گزارش روز ششم جشنواره
برلین در انتظار غرش اژدها
آرش مدرسی، خبرنگار شرق، برلین: روز ششم جشنواره برلین با نمایش «من نرو هستمِ» رفیع پیتز آغاز شد؛ محصول مشترک آلمان و فرانسه و مکزیک که حرفهای درِگوشی منتقدان در برلین، پیش از نمایش، از شانسهای عمده فتح خرس طلایی یا حداقل جایزهای مثل بهترین فیلمنامه برای این فیلم حکایت داشت؛ اما پس از نمایش اولیه این فیلم برای منتقدان (که دقایقی پیش از نوشتن این خطوط و ساعاتی پیش از نمایش عمومی آن انجام شد) این شانسها اگر پایین نیامده باشند، بالا نرفتهاند. بیشتر منتقدانی که خبرنگار «شرق» با آنها صحبت کرد باوجود تعریف از بعضی نکات و جلوههای فیلم، دیدگاهی عموما انتقادی داشتند. بسیاری آن را «زیادی طولانی» و «خستهکننده» میدانستند؛ گرچه همینها نیز به زیبایی بعضی صحنهها تأکید داشتند.
روند روایی فیلم رفیع پیتز البته جذابیتهای خاص خودش را دارد. تم امسال جشنواره، مهاجرت است و این نیز فیلمی است درباره مهاجرت و حرکت. قهرمان اصلی آن جوانی است بزرگشده کالیفرنیا و احتمالا مکزیکی؛ گرچه هیچوقت داستان دقیق زندگی او یا محل تولدش را نمیفهمیم. از نکات جالب نحوه روایت فیلم، این است که ما این قهرمان را لحظهبهلحظه دنبال میکنیم و هیچوقت از مکان و اتفاقات سکانس بعدی خبر نداریم. یک لحظه با او در مرز آمریکا هستیم، لحظهای دیگر، در میان خانهای اشرافی در بورلی هیلز و لحظهای دیگر او یونیفرم ارتش آمریکا را پوشیده و در افغانستان است. جالب اینجاست که تا وقتی مسافران افغانستانی و تابلوی «توقف» به زبان فارسی را ندیدهایم نمیدانیم که این جوان در مرکز مکزیک و آمریکا است یا افغانستان. تحرکپذیری بسیار قهرمان فیلم، «نرو»، در میان داستانی که راجع به آنهایی است که حق تحرک ندارند، جلوه جالبی به داستان میبخشد.
اما اشکالی که در سایر فیلمهای پیتز دیدهایم اینجا نیز پابرجاست. با اینکه زمینه اجتماعی و سیاسی مشخصی در پیشزمینه داستان وجود دارد، شخصیتها انگار ورای آن حرکت میکنند و کاراکتر مشخصشان ساخته نمیشود. حتی وقتی سربازان سیاهپوست آمریکایی با همقطاران مکزیکی و عرب خود بدرفتاری نژادی میکنند یا با همدیگر بر سر موسیقی رپ دو سوی مختلف آمریکا جدل میکنند، شخصیتپردازی انجام نمیشود. فیلمهای پیتز به نظر از آفتی رایج رنج میبرند: صحنههای پرزرقوبرق و زیبا اما بدون پیرنگ درخور اعتنا یا کاراکترهای قوی. با این حساب بعید است جایزه بهترین فیلمنامه امسال به پیتز برسد. دیگر فیلم بخش مسابقه، فیلم چینی «جریان مخالف رود» نیز در روز پنجم پخش شد و میتوان به جرئت گفت هیچ شانسی ندارد. خبرنگار «شرق» که پس از گذشت یک ساعت از فیلم از سالن سینما بیرون آمد. بسیاری منتقدان حتی پیش از او این کار را کردند و حرفهای تندی در نقد کندی و بیسروتهی فیلم زدند. البته شاید اگر کسی دلبستگی به ادبیات چین داشته باشد، از شعرهایی که در میان نماهای زیبای رود یانگتسه و قایقرانان آن روایت میشود لذت ببرد؛ اما مدیوم سینما فیلمی به این کندی و
بیداستانی را برنمیتابد.
دیگر فیلمی که متوجه مدیوم سینما نیست «شور بیصدا»، ساخته ترنس دیویس است که آنهم بیشتر منتقدان را مأیوس کرد. این زندگینامه امیلی دیکینسون، شاعر مشهور آمریکایی، شاید برای عاشقان ادبیات قرن نوزدهم آمریکا جذابیتی موزهای داشته باشد اما بههیچعنوان در قامت یک فیلم ظاهر نمیشود. دیدن آن این سؤال را به ذهن میآورد که آیا کارگردان با تجربهای مثل دیویس نمیداند که روایت خطی زندگی دیکینسون با پخش صدای خواندن اشعار او برای ساختن یک فیلم کافی نیست؟ حیف دیالوگهای نغز و زیبایی که هرچند وقت یکبار از آنها لذت بردیم و خندیدیم اما هرگز در خدمت فیلم بهمثابه کل قرار نگرفتند.
«تنها در برلین»، ساخته وینسنت پرز، براساس یک داستان محبوب آلمانی، دیگر فیلم بخش مسابقه بود که در روز پنجم به نمایش درآمد. این فیلم که داستان کلاسیکی درباره جنگ جهانی دوم و مخالفت خانوادهای با نازیها دارد اولین فیلمی بود که در پایان «هو» شد. آیا خستهشدن منتقدان و تماشاگران از فیلمهایی با تم اینچنینی که هیچچیز غیرقابل پیشبینی در آنها پیدا نمیشود علت این «هوکردن» است؟
اما بیرون از بخش مسابقه، بخش «پانوراما»ی جشنواره برلین هم خیلی توجهها را به خودش جلب میکند. روز پنجم شاهد اولین نمایش جهانی «راه استانبول»، ساخته رشید بوشارب و محصول مشترک فرانسه، بلژیک و الجزایر بود. این فیلم داستان مادری بلژیکی است که به دنبال دخترش که به گروه تروریستی داعش پیوسته، عازم ترکیه میشود؛ اما آخرین ساخته این کارگردان الجزایری با وجود انتخاب موضوعی بهروز و طبیعتا جذاب جزء موفقهای امسال حساب نمیشود. خط داستانی فیلم هیچ پیچوخمی ندارد و با وجود اینکه تنها ۱۰۰ دقیقه است، بیشتر تماشاگران را مجبور میکند به ساعتشان نگاه کنند و حتی شاید نگران سرنوشت دختر فیلم نباشند. مجهولنگاهداشتن رابطه مادر و دختر و آنچه باعث سرسختی مادر در دنبال او رفتن میشود لازم نیست به خودیخود نکتهای منفی باشد؛ اما بههیچوجه در خدمت داستان قرار نمیگیرد. در نتیجه نه سرسختی مادر را باور میکنیم و نه خوششانسیهای او را. آنچه میتوانست این فیلم را نجات دهد خط داستانی جذابتر یا ساختن یک یا چند زیرپیرنگ بود که شاهد هیچکدام نیستیم.
اما از نکات مثبت فیلم بازیهای خوب آن هستند. آسترید وتنال بلژیکی در نقش اصلی عملکردی زیبا دارد و به نظر میرسد چیزی ورای آنچه در فیلمنامه بوده به فیلم داده. نقش دختر جوان جهادیشده را پائولین برله بازی میکند. این بازیگر ۱۹ساله بلژیکی را از «گذشته» اصغر فرهادی میشناسیم که در آن نیز نقشش ارتباطی با خاورمیانه داشت؛ گرچه در قامتی بسیار متفاوت. «شرق» گفتوگویی اختصاصی با برله انجام داد که در روزهای آینده منتشر میشود.
------------------------------------------------------------------
حاشیه نگاری جشنواره
رسانهها معمولا با یکی، دو روز تأخیر متوجه فیلمها میشوند و «لانتوری» همچنان بعضی توجهها را به خود جلب میکند. تلویزیون «انتیوی» آلمان در اشاره به فیلمهای خاورمیانهای امسال اشارهای گذرا به این فیلم ایرانی کرد و البته بیشتر توجه خود را معطوف به کمدی «برکت با برکت دیدار میکند» کرد که بهعنوان اولین فیلم عربستان سعودی که به جشنوارهای راه مییابد شناخته شده است («شرق» گفتوگویی اختصاصی با کارگردان این فیلم، محمود صباغ، انجام داده که بهزودی منتشر میشود). با این حال یکی از منتقدان آلمانی به «شرق» گفت گرچه «لانتوری» بهترین فیلم درمیشیان نیست اما «او را بهعنوان یکی از مهمترین فیلمسازان صحنه سینمای ایران تثبیت میکند». «بازار فیلم اروپا» نیز لحظه به لحظه داغتر میشود و خریداران که دنبال محصولات میروند، آدم یاد فصل خرید و فروش بازیکنان فوتبال میافتد. حوزه هنری، سوره، بنیاد فارابی و سایر غرفههای مربوط به سینمای ایران نیز جزء موردتوجهترینها هستند. تلاش یک شرکت پخشکننده آلمانی برای فروش سریال «شهرزاد»، در جشنوارهای که برای اولینبار به نمایش چند سریال تلویزیونی در میان فیلمها پرداخته نیز موردتوجه
خیلی منتقدان قرار گرفته است. این در حالی است که بعضی کشورها پولهای خیلی بیشتری خرج میکنند. مثلا روز چهارشنبه قرار است ۸۰ تهیهکننده اروپایی از اولین سمینار سینمایی «چین و اروپا» در بازار دیدار کنند درحالیکه فیلمهای چینی امسال توجه چندانی به خود جلب نکردهاند. در زمینه خرس طلایی، در این مرحله «آتش در دریا»، مستندی که قبلا درباره آن نوشتیم، به نظر منتقدان بیشترین شانس را دارد. «ویژه نیمهشب» (آمریکا، جف نیکولز)، «هادی» (تونس، محمد بنعطیه)، «چیزهایی که میآیند» (فرانسه و آلمان، میا هانسن لاو) در رتبههای بعدی شانه به شانه یکدیگر هستند. البته باید منتظر واکنش رسمی منتقدان به «من نرو هستم» و همچنین پخش فیلم هشتساعته «لالایی اسرار غمبار» (فیلیپین، لاو دیاز) باشیم که شاید فاتح جایزه آلفرد بائر (برای فیلمی که چشماندازی جدید میگشاید) باشد. در زمینه بازیگری نیز بسیاری منتظر پخش «ایالات متحده عشق» هستند که میگویند بازیگران زن در آن درخشیدهاند و جایزه بازیگر مرد را شانس مجد مستوره، بازیگر مرد «هادی»، میدانند.
آرش مدرسی، خبرنگار شرق، برلین: روز ششم جشنواره برلین با نمایش «من نرو هستمِ» رفیع پیتز آغاز شد؛ محصول مشترک آلمان و فرانسه و مکزیک که حرفهای درِگوشی منتقدان در برلین، پیش از نمایش، از شانسهای عمده فتح خرس طلایی یا حداقل جایزهای مثل بهترین فیلمنامه برای این فیلم حکایت داشت؛ اما پس از نمایش اولیه این فیلم برای منتقدان (که دقایقی پیش از نوشتن این خطوط و ساعاتی پیش از نمایش عمومی آن انجام شد) این شانسها اگر پایین نیامده باشند، بالا نرفتهاند. بیشتر منتقدانی که خبرنگار «شرق» با آنها صحبت کرد باوجود تعریف از بعضی نکات و جلوههای فیلم، دیدگاهی عموما انتقادی داشتند. بسیاری آن را «زیادی طولانی» و «خستهکننده» میدانستند؛ گرچه همینها نیز به زیبایی بعضی صحنهها تأکید داشتند.
روند روایی فیلم رفیع پیتز البته جذابیتهای خاص خودش را دارد. تم امسال جشنواره، مهاجرت است و این نیز فیلمی است درباره مهاجرت و حرکت. قهرمان اصلی آن جوانی است بزرگشده کالیفرنیا و احتمالا مکزیکی؛ گرچه هیچوقت داستان دقیق زندگی او یا محل تولدش را نمیفهمیم. از نکات جالب نحوه روایت فیلم، این است که ما این قهرمان را لحظهبهلحظه دنبال میکنیم و هیچوقت از مکان و اتفاقات سکانس بعدی خبر نداریم. یک لحظه با او در مرز آمریکا هستیم، لحظهای دیگر، در میان خانهای اشرافی در بورلی هیلز و لحظهای دیگر او یونیفرم ارتش آمریکا را پوشیده و در افغانستان است. جالب اینجاست که تا وقتی مسافران افغانستانی و تابلوی «توقف» به زبان فارسی را ندیدهایم نمیدانیم که این جوان در مرکز مکزیک و آمریکا است یا افغانستان. تحرکپذیری بسیار قهرمان فیلم، «نرو»، در میان داستانی که راجع به آنهایی است که حق تحرک ندارند، جلوه جالبی به داستان میبخشد.
اما اشکالی که در سایر فیلمهای پیتز دیدهایم اینجا نیز پابرجاست. با اینکه زمینه اجتماعی و سیاسی مشخصی در پیشزمینه داستان وجود دارد، شخصیتها انگار ورای آن حرکت میکنند و کاراکتر مشخصشان ساخته نمیشود. حتی وقتی سربازان سیاهپوست آمریکایی با همقطاران مکزیکی و عرب خود بدرفتاری نژادی میکنند یا با همدیگر بر سر موسیقی رپ دو سوی مختلف آمریکا جدل میکنند، شخصیتپردازی انجام نمیشود. فیلمهای پیتز به نظر از آفتی رایج رنج میبرند: صحنههای پرزرقوبرق و زیبا اما بدون پیرنگ درخور اعتنا یا کاراکترهای قوی. با این حساب بعید است جایزه بهترین فیلمنامه امسال به پیتز برسد. دیگر فیلم بخش مسابقه، فیلم چینی «جریان مخالف رود» نیز در روز پنجم پخش شد و میتوان به جرئت گفت هیچ شانسی ندارد. خبرنگار «شرق» که پس از گذشت یک ساعت از فیلم از سالن سینما بیرون آمد. بسیاری منتقدان حتی پیش از او این کار را کردند و حرفهای تندی در نقد کندی و بیسروتهی فیلم زدند. البته شاید اگر کسی دلبستگی به ادبیات چین داشته باشد، از شعرهایی که در میان نماهای زیبای رود یانگتسه و قایقرانان آن روایت میشود لذت ببرد؛ اما مدیوم سینما فیلمی به این کندی و
بیداستانی را برنمیتابد.
دیگر فیلمی که متوجه مدیوم سینما نیست «شور بیصدا»، ساخته ترنس دیویس است که آنهم بیشتر منتقدان را مأیوس کرد. این زندگینامه امیلی دیکینسون، شاعر مشهور آمریکایی، شاید برای عاشقان ادبیات قرن نوزدهم آمریکا جذابیتی موزهای داشته باشد اما بههیچعنوان در قامت یک فیلم ظاهر نمیشود. دیدن آن این سؤال را به ذهن میآورد که آیا کارگردان با تجربهای مثل دیویس نمیداند که روایت خطی زندگی دیکینسون با پخش صدای خواندن اشعار او برای ساختن یک فیلم کافی نیست؟ حیف دیالوگهای نغز و زیبایی که هرچند وقت یکبار از آنها لذت بردیم و خندیدیم اما هرگز در خدمت فیلم بهمثابه کل قرار نگرفتند.
«تنها در برلین»، ساخته وینسنت پرز، براساس یک داستان محبوب آلمانی، دیگر فیلم بخش مسابقه بود که در روز پنجم به نمایش درآمد. این فیلم که داستان کلاسیکی درباره جنگ جهانی دوم و مخالفت خانوادهای با نازیها دارد اولین فیلمی بود که در پایان «هو» شد. آیا خستهشدن منتقدان و تماشاگران از فیلمهایی با تم اینچنینی که هیچچیز غیرقابل پیشبینی در آنها پیدا نمیشود علت این «هوکردن» است؟
اما بیرون از بخش مسابقه، بخش «پانوراما»ی جشنواره برلین هم خیلی توجهها را به خودش جلب میکند. روز پنجم شاهد اولین نمایش جهانی «راه استانبول»، ساخته رشید بوشارب و محصول مشترک فرانسه، بلژیک و الجزایر بود. این فیلم داستان مادری بلژیکی است که به دنبال دخترش که به گروه تروریستی داعش پیوسته، عازم ترکیه میشود؛ اما آخرین ساخته این کارگردان الجزایری با وجود انتخاب موضوعی بهروز و طبیعتا جذاب جزء موفقهای امسال حساب نمیشود. خط داستانی فیلم هیچ پیچوخمی ندارد و با وجود اینکه تنها ۱۰۰ دقیقه است، بیشتر تماشاگران را مجبور میکند به ساعتشان نگاه کنند و حتی شاید نگران سرنوشت دختر فیلم نباشند. مجهولنگاهداشتن رابطه مادر و دختر و آنچه باعث سرسختی مادر در دنبال او رفتن میشود لازم نیست به خودیخود نکتهای منفی باشد؛ اما بههیچوجه در خدمت داستان قرار نمیگیرد. در نتیجه نه سرسختی مادر را باور میکنیم و نه خوششانسیهای او را. آنچه میتوانست این فیلم را نجات دهد خط داستانی جذابتر یا ساختن یک یا چند زیرپیرنگ بود که شاهد هیچکدام نیستیم.
اما از نکات مثبت فیلم بازیهای خوب آن هستند. آسترید وتنال بلژیکی در نقش اصلی عملکردی زیبا دارد و به نظر میرسد چیزی ورای آنچه در فیلمنامه بوده به فیلم داده. نقش دختر جوان جهادیشده را پائولین برله بازی میکند. این بازیگر ۱۹ساله بلژیکی را از «گذشته» اصغر فرهادی میشناسیم که در آن نیز نقشش ارتباطی با خاورمیانه داشت؛ گرچه در قامتی بسیار متفاوت. «شرق» گفتوگویی اختصاصی با برله انجام داد که در روزهای آینده منتشر میشود.
------------------------------------------------------------------
حاشیه نگاری جشنواره
رسانهها معمولا با یکی، دو روز تأخیر متوجه فیلمها میشوند و «لانتوری» همچنان بعضی توجهها را به خود جلب میکند. تلویزیون «انتیوی» آلمان در اشاره به فیلمهای خاورمیانهای امسال اشارهای گذرا به این فیلم ایرانی کرد و البته بیشتر توجه خود را معطوف به کمدی «برکت با برکت دیدار میکند» کرد که بهعنوان اولین فیلم عربستان سعودی که به جشنوارهای راه مییابد شناخته شده است («شرق» گفتوگویی اختصاصی با کارگردان این فیلم، محمود صباغ، انجام داده که بهزودی منتشر میشود). با این حال یکی از منتقدان آلمانی به «شرق» گفت گرچه «لانتوری» بهترین فیلم درمیشیان نیست اما «او را بهعنوان یکی از مهمترین فیلمسازان صحنه سینمای ایران تثبیت میکند». «بازار فیلم اروپا» نیز لحظه به لحظه داغتر میشود و خریداران که دنبال محصولات میروند، آدم یاد فصل خرید و فروش بازیکنان فوتبال میافتد. حوزه هنری، سوره، بنیاد فارابی و سایر غرفههای مربوط به سینمای ایران نیز جزء موردتوجهترینها هستند. تلاش یک شرکت پخشکننده آلمانی برای فروش سریال «شهرزاد»، در جشنوارهای که برای اولینبار به نمایش چند سریال تلویزیونی در میان فیلمها پرداخته نیز موردتوجه
خیلی منتقدان قرار گرفته است. این در حالی است که بعضی کشورها پولهای خیلی بیشتری خرج میکنند. مثلا روز چهارشنبه قرار است ۸۰ تهیهکننده اروپایی از اولین سمینار سینمایی «چین و اروپا» در بازار دیدار کنند درحالیکه فیلمهای چینی امسال توجه چندانی به خود جلب نکردهاند. در زمینه خرس طلایی، در این مرحله «آتش در دریا»، مستندی که قبلا درباره آن نوشتیم، به نظر منتقدان بیشترین شانس را دارد. «ویژه نیمهشب» (آمریکا، جف نیکولز)، «هادی» (تونس، محمد بنعطیه)، «چیزهایی که میآیند» (فرانسه و آلمان، میا هانسن لاو) در رتبههای بعدی شانه به شانه یکدیگر هستند. البته باید منتظر واکنش رسمی منتقدان به «من نرو هستم» و همچنین پخش فیلم هشتساعته «لالایی اسرار غمبار» (فیلیپین، لاو دیاز) باشیم که شاید فاتح جایزه آلفرد بائر (برای فیلمی که چشماندازی جدید میگشاید) باشد. در زمینه بازیگری نیز بسیاری منتظر پخش «ایالات متحده عشق» هستند که میگویند بازیگران زن در آن درخشیدهاند و جایزه بازیگر مرد را شانس مجد مستوره، بازیگر مرد «هادی»، میدانند.