|

جايگاه استعداد‌هاي نو در سينما- بخش نخست

چگونه هنرمندان در سینما جاودانه می‌شوند

پيام بهاري: پرده سينما همانند ويتريني زيباست. در گذر زمان کالاهاي خوب منسوخ نمي‌شوند و براي خريداران هميشه جذاب مي‌مانند. خريداراني هم هستند که مد فصل را دنبال مي‌کنند و با تغيير و دگرگوني مد روز، به دنبال ويتريني نو مي‌گردند. عوامل هنري خبره سينما در گذر زمان، نامشان در تاريخ باقي مي‌ماند و همانند قالي کرمان که هرچقدر پا بخورد مرغوب‌تر مي‌شود، آنها هم در اين مسير روزبه‌‌روز اعتبار بيشتري پيدا مي‌کنند. در پي آن، نام‌هاي نوظهور همراه با خواسته‌هاي نسل جديد از راه مي‌رسند و براي تماشاگران سينما، جذابيت‌هاي بيشتري را فراهم مي‌کنند. ديوار‌هاي خانه، براي نسل‌هاي مختلف با رنگ‌ها، عکس‌ها، دل‌نوشته‌ها و دغدغه‌هاي زمان خود تزئين مي‌شوند. زماني همفري بوگارت در قامت يک مرد اتوکشيده کراواتي کلاه‌به‌سر يا مريلين مونروی جذاب، در اين ديوار‌ها نقش مي‌بستند. کمي بعدتر مارلون براندوی افسارگسيخته از درون جامعه ظهور مي‌کند و ديوار‌ها را به تسخير خود درمي‌آورد. مدتي بعد، در بحبوحه جنگ ويتنام، خرده‌فرهنگ‌هاي جنبش‌هاي اجتماعي- هيپي- به وجود مي‌آيند؛ پينک‌فلويد و بيتلز‌ها به جامعه معرفي مي‌شوند. اين نگاه جهان‌شمول را مي‌توانيم به خاطرات نسل مردم ما هم تعميم دهيم. در کنار چهره‌هاي بين‌المللي و تنوع قهرمان‌هاي نو‌ظهور در هر سال، چهره‌هايي از زمان به‌کارگيري دستگاه آپارات در سالن‌هاي سينمای ايران شناخته شدند که با تغيير ذائقه نسل‌ها روي ديوار‌هاي خاطرات مردم نقش مي‌بستند. مدتي ناصر ‌ملک‌مطيعي، بهروز‌ وثوقي، داريوش مهرجويي، مسعود کيميايي، پوري بنايي و ... خاستگاه عکس‌هاي سياه‌وسفيد آلبوم‌ها و ديوار‌هاي خانه مي‌شدند. در زماني‌ ديگر، بهرام بيضايي، سوسن تسليمي، جمشيد هاشم‌پور، ابوالفضل پور‌عرب و نيکي کريمي از راه ‌رسيدند و اکنون نسل جديد‌تر، در ديوار‌هاي مدرن‌شده- اينستاگرام، فيس‌بوک، تلگرام- جواد‌ عزتي، نويد محمدزاده، امير جديدي، بهنوش‌ طباطبايي و... را دنبال مي‌کند. نسل‌ جديد بر اساس نيازهاي جامعه‌شناسي، بوم‌شناختي و نياز‌هاي مبرم دگرديسي، قهرمان‌هاي تازه را مطالبه مي‌کند. وظيفه يک جامعه برآورده‌کردن نياز‌هاي هر فردي با سلايق منحصر به اوست. تهيه و توليد خوراک لازم براي دغدغه‌هاي فکري هر نسل مي‌تواند مسئوليت يک جامعه فرهنگي و نو‌گرا باشد. اما نکته‌اي تأمل‌برانگيز در اين موضوع وجود دارد؛ روند ظهور ستاره‌ها و قهرمان‌هاي نو‌آمده در سينماي کشور، به کندي و با تأني پيش مي‌رود. نيکي کريمي با فيلم «وسوسه» (جمشيد حيدري، 1368) به سينما معرفي شد. سال‌هاي زيادي گذشت تا هديه تهراني با فيلم «سلطان» (مسعود کيميايي، 1375) به‌عنوان يک چهره، مردم با آن آشنا شدند. اين بازه زماني، حفره‌ای طولاني است تا چهره‌هاي نو به سينما شناخته شوند. همان‌طور در بازيگران مرد، بعد از حضور بيژن امکانيان (آفتاب‌نشين‌ها، 1360)، جمشيد هاشم‌پور (حضور فعال در سال 1360) و پرويز پرستويي (ديار عاشقان،1362)، چندسالي گذشت تا ابوالفضل پورعرب (عروس، 1369)، فريبرز عرب‌نيا (وصل نيکان، 1370)، محمد‌رضا فروتن (مرسدس، 1376) بهرام رادان (شور عشق، 1379)، حامد بهداد (آخر بازي، 1379) شهاب حسيني (رخساره، 1380)، نويد محمدزاده (در ميان ابرها، 1387) معرفي شدند. به سال‌هاي اولين حضور اين چهره‌ها و تفاوت چندساله ديده‌شدن آنها نسبت به هم توجه کنيد. اختلاف زماني، بر اين نکته صحه مي‌گذارد که ما ديربه‌دير صاحب يک چهره نو در پرده‌هاي عريض سينما مي‌شويم، در ضمن هرکدام از اين هنرمندان، به مدت طولاني نمي‌توانند گيشه سينما را تضمين کنند (خودخواسته يا به جبر سينمايي کم‌کار مي‌شوند). اولين سؤالي که در ذهن خوانندگان اين يادداشت مطرح مي‌شود اين است که آيا خروجي مراکز آموزشي و متقاضيان براي ورود به اين رشته آن‌قدر انگشت‌شمار و قليل است که تغذيه نيروي انساني سينما را با مشکل مواجه کرده؟ مي‌توانيم دلايل ممانعت از حضور چهره‌هاي جديد را مورد بررسي قرار دهيم.
خانواده
خانواده نقشی تعيين‌کننده‌ در رشد و هدايت استعداد‌هاي فرزندان دارد و با درک و حمايت صحيح مي‌تواند در رشد و نمو آنها در راهي که استعداد آن را دارند تأثير بسزايي بگذارد. يکي از معضل‌هايي که جامعه با آن روبه‌روست، نقشه راهي است که خانواده براي فرزندان ترسيم مي‌کند. هر فردي به‌ موجب استعداد‌هايش به رشته‌اي علاقه دارد، اما نگراني خانواده درباره مسائل مالي و دغدغه شغل آينده براي فرزندان، آنها را مجاب مي‌کند که رشته ديگري براي مطالعه در دانشگاه يا شغل آزاد پي بگيرند. در يک دوره همه به رشته عمران سوق داده مي‌شوند و بعد از اشباع آن، به سوي پزشکي مي‌روند و به همين ترتيب اين چرخه ادامه مي‌يابد. ولي خطري که در اين ميان جامعه با آن مواجه مي‌شود، ناديده گرفته‌شدن علاقه و استعداد فرزندان است که اين خود باعث ازبين‌رفتن سرمايه‌هاي کشور در آينده مي‌شود. مثلا لئوناردو دي‌کاپريو در 19 سالگي با فيلم «چه چيزي گيلبرت گريپ را آزار مي‌دهد؟» کانديداي جايزه اسکار بهترين بازيگر نقش مکمل مرد شد، اما حمايت جامعه و خانواده از او کاسته نشد و آنچنان پيش رفت تا اينکه به چهره‌ای بين‌المللي و پول‌ساز براي سينماي آمريكا مبدل شد.
مدارس و کانون‌هاي استعداد‌يابي
در جايي که زندگي مي‌کنيد چند مکان تخصصي مي‌شناسيد تا استعداد‌هاي کودکان، نوجوانان و جوانان را کشف کنند؟ در پاراگراف بالا اشاره شد خانواده‌ها بايد با حمايتشان اين روند را هموار کنند. ولي اگر خانواده‌اي دغدغه علاقه فرزندش را داشته باشد، چگونه مي‌تواند اين مسير را شناسايي و هدايت کند؟ آنها که علم اين کار را ندارند. مدارس و کانون‌هاي فرهنگي مي‌توانند با به‌کارگيري افراد متخصص به همراه امکانات لازم، زمينه کشف استعداد‌ها را فراهم کنند. عباس کيارستمي چگونه در زمينه کارگرداني رشد کرد؟ سال 1349 با دعوت کانون پرورش فکري کودک و نوجوان به آنجا رفت و با فراهم‌شدن شرايط فيلم‌سازي براي او، اولين فيلمش، فيلم «کوتاه نان و کوچه» را ساخت و ساليان بعد يکي از چهره‌هاي با اعتبار سينماي جهان شد. وظيفه اين مراکز آموزشي، کشف، زمينه‌سازي و بها‌دادن به استعداد‌هاي ناب است.
دانشگاه‌ها و آموزشگاه سينمايي
مؤسسه آموزشي اکتورز استوديو (Actors Studio) در سال 1947 کار خود را در آمريكا با هدف آموزش به هنرجويان آغاز کرد. اگر نگاهي به دانش‌آموختگاني که در اين مکتب پرورش يافتند بيندازيم، نام‌هايي مانند داستين هافمن، مونتگومري کليفت، جک نيکلسون، جيمز دين، مريلين مونرو، پل نيومن، مارلون براندو، آل پاچينو، رابرت دنيرو و جين هاکمن کارنامه موفقي براي اين آموزشگاه بوده‌اند. به فهرست اسامي دقت کنيد! هر کدام از اين اسامي نقش پر‌رنگي در ديده‌شدن سينماي آمريكا داشته‌اند. در نظام آموزشي ما، دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌هاي سينمايي مانند قارچ در اين سال‌ها رشد کرده‌اند. کيفيت فداي کميت شده است. ارائه مدرک با دريافت وجه در اين سيستم آموزشي، هدف اول سرمايه‌گذاراني شده است که به ادعاي خودشان فرهنگ را نشانه گرفته‌اند تا به بهبود شرايط کمک کنند. هر‌چند دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌هاي معتبر هم داريم ولي تعداد آنها به انگشتان يک دست هم نمي‌رسد. از سوي ديگر، يک هنرجو براي حضور در کلاس‌هاي معتبر بايد شهريه سنگيني متقبل شود که اين باعث مي‌شود هنرجويي با شرايط مالي ضعيف‌تر، از چرخه آموزش خارج ‌شود. مراکز آموزشي بايد از طريق جذب استادان معتبر، ايجاد فضاهاي تمرين کافي، تهيه امکانات مناسب و تسهيل شرايط مالي براي آموزش هنرجويان کيفيت خود را ارتقا بخشند تا خروجي‌هاي موفق‌تري براي سينما و تئاتر داشته باشيم. صرف مدرک‌دادن دردي را دوا نمي‌کند. براي مثال يکي از مسائل بغرنجي که سينماي ايران با آن مواجه است، حوزه فيلم‌نامه‌نويسي است. چرا فيلم‌نامه‌ها ضعف دارند؟ به اين علت که هنرجويان آموزش مناسبي نمي‌بينند و اين نکته مستلزم اين است که مراکز آموزشي حرفه‌اي‌تر عمل کنند.
تهيه‌کنندگان و توليدکنندگان
تهيه‌کنندگان و توليد‌کنندگان نقش پررنگي در شکوفايي و ديده‌شدن استعداد‌ها و چهره‌هاي بديع دارند، زيرا اين اشخاص مناسبات مالي لازم براي خلق اثر را فراهم مي‌کنند. بر‌اساس قواعد حرفه‌اي، دست کارگردان براي انتخاب بازيگر ‌(کستينگ) باز است. تهيه‌کنندگان در جاهايي اگر حرفه‌اي رفتار کنند براي انتخاب بازيگر، به کارگردان پيشنهاد مي‌دهند و در جاهايي رفتار حرفه‌اي نداشته باشند، نظراتشان را تحميل مي‌کنند. اکنون که اين چرخه در معرفي بازيگران اعمال مي‌شود، بايد از آنها تقاضا کنيم به اين نکته توجه کنند، اکنون که رضا عطاران، جواد عزتي، شهاب حسيني و حامد بهداد به گيشه و فروش فيلم‌هايتان کمک مي‌کنند، روزي را به ياد آوريد که آنها هنوز چهره نبودند و به دفاتر شما رفت‌و‌آمد مي‌کردند، اما ريسک‌نا‌پذيري و ترس از شکست در گيشه، دليل بر آن مي‌شد که شانسي براي بازي در فيلم‌هایتان به آنها ندهيد. ولي حالا براي همکاري و حضورشان در فيلم‌هایتان بسيار مشتاق هستيد. بها‌دادن به هنرجويان با استعداد باعث مي‌شود هر کدام سيل طرفداران خودشان را به سينماها بياورند. يک نگاه به فيلم‌هاي اجتماعي خوب «سرخ‌پوست»، «متري شيش‌و‌نيم» و «درساژ» بيندازيد تا متوجه شويد ساخت فيلم اجتماعي با‌کيفيت باعث مي‌شود مردم از آن استقبال کنند، ضمن اينکه فروش مناسبي را هم تضمين مي‌کنند. جواناني مانند نيما جاويدي، سعيد روستايي، پويا بادکوبه و خيلي‌هاي ديگر را جدي‌تر بگيريد. اين افراد استعدادهايي هستند که با اعتماد به آنها، سينماي بي‌جان ما کمي تکان مي‌خورد.
ادامه دارد

پيام بهاري: پرده سينما همانند ويتريني زيباست. در گذر زمان کالاهاي خوب منسوخ نمي‌شوند و براي خريداران هميشه جذاب مي‌مانند. خريداراني هم هستند که مد فصل را دنبال مي‌کنند و با تغيير و دگرگوني مد روز، به دنبال ويتريني نو مي‌گردند. عوامل هنري خبره سينما در گذر زمان، نامشان در تاريخ باقي مي‌ماند و همانند قالي کرمان که هرچقدر پا بخورد مرغوب‌تر مي‌شود، آنها هم در اين مسير روزبه‌‌روز اعتبار بيشتري پيدا مي‌کنند. در پي آن، نام‌هاي نوظهور همراه با خواسته‌هاي نسل جديد از راه مي‌رسند و براي تماشاگران سينما، جذابيت‌هاي بيشتري را فراهم مي‌کنند. ديوار‌هاي خانه، براي نسل‌هاي مختلف با رنگ‌ها، عکس‌ها، دل‌نوشته‌ها و دغدغه‌هاي زمان خود تزئين مي‌شوند. زماني همفري بوگارت در قامت يک مرد اتوکشيده کراواتي کلاه‌به‌سر يا مريلين مونروی جذاب، در اين ديوار‌ها نقش مي‌بستند. کمي بعدتر مارلون براندوی افسارگسيخته از درون جامعه ظهور مي‌کند و ديوار‌ها را به تسخير خود درمي‌آورد. مدتي بعد، در بحبوحه جنگ ويتنام، خرده‌فرهنگ‌هاي جنبش‌هاي اجتماعي- هيپي- به وجود مي‌آيند؛ پينک‌فلويد و بيتلز‌ها به جامعه معرفي مي‌شوند. اين نگاه جهان‌شمول را مي‌توانيم به خاطرات نسل مردم ما هم تعميم دهيم. در کنار چهره‌هاي بين‌المللي و تنوع قهرمان‌هاي نو‌ظهور در هر سال، چهره‌هايي از زمان به‌کارگيري دستگاه آپارات در سالن‌هاي سينمای ايران شناخته شدند که با تغيير ذائقه نسل‌ها روي ديوار‌هاي خاطرات مردم نقش مي‌بستند. مدتي ناصر ‌ملک‌مطيعي، بهروز‌ وثوقي، داريوش مهرجويي، مسعود کيميايي، پوري بنايي و ... خاستگاه عکس‌هاي سياه‌وسفيد آلبوم‌ها و ديوار‌هاي خانه مي‌شدند. در زماني‌ ديگر، بهرام بيضايي، سوسن تسليمي، جمشيد هاشم‌پور، ابوالفضل پور‌عرب و نيکي کريمي از راه ‌رسيدند و اکنون نسل جديد‌تر، در ديوار‌هاي مدرن‌شده- اينستاگرام، فيس‌بوک، تلگرام- جواد‌ عزتي، نويد محمدزاده، امير جديدي، بهنوش‌ طباطبايي و... را دنبال مي‌کند. نسل‌ جديد بر اساس نيازهاي جامعه‌شناسي، بوم‌شناختي و نياز‌هاي مبرم دگرديسي، قهرمان‌هاي تازه را مطالبه مي‌کند. وظيفه يک جامعه برآورده‌کردن نياز‌هاي هر فردي با سلايق منحصر به اوست. تهيه و توليد خوراک لازم براي دغدغه‌هاي فکري هر نسل مي‌تواند مسئوليت يک جامعه فرهنگي و نو‌گرا باشد. اما نکته‌اي تأمل‌برانگيز در اين موضوع وجود دارد؛ روند ظهور ستاره‌ها و قهرمان‌هاي نو‌آمده در سينماي کشور، به کندي و با تأني پيش مي‌رود. نيکي کريمي با فيلم «وسوسه» (جمشيد حيدري، 1368) به سينما معرفي شد. سال‌هاي زيادي گذشت تا هديه تهراني با فيلم «سلطان» (مسعود کيميايي، 1375) به‌عنوان يک چهره، مردم با آن آشنا شدند. اين بازه زماني، حفره‌ای طولاني است تا چهره‌هاي نو به سينما شناخته شوند. همان‌طور در بازيگران مرد، بعد از حضور بيژن امکانيان (آفتاب‌نشين‌ها، 1360)، جمشيد هاشم‌پور (حضور فعال در سال 1360) و پرويز پرستويي (ديار عاشقان،1362)، چندسالي گذشت تا ابوالفضل پورعرب (عروس، 1369)، فريبرز عرب‌نيا (وصل نيکان، 1370)، محمد‌رضا فروتن (مرسدس، 1376) بهرام رادان (شور عشق، 1379)، حامد بهداد (آخر بازي، 1379) شهاب حسيني (رخساره، 1380)، نويد محمدزاده (در ميان ابرها، 1387) معرفي شدند. به سال‌هاي اولين حضور اين چهره‌ها و تفاوت چندساله ديده‌شدن آنها نسبت به هم توجه کنيد. اختلاف زماني، بر اين نکته صحه مي‌گذارد که ما ديربه‌دير صاحب يک چهره نو در پرده‌هاي عريض سينما مي‌شويم، در ضمن هرکدام از اين هنرمندان، به مدت طولاني نمي‌توانند گيشه سينما را تضمين کنند (خودخواسته يا به جبر سينمايي کم‌کار مي‌شوند). اولين سؤالي که در ذهن خوانندگان اين يادداشت مطرح مي‌شود اين است که آيا خروجي مراکز آموزشي و متقاضيان براي ورود به اين رشته آن‌قدر انگشت‌شمار و قليل است که تغذيه نيروي انساني سينما را با مشکل مواجه کرده؟ مي‌توانيم دلايل ممانعت از حضور چهره‌هاي جديد را مورد بررسي قرار دهيم.
خانواده
خانواده نقشی تعيين‌کننده‌ در رشد و هدايت استعداد‌هاي فرزندان دارد و با درک و حمايت صحيح مي‌تواند در رشد و نمو آنها در راهي که استعداد آن را دارند تأثير بسزايي بگذارد. يکي از معضل‌هايي که جامعه با آن روبه‌روست، نقشه راهي است که خانواده براي فرزندان ترسيم مي‌کند. هر فردي به‌ موجب استعداد‌هايش به رشته‌اي علاقه دارد، اما نگراني خانواده درباره مسائل مالي و دغدغه شغل آينده براي فرزندان، آنها را مجاب مي‌کند که رشته ديگري براي مطالعه در دانشگاه يا شغل آزاد پي بگيرند. در يک دوره همه به رشته عمران سوق داده مي‌شوند و بعد از اشباع آن، به سوي پزشکي مي‌روند و به همين ترتيب اين چرخه ادامه مي‌يابد. ولي خطري که در اين ميان جامعه با آن مواجه مي‌شود، ناديده گرفته‌شدن علاقه و استعداد فرزندان است که اين خود باعث ازبين‌رفتن سرمايه‌هاي کشور در آينده مي‌شود. مثلا لئوناردو دي‌کاپريو در 19 سالگي با فيلم «چه چيزي گيلبرت گريپ را آزار مي‌دهد؟» کانديداي جايزه اسکار بهترين بازيگر نقش مکمل مرد شد، اما حمايت جامعه و خانواده از او کاسته نشد و آنچنان پيش رفت تا اينکه به چهره‌ای بين‌المللي و پول‌ساز براي سينماي آمريكا مبدل شد.
مدارس و کانون‌هاي استعداد‌يابي
در جايي که زندگي مي‌کنيد چند مکان تخصصي مي‌شناسيد تا استعداد‌هاي کودکان، نوجوانان و جوانان را کشف کنند؟ در پاراگراف بالا اشاره شد خانواده‌ها بايد با حمايتشان اين روند را هموار کنند. ولي اگر خانواده‌اي دغدغه علاقه فرزندش را داشته باشد، چگونه مي‌تواند اين مسير را شناسايي و هدايت کند؟ آنها که علم اين کار را ندارند. مدارس و کانون‌هاي فرهنگي مي‌توانند با به‌کارگيري افراد متخصص به همراه امکانات لازم، زمينه کشف استعداد‌ها را فراهم کنند. عباس کيارستمي چگونه در زمينه کارگرداني رشد کرد؟ سال 1349 با دعوت کانون پرورش فکري کودک و نوجوان به آنجا رفت و با فراهم‌شدن شرايط فيلم‌سازي براي او، اولين فيلمش، فيلم «کوتاه نان و کوچه» را ساخت و ساليان بعد يکي از چهره‌هاي با اعتبار سينماي جهان شد. وظيفه اين مراکز آموزشي، کشف، زمينه‌سازي و بها‌دادن به استعداد‌هاي ناب است.
دانشگاه‌ها و آموزشگاه سينمايي
مؤسسه آموزشي اکتورز استوديو (Actors Studio) در سال 1947 کار خود را در آمريكا با هدف آموزش به هنرجويان آغاز کرد. اگر نگاهي به دانش‌آموختگاني که در اين مکتب پرورش يافتند بيندازيم، نام‌هايي مانند داستين هافمن، مونتگومري کليفت، جک نيکلسون، جيمز دين، مريلين مونرو، پل نيومن، مارلون براندو، آل پاچينو، رابرت دنيرو و جين هاکمن کارنامه موفقي براي اين آموزشگاه بوده‌اند. به فهرست اسامي دقت کنيد! هر کدام از اين اسامي نقش پر‌رنگي در ديده‌شدن سينماي آمريكا داشته‌اند. در نظام آموزشي ما، دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌هاي سينمايي مانند قارچ در اين سال‌ها رشد کرده‌اند. کيفيت فداي کميت شده است. ارائه مدرک با دريافت وجه در اين سيستم آموزشي، هدف اول سرمايه‌گذاراني شده است که به ادعاي خودشان فرهنگ را نشانه گرفته‌اند تا به بهبود شرايط کمک کنند. هر‌چند دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌هاي معتبر هم داريم ولي تعداد آنها به انگشتان يک دست هم نمي‌رسد. از سوي ديگر، يک هنرجو براي حضور در کلاس‌هاي معتبر بايد شهريه سنگيني متقبل شود که اين باعث مي‌شود هنرجويي با شرايط مالي ضعيف‌تر، از چرخه آموزش خارج ‌شود. مراکز آموزشي بايد از طريق جذب استادان معتبر، ايجاد فضاهاي تمرين کافي، تهيه امکانات مناسب و تسهيل شرايط مالي براي آموزش هنرجويان کيفيت خود را ارتقا بخشند تا خروجي‌هاي موفق‌تري براي سينما و تئاتر داشته باشيم. صرف مدرک‌دادن دردي را دوا نمي‌کند. براي مثال يکي از مسائل بغرنجي که سينماي ايران با آن مواجه است، حوزه فيلم‌نامه‌نويسي است. چرا فيلم‌نامه‌ها ضعف دارند؟ به اين علت که هنرجويان آموزش مناسبي نمي‌بينند و اين نکته مستلزم اين است که مراکز آموزشي حرفه‌اي‌تر عمل کنند.
تهيه‌کنندگان و توليدکنندگان
تهيه‌کنندگان و توليد‌کنندگان نقش پررنگي در شکوفايي و ديده‌شدن استعداد‌ها و چهره‌هاي بديع دارند، زيرا اين اشخاص مناسبات مالي لازم براي خلق اثر را فراهم مي‌کنند. بر‌اساس قواعد حرفه‌اي، دست کارگردان براي انتخاب بازيگر ‌(کستينگ) باز است. تهيه‌کنندگان در جاهايي اگر حرفه‌اي رفتار کنند براي انتخاب بازيگر، به کارگردان پيشنهاد مي‌دهند و در جاهايي رفتار حرفه‌اي نداشته باشند، نظراتشان را تحميل مي‌کنند. اکنون که اين چرخه در معرفي بازيگران اعمال مي‌شود، بايد از آنها تقاضا کنيم به اين نکته توجه کنند، اکنون که رضا عطاران، جواد عزتي، شهاب حسيني و حامد بهداد به گيشه و فروش فيلم‌هايتان کمک مي‌کنند، روزي را به ياد آوريد که آنها هنوز چهره نبودند و به دفاتر شما رفت‌و‌آمد مي‌کردند، اما ريسک‌نا‌پذيري و ترس از شکست در گيشه، دليل بر آن مي‌شد که شانسي براي بازي در فيلم‌هایتان به آنها ندهيد. ولي حالا براي همکاري و حضورشان در فيلم‌هایتان بسيار مشتاق هستيد. بها‌دادن به هنرجويان با استعداد باعث مي‌شود هر کدام سيل طرفداران خودشان را به سينماها بياورند. يک نگاه به فيلم‌هاي اجتماعي خوب «سرخ‌پوست»، «متري شيش‌و‌نيم» و «درساژ» بيندازيد تا متوجه شويد ساخت فيلم اجتماعي با‌کيفيت باعث مي‌شود مردم از آن استقبال کنند، ضمن اينکه فروش مناسبي را هم تضمين مي‌کنند. جواناني مانند نيما جاويدي، سعيد روستايي، پويا بادکوبه و خيلي‌هاي ديگر را جدي‌تر بگيريد. اين افراد استعدادهايي هستند که با اعتماد به آنها، سينماي بي‌جان ما کمي تکان مي‌خورد.
ادامه دارد

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها