نقد «پشت ديوار عمارت» به نويسندگي و کارگردانی حميد ابراهيمي
تقابل خير و شر
وحيد عمراني . عضو کانون ملي منتقدان تئاتر ايران
حميد ابراهيمي براي اثر جديد خود يک ظرف زماني تاريخي در نظر ميگيرد که مربوط به دوران پهلوي اول است. مکان نيز منزل اعتمادالدوله است که از افراد شاخص و شناختهشده شهر به شمار ميرود. ابراهيمي داستان نمايش خود را براساس درگيري و کشمکشهاي نيروهاي متضاد شکل داده و به پيش ميبرد تا نهايتا به نقطه اوج برساند. اعتمادالدوله فردي غيرمذهبي است و همسر او زني مذهبي بوده است. حال هرکدام ميراث فکري خود را به يکي از دخترانشان به ارث دادهاند. يکي از دخترها به نام زينب مانند مادرش مذهبي بار آمده و به دنبال برگزارکردن مراسم تعزيه است؛ درحاليکه ديگري به نام عشرت مانند پدرش با مذهب ميانهاي ندارد. تضاد اين دو دختر جهان کلي اين نمايش را ترسيم ميکند و نيروهاي مخالف آنها در برابر يکديگر صفآرايي ميکنند.
همانگونه که اين دو نيروي متضاد از سطحي تقريبا برابر در قدرت و اختيار برخوردارند، طراحي صحنه نيز براساساین انجام گرفته و شيوه تئاترهاي کلاسيک را لحاظ کرده است؛ بهاینگونه که بين هر دو سمت صحنه تقارن و همسنگي وجود دارد. هيچکدام از طرفين صحنه از سمت ديگر از لحاظ حجم دکور، آکسسوار و حضور بازيگران سنگينتر نيست و برابر طراحي شدهاند. يک سکو در هر طرف، يک ستون در هر طرف و نشيمنگاههاي متساوي در هر سو ازجمله اين موارد به شمار ميروند. طراحي اين توازن و تقارن حتي در ترکيببندي بازيگرها و چينش آنها بر صحنه نيز علاوه بر طراحي صحنه به چشم ميخورد و کارگردان و گروه طراحش در اين زمينه به راه طراحيهاي سنتي و کلاسيک رفتهاند؛ چيزي که در تئاترهاي مدرن ديگر کمتر شاهد آن هستيم يا اگر باشد، به اين تأکيد و دقت وجود ندارد.
دوره دقيق زماني مربوط به سال 1312 است که تعزيهها را تعطيل کرده و اجراي اين آيين مذهبي ممنوع اعلام شده بوده است. در آن ايام برخي از مذهبيون تلاش داشتهاند که در ايام محرم در خفا هم که شده، تعزيهخوانيها را برگزار کنند تا از فيوضات آن محروم نشوند. دستمايه قصه اين نمايش را تاکنون در چند نمايش بهويژه آثار صحنهاي مذهبي و حتي برخي از سريالهاي تلويزيوني مانند شب دهم به کارگرداني حسن فتحي شاهد بودهايم و مضمون آن تازگي ندارد. بايد گفت که در اين قبيل آثار مذهبي، آييني و تاريخي ما نياز به ايجاد يک وسعت ديد داريم تا بتوانيم از وادي برخي تکرارها عبور کنيم و به مفاهيم و مکاشفات جديدي دسترسي پيدا کنيم. آثار مذهبي و تاريخي حتي نمايشهايي که در اين زمينهها به صورت سفارشي توليد ميشوند، بهشدت نيازمند يک جريانسازي جدید هستند تا بتوانند به سمت خروج از آثار تکساحتي و توليد آثار چندساحتي به پيش بروند. نگاههايي از قبيل اينکه هر فردي که مذهبي است و نامي مذهبي (نظير زينب در اين نمايش) دارد؛ پس حتما انسان خوب و پاکي است و هر کسي كه نامي غيرمذهبي (نظير عشرت در اين نمايش) دارد، حتما فردي شر و مضرّ به حال اجتماع است و حتي
ممکن است مبادرت به قتل کند؛ چنانکه ميبينيم عشرت در اين نمايش پدر خويش را ميکشد، مدتهاست که در جوامع صاحبهنر و متمدن جهاني منقضي شده و اينگونه نظريهها در جهان اول پس از رنسانس کاربرد روايي خود را از دست دادهاند. چنانکه در جامعه امروز خودمان هم ميبينيم که برخي افرادي که مدام از ارزشها دم ميزنند و نام مذهبي نيز دارند، ميلياردها تومان از حق مردم خود را ميدزدند و ناپديد ميشوند و چه بسا کساني با نامهاي غيرمذهبي را ميتوانيم هر روز در خانههاي سالمندان، بهزيستي و يتيمخانهها در حال خدمت به مردم و تقسيم عشق و صلح و انسانيت بيابيم. اين معيارها که نام یا هويت افراد را تعيين ميکند، امروزه ديگر تاريخ مصرف ندارد؛ درحاليکه آن را همچنان در جهان ايدئولوژيک متن اين نمايش زنده مييابيم. تزريق افکار نو، وسعت ديد و جهانبينيهاي گستردهتر حتي در کالبد تئاترهاي مذهبي و آييني ميتواند به منظور تحکيم و ادامه حيات آنها بسيار مفيد و ضروري باشد و بايد هم که چنين باشد؛ وگرنه ديري نميپايد که اين گونههاي نمايشي همانند همان افکار قديمي از بين رفته و از اذهان مردم محو خواهند شد.
ازآنجاييکه با نمايشي ايراني طرف هستيم که نويسنده و کارگردان سعي کرده تا براي تنوع و ايجاد گستردگي در کار برخي از انواع و گونههاي نمايشهاي سنتي ايراني نظير خيمهشببازي را نيز وارد اثر کند؛ چنانکه در اول نمايش شاهد يک خيمهشببازي با حضور کاراکتر پدر هستيم که با عروسکها انجام ميشود، با اينکه اين اتفاق در ذات خود ايرادي ندارد؛ اما چفت و بست و ملاطي که بايد آن را به پيکره اين نمايش بپيوندد و به صورت جزئي از اين اثر دربياورد، در کار به چشم نميخورد. گويي آن را به اجرا بستهاند و جزئي جداگانه است که به ابتداي کار وصل شده است. ربط صحنه اول به دیگر صحنهها نامعلوم است و نميتوان آن را با بقيه نمايش در يک تنه واحد ديد.
اکثر بازيها در حد متوسطي هستند؛ اما در عملکرد برخي از بازيگران مانند جليل فرجاد، زري اماد و شيوا خسرومهر ميتوان رعايت ريزهکاريهاي بيشتري را در مبحث بازيگري ديد که قدري سطح آنها را از دیگر بازيها متمايز ميکند. يک ضعف عمده در عملکرد گروه فرم و بازيگران فرعي و فضاساز وجود دارد و اين نقيصه مربوط ميشود به بازي در سکوتهايي که تصنعي و ناشيانه صورت ميگيرد. اين دسته از بازيگران هنوز نتوانستهاند در فضاي اين نمايش مستحيل شوند و گاه براي واکنش نشاندادن به اتفاقاتي که بر صحنه ميافتد، جا ميمانند. در دیگر مواقع نيز واکنشهايي مصنوعي و مبتديانه را از آنها شاهد هستيم که به جان نمايش نمينشيند. اگر اين عوامل از پايه بازيگر نيستند يا آموزش نديدهاند، لازم بود تا کارگردان وقت بيشتري را براي آموزش و توجيه آنان صرف کند تا حضور آنها در کنار بازيگران باتجربهتر اينگونه نامناسب جلوه نکند. بازي در سکوت اصلا کار آساني نيست و حتي براي بازيگران کارکشته نيز نوعي چالش به شمار ميآيد تا چه رسد به کساني که در آغاز راه قرار دارند.
اما لازم است تا به حرکتي بسيار زيبا و ستودني اشاره کرد که کارگردان و عوامل اين نمايش انجام دادهاند و آن اقدام براي آزادي يک زنداني با جرم قتل غيرعمد و نجات او از قصاص است که به صورت همت عالي در سه روز و با دعوت از خيرين به انجام رسيد. بسيار پسنديده است تا تئاتر بتواند علاوه بر آگاهکردن اذهان و افکار مخاطبان، به مشکلات مادي و گرفتاريهاي فيزيکي زندگي مردم نيز بپردازد و اين خود ميتواند در جذب مردم به هنر فاخر تئاتر و وفاداري به آن عاملي مؤثر به شمار رفته و مانند يک سرمايهگذاري بلندمدت معنوي و مادي شمرده شود که نتايج آن در بلندمدت به تجلي خواهد رسيد.
بازيگران: جليل فرجاد، جمشيد صفري، پژمان کاشفي، نسرين مسلمينيا، شيوا خسرومهر، زري اِماد، پانتهآ کيقبادي، حامد آقايي، فرزاد صبوري، عليرضا درويشنژاد، اهورا ابراهيمي، علي حيدري، ماندانا عصري، محمدرضا موهبتي، ماريه ماشاالهي، آرمين افتخارزاده.
مکان اجرا: تهران، تماشاخانه سرو.
حميد ابراهيمي براي اثر جديد خود يک ظرف زماني تاريخي در نظر ميگيرد که مربوط به دوران پهلوي اول است. مکان نيز منزل اعتمادالدوله است که از افراد شاخص و شناختهشده شهر به شمار ميرود. ابراهيمي داستان نمايش خود را براساس درگيري و کشمکشهاي نيروهاي متضاد شکل داده و به پيش ميبرد تا نهايتا به نقطه اوج برساند. اعتمادالدوله فردي غيرمذهبي است و همسر او زني مذهبي بوده است. حال هرکدام ميراث فکري خود را به يکي از دخترانشان به ارث دادهاند. يکي از دخترها به نام زينب مانند مادرش مذهبي بار آمده و به دنبال برگزارکردن مراسم تعزيه است؛ درحاليکه ديگري به نام عشرت مانند پدرش با مذهب ميانهاي ندارد. تضاد اين دو دختر جهان کلي اين نمايش را ترسيم ميکند و نيروهاي مخالف آنها در برابر يکديگر صفآرايي ميکنند.
همانگونه که اين دو نيروي متضاد از سطحي تقريبا برابر در قدرت و اختيار برخوردارند، طراحي صحنه نيز براساساین انجام گرفته و شيوه تئاترهاي کلاسيک را لحاظ کرده است؛ بهاینگونه که بين هر دو سمت صحنه تقارن و همسنگي وجود دارد. هيچکدام از طرفين صحنه از سمت ديگر از لحاظ حجم دکور، آکسسوار و حضور بازيگران سنگينتر نيست و برابر طراحي شدهاند. يک سکو در هر طرف، يک ستون در هر طرف و نشيمنگاههاي متساوي در هر سو ازجمله اين موارد به شمار ميروند. طراحي اين توازن و تقارن حتي در ترکيببندي بازيگرها و چينش آنها بر صحنه نيز علاوه بر طراحي صحنه به چشم ميخورد و کارگردان و گروه طراحش در اين زمينه به راه طراحيهاي سنتي و کلاسيک رفتهاند؛ چيزي که در تئاترهاي مدرن ديگر کمتر شاهد آن هستيم يا اگر باشد، به اين تأکيد و دقت وجود ندارد.
دوره دقيق زماني مربوط به سال 1312 است که تعزيهها را تعطيل کرده و اجراي اين آيين مذهبي ممنوع اعلام شده بوده است. در آن ايام برخي از مذهبيون تلاش داشتهاند که در ايام محرم در خفا هم که شده، تعزيهخوانيها را برگزار کنند تا از فيوضات آن محروم نشوند. دستمايه قصه اين نمايش را تاکنون در چند نمايش بهويژه آثار صحنهاي مذهبي و حتي برخي از سريالهاي تلويزيوني مانند شب دهم به کارگرداني حسن فتحي شاهد بودهايم و مضمون آن تازگي ندارد. بايد گفت که در اين قبيل آثار مذهبي، آييني و تاريخي ما نياز به ايجاد يک وسعت ديد داريم تا بتوانيم از وادي برخي تکرارها عبور کنيم و به مفاهيم و مکاشفات جديدي دسترسي پيدا کنيم. آثار مذهبي و تاريخي حتي نمايشهايي که در اين زمينهها به صورت سفارشي توليد ميشوند، بهشدت نيازمند يک جريانسازي جدید هستند تا بتوانند به سمت خروج از آثار تکساحتي و توليد آثار چندساحتي به پيش بروند. نگاههايي از قبيل اينکه هر فردي که مذهبي است و نامي مذهبي (نظير زينب در اين نمايش) دارد؛ پس حتما انسان خوب و پاکي است و هر کسي كه نامي غيرمذهبي (نظير عشرت در اين نمايش) دارد، حتما فردي شر و مضرّ به حال اجتماع است و حتي
ممکن است مبادرت به قتل کند؛ چنانکه ميبينيم عشرت در اين نمايش پدر خويش را ميکشد، مدتهاست که در جوامع صاحبهنر و متمدن جهاني منقضي شده و اينگونه نظريهها در جهان اول پس از رنسانس کاربرد روايي خود را از دست دادهاند. چنانکه در جامعه امروز خودمان هم ميبينيم که برخي افرادي که مدام از ارزشها دم ميزنند و نام مذهبي نيز دارند، ميلياردها تومان از حق مردم خود را ميدزدند و ناپديد ميشوند و چه بسا کساني با نامهاي غيرمذهبي را ميتوانيم هر روز در خانههاي سالمندان، بهزيستي و يتيمخانهها در حال خدمت به مردم و تقسيم عشق و صلح و انسانيت بيابيم. اين معيارها که نام یا هويت افراد را تعيين ميکند، امروزه ديگر تاريخ مصرف ندارد؛ درحاليکه آن را همچنان در جهان ايدئولوژيک متن اين نمايش زنده مييابيم. تزريق افکار نو، وسعت ديد و جهانبينيهاي گستردهتر حتي در کالبد تئاترهاي مذهبي و آييني ميتواند به منظور تحکيم و ادامه حيات آنها بسيار مفيد و ضروري باشد و بايد هم که چنين باشد؛ وگرنه ديري نميپايد که اين گونههاي نمايشي همانند همان افکار قديمي از بين رفته و از اذهان مردم محو خواهند شد.
ازآنجاييکه با نمايشي ايراني طرف هستيم که نويسنده و کارگردان سعي کرده تا براي تنوع و ايجاد گستردگي در کار برخي از انواع و گونههاي نمايشهاي سنتي ايراني نظير خيمهشببازي را نيز وارد اثر کند؛ چنانکه در اول نمايش شاهد يک خيمهشببازي با حضور کاراکتر پدر هستيم که با عروسکها انجام ميشود، با اينکه اين اتفاق در ذات خود ايرادي ندارد؛ اما چفت و بست و ملاطي که بايد آن را به پيکره اين نمايش بپيوندد و به صورت جزئي از اين اثر دربياورد، در کار به چشم نميخورد. گويي آن را به اجرا بستهاند و جزئي جداگانه است که به ابتداي کار وصل شده است. ربط صحنه اول به دیگر صحنهها نامعلوم است و نميتوان آن را با بقيه نمايش در يک تنه واحد ديد.
اکثر بازيها در حد متوسطي هستند؛ اما در عملکرد برخي از بازيگران مانند جليل فرجاد، زري اماد و شيوا خسرومهر ميتوان رعايت ريزهکاريهاي بيشتري را در مبحث بازيگري ديد که قدري سطح آنها را از دیگر بازيها متمايز ميکند. يک ضعف عمده در عملکرد گروه فرم و بازيگران فرعي و فضاساز وجود دارد و اين نقيصه مربوط ميشود به بازي در سکوتهايي که تصنعي و ناشيانه صورت ميگيرد. اين دسته از بازيگران هنوز نتوانستهاند در فضاي اين نمايش مستحيل شوند و گاه براي واکنش نشاندادن به اتفاقاتي که بر صحنه ميافتد، جا ميمانند. در دیگر مواقع نيز واکنشهايي مصنوعي و مبتديانه را از آنها شاهد هستيم که به جان نمايش نمينشيند. اگر اين عوامل از پايه بازيگر نيستند يا آموزش نديدهاند، لازم بود تا کارگردان وقت بيشتري را براي آموزش و توجيه آنان صرف کند تا حضور آنها در کنار بازيگران باتجربهتر اينگونه نامناسب جلوه نکند. بازي در سکوت اصلا کار آساني نيست و حتي براي بازيگران کارکشته نيز نوعي چالش به شمار ميآيد تا چه رسد به کساني که در آغاز راه قرار دارند.
اما لازم است تا به حرکتي بسيار زيبا و ستودني اشاره کرد که کارگردان و عوامل اين نمايش انجام دادهاند و آن اقدام براي آزادي يک زنداني با جرم قتل غيرعمد و نجات او از قصاص است که به صورت همت عالي در سه روز و با دعوت از خيرين به انجام رسيد. بسيار پسنديده است تا تئاتر بتواند علاوه بر آگاهکردن اذهان و افکار مخاطبان، به مشکلات مادي و گرفتاريهاي فيزيکي زندگي مردم نيز بپردازد و اين خود ميتواند در جذب مردم به هنر فاخر تئاتر و وفاداري به آن عاملي مؤثر به شمار رفته و مانند يک سرمايهگذاري بلندمدت معنوي و مادي شمرده شود که نتايج آن در بلندمدت به تجلي خواهد رسيد.
بازيگران: جليل فرجاد، جمشيد صفري، پژمان کاشفي، نسرين مسلمينيا، شيوا خسرومهر، زري اِماد، پانتهآ کيقبادي، حامد آقايي، فرزاد صبوري، عليرضا درويشنژاد، اهورا ابراهيمي، علي حيدري، ماندانا عصري، محمدرضا موهبتي، ماريه ماشاالهي، آرمين افتخارزاده.
مکان اجرا: تهران، تماشاخانه سرو.