|

ارزيابي مخدوش انتقال آب خزر به کوير

حسين آخاني* : اين روزها بحث تأييد شبهه‌برانگيز رئيس سازمان حفاظت محيط زيست بر پروژه انتقال آب خزر به استان سمنان بسيار داغ است. شايد بتوان گفت هيچ پروژه ملي را در ايران نمي‌توان يافت که تا اين حد با واکنش جدي جامعه مدني از متخصصان گرفته تا رسانه‌ها و حتي مديران دولتي و نمايندگان مجلس مواجه نشده باشد. درست بر خلاف ادعاهاي بعضي از مسئولان، اين مخالفت‌ها به هيچ عنوان سياسي نيست، چون بدنه محيط‌زيستي جامعه از حاميان جدي رئيس‌جمهور در انتخابات بوده است. اين واکنش‌ها نشان از بلوغ جامعه مدني کشور دارد که حاضر نيست منافع ملي را با منافع سياسي، جناحي و قومي و قبيله‌اي قاطي کند. نگاهي به واکنش رسانه‌ها نشان مي‌دهد هم رسانه‌هاي حامي دولت و هم منتقدان و هم صداوسيما به‌طور بي‌سابقه‌اي از خطرات اين پروژه چه از ديدگاه محيط‌زيستي و چه از ديدگاه‌هاي اقتصادي و امنيت ملي مي‌گويند.‌به‌تازگی رئيس سازمان حفاظت محيط زيست و معاونان انساني و دريايي ايشان تأكيد کرده‌اند کاري به جنبه‌هاي ديگر ماجرا ندارند و فقط از نظر محيط‌زيستي آن را بررسي و تأييد کرده‌اند. اين سازمان طبق قانون، ارزيابي زيست‌محيطي از مجري درخواست کرده است. کارفرمای شركت توسعه منابع آب و نيروي ايران وابسته به وزارت نيروست و ارزيابي زيست‌محيطي از سوی شرکت «مهاب‌قدس» انجام شده که باز هم وابسته به وزارت نيروست. اين اولين خلط مبحث است. من نمي‌دانم اين از نظر حقوقي درست است يا نه. ولي منطق و دانش اندک من مي‌گويد در اين‌باره مهم‌ترين اصل تضاد منافع رعايت نشده است. مثل اين مي‌ماند که در دادگاه اعضاي هيئت‌منصفه را يکي از طرف‌هاي دعوا تعيين کند. چگونه مي‌توان به ارزيابي شرکتي اعتماد کرد که خود ذي‌نفع اغلب پروژه‌هاي سد و انتقال آب است. شرکت مهاب‌قدس در کارنامه خود ساخت و تأييد سد گتوند را دارد که اتفاقا زماني که آقاي کلانتري رئيس سازمان حفاطت محيط زيست نشده بود، خواستار محاکمه سازندگان آن سد شده بود (مستند مادرکشي).
نگارنده به بخش اول‌ مطالعات پايه گزارش ارزيابي تفصيلي اثرات زيست‌محيطی دسترسي پيدا کردم. اگر گزارش ديگري وجود داشته باشد، خبري ندارم. بنابراين نقد من بر همين گزارش متمرکز است. اين گزارش در 668 صفحه تهيه شده است. بخش عمده آن مربوط به کليات، معرفي و جغرافياي مسير، زمين‌شناسي، خاک‌شناسي، مسائل فني و آب‌شيرين‌کن‌ها و لوله‌هاست. طبيعي است مهم‌ترين بخش ارزيابي زيست‌محيطي به تأثيرات پروژه بر دو محيط دريايي (تأثيرات بيولوژيکي و فيزيکو-شيميايي مبدأ) و تخريب و تأثيرات پرداخته باشد. بر اساس گزارش شرکت مهاب‌قدس، در کل 450 کيلومتر مسير لوله‌کشي خواهد شد که جمع طول لوله‌ها 650 کيلومتر است. طبيعي است انتظار است گزارش ارزيابي زيست‌محيطي کل مسير 450کيلومتري حداقل به عرض يك کيلومتر مطالعه شده باشد و شواهدي بر نداشتن تأثيرات جدي زيست‌محيطي در اين مسير وجود نداشته باشد. در صفحات 3-251 در اولين پاراگراف آمده است: «پوشش گياهي در محدوده طرح با نگرش تيپولوژي و با تكيه بر مطالعات ميداني طي ۱۰ روز كار صحرايي در منطقه هيركاني خزري و دشت و كاربرد تصاوير ماهواره‌اي مورد بررسي و شناسايي قرار گرفته است. در اين بررسي‌ها در محل هر تيپ پس از تعيين و درست‌نمايي اندازه قطعه دقيق كوادرات [پلات يا مربع نمونه‌برداري] براي شناخت دقيق موجودي در آن و درصد عناصر تيپ، دو کوادرات ۲ در 2 در دشت و در موارد لازم تا 15 كوادرات 10 در 10 در بخش جنگلي اجراء گرديد و اندازه‌گيري‌هاي لازم در آنها انجام شده است».