش را بين صورت من و خودش حائل کرد و در گوشم گفت: «با همين چوبي که حيوانات را مي‌زنند، زن‌ها را هم مي‌زنند».
چهره زن‌ها شکسته است؛ جايي ديگر، زني 70ساله با کوله‌اي از هيزم از راه رسيد. از او پرسيدم هميشه شما هيزم مي‌آوريد؟ گفت: «هيزم‌آوردن کار زن‌هاست؛ مردها عارشان مي‌شود هيزم جمع کنند».
چهارشنبه‌شب، با حضور سياوشي،آذري‌نژاد، جمعيت‌ها و فعالان اجتماعي جلسه‌اي برگزار شد. حضور برخي از سازمان‌هاي مردم‌نهاد و جمعيت‌ها در اين بازديد، سبب شد با فعالان اجتماعي اين بخش ارتباطي ايجاد شود که در پي آن، تا پاسي از شب، مشغول رايزني درباره نحوه ساماندهي وضعيت فرهنگي و اقتصادي اين منطقه بودند.‌در تمام مدت بازديد، نماينده مردم تهران، چند نفر از سازمان‌هاي مردم‌نهاد و برخي از مسئولان کميته امداد همراهمان بودند. با ماشين که مي‌رفتيم، بچه‌ها از کوه‌ها سرازير مي‌شدند و از دره‌ها به بالا مي‌دويدند. فکر مي‌کردند برايشان چيزي آورده‌ايم! نحوه برخورد با مردم اين منطقه و توزيع بسته‌هاي غذايي به شکلي نامحترمانه، عادتي نامناسب را بين کودکان اين مسير جا انداخته است. مدتي قبل، گزارشي در خبرگزاري‌ها منتشر شد مبني بر اينکه مردم روستايي اين منطقه، از نحوه توزيع بسته‌هاي قند، ماکاروني، تن‌ماهي و... راضي نبوده و آنها را تحويل نگرفته‌اند. مسئولان نيز کيسه‌هاي غذايي را در کنار جاده رها مي‌کنند.

فرداي اين روز، وقتي تيم پزشکي شبکه بهداشت به اين مناطق مي‌رود، روستانشينان حاضر به مداواي خود نمي‌شوند و تأکيد مي‌کنند که هيچ خدماتي را از منطقه ديشموک کهگيلويه نمي‌پذيرند. هرچند انتشار اين گزارش، حواشي و تکذيبيه‌هايي در پي داشت، اما آنچه در بازديد ما مشخص بود، وجودِ موضع مقابله در بين برخي روستاييان را تأييد مي‌کرد؛ گويا از اين بازديدها چندان دلِ خوشي ندارند و از مسئولان نااميد شده‌اند. هرچند اين باعث نمي‌شد تا از میهمان‌نوازي و احترام خود به بازديدکنندگان چشم‌پوشي کنند و حتي به نشانه احترام، دست میهمان را بوسيده و بنا به رسوم محلي، میهمان نيز بر دستِ پينه‌‌بسته ميزبان بوسه مي‌زد.از بهبهان که به سمت ديشموک مي‌آمديم، راننده مي‌گفت: «سالي يکي، دو بار خودسوزي زنان را داريم؛ معمولا با بنزين و نفت خودشان را مي‌سوزانند و اکثرا با نفت، قرص هم مي‌خورند. من هم اگر به راهي برسم که آخرين راه کُشتن خودم باشد، مجبور مي‌شوم اين کار را بکنم». از او پرسيدم حالا چرا خودسوزي؟ وقتي راه‌هاي ديگري براي خودکشي هست، چرا بايد زجرآورترين نوع آن انتخاب شود؟ گفت: «اول هدفشان اين نيست که خودکشي کنند، مي‌خواهند ترسي در دل خانواده شوهر يا خود شوهرشان به وجود بياورند. برخي نمي‌دانند خودشان را مي‌سوزانند و فکر مي‌کنند کسي هست نجاتشان بدهد؛ اما بعد مي‌بينند نه! و تمام است».
راننده به نکته دقيقي اشاره کرد. از منظر جامعه‌شناسي خودکشي، فروپاشي اجتماعي، پاشيدگي اخلاقي و بربادرفتن رؤياها زمينه اصلي خودکشي است؛ بنابراین خودسوزي، راهي است براي انتقال پيام و ابراز اعتراض! به‌ویژه که مورد خودسوزي، در کشورهاي پيشرفته کمتر به چشم مي‌خورد و در کشورهاي درحال‌توسعه آمار بالاتري دارد. به این معنا، خودسوزي‌هاي پرسروصداي اخير در جامعه ايران، حامل يک پيام خاص به جامعه است. درباره ديشموک اين پيام مي‌تواند نوعي از خشونت رواني و جسمي عليه زنان منطقه باشد، زیرا ازدواج‌های اجباري‌، خون‌بس، کودک‌همسري، ازدواج طايفه‌اي، کتک‌زدن زنان و مواردي از اين دست، بارها گزارش مي‌شود.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها