فرهنگ و هویت شهری
محیط طباطبایی.کارشناس فرهنگ شهری
مدیریت در شهرها دارای سلسلهمراتب و سطوح مختلفی است. نازلترین سطح مدیریت در یک شهر مدیریت خدماتی است؛ یعنی مدیریت شهر به دنبال تمیزکردن شهر، کارکردن در شهر و ارائه خدمات اولیه به ساکنان شهر و در واقع همان چیزی است که ما امروزه آن را در حيطه وظايف معاونت مدیریت خدمات شهر میدانیم. زیرمجموعه این معاونت آتشنشانیها، پارکها، فضای سبز و... مجموعهای از مدیریت را به وجود میآورند که همان مدیریت خدمات شهری است.
یک سطح بالاتر از مدیریت در شهرها مدیریت عمرانی شهرهاست. یعنی شهر به دنبال مدیریت عمرانی و طرحهای توسعهمحور است. یک شهردار یا مدیر شهر در این سطح اوج موفقیت خود را ساخت و عمران در شهر میداند؛ مانند ساخت پل، بزرگراه و سایر موارد سازهای و عمرانی.
یک سطح بالاتر از مدیریت عمرانی، مدیریت برنامهریزی شهری است؛ یعنی شهردار به طراحی و برنامهریزی در دورههای متناوب شهری میپردازد. در مدیریت برنامهریزی شهری برنامهریزیهای پنجساله و 10ساله مطرح میشود و طرحهای جامع و تفصیلی برای آینده شهر تدوین میشود و برای همه امور شهر اعم از توسعه فیزیکی و جریانات کیفی و نوع خدمات و کاربریها برنامهریزی میکنند.
شاید با قدری اغماض بتوانیم بگوییم مدیریت شهری ما وارد این مرحله شده است. امروزه شهرداری به دنبال عمل در پی برنامهریزی است. اما عالیترین سطح مدیریت شهری، مدیریت فرهنگی است؛ یعنی شهردار پاریس شاید برای افتتاح هیچ پلی یا آغاز هیچ جریان عمرانی جدیدی حضور پیدا نکند ولی اگر در سطح خیابان شانزهلیزه جشنواره موسیقی برگزار میشود، در آنجا حاضر میشود.
یعنی مدیریت از زاویه فرهنگ و ارتقاي سطح کیفی زندگی بر مبنای فرهنگ، اولویت اصلی مدیریت شهر میشود. این امر در غرب و در قرون 18 و 19 و نیمه قرن بیستم پس از گذشت بیش از 250 سال به سادگی به دست نیامده است. در آن زمان پایه و زیربنای توسعه را اقتصاد میدانستند و در نیمه دوم قرن 20 آنچه بشر با آن مواجه شد، صدمهدیدن خانه انسان روی زمین بود و با پیشرفت شهرها و روستاها که مکان زندگی انسانها هستند، به عنوان حریم حضور انسانها مباحث جدیدی از توسعه پایدار مطرح شد؛ یعنی توسعه زمانی توسعه است که مبتنی بر فرهنگ، محیط زیست و مصادیقی از این دست باشد. پس اگر هر برنامهریزیاي در شهر داشته باشیم که پیکره طبیعی شهر، مفاهیم فرهنگی شهر، محیط زیست و... در آن دیده نشود، نه تنها برنامهای در جهت توسعه نیست بلکه این برنامهها ضد توسعه به شمار میآید.
بنابراین شهردار به عنوان عالیترین مقام مدیریت شهر در جایگاهی قرار میگیرد که از نظر او فقط حوزه فرهنگ ارزش و امتیاز برای تعیین او به عنوان یک مدیر موفق یا ناموفق خواهد بود. از این رو عالیترین سطح مدیریت شهری مدیریت فرهنگی شهر است. اگر امروزه ما مطرح میکنیم که بستن کمربند در اتومبیل بر اثر اجرای جرايم سنگین جزئی از فرهنگ مردم ما شده است، معلوم میشود که موضوع اهمیت فرهنگ را بهدرستی درک نکردهایم. اگر گذاشتن جریمه میتوانست منجر به اصلاح الگوی رفتارهای اجتماعی شود پس سایر موارد مثل عبورممنوع و عبور از چراغ قرمر نیز باید حل میشد. بلکه ما با یک رفتار فرهنگی توانستیم بستن کمربند را در زمان کوتاهی وارد فرهنگ مردم کشورمان کنیم. بنابراین حل هر مسئله اجتماعی مانند ترافیک اگر از زاویه فرهنگ و ساختار فرهنگی مردم بررسی شود بسیار آسانتر حل میشود.
تهران به عنوان پایتخت ایران دارای شرایط و ویژگیهای منحصربهفرد خود است که آن را از سایر شهرها مجزا میکند. بنابراین کسی که قرار است در شهر تهران مدیریت کند، باید بداند که تهران چگونه شهری است و از تمام مزیتهای تاریخی و پیشینه فرهنگی آن شهر آگاهی داشته باشد. به طور مثال اگر جریان پایتختشدن تهران را به طور خلاصه بررسی کنیم ملاحظه میکنیم تهران پایتخت شد نه برای اینکه آقامحمدخان قاجار میخواست شهر نزدیک به ایل خودش باشد یا یک سلیقه شخصی بود، بلکه تهران به دلیل اینکه نقطهای بود در محل تلاقی راههای شمالی- جنوبی و شرقی- غربی در منطقه بسیار مناسبی با آب فراوان و خاک رسوبی بسیار عالی و موقعیت مناسب استراتژیک از کوههایی که آن را در برگرفته است. تهران مثلثی است که یک ضلع آن کوههای توچال و دو ضلع دیگر و رأس آن به جلگه خار و ورامین منتهی میشود. بنابراین وقتی میبینیم تهران از محدوده ری تا تجریش توسعه پیدا میکند، میبینیم که نباید نقشه توسعه تهران را شرقی- غربی کرد و بسیاری از مسائلی که امروزه بحرانهای زیستمحیطی را در شهر ما رقم زده به این دلیل است که ما زمانی خود را با ساختار تهران بیگانه قرار دادهایم.
تهران زمانی که با ویژگیهای هویتی در دوره صفویه تبدیل به یک شهر شد، ویژگیهای فرهنگی و هویتی خود را داشت ولی وقتی تبدیل به پایتخت شد، از جنبه محلی خارج شد و جنبه ملی پیدا کرد؛ یعنی در این شهر همه افراد از شهرهای مختلف میتوانند تهرانی باشند در حالی که در شهرهای دیگر اهل کجا بودن خیلی مهم است؛ به عبارت دیگر شهروندبودن مهم نیست. ممکن است شما شهروند کانادا و یا هر شهر دیگری در دنیا باشید ولی مهم اهل جایی بودن است و برای اهل جایی شدن باید زمانی بگذرد و جایگاهی به عنوان عملکرد آن شخص در محیطی که زندگی میکند کسب شود. درآن زمان افراد مختلف از شهرهای مختلف که تخصص و خدماتشان مورد احتیاج تهران بود، برای ارائه آن خدمات به شهر تهران آمدند. به طور مثال شیشهبرهای اصفهانی ارمنی که آمدند تا شیشههای کاخ گلستان را تهیه کنند، در همان حوالی ماندگار شدند و کلیسایی هم برای خود در جنوب تهران ساختند یا خوانساریها از ابتدا برای فروش کتاب جلوی مسجد شاه و مسجد جامع تهران آمدند. به تدریج با آمدن افراد دیگر جامعه خوانساریها نقش بسیار زیادی در حوزه نشر و کاغذ و کتاب داشتند و بیشتر آنها به همین حرفه مشغول بودند و از بازار
بینالحرمین تا خیابان ناصرخسرو و خیابان شاهآباد (جمهوری اسلامی فعلی) و تا جلوی خیابان دانشگاه تهران حضور يافتند و افراد بسیار زیادی مثل رئیس سابق انتشارات امیرکبیر و انتشارات اقبال و سایر ناشران بزرگ ما از خطه خوانسار بودهاند.
بنابراین گروههای مختلف از معمار، نقاش و ... برای ارائه خدمات به شهر به تهران مهاجرت میکنند و هر بخشی در توسعه و فرایند رشد و پیشرفت شهر نقش خود را ایفا میکند. تهران به عنوان پایتخت، یک شهر ملی و نماد ملی ایران است. مثلا شهر آبادان نیز پیش از انقلاب به خاطر بستر فرهنگیاش در آن زمان یک شهر ملی بوده است. اینکه افراد از شیراز یا اصفهان به تهران مهاجرت میکنند، فقط مسئله آموزشی، بهداشت و درمان، صنعت و... نیست بلکه مسئله فرهنگ است که اگر تهران را در همه آن خدمات صد ببینیم، اصفهان که یک شهر فرهنگی است، از 10 به راحتی عبور نمیکند و این نشانه این است که در تهران مهمترین فرایند دادوستد بر چرخه فرهنگی برقرار است. چیزی که انسانها را متعلق به مکانی میکند خدمات فرهنگی است نه خدمات دیگر. اگرچه سایر خدمات دیگر مانند اشتغال، بهداشت و درمان، آموزش و... شرط لازم هستند ولی آنچه تهران را متمایز میکند فرهنگ شهر تهران است که شرط کافی تعلق به شهر تهران است.
بنابراین شهر تهران با این بزرگی، پایتخت فرهنگی ایران است؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم. برای همین هر رفتار فرهنگی که در تهران وجود دارد، به سرعت در ایران منتشر میشود و شهرهای دیگر از آن الگو میگیرند و تهران در عالیترین سطح هویت ملی قرار دارد. همزیستی اقوام مختلف در تهران کنار هم نشان میدهد که اقوام ما همگرا و همزیست هستند و نه واگرا. وقتی مدیریتهای شهری ما از حوزه فرهنگی دور شدند و زیربنای خود را اقتصاد صرف دانستند شهر با بحران مواجه شد. عدم توجه به ساختارهاي فرهنگی و اجتماعی عامل ایجاد بحران در شهر است. حفظ میراث فرهنگی شهر و سرمایه طبیعی شهر بسیار اهمیت دارد و هر برنامه توصیهای باید مبتنی بر این دو سرمایه تاریخی و طبیعی صورت بگیرد. سرمایه طبیعی تهران آبوهوای آن است که ما چگونه آن را با ساخت ساختمانها و سازههای عظیم یا ارزش اقتصادی فروش آب بر باد دادهایم. انسانهایی که حفظ منابع طبیعی را ارزش میدانند کسانی هستند که دلسوز نسل آینده هستند. وقتی ما در مدیریت تهران حفظ این منابع را در اولویت قرار میدهیم و اهمیت حفظ آنها را درک میکنیم و بر اساس آن برنامهریزی میکنیم، کار بسیار ارزشمندی انجام
دادهایم. به طور مثال در تهران عرصهای داریم به نام «پهنه رودکی»؛ پهنهای بین خیابان حافظ، انقلاب، نوفللوشاتو و خیابان ولیعصر با محوریت رویکرد نمایش و موسیقی است که به خاطر حضور تالار رودکی، تالار وحدت و تئاتر شهر در این پهنه است. درک این موضوع که این منطقه دارای ارزش بسیاری است، خیلی مهم است. هر پدیده فرهنگی اعم از دانشگاه تهران، کتابخانه ملی، خانه هنرمندان و... در اطراف خودش بهترین جریان اقتصادی را دارد و برنامهریزی با حفظ این ارزش موجب توسعه پایدار با محوریت اقتصاد و ارزشمند برای آینده و مردم آن محلهها خواهد بود. پس مدیریت شهری باید نگاه خود را به این سمت معطوف کند اصل موضوع جریان فرهنگ در شهر است نه فقط ساخت سازهها و فعالیتهای عمرانی در شهر.
بهترین دوره در تهران از نظر من دوره اول مشروطه از 1285 تا 1304 است. درست قبل از اینکه پهلوی اول به قدرت برسد، در این دوره ساختمانهای بزرگ مثل کاخ گلستان و ساختمانهایی را که قاجار از خود به یادگار گذاشتهاند را در تهران نمیبینیم اما جریان مدنی شهر در اوج خود است. در این دوره بیشترین تعداد کتابخانه، مدرسه، فضاهای فرهنگی، سینما، عکاسخانه و... توسط مردم شهر در حال ساختهشدن هستند. زندگی در اوج خود است. چنین شهری زیباست که با جریان مدنی مبتنی بر همه مزیتهای شهری سیر میکند و با یک پدیده جدید که مشروطیت است هماهنگ شده و حاکمیت قانونی زمان خودش را ایجاد میکند. این شهر میدان مشق را به باغ ملی تبدیل کرد که پهلوی اول دوباره آن را به یک میدان دولتی تبدیل میکند و پارک شهر را میسازد. بنابراین آنچه اولویت داشته، جریان فرهنگی نگاه فرهنگی به شهر بوده است و این نگاه مهمتر از ساخت ساختمانهای فرهنگی است. بهطور خلاصه امروزه تمام شهرهای بزرگ که موفق هستند مدیران شهری آنها از دریچه فرهنگ به موضوعات شهری نگاه میکنند و تصور میکنم ما هم با یک حرکت سینوسی به همین سمت پیش میرویم چون راه رسیدن به یک شهر ایدهآل این است
که از دریچه فرهنگ شهر را ببینیم.
مدیریت در شهرها دارای سلسلهمراتب و سطوح مختلفی است. نازلترین سطح مدیریت در یک شهر مدیریت خدماتی است؛ یعنی مدیریت شهر به دنبال تمیزکردن شهر، کارکردن در شهر و ارائه خدمات اولیه به ساکنان شهر و در واقع همان چیزی است که ما امروزه آن را در حيطه وظايف معاونت مدیریت خدمات شهر میدانیم. زیرمجموعه این معاونت آتشنشانیها، پارکها، فضای سبز و... مجموعهای از مدیریت را به وجود میآورند که همان مدیریت خدمات شهری است.
یک سطح بالاتر از مدیریت در شهرها مدیریت عمرانی شهرهاست. یعنی شهر به دنبال مدیریت عمرانی و طرحهای توسعهمحور است. یک شهردار یا مدیر شهر در این سطح اوج موفقیت خود را ساخت و عمران در شهر میداند؛ مانند ساخت پل، بزرگراه و سایر موارد سازهای و عمرانی.
یک سطح بالاتر از مدیریت عمرانی، مدیریت برنامهریزی شهری است؛ یعنی شهردار به طراحی و برنامهریزی در دورههای متناوب شهری میپردازد. در مدیریت برنامهریزی شهری برنامهریزیهای پنجساله و 10ساله مطرح میشود و طرحهای جامع و تفصیلی برای آینده شهر تدوین میشود و برای همه امور شهر اعم از توسعه فیزیکی و جریانات کیفی و نوع خدمات و کاربریها برنامهریزی میکنند.
شاید با قدری اغماض بتوانیم بگوییم مدیریت شهری ما وارد این مرحله شده است. امروزه شهرداری به دنبال عمل در پی برنامهریزی است. اما عالیترین سطح مدیریت شهری، مدیریت فرهنگی است؛ یعنی شهردار پاریس شاید برای افتتاح هیچ پلی یا آغاز هیچ جریان عمرانی جدیدی حضور پیدا نکند ولی اگر در سطح خیابان شانزهلیزه جشنواره موسیقی برگزار میشود، در آنجا حاضر میشود.
یعنی مدیریت از زاویه فرهنگ و ارتقاي سطح کیفی زندگی بر مبنای فرهنگ، اولویت اصلی مدیریت شهر میشود. این امر در غرب و در قرون 18 و 19 و نیمه قرن بیستم پس از گذشت بیش از 250 سال به سادگی به دست نیامده است. در آن زمان پایه و زیربنای توسعه را اقتصاد میدانستند و در نیمه دوم قرن 20 آنچه بشر با آن مواجه شد، صدمهدیدن خانه انسان روی زمین بود و با پیشرفت شهرها و روستاها که مکان زندگی انسانها هستند، به عنوان حریم حضور انسانها مباحث جدیدی از توسعه پایدار مطرح شد؛ یعنی توسعه زمانی توسعه است که مبتنی بر فرهنگ، محیط زیست و مصادیقی از این دست باشد. پس اگر هر برنامهریزیاي در شهر داشته باشیم که پیکره طبیعی شهر، مفاهیم فرهنگی شهر، محیط زیست و... در آن دیده نشود، نه تنها برنامهای در جهت توسعه نیست بلکه این برنامهها ضد توسعه به شمار میآید.
بنابراین شهردار به عنوان عالیترین مقام مدیریت شهر در جایگاهی قرار میگیرد که از نظر او فقط حوزه فرهنگ ارزش و امتیاز برای تعیین او به عنوان یک مدیر موفق یا ناموفق خواهد بود. از این رو عالیترین سطح مدیریت شهری مدیریت فرهنگی شهر است. اگر امروزه ما مطرح میکنیم که بستن کمربند در اتومبیل بر اثر اجرای جرايم سنگین جزئی از فرهنگ مردم ما شده است، معلوم میشود که موضوع اهمیت فرهنگ را بهدرستی درک نکردهایم. اگر گذاشتن جریمه میتوانست منجر به اصلاح الگوی رفتارهای اجتماعی شود پس سایر موارد مثل عبورممنوع و عبور از چراغ قرمر نیز باید حل میشد. بلکه ما با یک رفتار فرهنگی توانستیم بستن کمربند را در زمان کوتاهی وارد فرهنگ مردم کشورمان کنیم. بنابراین حل هر مسئله اجتماعی مانند ترافیک اگر از زاویه فرهنگ و ساختار فرهنگی مردم بررسی شود بسیار آسانتر حل میشود.
تهران به عنوان پایتخت ایران دارای شرایط و ویژگیهای منحصربهفرد خود است که آن را از سایر شهرها مجزا میکند. بنابراین کسی که قرار است در شهر تهران مدیریت کند، باید بداند که تهران چگونه شهری است و از تمام مزیتهای تاریخی و پیشینه فرهنگی آن شهر آگاهی داشته باشد. به طور مثال اگر جریان پایتختشدن تهران را به طور خلاصه بررسی کنیم ملاحظه میکنیم تهران پایتخت شد نه برای اینکه آقامحمدخان قاجار میخواست شهر نزدیک به ایل خودش باشد یا یک سلیقه شخصی بود، بلکه تهران به دلیل اینکه نقطهای بود در محل تلاقی راههای شمالی- جنوبی و شرقی- غربی در منطقه بسیار مناسبی با آب فراوان و خاک رسوبی بسیار عالی و موقعیت مناسب استراتژیک از کوههایی که آن را در برگرفته است. تهران مثلثی است که یک ضلع آن کوههای توچال و دو ضلع دیگر و رأس آن به جلگه خار و ورامین منتهی میشود. بنابراین وقتی میبینیم تهران از محدوده ری تا تجریش توسعه پیدا میکند، میبینیم که نباید نقشه توسعه تهران را شرقی- غربی کرد و بسیاری از مسائلی که امروزه بحرانهای زیستمحیطی را در شهر ما رقم زده به این دلیل است که ما زمانی خود را با ساختار تهران بیگانه قرار دادهایم.
تهران زمانی که با ویژگیهای هویتی در دوره صفویه تبدیل به یک شهر شد، ویژگیهای فرهنگی و هویتی خود را داشت ولی وقتی تبدیل به پایتخت شد، از جنبه محلی خارج شد و جنبه ملی پیدا کرد؛ یعنی در این شهر همه افراد از شهرهای مختلف میتوانند تهرانی باشند در حالی که در شهرهای دیگر اهل کجا بودن خیلی مهم است؛ به عبارت دیگر شهروندبودن مهم نیست. ممکن است شما شهروند کانادا و یا هر شهر دیگری در دنیا باشید ولی مهم اهل جایی بودن است و برای اهل جایی شدن باید زمانی بگذرد و جایگاهی به عنوان عملکرد آن شخص در محیطی که زندگی میکند کسب شود. درآن زمان افراد مختلف از شهرهای مختلف که تخصص و خدماتشان مورد احتیاج تهران بود، برای ارائه آن خدمات به شهر تهران آمدند. به طور مثال شیشهبرهای اصفهانی ارمنی که آمدند تا شیشههای کاخ گلستان را تهیه کنند، در همان حوالی ماندگار شدند و کلیسایی هم برای خود در جنوب تهران ساختند یا خوانساریها از ابتدا برای فروش کتاب جلوی مسجد شاه و مسجد جامع تهران آمدند. به تدریج با آمدن افراد دیگر جامعه خوانساریها نقش بسیار زیادی در حوزه نشر و کاغذ و کتاب داشتند و بیشتر آنها به همین حرفه مشغول بودند و از بازار
بینالحرمین تا خیابان ناصرخسرو و خیابان شاهآباد (جمهوری اسلامی فعلی) و تا جلوی خیابان دانشگاه تهران حضور يافتند و افراد بسیار زیادی مثل رئیس سابق انتشارات امیرکبیر و انتشارات اقبال و سایر ناشران بزرگ ما از خطه خوانسار بودهاند.
بنابراین گروههای مختلف از معمار، نقاش و ... برای ارائه خدمات به شهر به تهران مهاجرت میکنند و هر بخشی در توسعه و فرایند رشد و پیشرفت شهر نقش خود را ایفا میکند. تهران به عنوان پایتخت، یک شهر ملی و نماد ملی ایران است. مثلا شهر آبادان نیز پیش از انقلاب به خاطر بستر فرهنگیاش در آن زمان یک شهر ملی بوده است. اینکه افراد از شیراز یا اصفهان به تهران مهاجرت میکنند، فقط مسئله آموزشی، بهداشت و درمان، صنعت و... نیست بلکه مسئله فرهنگ است که اگر تهران را در همه آن خدمات صد ببینیم، اصفهان که یک شهر فرهنگی است، از 10 به راحتی عبور نمیکند و این نشانه این است که در تهران مهمترین فرایند دادوستد بر چرخه فرهنگی برقرار است. چیزی که انسانها را متعلق به مکانی میکند خدمات فرهنگی است نه خدمات دیگر. اگرچه سایر خدمات دیگر مانند اشتغال، بهداشت و درمان، آموزش و... شرط لازم هستند ولی آنچه تهران را متمایز میکند فرهنگ شهر تهران است که شرط کافی تعلق به شهر تهران است.
بنابراین شهر تهران با این بزرگی، پایتخت فرهنگی ایران است؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم. برای همین هر رفتار فرهنگی که در تهران وجود دارد، به سرعت در ایران منتشر میشود و شهرهای دیگر از آن الگو میگیرند و تهران در عالیترین سطح هویت ملی قرار دارد. همزیستی اقوام مختلف در تهران کنار هم نشان میدهد که اقوام ما همگرا و همزیست هستند و نه واگرا. وقتی مدیریتهای شهری ما از حوزه فرهنگی دور شدند و زیربنای خود را اقتصاد صرف دانستند شهر با بحران مواجه شد. عدم توجه به ساختارهاي فرهنگی و اجتماعی عامل ایجاد بحران در شهر است. حفظ میراث فرهنگی شهر و سرمایه طبیعی شهر بسیار اهمیت دارد و هر برنامه توصیهای باید مبتنی بر این دو سرمایه تاریخی و طبیعی صورت بگیرد. سرمایه طبیعی تهران آبوهوای آن است که ما چگونه آن را با ساخت ساختمانها و سازههای عظیم یا ارزش اقتصادی فروش آب بر باد دادهایم. انسانهایی که حفظ منابع طبیعی را ارزش میدانند کسانی هستند که دلسوز نسل آینده هستند. وقتی ما در مدیریت تهران حفظ این منابع را در اولویت قرار میدهیم و اهمیت حفظ آنها را درک میکنیم و بر اساس آن برنامهریزی میکنیم، کار بسیار ارزشمندی انجام
دادهایم. به طور مثال در تهران عرصهای داریم به نام «پهنه رودکی»؛ پهنهای بین خیابان حافظ، انقلاب، نوفللوشاتو و خیابان ولیعصر با محوریت رویکرد نمایش و موسیقی است که به خاطر حضور تالار رودکی، تالار وحدت و تئاتر شهر در این پهنه است. درک این موضوع که این منطقه دارای ارزش بسیاری است، خیلی مهم است. هر پدیده فرهنگی اعم از دانشگاه تهران، کتابخانه ملی، خانه هنرمندان و... در اطراف خودش بهترین جریان اقتصادی را دارد و برنامهریزی با حفظ این ارزش موجب توسعه پایدار با محوریت اقتصاد و ارزشمند برای آینده و مردم آن محلهها خواهد بود. پس مدیریت شهری باید نگاه خود را به این سمت معطوف کند اصل موضوع جریان فرهنگ در شهر است نه فقط ساخت سازهها و فعالیتهای عمرانی در شهر.
بهترین دوره در تهران از نظر من دوره اول مشروطه از 1285 تا 1304 است. درست قبل از اینکه پهلوی اول به قدرت برسد، در این دوره ساختمانهای بزرگ مثل کاخ گلستان و ساختمانهایی را که قاجار از خود به یادگار گذاشتهاند را در تهران نمیبینیم اما جریان مدنی شهر در اوج خود است. در این دوره بیشترین تعداد کتابخانه، مدرسه، فضاهای فرهنگی، سینما، عکاسخانه و... توسط مردم شهر در حال ساختهشدن هستند. زندگی در اوج خود است. چنین شهری زیباست که با جریان مدنی مبتنی بر همه مزیتهای شهری سیر میکند و با یک پدیده جدید که مشروطیت است هماهنگ شده و حاکمیت قانونی زمان خودش را ایجاد میکند. این شهر میدان مشق را به باغ ملی تبدیل کرد که پهلوی اول دوباره آن را به یک میدان دولتی تبدیل میکند و پارک شهر را میسازد. بنابراین آنچه اولویت داشته، جریان فرهنگی نگاه فرهنگی به شهر بوده است و این نگاه مهمتر از ساخت ساختمانهای فرهنگی است. بهطور خلاصه امروزه تمام شهرهای بزرگ که موفق هستند مدیران شهری آنها از دریچه فرهنگ به موضوعات شهری نگاه میکنند و تصور میکنم ما هم با یک حرکت سینوسی به همین سمت پیش میرویم چون راه رسیدن به یک شهر ایدهآل این است
که از دریچه فرهنگ شهر را ببینیم.