‌در متن به هيچ منبعي اشاره نشده است و به نظر مي‌رسد نويسنده(گان) يا از منابع علمي که پوشش گياهي مسير را تحقيق کرده‌اند، اطلاعي نداشتند يا بعد از بررسي متوجه شده‌اند اين منطقه کاملا بکر و تحقيقي در آن انجام نشده است. اگر منبعي بوده است و استفاده نشده که کم‌کاري تهيه‌کنندگان است و اگر نبوده، پس کار سخت است و وظيفه كارفرماست که آني تحقيق را انجام دهد. آنچه از اطلاعات بعدي گزارش به‌دست مي‌آيد که نويسندگان فرض دوم را مبني بر گزارش خود قرار داده‌اند و آنچه نگاشته‌اند، بر اساس همان 10 روز کار صحرايي است. جمله مربوط به مربع‌هاي نمونه‌برداري کاملا مبهم است و به‌درستي نمي‌توان مشخص کرد چه تعداد مربع در مسير مورد بررسي قرار گرفته است. ولي با توجه به زمان مورد استفاده (يعني 10 روز) همان حداکثر 10 مربع نمونه‌برداري 2 در 2 متر در دشت و 15 مربع نمونه‌برداري 10 در 10 متر را در جنگل مي‌توان قبول کرد. به عبارتي به طور متوسط در هر 18 کيلومتر يک مربع برداشته شده است. در ضمن در متدولوژي ذکر نشده که از اين مربع‌هاي نمونه‌برداري چه داده‌هايي استخراج شده است.
مثلا آيا روش جمع‌آوري اطلاعات بر مبناي روش براون بلانکه (روشي که در آن همه گياهان هر مربع فهرست و ميزان فراواني و پوشش آنها تعيين مي‌شود) بوده است؟ ذکر جمله استفاده نگرش تيپولوژي (که فاقد اعتبار علمي در علم پوشش گياهي است)، نشان مي‌دهد که تهيه‌کننده(گان) اين گزارش اصلا با روش‌هاي علمي مطالعات پوشش گياهي و تنوع زيستي آشنايي نداشتند. البته در 10 روز کاري ميداني نمي‌توان انتظار داشت که در اين مسير طولاني اطلاعات علمي درستي جمع‌آوري شود. اگر تهيه‌کننده گزارش هر 10 روز کاري را در مسير به جمع‌آوري داده مشغول بوده باشد، در هر روز بايد 45 کيلومتر را مطالعه مي‌کرده که به‌هيچ‌عنوان امکان‌پذير نيست. با توجه به شيب تند منطقه و تغييرات بسيار شديدي که با تغيير ارتفاع در ترکيب پوشش گياهي ديده مي‌شود، انتظار است تهيه‌کننده گزارش حداقل در هر کيلومتر يک مربع نمونه‌برداري آن‌هم با روش فلوريستيک و ثبت همه اطلاعات خاک‌شناسي در مسير مطالعه مي‌کرد که بر اين اساس براي بررسي اثرات زيست‌محيطي اين انتقال حداقل 450 مربع نمونه‌برداري لازم بود.
نکته بعدي در مورد اندازه اين مربع‌هاي نمونه‌برداري (کوادرات) است. اندازه دو در دو متر هرگز براي مطالعات دشتي و بياباني استفاده نمي‎شود. چهار مترمربع حتي از اندازه پوشش يک درختچه گز يا تاغ کمتر است. بر اساس تحقيقات لئونارد، دانشمند بلژيکي و از محققان مطالعات پوشش گياهي بيابان‌هاي ايران، به دليل فاصله دوري که گياهان در چنين اکوسيستم‌هايي دارند، اندازه مربع‌هاي نمونه‌برداري بايد بسيار بزرگ‌تر باشد. لئونارد حتي از مربع‌هاي صد در صد متر استفاده کرده است. درباره جنگل نيز به‌طور معمول مربع‌هايي که در بسياري از پژوهش‌هاي اخير استفاده شده است، حدود 20 در 20 متر است. آنچه بايد در اين مربع‌هاي نمونه‌برداري بررسي مي‌شد -که در گزارش به‌هيچ‌عنوان به آنها اشاره نشده است- عبارت است از: 1) فهرست دقيق گونه‌هاي هر مربع، 2) ميزان پوشش و فراواني آنها و 3) نمونه‌برداري خاک و تعيين ويژگي‌هاي فيزيکي و شيميايي در آزمايشگاه. سپس اين داده‌ها بايد به دقت تحليل شود که بر اساس اندکس‌هاي معتبر تنوع زيستي مانند شانون و سيمسون چه تفاوت‌هايي دارند، چه گونه‌هاي اندميکي در آنها وجود دارد و وضعيت حفاظتي اين گونه‌ها بر اساس طبقه‌بندي اتحاديه جهاني حفاظت از محيط زيست (IUCN) چگونه است. در ضمن در هر مورد مشخص مي‌شد که احداث اين لوله‌ها انتقال آب، بقاي گونه‌اي و جمعيتي آنها را تا چه حد تحت تأثير قرار مي‌داد.
در ادامه در گزارش به 27 واحد عمده پوشش گياهي اشاره شده است که مشخص نيست اين تيپ‌ها بر اساس تحليل مربع‌هاي نمونه‌برداري است (که بايد توضيح داده شود چگونه با 25 مربع مي‌توان 26 تيپ را تشخيص داد!). آيا اين تيپ‌ها بر اساس مشاهدات چشمي يا فرض ذهني نويسنده‌(گان) است؟ نام همه اين تيپ‌ها بر اساس ذکر نام جنس گياهي است که هيچ‌کدام واجد اعتبار علمي نيست. براي نمونه در تيپ 23 آمده است Gypsophila- Heliotropium- Pycnocycla- Andrachne Lycium - Capparis - Haplophyllum. در اين تيپ هفت جنس گياهي آمده است. نگارنده سال‌ها در پوشش گياهي هم بخش جنگلي و هم بخش بياباني منطقه تحقيق مي‌کند؛ ما چنين ترکيبي از گياهان نمي‌توانيم به صورت جامعه داشته باشيم. براي نمونه مشخص نشده است کدام گونه جنس آفتاب‌پرست؛ ما در مسير سمنان تا دامغان شش گونه از جنس آفتاب‌پرست داريم.
در مورد بقيه نام‌ها هم عين همين مورد است. به عبارتي اين 26 تيپ فاقد اطلاعات علمي درخور اتکا درباره پوشش گياهي است و بر اساس آن نمي‌توان نتيجه گرفت که اجراي اين طرح کدام جامعه گياهي يا گونه گياهي را تهديد خواهد کرد. جالب است که در 18 مورد از 26 تيپ نام درمنه آمده است! درمنه يک جنس گياهي بزرگ است که گونه‌هاي آن از سواحل خزر و تا بخش وسيعي از مناطق بياباني ديده مي‌شوند. در منطقه مدنظر حداقل پنج گونه از جنس درمنه است که تفاوت فاحش اکولوژيکي دارند؛ درصورتي‌که در جدول صفحه 3-57 فقط به دو نام اشاره شده است که اگر گونه درمنه اين 18 تيپ مختلف از اين دو تشکيل شده باشند، کاملا غلط است. ‌در جدول 3-57 فهرستي از 96 گونه گياهي از مسير لوله‌کشيده آمده که بسيار جالب است. اگرچه نويسنده‌(گان) هيچ اشاره‌اي به روش‌شناسي تهيه اين جدول نکرده‌ و نمي‌توان فهميد آيا از مشاهدات مستقيم آنها بوده است یا نه؟

آيا از منابع تهيه شده است؟ آيا اين گونه‌ها از 25 کوادرات جمع‌آوري شده‌اند؟ آيا اين نمونه‌ها از مسير جمع‌آوري شده و در هر باريومي نگهداري مي‌شوند؟ اما آنچه مي‌توان با ضريب اطمينان صد درصد گفت، اين جدول به‌هيچ‌عنوان حتي 10 درصد گونه‌هاي گياهي را که فقط در مسير خط لوله هستند، دربر نمي‌گيرد. براي نمونه بر اساس تحقيقات منتشرشده علمي و صدها کوادراتي که نگارنده از مناطق مختلف جنگلي، درختچه زاري و استپي و بياباني ايران زده‌ام، وجود 96 گونه گياهي از سواحل ماسه‌اي، سپس محيط‌هاي تالابي و رودخانه‌اي، بعد در امتداد جنگل‌هاي پهن‌برگ و سپس درختچه زارها، ارس زارها، گراسلدهاي آلپي و نيمه‌آلپي، مناطق پرشيب صخره‌اي، استپ‌هاي کوهستاني و سپس بياباني نشان‌دهنده آن است که شرکت تهيه‌کننده اين گزارش يا متخصص پوشش گياهي نداشته است يا اگر هم داشته اين متخصص، دانش کافي نداشته است يا اينکه اصلا هدفش بررسي پوشش گياهي نبوده و فقط خواسته‌اند صفحاتي را پر کند و با علم به اينکه کميته ارزيابي فاقد متخصص گياه‌شناس است، به‌راحتي احتمالا مانند صدها پروژه ديگر از آن عبور کند.
شايد ذکر يک مثال بتواند عمق سطحي‌بودن و غير‌علمي‌بودن اين گزارش را نشان دهد. نگارنده در تحقيقات خود در پارک ملي گلستان - که پوشش گياهي آن شباهت زيادي به مسير عبور لوله دارد - در گردنه ياغتي‌کلان در يک کوادرات 20 در 20 متر، 120 گونه گياهي ثبت کرد. حال چگونه مي‌توان قبول کرد که در يک مسير 450 کيلومتري، حتي اگر فقط عرض 100 متر را هم در نظر بگيريم، فقط 96 گونه گياهي وجود دارد؟ آيا کميته ارزيابي زيست‌محيطي سازمان حفاظت محيط زيست اين گزارش را قبول دارد؟ جالب است که در اين فهرست 96 گونه‌اي تعدادی گونه‌ معمول جنگلي و غيرجنگلي ذکر شده است که در مسير به فراواني ديده مي‌شوند. ظاهرا تهيه‌کننده اين فهرست آشنايي کافي با گياه‌شناسي نداشته است، زیرا تعداد قابل توجهي از اين نام‌ها نه‌تنها از نظر املايي غلط است که بعضي مانند ترات اصلا در مسير رويش ندارند و مختص جنوب ايران است. از همه عجيب‌تر، ذکر نام فقط سه گونه گَوَن در فهرست است، درحالي‌که اين جنس با حدود 800 گونه، متنوع‌ترين جنس گياهي ايران است. حتي دو نام اين سه نام هم نادرست است. از جنس Cousinia به‌عنوان دومين جنس متنوع ايران با بيش از 300 گونه خبري نيست که اتفاقا همراه با گون بسياري از گونه‌هاي آن اندميک بخش شرقي البرز هستند. باز از همه عجيب‌تر آن است که بسياري از جنس‌هايي که در 26 تيپ گياهي ذکر شده‌اند، حتي يک نماينده در جدول ديده نمي‌شود.
نتيجه‌گيري: شايد يکي از مهم‌ترين انتقادهایی که به طرح انتقال آب خزر به سمنان مي‌شود، مسئله تخريب جنگل و مراتع است که در اين گزارش ارزيابي هيچ‌گونه اطلاعات مستدل و قابل اتکايي در آن وجود ندارد. از اين گزارش نمي‌توان فهميد که چه مساحتي از جنگل و درختچه‌زار قطع مي‌شود و کدام اکوسيستم دچار آسيب مي‌شود. به‌تازگی آقاي مسعود تجريشي، معاون سازمان محيط زيست به قطع 40 هکتار جنگل اشاره کرده‌اند. اين حرف کاملا غيرعلمي است. همان‌طورکه در گزارش ارزيابي زيست‌محيطي آمده، خط لوله حداقل 20 متر عرضي در مسير را به‌کلی تخريب مي‌کند، براساس فرمول اثر حاشيه‌اي (edge effect) حداقل صد متر عرضي، هم پوشش گياهي و هم حيات جانوري در دو طرف لوله تحت تأثير تخريب‌هاي آن قرار مي‌گيرد. در جاهايي که عبور لوله، مسيرهاي آبراهه‌ها يا ديواره‌هاي پرشيب را قطع مي‌کند، اين تأثيرات بسيار شگرف خواهد بود و تخريب‌هاي عظيمي رخ مي‌دهد. اگر ميزان تخريب را فقط عرض 220 متري در نظر بگيريم، مساحت جنگل و پوشش درختچه‌اي و استپي که در این مسير تخريب خواهد شد، هزار هکتار تخريب کامل و 10 هزار هکتار به‌شدت آشفته و آسيب‌دیده می‌شود. آنچه سازمان حفاظت محيط زيست و سازمان جنگل‌ها و مراتع باید از وزارت نيرو بخواهند، انجام يک ارزيابي دقيق و پژوهش گسترده در مسير است تا ميزان خساراتي را که به گونه‌هاي گياهي و جانوري وارد مي‌شود، با دقت مشخص کنند. به‌همين‌دليل تيم‌هاي گياه‌شناس و جانورشناس بايد در اين مسير 450 کيلومتري حداقل در هر کيلومتر (و در شيب‌هاي تند در هر 50 متر تغيير ارتفاعي) گونه‌هاي گياهي و جانوري را با استفاده از روش‌هاي دقيق علمي ثبت و با مختصات جي‌پي‌اس تعيين کرده و ضمن تهيه نقشه، ترکيب گونه‌اي آنها را تعيين کنند. در غير اين صورت در اثر اجراي اين پروژه خسارت‌هاي جبران‌ناپذيري به تنوع زيستي منطقه وارد مي‌شود و ابعاد اين خسارت‌ها هرگز شناخته نخواهد شد. در نتيجه وظيفه کميته ارزيابي سازمان حفاظت محيط زيست است که با ردکردن اين گزارش ارزيابي، تيم‌هاي متخصص مستقل را مأمور تهيه گزارشي دقيق کند تا براساس آن بتواند در قبول يا رد پروژه تصميم درست بگيرد. ضمن آنکه بايد بخش‌هاي ديگر گزارش توسط ساير متخصصان نقد شود و اگر در آن بخش‌ها هم قصوري شده است، مشخص شود. نکته مهم ديگر اين است که گزارش‌هاي ارزيابي بايد قبل از تأييد در دسترس همگان قرار گيرد تا ذي‌نفعان و متخصصان مستقل بتوانند درباره آن اظهار نظر کنند.
*استاد گياه‌شناسي دانشگاه تهران

حسين آخاني* : اين روزها بحث تأييد شبهه‌برانگيز رئيس سازمان حفاظت محيط زيست بر پروژه انتقال آب خزر به استان سمنان بسيار داغ است. شايد بتوان گفت هيچ پروژه ملي را در ايران نمي‌توان يافت که تا اين حد با واکنش جدي جامعه مدني از متخصصان گرفته تا رسانه‌ها و حتي مديران دولتي و نمايندگان مجلس مواجه نشده باشد. درست بر خلاف ادعاهاي بعضي از مسئولان، اين مخالفت‌ها به هيچ عنوان سياسي نيست، چون بدنه محيط‌زيستي جامعه از حاميان جدي رئيس‌جمهور در انتخابات بوده است. اين واکنش‌ها نشان از بلوغ جامعه مدني کشور دارد که حاضر نيست منافع ملي را با منافع سياسي، جناحي و قومي و قبيله‌اي قاطي کند. نگاهي به واکنش رسانه‌ها نشان مي‌دهد هم رسانه‌هاي حامي دولت و هم منتقدان و هم صداوسيما به‌طور بي‌سابقه‌اي از خطرات اين پروژه چه از ديدگاه محيط‌زيستي و چه از ديدگاه‌هاي اقتصادي و امنيت ملي مي‌گويند.‌به‌تازگی رئيس سازمان حفاظت محيط زيست و معاونان انساني و دريايي ايشان تأكيد کرده‌اند کاري به جنبه‌هاي ديگر ماجرا ندارند و فقط از نظر محيط‌زيستي آن را بررسي و تأييد کرده‌اند. اين سازمان طبق قانون، ارزيابي زيست‌محيطي از مجري درخواست کرده است. کارفرمای شركت توسعه منابع آب و نيروي ايران وابسته به وزارت نيروست و ارزيابي زيست‌محيطي از سوی شرکت «مهاب‌قدس» انجام شده که باز هم وابسته به وزارت نيروست. اين اولين خلط مبحث است. من نمي‌دانم اين از نظر حقوقي درست است يا نه. ولي منطق و دانش اندک من مي‌گويد در اين‌باره مهم‌ترين اصل تضاد منافع رعايت نشده است. مثل اين مي‌ماند که در دادگاه اعضاي هيئت‌منصفه را يکي از طرف‌هاي دعوا تعيين کند. چگونه مي‌توان به ارزيابي شرکتي اعتماد کرد که خود ذي‌نفع اغلب پروژه‌هاي سد و انتقال آب است. شرکت مهاب‌قدس در کارنامه خود ساخت و تأييد سد گتوند را دارد که اتفاقا زماني که آقاي کلانتري رئيس سازمان حفاطت محيط زيست نشده بود، خواستار محاکمه سازندگان آن سد شده بود (مستند مادرکشي).
نگارنده به بخش اول‌ مطالعات پايه گزارش ارزيابي تفصيلي اثرات زيست‌محيطی دسترسي پيدا کردم. اگر گزارش ديگري وجود داشته باشد، خبري ندارم. بنابراين نقد من بر همين گزارش متمرکز است. اين گزارش در 668 صفحه تهيه شده است. بخش عمده آن مربوط به کليات، معرفي و جغرافياي مسير، زمين‌شناسي، خاک‌شناسي، مسائل فني و آب‌شيرين‌کن‌ها و لوله‌هاست. طبيعي است مهم‌ترين بخش ارزيابي زيست‌محيطي به تأثيرات پروژه بر دو محيط دريايي (تأثيرات بيولوژيکي و فيزيکو-شيميايي مبدأ) و تخريب و تأثيرات پرداخته باشد. بر اساس گزارش شرکت مهاب‌قدس، در کل 450 کيلومتر مسير لوله‌کشي خواهد شد که جمع طول لوله‌ها 650 کيلومتر است. طبيعي است انتظار است گزارش ارزيابي زيست‌محيطي کل مسير 450کيلومتري حداقل به عرض يك کيلومتر مطالعه شده باشد و شواهدي بر نداشتن تأثيرات جدي زيست‌محيطي در اين مسير وجود نداشته باشد. در صفحات 3-251 در اولين پاراگراف آمده است: «پوشش گياهي در محدوده طرح با نگرش تيپولوژي و با تكيه بر مطالعات ميداني طي ۱۰ روز كار صحرايي در منطقه هيركاني خزري و دشت و كاربرد تصاوير ماهواره‌اي مورد بررسي و شناسايي قرار گرفته است. در اين بررسي‌ها در محل هر تيپ پس از تعيين و درست‌نمايي اندازه قطعه دقيق كوادرات [پلات يا مربع نمونه‌برداري] براي شناخت دقيق موجودي در آن و درصد عناصر تيپ، دو کوادرات ۲ در 2 در دشت و در موارد لازم تا 15 كوادرات 10 در 10 در بخش جنگلي اجراء گرديد و اندازه‌گيري‌هاي لازم در آنها انجام شده است».