روایتی مسئلهمحور از تدوین تا اجرای سیاستهای توسعه - 1
راه دشوار اما طیشدنی
مسعود درودی.دکترای سیاستگذاری عمومی دانشگاه تهران -تحلیلگر مرکز بررسیهای استراتژیک
معرفی کتاب:
قابلیتسازی حکومت: شواهد، تحلیل، اقدام / نوشته مت اَندروز، لَنت پریچت و مایکل وولکاک/ انتشارات دانشگاه آکسفورد (2017) / ترجمه جعفر خیرخواهان و مسعود درودی (در حال آمادهسازی و چاپ)
همه دولتها میتوانند مدرسه بسازند و آن را به آخرین تجهیزات آموزشی مجهز کنند، راهسازی کنند، زیرساختهای مخابراتی خود را توسعه ببخشند، اتوبانهای مدرن احداث کنند، قیمتهای کالایی را در بزنگاههای تاریخی تغییر دهند، کارخانجات ماشینسازی ایجاد کنند، بودجههای زیادی را برای سلامت خرج کنند و هزاران اقدام از این دست را انجام دهند. اما کمتر میتوانند کیفیت آموزشی معلمان و یادگیری دانشآموزان را ارتقا دهند، کمتر میتوانند ایمنی و اطمینان رانندگی را گسترش دهند، کمتر میتوانند تنظیمگری بهینهای را برای توازن نیروهای بازار صورت دهند و کمتر قادرند شاخصهای کیفیت سلامت عمومی را افزایش دهند. آنها کمتر میتوانند اقدامات خود را برای خروج از فقر بهبود دهند و اغلب در اصلاح ساختار بودجهای خود موفق بودهاند.
اگر به توسعه بهعنوان یک درخت میوه نگاه کنیم که مردمی را از مواهب خودش بهرهمند میكند، دسته اول اقداماتی میوههای آسانچین درخت توسعه هستند که نیازمند مهارت خاصی نیستند و میتوان راحت به آنها دست یافت و دسته دوم مسائل، میوههای دور از دسترس و سختچین توسعه هستند که رسیدن به آنها مستلزم مهارت و تلاش بیشتری است. اما چطور میتوان به میوههای سختچین توسعه رسید؟
کتاب «قابلیتسازی حکومت: شواهد، تحلیل، اقدام» تلاش دارد راه رسیدن به میوههای سختچین توسعه را نشان دهد. کتاب به لحاظ محتوایی بر موضوع گسست میان تدوین سیاست و اجرای سیاست دست گذاشته است. پرسش اصلی که کتاب درصدد است به آن پاسخ گوید، این است که چرا بیشتر طرحها و ابتکارعملهای توسعهای در حد نوشتن سند باقی میمانند یا حداکثر اینکه نتایج بسیار محدود دارند و روش رسیدن به نتایج بهتر، گستردهتر و ماندگارتر چیست. نویسندگان کتاب از مدلی به نام رویکرد انطباق تکرارشونده مسئلهمحور Problem-Driven Iterative Adaptation PDIA رونمایی میکنند که از روشهای پیشنهادی برای رسیدگی و حل مسائل پیچیده و غامض است؛ مسائلی که نحوه حل آنها، تفاوت بین کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه را توضیح میدهد. بنا بر آموزههای کتاب، در حالی که بسیاری از سیاستها و پروژههای اصلاحی در سطح جهان شکست خوردهاند، آنهایی که موفق شدند اغلب «مسئلهمحور» بودهاند. در هر کشوری همواره گزارههای ناخوشایندی در مورد وضعیت امور عمومی عمدتا ناشی از «سیاستهای ناموفق» ارائه میشود و در مقابل اغلب توصیه بر این است که «سیاستهای خوب» برای بهبود امور، از سوی
دستگاههای مسئول باید اتخاذ شود. نویسندگان اذعان میكنند كه یک سیاست مبتنی بر شواهد، باعث ایجاد انسجام، توجیه و انگیزه برای اقدام هدفمند در واکنش به وضعیت واقعی میشود. با وجود اهمیت تدوین سیاستهای مناسب، اما هر سیاستی بهاندازه اجرای آن ارزشمند است؛ حتی اگر استنادات محکمی برای این اعتقاد وجود داشته باشد که یک «سیاست» خاص، درواقع نتایج بهبودیافتهای خواهد داشت، تحقق موفقیتآمیز آن مشروط به اراده و توانایی کارگزار تعیینشده برای اجرای شایسته آن سیاست است. به عبارت دیگر، کارآمدی یک سیاست دولتی مشخص منوط به میزان تطابق درستی محتوای سیاست و عمق پشتیبانی سیاسی از آن، با دستگاه اجرائی قدرتمند است؛ دستگاهی که قادر به تحقق اهداف سیاست است. اما غالبا در سیاست عمومی این تطابق حیاتی اتفاق نمیافتد؛ سیاستهای درست و معقول اتخاذ میشوند یا اصلاحات مورد نیاز وضع میشوند اما مُنتج به نتایج مطلوب نمیشود زیرا کارگزاری که اجرای این سیاست به آن سپرده شده، اراده یا توانایی انجام آن را ندارد. چنین گزارهای میتواند تفاوت سطوح توسعه در کشورهایی با بافتارها، قوانین و مناطق جغرافیایی مشابه را توجیهپذیر كند. این موضوع بهویژه
در مسائلی که مستلزم بوروکراسی با قابلیت متناسب برای حل مسائل سخت مانند کنترل فساد اداری، ارتقای شاخصهای زیستی شهروندان در حوزههای سلامت، حکمرانی منابع طبیعی، تنظیمگری معطوف به بهینگی، ارتقای کیفیت آموزشی مدارس و دانشگاهها و... است که از پیچیدگی بیشتری برخوردار است.
کتاب تلاش دارد تا راه دشوار ارتقای قابلیت فضای اداری و اجرائی حکومت را گوشزد کند؛ بهویژه در کشورهایی که به دلیل ضعف ظرفیت سیاستگذاری (Policy Capability) برای حل مشکلات دچار کاستیهایی هستند؛ اگرچه در سالهای متمادی تلاش داشتهاند بر این مشکلات کلیدی فائق آیند، ولی فقدان رویکرد مسئلهمحوری، دوری و پرهیز از راهکارهای متناسب بومی آنها را به تقلید ظاهری (Isomorphic Mimircy) از دیگر کشورها و مدلهای بینالمللی سوق داده است. این فرایند تقلیدکردن به خودی خود میل به تشدیدشدن دارد و سازمانها را هم از درون به مقاومت در برابر اصلاحات وامیدارد و هم از فشارهای بیرونی برای هر تغییر واقعی مصونیت میبخشد: با اینکه چیزهای زیادی تغییر میکند اما آنها همچنان مثل سابق باقی میمانند. نهادهای بالادستی و سازمانهای خارجی، نسخههای تغییر براساس بهترین رویهها را به مسئولان اجرائی کشورها میدهند که آنها هم در ظاهر رعایت میکنند، یعنی ظاهر تغییر را به خود میگیرند بدون اینکه واقعا تغییر کنند. آنگاه از این سازمانهای کپیبرداریشده انتظار میرود تا مانند سازمانهای واقعی عمل کنند. از آنها خواسته میشود وظایف بسیار پیچیده، شاق
و کمرشکن را در فاصله زمانی کوتاه و به دفعات زیاد انجام دهند. این عامل مداخله و فشار بیرونی، مانع پیدایش سازمانهای داخلی طبیعی تکاملیافته و کارآمد میشود چون فشار شدیدی به سازمانها وارد میکند بهطوریکه این فشارها و تنشها از قابلیتها پیشی میگیرد. نویسندگان چنین وضعی را «تکلیف شاق» مینامند و اذعان میكنند وجود هر دو ویژگی «تقلید ظاهری» و «تکلیف شاق» همان «دام قابلیت» (Capability Trap) است.
اما سؤال اساسی این است که چگونه میتوان یک سازمان را در اجرای وظایف دائما پیچیدهتر و اختلافبرانگیزتر ارتقا بخشید؟ به زعم نویسندگان کتاب پاسخ به این سؤال ازجمله مسائلی است که راهحل آن معمولا شناختهشده نیست یا حتی پیش از اجرا قابل دانستن نیست. هیچ راهحل آسان یا درمان سریعی (Quick-Fix) وجود ندارد. قابلیتسازی حکومت، فرایندی اختصاصی است، به این معنا که در هر کشوری به شکلی متفاوت دیده میشود. ساختارهای نهادی معین که از مشروعیت محلی و کارآمدی برخوردارند، کاملا وابسته به تعامل پیچیده بستر محلی، تاریخ، سیاست و فرهنگ هستند. به عبارت دیگر، در اینجا هر بار باید «چرخ را از نو اختراع کرد» چون فرایندی که از میان این تعامل ظاهر میشود، بیش از خود محصول اهمیت دارد. راهکارها برای اینگونه مسائل را نمیتوان در فوتوفنهای بهترین رویههای جهانشمول یا توصیههای نهادی عام پیدا کرد. امکان واردکردن یا پیوندزدن نهادهای کارآمد و پایدار به درون هر بستر معین در حال توسعه وجود ندارد. اکثر کارشناسان توسعه اقتصادی در موافقت با چنین نظری سر تکان خواهند داد-و همه شعار میدهند «بسترها، زمینهها و بافتارها مهم هستند»، «عصای
معجزهآسا برای حل مشکلات وجود ندارد»، «هر جامعهای باید خود مسیر و سرنوشت خود را تعیین کند» اما در صحنه عمل، این اجماع ظاهری معمولا نقض و فراموش میشود. از منظر کتاب به طور حقیقی الزامات برنامههای توسعهای اقتصادی- اجتماعی به گونهای است که انتظار واکنشها و پاسخهای یکسان و یکشکل را ایجاد میکنند. برای گریختن از دام قابلیت و رهایی از سردرگمیهای روزافزون در مراحل مختلف سیاستگذاری، نیازمند «مدلهای مفهومی جدید از قابلیت حکومت» هستیم که از اقتباس و پیوندزدن سادهانگارانه طرحها و نقشههای نهادی سایر کشورها با سیاستهای کشورهای درحالتوسعه فراتر برود. رویکرد بدیلی که در این کتاب پیشنهاد میشود، رویکرد انطباق تکرارشونده مسئلهمحور است. این رویکرد، چارچوب و روشی قدرتمند برای علاقهمندان به توسعه اقتصادی ارائه میدهد تا کارها را به نحو متفاوت انجام دهند. این روش بر چهار اصل متکی است:
اصل یکم: راهکارهای محلی برای مسائل محلی: گذار از ترویج راهحلهای از قبل تعیینشده، به ایجاد شرایطی تا عوامل محلی و بومی شروع به تعیین، تشریح و اولویتبندی مسائل ملموسی کنند که قرار است حل شود.
اصل دوم: فشار برای انحراف مثبت (گشایش و موفقیتی کوچک) مسئلهمحور: ایجاد (و حمایت) از محیطهایی در درون و بین سازمانها که آزمودن و سنجیدن و انحراف مثبت (نوآوری) را تشویق میکنند.
اصل سوم: تلاش، یادگیری، تکرار، انطباق: ترویج یادگیری از اقدامات قبلی با بازخورد شواهدمحور به درون تصمیمات مدیریتی که اجازه انطباق و سازگاری را بدون فوت وقت میدهد.
اصل چهارم: ارتقای راهحل با بسط و انتشار آن: حضور فعال پیشتازان و رهبران اصلاحات در همه بخشها و سازمانهای مرتبط، کسانی که به ما اطمینان میدهند اصلاحات امکانپذیر و شدنی، مشروع و مطلوب و مرتبط و متناسب است.
در آخر باید گفت که محتوا، مضامین و مفاهیم بهکاررفته در کتاب، دلالتهای مهم و راهگشایی برای کشور دارد. کتاب برخلاف دیگر آثار در حوزه دانش سیاستگذاری و مدیریت عمومی، بیآنکه در سطح تئوریها و نظریات سیاستگذاری عمومی سیر کند، بهطور مستقیم به سوي ضعف و افول کارکنان اجرائی دستگاههای مختلف انگشت اتهام را نشانه رفته است؛ کارکنانی که نبض بوروکراتیک را در دست دارند و به جهت تجهیزنشدن به دانش و مهارتهای موردنیاز برای مقابله با بحرانهای پیچیده، سیاستهای خوب را در عمل به شکست میکشانند. کتاب حتی نگاه مخاطب را به مقوله توسعه تغییر میدهد و راه دشوار توسعه واقعی را ترسیم میکند. اینکه حکمرانان نمیتوانند با صرف انجام اقداماتی توسعهگرا، کشوری یا جامعهای را توسعهیافته کنند. توسعه واقعی از منظر کتاب قابلیتسازی حاکمیت، از رهگذر ارتقای نظام بوروکراتیک و تدبیر یک کشور است که صورت میگیرد. در شرایطی که کشور با مسائل و بحرانهای پیچیده اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی روبهروست و عملا همآیندی این بحرانها وضعیت سختی را برای دولت و حاکمیت رقم زده است، ارتقای کارآمدی بیش از پیش اهمیت مییابد. طرفه آنکه این مسئله
به نوعی بنیان مجموعه مشکلاتی است که امروزه با آن دستبهگریبانیم. ارتقای نظام تدبیر در ایران مهمترین مسئلهای است که باید در باب آن گفتوگوی اجتماعی و نخبگی و مؤثری صورت گیرد. از منظر این کتاب، ایران راه دشواری را برای توسعه در پیش دارد و نقطه شروع مؤثر برای رفع این معضل عظیم، ارتقای کارآمدی دستگاه بوروکراتیک کشور برای اجرای سیاستها و برنامههای خوب و مناسب است. دولت و سایر قوا تا امروز به چیدن میوههای آسان توسعه مشغول بودهاند و کمتر تلاش داشتند به میوههای سختچین توسعه دست پیدا کنند. ظهور توسعه واقعی نه توسعه ظاهری و لاکچری، مستلزم کسب مهارت و تجهیز فضای بوروکراتیک ایرانی برای ورود به زمین سفت حل مسائل سخت و پیچیده است. تا زمانی که ساختارهای تدبیر و سیاستگذاری عمومی در حکومت به سمت بهینهكردن فرایندهای تصمیمسازی از طریق مسئلهمحوری مبتنی بر شواهد دقیق، حرکت نکنند، بهبودی در عملکرد و نتایج اقدامات دیده نمیشود.
معرفی کتاب:
قابلیتسازی حکومت: شواهد، تحلیل، اقدام / نوشته مت اَندروز، لَنت پریچت و مایکل وولکاک/ انتشارات دانشگاه آکسفورد (2017) / ترجمه جعفر خیرخواهان و مسعود درودی (در حال آمادهسازی و چاپ)
همه دولتها میتوانند مدرسه بسازند و آن را به آخرین تجهیزات آموزشی مجهز کنند، راهسازی کنند، زیرساختهای مخابراتی خود را توسعه ببخشند، اتوبانهای مدرن احداث کنند، قیمتهای کالایی را در بزنگاههای تاریخی تغییر دهند، کارخانجات ماشینسازی ایجاد کنند، بودجههای زیادی را برای سلامت خرج کنند و هزاران اقدام از این دست را انجام دهند. اما کمتر میتوانند کیفیت آموزشی معلمان و یادگیری دانشآموزان را ارتقا دهند، کمتر میتوانند ایمنی و اطمینان رانندگی را گسترش دهند، کمتر میتوانند تنظیمگری بهینهای را برای توازن نیروهای بازار صورت دهند و کمتر قادرند شاخصهای کیفیت سلامت عمومی را افزایش دهند. آنها کمتر میتوانند اقدامات خود را برای خروج از فقر بهبود دهند و اغلب در اصلاح ساختار بودجهای خود موفق بودهاند.
اگر به توسعه بهعنوان یک درخت میوه نگاه کنیم که مردمی را از مواهب خودش بهرهمند میكند، دسته اول اقداماتی میوههای آسانچین درخت توسعه هستند که نیازمند مهارت خاصی نیستند و میتوان راحت به آنها دست یافت و دسته دوم مسائل، میوههای دور از دسترس و سختچین توسعه هستند که رسیدن به آنها مستلزم مهارت و تلاش بیشتری است. اما چطور میتوان به میوههای سختچین توسعه رسید؟
کتاب «قابلیتسازی حکومت: شواهد، تحلیل، اقدام» تلاش دارد راه رسیدن به میوههای سختچین توسعه را نشان دهد. کتاب به لحاظ محتوایی بر موضوع گسست میان تدوین سیاست و اجرای سیاست دست گذاشته است. پرسش اصلی که کتاب درصدد است به آن پاسخ گوید، این است که چرا بیشتر طرحها و ابتکارعملهای توسعهای در حد نوشتن سند باقی میمانند یا حداکثر اینکه نتایج بسیار محدود دارند و روش رسیدن به نتایج بهتر، گستردهتر و ماندگارتر چیست. نویسندگان کتاب از مدلی به نام رویکرد انطباق تکرارشونده مسئلهمحور Problem-Driven Iterative Adaptation PDIA رونمایی میکنند که از روشهای پیشنهادی برای رسیدگی و حل مسائل پیچیده و غامض است؛ مسائلی که نحوه حل آنها، تفاوت بین کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه را توضیح میدهد. بنا بر آموزههای کتاب، در حالی که بسیاری از سیاستها و پروژههای اصلاحی در سطح جهان شکست خوردهاند، آنهایی که موفق شدند اغلب «مسئلهمحور» بودهاند. در هر کشوری همواره گزارههای ناخوشایندی در مورد وضعیت امور عمومی عمدتا ناشی از «سیاستهای ناموفق» ارائه میشود و در مقابل اغلب توصیه بر این است که «سیاستهای خوب» برای بهبود امور، از سوی
دستگاههای مسئول باید اتخاذ شود. نویسندگان اذعان میكنند كه یک سیاست مبتنی بر شواهد، باعث ایجاد انسجام، توجیه و انگیزه برای اقدام هدفمند در واکنش به وضعیت واقعی میشود. با وجود اهمیت تدوین سیاستهای مناسب، اما هر سیاستی بهاندازه اجرای آن ارزشمند است؛ حتی اگر استنادات محکمی برای این اعتقاد وجود داشته باشد که یک «سیاست» خاص، درواقع نتایج بهبودیافتهای خواهد داشت، تحقق موفقیتآمیز آن مشروط به اراده و توانایی کارگزار تعیینشده برای اجرای شایسته آن سیاست است. به عبارت دیگر، کارآمدی یک سیاست دولتی مشخص منوط به میزان تطابق درستی محتوای سیاست و عمق پشتیبانی سیاسی از آن، با دستگاه اجرائی قدرتمند است؛ دستگاهی که قادر به تحقق اهداف سیاست است. اما غالبا در سیاست عمومی این تطابق حیاتی اتفاق نمیافتد؛ سیاستهای درست و معقول اتخاذ میشوند یا اصلاحات مورد نیاز وضع میشوند اما مُنتج به نتایج مطلوب نمیشود زیرا کارگزاری که اجرای این سیاست به آن سپرده شده، اراده یا توانایی انجام آن را ندارد. چنین گزارهای میتواند تفاوت سطوح توسعه در کشورهایی با بافتارها، قوانین و مناطق جغرافیایی مشابه را توجیهپذیر كند. این موضوع بهویژه
در مسائلی که مستلزم بوروکراسی با قابلیت متناسب برای حل مسائل سخت مانند کنترل فساد اداری، ارتقای شاخصهای زیستی شهروندان در حوزههای سلامت، حکمرانی منابع طبیعی، تنظیمگری معطوف به بهینگی، ارتقای کیفیت آموزشی مدارس و دانشگاهها و... است که از پیچیدگی بیشتری برخوردار است.
کتاب تلاش دارد تا راه دشوار ارتقای قابلیت فضای اداری و اجرائی حکومت را گوشزد کند؛ بهویژه در کشورهایی که به دلیل ضعف ظرفیت سیاستگذاری (Policy Capability) برای حل مشکلات دچار کاستیهایی هستند؛ اگرچه در سالهای متمادی تلاش داشتهاند بر این مشکلات کلیدی فائق آیند، ولی فقدان رویکرد مسئلهمحوری، دوری و پرهیز از راهکارهای متناسب بومی آنها را به تقلید ظاهری (Isomorphic Mimircy) از دیگر کشورها و مدلهای بینالمللی سوق داده است. این فرایند تقلیدکردن به خودی خود میل به تشدیدشدن دارد و سازمانها را هم از درون به مقاومت در برابر اصلاحات وامیدارد و هم از فشارهای بیرونی برای هر تغییر واقعی مصونیت میبخشد: با اینکه چیزهای زیادی تغییر میکند اما آنها همچنان مثل سابق باقی میمانند. نهادهای بالادستی و سازمانهای خارجی، نسخههای تغییر براساس بهترین رویهها را به مسئولان اجرائی کشورها میدهند که آنها هم در ظاهر رعایت میکنند، یعنی ظاهر تغییر را به خود میگیرند بدون اینکه واقعا تغییر کنند. آنگاه از این سازمانهای کپیبرداریشده انتظار میرود تا مانند سازمانهای واقعی عمل کنند. از آنها خواسته میشود وظایف بسیار پیچیده، شاق
و کمرشکن را در فاصله زمانی کوتاه و به دفعات زیاد انجام دهند. این عامل مداخله و فشار بیرونی، مانع پیدایش سازمانهای داخلی طبیعی تکاملیافته و کارآمد میشود چون فشار شدیدی به سازمانها وارد میکند بهطوریکه این فشارها و تنشها از قابلیتها پیشی میگیرد. نویسندگان چنین وضعی را «تکلیف شاق» مینامند و اذعان میكنند وجود هر دو ویژگی «تقلید ظاهری» و «تکلیف شاق» همان «دام قابلیت» (Capability Trap) است.
اما سؤال اساسی این است که چگونه میتوان یک سازمان را در اجرای وظایف دائما پیچیدهتر و اختلافبرانگیزتر ارتقا بخشید؟ به زعم نویسندگان کتاب پاسخ به این سؤال ازجمله مسائلی است که راهحل آن معمولا شناختهشده نیست یا حتی پیش از اجرا قابل دانستن نیست. هیچ راهحل آسان یا درمان سریعی (Quick-Fix) وجود ندارد. قابلیتسازی حکومت، فرایندی اختصاصی است، به این معنا که در هر کشوری به شکلی متفاوت دیده میشود. ساختارهای نهادی معین که از مشروعیت محلی و کارآمدی برخوردارند، کاملا وابسته به تعامل پیچیده بستر محلی، تاریخ، سیاست و فرهنگ هستند. به عبارت دیگر، در اینجا هر بار باید «چرخ را از نو اختراع کرد» چون فرایندی که از میان این تعامل ظاهر میشود، بیش از خود محصول اهمیت دارد. راهکارها برای اینگونه مسائل را نمیتوان در فوتوفنهای بهترین رویههای جهانشمول یا توصیههای نهادی عام پیدا کرد. امکان واردکردن یا پیوندزدن نهادهای کارآمد و پایدار به درون هر بستر معین در حال توسعه وجود ندارد. اکثر کارشناسان توسعه اقتصادی در موافقت با چنین نظری سر تکان خواهند داد-و همه شعار میدهند «بسترها، زمینهها و بافتارها مهم هستند»، «عصای
معجزهآسا برای حل مشکلات وجود ندارد»، «هر جامعهای باید خود مسیر و سرنوشت خود را تعیین کند» اما در صحنه عمل، این اجماع ظاهری معمولا نقض و فراموش میشود. از منظر کتاب به طور حقیقی الزامات برنامههای توسعهای اقتصادی- اجتماعی به گونهای است که انتظار واکنشها و پاسخهای یکسان و یکشکل را ایجاد میکنند. برای گریختن از دام قابلیت و رهایی از سردرگمیهای روزافزون در مراحل مختلف سیاستگذاری، نیازمند «مدلهای مفهومی جدید از قابلیت حکومت» هستیم که از اقتباس و پیوندزدن سادهانگارانه طرحها و نقشههای نهادی سایر کشورها با سیاستهای کشورهای درحالتوسعه فراتر برود. رویکرد بدیلی که در این کتاب پیشنهاد میشود، رویکرد انطباق تکرارشونده مسئلهمحور است. این رویکرد، چارچوب و روشی قدرتمند برای علاقهمندان به توسعه اقتصادی ارائه میدهد تا کارها را به نحو متفاوت انجام دهند. این روش بر چهار اصل متکی است:
اصل یکم: راهکارهای محلی برای مسائل محلی: گذار از ترویج راهحلهای از قبل تعیینشده، به ایجاد شرایطی تا عوامل محلی و بومی شروع به تعیین، تشریح و اولویتبندی مسائل ملموسی کنند که قرار است حل شود.
اصل دوم: فشار برای انحراف مثبت (گشایش و موفقیتی کوچک) مسئلهمحور: ایجاد (و حمایت) از محیطهایی در درون و بین سازمانها که آزمودن و سنجیدن و انحراف مثبت (نوآوری) را تشویق میکنند.
اصل سوم: تلاش، یادگیری، تکرار، انطباق: ترویج یادگیری از اقدامات قبلی با بازخورد شواهدمحور به درون تصمیمات مدیریتی که اجازه انطباق و سازگاری را بدون فوت وقت میدهد.
اصل چهارم: ارتقای راهحل با بسط و انتشار آن: حضور فعال پیشتازان و رهبران اصلاحات در همه بخشها و سازمانهای مرتبط، کسانی که به ما اطمینان میدهند اصلاحات امکانپذیر و شدنی، مشروع و مطلوب و مرتبط و متناسب است.
در آخر باید گفت که محتوا، مضامین و مفاهیم بهکاررفته در کتاب، دلالتهای مهم و راهگشایی برای کشور دارد. کتاب برخلاف دیگر آثار در حوزه دانش سیاستگذاری و مدیریت عمومی، بیآنکه در سطح تئوریها و نظریات سیاستگذاری عمومی سیر کند، بهطور مستقیم به سوي ضعف و افول کارکنان اجرائی دستگاههای مختلف انگشت اتهام را نشانه رفته است؛ کارکنانی که نبض بوروکراتیک را در دست دارند و به جهت تجهیزنشدن به دانش و مهارتهای موردنیاز برای مقابله با بحرانهای پیچیده، سیاستهای خوب را در عمل به شکست میکشانند. کتاب حتی نگاه مخاطب را به مقوله توسعه تغییر میدهد و راه دشوار توسعه واقعی را ترسیم میکند. اینکه حکمرانان نمیتوانند با صرف انجام اقداماتی توسعهگرا، کشوری یا جامعهای را توسعهیافته کنند. توسعه واقعی از منظر کتاب قابلیتسازی حاکمیت، از رهگذر ارتقای نظام بوروکراتیک و تدبیر یک کشور است که صورت میگیرد. در شرایطی که کشور با مسائل و بحرانهای پیچیده اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی روبهروست و عملا همآیندی این بحرانها وضعیت سختی را برای دولت و حاکمیت رقم زده است، ارتقای کارآمدی بیش از پیش اهمیت مییابد. طرفه آنکه این مسئله
به نوعی بنیان مجموعه مشکلاتی است که امروزه با آن دستبهگریبانیم. ارتقای نظام تدبیر در ایران مهمترین مسئلهای است که باید در باب آن گفتوگوی اجتماعی و نخبگی و مؤثری صورت گیرد. از منظر این کتاب، ایران راه دشواری را برای توسعه در پیش دارد و نقطه شروع مؤثر برای رفع این معضل عظیم، ارتقای کارآمدی دستگاه بوروکراتیک کشور برای اجرای سیاستها و برنامههای خوب و مناسب است. دولت و سایر قوا تا امروز به چیدن میوههای آسان توسعه مشغول بودهاند و کمتر تلاش داشتند به میوههای سختچین توسعه دست پیدا کنند. ظهور توسعه واقعی نه توسعه ظاهری و لاکچری، مستلزم کسب مهارت و تجهیز فضای بوروکراتیک ایرانی برای ورود به زمین سفت حل مسائل سخت و پیچیده است. تا زمانی که ساختارهای تدبیر و سیاستگذاری عمومی در حکومت به سمت بهینهكردن فرایندهای تصمیمسازی از طریق مسئلهمحوری مبتنی بر شواهد دقیق، حرکت نکنند، بهبودی در عملکرد و نتایج اقدامات دیده نمیشود.