‌در متن به هيچ منبعي اشاره نشده است و به نظر مي‌رسد نويسنده(گان) يا از منابع علمي که پوشش گياهي مسير را تحقيق کرده‌اند، اطلاعي نداشتند يا بعد از بررسي متوجه شده‌اند اين منطقه کاملا بکر و تحقيقي در آن انجام نشده است. اگر منبعي بوده است و استفاده نشده که کم‌کاري تهيه‌کنندگان است و اگر نبوده، پس کار سخت است و وظيفه كارفرماست که آني تحقيق را انجام دهد. آنچه از اطلاعات بعدي گزارش به‌دست مي‌آيد که نويسندگان فرض دوم را مبني بر گزارش خود قرار داده‌اند و آنچه نگاشته‌اند، بر اساس همان 10 روز کار صحرايي است. جمله مربوط به مربع‌هاي نمونه‌برداري کاملا مبهم است و به‌درستي نمي‌توان مشخص کرد چه تعداد مربع در مسير مورد بررسي قرار گرفته است. ولي با توجه به زمان مورد استفاده (يعني 10 روز) همان حداکثر 10 مربع نمونه‌برداري 2 در 2 متر در دشت و 15 مربع نمونه‌برداري 10 در 10 متر را در جنگل مي‌توان قبول کرد. به عبارتي به طور متوسط در هر 18 کيلومتر يک مربع برداشته شده است. در ضمن در متدولوژي ذکر نشده که از اين مربع‌هاي نمونه‌برداري چه داده‌هايي استخراج شده است.
مثلا آيا روش جمع‌آوري اطلاعات بر مبناي روش براون بلانکه (روشي که در آن همه گياهان هر مربع فهرست و ميزان فراواني و پوشش آنها تعيين مي‌شود) بوده است؟ ذکر جمله استفاده نگرش تيپولوژي (که فاقد اعتبار علمي در علم پوشش گياهي است)، نشان مي‌دهد که تهيه‌کننده(گان) اين گزارش اصلا با روش‌هاي علمي مطالعات پوشش گياهي و تنوع زيستي آشنايي نداشتند. البته در 10 روز کاري ميداني نمي‌توان انتظار داشت که در اين مسير طولاني اطلاعات علمي درستي جمع‌آوري شود. اگر تهيه‌کننده گزارش هر 10 روز کاري را در مسير به جمع‌آوري داده مشغول بوده باشد، در هر روز بايد 45 کيلومتر را مطالعه مي‌کرده که به‌هيچ‌عنوان امکان‌پذير نيست. با توجه به شيب تند منطقه و تغييرات بسيار شديدي که با تغيير ارتفاع در ترکيب پوشش گياهي ديده مي‌شود، انتظار است تهيه‌کننده گزارش حداقل در هر کيلومتر يک مربع نمونه‌برداري آن‌هم با روش فلوريستيک و ثبت همه اطلاعات خاک‌شناسي در مسير مطالعه مي‌کرد که بر اين اساس براي بررسي اثرات زيست‌محيطي اين انتقال حداقل 450 مربع نمونه‌برداري لازم بود.
نکته بعدي در مورد اندازه اين مربع‌هاي نمونه‌برداري (کوادرات) است. اندازه دو در دو متر هرگز براي مطالعات دشتي و بياباني استفاده نمي‎شود. چهار مترمربع حتي از اندازه پوشش يک درختچه گز يا تاغ کمتر است. بر اساس تحقيقات لئونارد، دانشمند بلژيکي و از محققان مطالعات پوشش گياهي بيابان‌هاي ايران، به دليل فاصله دوري که گياهان در چنين اکوسيستم‌هايي دارند، اندازه مربع‌هاي نمونه‌برداري بايد بسيار بزرگ‌تر باشد. لئونارد حتي از مربع‌هاي صد در صد متر استفاده کرده است. درباره جنگل نيز به‌طور معمول مربع‌هايي که در بسياري از پژوهش‌هاي اخير استفاده شده است، حدود 20 در 20 متر است. آنچه بايد در اين مربع‌هاي نمونه‌برداري بررسي مي‌شد -که در گزارش به‌هيچ‌عنوان به آنها اشاره نشده است- عبارت است از: 1) فهرست دقيق گونه‌هاي هر مربع، 2) ميزان پوشش و فراواني آنها و 3) نمونه‌برداري خاک و تعيين ويژگي‌هاي فيزيکي و شيميايي در آزمايشگاه. سپس اين داده‌ها بايد به دقت تحليل شود که بر اساس اندکس‌هاي معتبر تنوع زيستي مانند شانون و سيمسون چه تفاوت‌هايي دارند، چه گونه‌هاي اندميکي در آنها وجود دارد و وضعيت حفاظتي اين گونه‌ها بر اساس طبقه‌بندي اتحاديه جهاني حفاظت از محيط زيست (IUCN) چگونه است. در ضمن در هر مورد مشخص مي‌شد که احداث اين لوله‌ها انتقال آب، بقاي گونه‌اي و جمعيتي آنها را تا چه حد تحت تأثير قرار مي‌داد.
در ادامه در گزارش به 27 واحد عمده پوشش گياهي اشاره شده است که مشخص نيست اين تيپ‌ها بر اساس تحليل مربع‌هاي نمونه‌برداري است (که بايد توضيح داده شود چگونه با 25 مربع مي‌توان 26 تيپ را تشخيص داد!). آيا اين تيپ‌ها بر اساس مشاهدات چشمي يا فرض ذهني نويسنده‌(گان) است؟ نام همه اين تيپ‌ها بر اساس ذکر نام جنس گياهي است که هيچ‌کدام واجد اعتبار علمي نيست. براي نمونه در تيپ 23 آمده است Gypsophila- Heliotropium- Pycnocycla- Andrachne Lycium - Capparis - Haplophyllum. در اين تيپ هفت جنس گياهي آمده است. نگارنده سال‌ها در پوشش گياهي هم بخش جنگلي و هم بخش بياباني منطقه تحقيق مي‌کند؛ ما چنين ترکيبي از گياهان نمي‌توانيم به صورت جامعه داشته باشيم. براي نمونه مشخص نشده است کدام گونه جنس آفتاب‌پرست؛ ما در مسير سمنان تا دامغان شش گونه از جنس آفتاب‌پرست داريم.
در مورد بقيه نام‌ها هم عين همين مورد است. به عبارتي اين 26 تيپ فاقد اطلاعات علمي درخور اتکا درباره پوشش گياهي است و بر اساس آن نمي‌توان نتيجه گرفت که اجراي اين طرح کدام جامعه گياهي يا گونه گياهي را تهديد خواهد کرد. جالب است که در 18 مورد از 26 تيپ نام درمنه آمده است! درمنه يک جنس گياهي بزرگ است که گونه‌هاي آن از سواحل خزر و تا بخش وسيعي از مناطق بياباني ديده مي‌شوند. در منطقه مدنظر حداقل پنج گونه از جنس درمنه است که تفاوت فاحش اکولوژيکي دارند؛ درصورتي‌که در جدول صفحه 3-57 فقط به دو نام اشاره شده است که اگر گونه درمنه اين 18 تيپ مختلف از اين دو تشکيل شده باشند، کاملا غلط است. ‌در جدول 3-57 فهرستي از 96 گونه گياهي از مسير لوله‌کشيده آمده که بسيار جالب است. اگرچه نويسنده‌(گان) هيچ اشاره‌اي به روش‌شناسي تهيه اين جدول نکرده‌ و نمي‌توان فهميد آيا از مشاهدات مستقيم آنها بوده است یا نه؟

آيا از منابع تهيه شده است؟ آيا اين گونه‌ها از 25 کوادرات جمع‌آوري شده‌اند؟ آيا اين نمونه‌ها از مسير جمع‌آوري شده و در هر باريومي نگهداري مي‌شوند؟ اما آنچه مي‌توان با ضريب اطمينان صد درصد گفت، اين جدول به‌هيچ‌عنوان حتي 10 درصد گونه‌هاي گياهي را که فقط در مسير خط لوله هستند، دربر نمي‌گيرد. براي نمونه بر اساس تحقيقات منتشرشده علمي و صدها کوادراتي که نگارنده از مناطق مختلف جنگلي، درختچه زاري و استپي و بياباني ايران زده‌ام، وجود 96 گونه گياهي از سواحل ماسه‌اي، سپس محيط‌هاي تالابي و رودخانه‌اي، بعد در امتداد جنگل‌هاي پهن‌برگ و سپس درختچه زارها، ارس زارها، گراسلدهاي آلپي و نيمه‌آلپي، مناطق پرشيب صخره‌اي، استپ‌هاي کوهستاني و سپس بياباني نشان‌دهنده آن است که شرکت تهيه‌کننده اين گزارش يا متخصص پوشش گياهي نداشته است يا اگر هم داشته اين متخصص، دانش کافي نداشته است يا اينکه اصلا هدفش بررسي پوشش گياهي نبوده و فقط خواسته‌اند صفحاتي را پر کند و با علم به اينکه کميته ارزيابي فاقد متخصص گياه‌شناس است، به‌راحتي احتمالا مانند صدها پروژه ديگر از آن عبور کند.
شايد ذکر يک مثال بتواند عمق سطحي‌بودن و غير‌علمي‌بودن اين گزارش را نشان دهد. نگارنده در تحقيقات خود در پارک ملي گلستان - که پوشش گياهي آن شباهت زيادي به مسير عبور لوله دارد - در گردنه ياغتي‌کلان در يک کوادرات 20 در 20 متر، 120 گونه گياهي ثبت کرد. حال چگونه مي‌توان قبول کرد که در يک مسير 450 کيلومتري، حتي اگر فقط عرض 100 متر را هم در نظر بگيريم، فقط 96 گونه گياهي وجود دارد؟ آيا کميته ارزيابي زيست‌محيطي سازمان حفاظت محيط زيست اين گزارش را قبول دارد؟ جالب است که در اين فهرست 96 گونه‌اي تعدادی گونه‌ معمول جنگلي و غيرجنگلي ذکر شده است که در مسير به فراواني ديده مي‌شوند. ظاهرا تهيه‌کننده اين فهرست آشنايي کافي با گياه‌شناسي نداشته است، زیرا تعداد قابل توجهي از اين نام‌ها نه‌تنها از نظر املايي غلط است که بعضي مانند ترات اصلا در مسير رويش ندارند و مختص جنوب ايران است. از همه عجيب‌تر، ذکر نام فقط سه گونه گَوَن در فهرست است، درحالي‌که اين جنس با حدود 800 گونه، متنوع‌ترين جنس گياهي ايران است. حتي دو نام اين سه نام هم نادرست است. از جنس Cousinia به‌عنوان دومين جنس متنوع ايران با بيش از 300 گونه خبري نيست که اتفاقا همراه با گون بسياري از گونه‌هاي آن اندميک بخش شرقي البرز هستند. باز از همه عجيب‌تر آن است که بسياري از جنس‌هايي که در 26 تيپ گياهي ذکر شده‌اند، حتي يک نماينده در جدول ديده نمي‌شود.
نتيجه‌گيري: شايد يکي از مهم‌ترين انتقادهایی که به طرح انتقال آب خزر به سمنان مي‌شود، مسئله تخريب جنگل و مراتع است که در اين گزارش ارزيابي هيچ‌گونه اطلاعات مستدل و قابل اتکايي در آن وجود ندارد. از اين گزارش نمي‌توان فهميد که چه مساحتي از جنگل و درختچه‌زار قطع مي‌شود و کدام اکوسيستم دچار آسيب مي‌شود. به‌تازگی آقاي مسعود تجريشي، معاون سازمان محيط زيست به قطع 40 هکتار جنگل اشاره کرده‌اند. اين حرف کاملا غيرعلمي است. همان‌طورکه در گزارش ارزيابي زيست‌محيطي آمده، خط لوله حداقل 20 متر عرضي در مسير را به‌کلی تخريب مي‌کند، براساس فرمول اثر حاشيه‌اي (edge effect) حداقل صد متر عرضي، هم پوشش گياهي و هم حيات جانوري در دو طرف لوله تحت تأثير تخريب‌هاي آن قرار مي‌گيرد. در جاهايي که عبور لوله، مسيرهاي آبراهه‌ها يا ديواره‌هاي پرشيب را قطع مي‌کند، اين تأثيرات بسيار شگرف خواهد بود و تخريب‌هاي عظيمي رخ مي‌دهد. اگر ميزان تخريب را فقط عرض 220 متري در نظر بگيريم، مساحت جنگل و پوشش درختچه‌اي و استپي که در این مسير تخريب خواهد شد، هزار هکتار تخريب کامل و 10 هزار هکتار به‌شدت آشفته و آسيب‌دیده می‌شود. آنچه سازمان حفاظت محيط زيست و سازمان جنگل‌ها و مراتع باید از وزارت نيرو بخواهند، انجام يک ارزيابي دقيق و پژوهش گسترده در مسير است تا ميزان خساراتي را که به گونه‌هاي گياهي و جانوري وارد مي‌شود، با دقت مشخص کنند. به‌همين‌دليل تيم‌هاي گياه‌شناس و جانورشناس بايد در اين مسير 450 کيلومتري حداقل در هر کيلومتر (و در شيب‌هاي تند در هر 50 متر تغيير ارتفاعي) گونه‌هاي گياهي و جانوري را با استفاده از روش‌هاي دقيق علمي ثبت و با مختصات جي‌پي‌اس تعيين کرده و ضمن تهيه نقشه، ترکيب گونه‌اي آنها را تعيين کنند. در غير اين صورت در اثر اجراي اين پروژه خسارت‌هاي جبران‌ناپذيري به تنوع زيستي منطقه وارد مي‌شود و ابعاد اين خسارت‌ها هرگز شناخته نخواهد شد. در نتيجه وظيفه کميته ارزيابي سازمان حفاظت محيط زيست است که با ردکردن اين گزارش ارزيابي، تيم‌هاي متخصص مستقل را مأمور تهيه گزارشي دقيق کند تا براساس آن بتواند در قبول يا رد پروژه تصميم درست بگيرد. ضمن آنکه بايد بخش‌هاي ديگر گزارش توسط ساير متخصصان نقد شود و اگر در آن بخش‌ها هم قصوري شده است، مشخص شود. نکته مهم ديگر اين است که گزارش‌هاي ارزيابي بايد قبل از تأييد در دسترس همگان قرار گيرد تا ذي‌نفعان و متخصصان مستقل بتوانند درباره آن اظهار نظر کنند.
*استاد گياه‌شناسي دانشگاه تهران

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها