کلیشههای ذهنی
حمیدرضا حسینی.پژوهشگر تاریخ تهران
اگر از ایرانیان بخواهند مهمترین شهرهای تاریخی کشور خود را معرفی کنند، بعید است که تهران در زمره پنج یا حتی 10 شهری باشد که نام میبرند و این بیشک به سبب سنجش اهمیت تاریخی شهرها با آثار معماری کلاسیک ایرانی است؛ آثاری مانند بناهای صفوی اصفهان، باغهای شیراز، خانههای تاریخی کاشان، بازارهای تبریز، قزوین و کرمان، یا بافت تاریخی یزد که گمان میرود تهران از وجودشان تهی است. حتی با سنجه معماری نیز اشتباه است که گمان کنیم تهران در تراز اصفهان، شیراز، یزد، کاشان و کرمان نیست؛ بلکه تهران بیش از هر شهر دیگری روایتگر تحول معماری ایران در 200سال گذشته و دانشنامه سبکها و گرایشهای گوناگون معماری در این دوره پرتکاپوست. جز تهران، کدام شهر دیگری را سراغ داریم که سبکهای نزدیک به معماری تاریخی ایران در دوره صفویه و زندیه، آثار متأثر از معماری نئوکلاسیک اروپا در قرن هجدهم؛ آثار باستانگرای اوایل سده بیستم و انبوهی از آثار متعلق به سبکهای مدرن و پستمدرن را در کنار یکدیگر به نمایش بگذارد و بر پیکر ساختمانهای خود امضای معمارانی همچون نیکلای مارکوف، آندره گدار، وارطان هوانسیان، گابریل گورکیان، پل آپکار، هوشنگ سیحون، علی
سردارافخم، حسین امانت، کامران طباطباییدیبا و... را داشته باشد؟ و جز تهران، کدام شهر است که معماری و شهرسازی آن به این روشنی، روایتگر سیر تاریخ ملی باشد؟
از نظر قدمت تاریخی نیز، اغلب با این اشتباه فراگیر روبهرو هستیم که تهران پیش از پایتختشدن، روستایی بیش نبوده است. حال آنکه تهران در گستره 700 کیلومترمربعی خود آثاری از هزاره هفتم پیش از میلاد تا دوره معاصر را دربر گرفته و میراثدار یکی از بزرگترین کانونهای فرهنگی و تمدنی ایران باستان و ایران دوران اسلامی، یعنی شهرری است. با وجود این جایگاه و اهمیت تاریخی بیمانند، تهران را باید بیش از همه در شأن مکان-رویدادی آن سراغ گرفت. جای جای تهران از کوچهها، خیابانها و میدانها گرفته تا مساجد و مدارس و دانشگاهها و ساختمانهای دولتی، هرکدام به منزله برگهایی از دفتر قطور تاریخ ایران و جهان هستند. فقط در یک قلم، تهران گهواره سه جنبش بزرگی است که بر جهان پس از خود اثرات شگرفی بر جای نهادهاند:
جنبش مشروطه که به شکلگیری نخستین پارلمان دموکراتیک قاره آسیا در ایران انجامید؛ نهضت ملیشدن صنعت نفت که الگویی برای خیزشهای مشابه در خاورمیانه و شمال آفریقا بود و انقلاب اسلامی که تأثیرات شگرف آن بر تحولات جهانی تا امروز باقی است.
در نمونههای دیگر، میتوان از کنفرانس تهران با حضور سران آمریکا، شوروی و بریتانیا یاد کرد که نقش بزرگی در تعیین سرنوشت جنگ جهانی دوم داشت یا به انبوهی از خانههای تهران اشاره كرد که هرکدام زادگاه یا سکونتگاه یکی از چهرههای برجسته علمی، فرهنگی، هنری یا سیاسی ایران معاصر بودهاند. نکته مهم اینکه: ثروت تاریخی تهران از منظر مکان-رویدادی پیوسته در حال افزایش است، زیرا هر لحظه ممکن است در گوشهای از این شهر اتفاقی رخ دهد که آن را به یک مکان-رویداد مهم تبدیل کند.
پرسش اینجاست که چگونه میتوان از این ثروت بیهمتا بهره گرفت و آن را به مولد فرهنگی و اقتصادی تبدیل کرد؟ هرچند پاسخ به این پرسش، ساده نیست، اما میتوان چند ملاحظه مهم را در نظر آورد:
1- ابعاد ثروت تاریخی تهران به قدری بزرگ است که نه تنها به درستی شناخته نشده، بلکه هیچ شخص یا نهادی نمیتواند از پس شناسایی آن برآید. بنابراین، نهاد مدیریت شهری بیش از آنکه در فکر طراحی و اجرای پروژههایی در این زمینه باشد، بهتر است با ابزارهایی که در اختیار دارد به پروسهای شکل دهد که در خلال آن، متخصصان امر بهسوی پژوهش درباره ثروت تاریخی تهران سوق داده شوند. حتی میتوان به ایدههایي مانند ایجاد یک دانشنامه آزاد برای اشتراکگذاری اسناد و آگاهیهای عموم شهروندان از تاریخ شهر فکر کرد.
2- تا زمانی که ابعاد ثروت تاریخی تهران به طور نسبی روشن نشده و آگاهی ما از آن به حد قابل قبول نرسیده است، لازم به نظر ميرسد که برای اتخاذ هر تصمیم یا دستیازیدن به هر اقدامی، جانب احتیاط را بگیریم. کلیشههای ذهنی همواره میتوانند موجب گمراهی ما شوند. در همین یکی، دو دهه گذشته، بسیاری از ساختمانهای مسکونی طراحیشده توسط معماران بزرگی مانند داریوش بوربور، هوشنگ سیحون، حیدر غیائی و محسن فروغی تخریب شدهاند، زیرا متولیان امر، شاهکارهای معماری را در هیبت بناهای عمومی یا بناهایی متعلق به زمانهای دورتر جستوجو میکردهاند. از این گذشته، به یاد داشته باشیم که در سالهای اخیر، اتکا به قدرت تشخیص و صلاحدید سازمان میراث فرهنگی برای صدور یا عدم صدور مجوز تخریب بناهای تاریخی، چه هزینههای سنگینی را روی دستان شهر گذاشته است. در نتیجه، اتکای صرف به نظرات این سازمان (که گاه نیز کاملا دقیق و درست است)، هرچند از باب عمل به رویههای قانونی، رافع مسئولیت شهرداری است، اما معلوم نیست که فرجام نیکی برای میراث فرهنگی شهر
داشته باشد.
3- وقتی از شهر و مدیریت شهری سخن میگوییم، بیدرنگ معماران و شهرسازان را به خاطر میآوریم. بیتردید آنها بخش مهمی از برنامهریزی و مدیریت شهری هستند، اما نه همه آن. شهر بیش از آنکه یک مقوله کالبدی باشد، یک پدیده جامعهشناختی است و چون این پدیده در بستر زمان شکل گرفته، پس یک مقوله تاریخی هم هست و به همین ترتیب، جنبههای سیاسی، اقتصادی، هنری و... نیز دارد. در دهههای اخیر، تهران (و شاید همه شهرهای ایران) بهسبب غلبه نگاه کالبدی به شهر و نادیدهگرفتن سایر تخصصها، هزینههای سنگینی را پرداخته که بخش بزرگی از آن از خزانه ثروت تاریخی برداشت شده است. حفظ ثروت تاریخی شهر، مستلزم کنارنهادن این رویه و بهکارگرفتن طیف وسیعی از کارشناسان حوزههای گوناگون است.
4- در چند دهه اخیر، ثروت تاریخی تهران نه به شکل یک سرمایه مولد بیننسلی، بلکه در قالب منبع درآمد مورد استفاده بوده است. بدینسان، هکتارها از بافت تاریخی و باغهای تهران برای ساخت مجتمعهای مسکونی یا تجاری شخم خوردند تا در بهترین حالت، پول لازم برای تکمیل مترو یا شبکه بزرگراهی یا ساخت اماکن تفریحی فراهم شود. در سالهای پایانی فعالیت مدیریت شهری پیشین، به موازات تغییر نگاه و گرایش نسبی این مدیریت به هویت تاریخی تهران، این تفکر نیز رواج یافت که هرگونه سرمایهگذاری در این زمینه باید با توجیهات اقتصادی کوتاهمدت همراه باشد، پس نمیتوان پیادهراه ساخت بیآنکه هزینه سنگفرش آن را از طریق دکهسازی و تصرف بخشی از معبر عمومی یا روشهای مشابه به دست نیاورد. بدیهی است که مولدسازی ثروت تاریخی، نه یک پروژه کوتاهمدت، بلکه پروسهای بلندمدت است. آنچه اکنون در قالب پروژههایی مانند تملک و مرمت بناهای تاریخی و رفع زواید بصری از میدانها و خیابانهای دیرینهسال یا گسترش شبکه پیادهراهها در بافت تاریخی انجام میشود، در واقع، بازگرداندن کسر کوچکی از ثروت بهتاراجرفته این پهنه از شهر در دهههای گذشته است تا این سرمایه بزرگ
بتواند خود را تا حدودی (و فقط تا حدودی) ترمیم کند، نه آنکه در کوتاهمدت درآمد مستقیمی را به حساب شهرداری بریزد. از این گذشته، وقتی از مولدسازی ثروت تاریخی میگوییم، توجه داریم که این مولدسازی به بازدهی اقتصادی (برای مثال در قالب رشد گردشگری) محدود نمیشود، بلکه تأثیرات فرهنگی و اجتماعی آن بهمراتب بیشتر و مهمتر از ابعاد اقتصادی آن است.
5- شناخت ثروت تاریخی شهر، اگر با شناساندن آن همراه نباشد، چه فایدهای خواهد داشت؟ آیا مدیریت شهری با هر مقدار بودجه، نیروی انسانی و توان سازمانی میتواند چنین ثروت عظیمی را نگهداری و از آن فراتر، به چرخه ثروتآفرینی وارد کند؟ این ثروت، رهاورد مردمان این شهر در طول تاریخ و متعلق به خود آنهاست. لاجرم نگهداری و مولدسازی آن نیز برعهده خودشان خواهد بود. مدیریت شهری نهایتا میتواند به نمایندگی از شهروندان و با استفاده از جایگاه و ابزارهای قانونی خود در مقام پیشاهنگ، مشوق، پشتیبان، ناظر، هماهنگکننده و آگاهیبخش ظاهر شود. این مورد اخیر، اهمیت زیادی دارد، زیرا یک پایه مهم نابودی ثروت تاریخی شهر، ناآگاهی از ابعاد این ثروت و قدرت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی نهفته در آن است.
بدون شک میتوان ملاحظات دیگری را نیز مطرح کرد. آنچه گفته شد، کوشش برای ترسیم نقشه راه نیست، بلکه مدخلی است بر مقولهای دشوار و پیچیده. کامیابی ما در این راه، وابسته به درکی است که از ابعاد این پیچیدگی به دست میآوریم.
اگر از ایرانیان بخواهند مهمترین شهرهای تاریخی کشور خود را معرفی کنند، بعید است که تهران در زمره پنج یا حتی 10 شهری باشد که نام میبرند و این بیشک به سبب سنجش اهمیت تاریخی شهرها با آثار معماری کلاسیک ایرانی است؛ آثاری مانند بناهای صفوی اصفهان، باغهای شیراز، خانههای تاریخی کاشان، بازارهای تبریز، قزوین و کرمان، یا بافت تاریخی یزد که گمان میرود تهران از وجودشان تهی است. حتی با سنجه معماری نیز اشتباه است که گمان کنیم تهران در تراز اصفهان، شیراز، یزد، کاشان و کرمان نیست؛ بلکه تهران بیش از هر شهر دیگری روایتگر تحول معماری ایران در 200سال گذشته و دانشنامه سبکها و گرایشهای گوناگون معماری در این دوره پرتکاپوست. جز تهران، کدام شهر دیگری را سراغ داریم که سبکهای نزدیک به معماری تاریخی ایران در دوره صفویه و زندیه، آثار متأثر از معماری نئوکلاسیک اروپا در قرن هجدهم؛ آثار باستانگرای اوایل سده بیستم و انبوهی از آثار متعلق به سبکهای مدرن و پستمدرن را در کنار یکدیگر به نمایش بگذارد و بر پیکر ساختمانهای خود امضای معمارانی همچون نیکلای مارکوف، آندره گدار، وارطان هوانسیان، گابریل گورکیان، پل آپکار، هوشنگ سیحون، علی
سردارافخم، حسین امانت، کامران طباطباییدیبا و... را داشته باشد؟ و جز تهران، کدام شهر است که معماری و شهرسازی آن به این روشنی، روایتگر سیر تاریخ ملی باشد؟
از نظر قدمت تاریخی نیز، اغلب با این اشتباه فراگیر روبهرو هستیم که تهران پیش از پایتختشدن، روستایی بیش نبوده است. حال آنکه تهران در گستره 700 کیلومترمربعی خود آثاری از هزاره هفتم پیش از میلاد تا دوره معاصر را دربر گرفته و میراثدار یکی از بزرگترین کانونهای فرهنگی و تمدنی ایران باستان و ایران دوران اسلامی، یعنی شهرری است. با وجود این جایگاه و اهمیت تاریخی بیمانند، تهران را باید بیش از همه در شأن مکان-رویدادی آن سراغ گرفت. جای جای تهران از کوچهها، خیابانها و میدانها گرفته تا مساجد و مدارس و دانشگاهها و ساختمانهای دولتی، هرکدام به منزله برگهایی از دفتر قطور تاریخ ایران و جهان هستند. فقط در یک قلم، تهران گهواره سه جنبش بزرگی است که بر جهان پس از خود اثرات شگرفی بر جای نهادهاند:
جنبش مشروطه که به شکلگیری نخستین پارلمان دموکراتیک قاره آسیا در ایران انجامید؛ نهضت ملیشدن صنعت نفت که الگویی برای خیزشهای مشابه در خاورمیانه و شمال آفریقا بود و انقلاب اسلامی که تأثیرات شگرف آن بر تحولات جهانی تا امروز باقی است.
در نمونههای دیگر، میتوان از کنفرانس تهران با حضور سران آمریکا، شوروی و بریتانیا یاد کرد که نقش بزرگی در تعیین سرنوشت جنگ جهانی دوم داشت یا به انبوهی از خانههای تهران اشاره كرد که هرکدام زادگاه یا سکونتگاه یکی از چهرههای برجسته علمی، فرهنگی، هنری یا سیاسی ایران معاصر بودهاند. نکته مهم اینکه: ثروت تاریخی تهران از منظر مکان-رویدادی پیوسته در حال افزایش است، زیرا هر لحظه ممکن است در گوشهای از این شهر اتفاقی رخ دهد که آن را به یک مکان-رویداد مهم تبدیل کند.
پرسش اینجاست که چگونه میتوان از این ثروت بیهمتا بهره گرفت و آن را به مولد فرهنگی و اقتصادی تبدیل کرد؟ هرچند پاسخ به این پرسش، ساده نیست، اما میتوان چند ملاحظه مهم را در نظر آورد:
1- ابعاد ثروت تاریخی تهران به قدری بزرگ است که نه تنها به درستی شناخته نشده، بلکه هیچ شخص یا نهادی نمیتواند از پس شناسایی آن برآید. بنابراین، نهاد مدیریت شهری بیش از آنکه در فکر طراحی و اجرای پروژههایی در این زمینه باشد، بهتر است با ابزارهایی که در اختیار دارد به پروسهای شکل دهد که در خلال آن، متخصصان امر بهسوی پژوهش درباره ثروت تاریخی تهران سوق داده شوند. حتی میتوان به ایدههایي مانند ایجاد یک دانشنامه آزاد برای اشتراکگذاری اسناد و آگاهیهای عموم شهروندان از تاریخ شهر فکر کرد.
2- تا زمانی که ابعاد ثروت تاریخی تهران به طور نسبی روشن نشده و آگاهی ما از آن به حد قابل قبول نرسیده است، لازم به نظر ميرسد که برای اتخاذ هر تصمیم یا دستیازیدن به هر اقدامی، جانب احتیاط را بگیریم. کلیشههای ذهنی همواره میتوانند موجب گمراهی ما شوند. در همین یکی، دو دهه گذشته، بسیاری از ساختمانهای مسکونی طراحیشده توسط معماران بزرگی مانند داریوش بوربور، هوشنگ سیحون، حیدر غیائی و محسن فروغی تخریب شدهاند، زیرا متولیان امر، شاهکارهای معماری را در هیبت بناهای عمومی یا بناهایی متعلق به زمانهای دورتر جستوجو میکردهاند. از این گذشته، به یاد داشته باشیم که در سالهای اخیر، اتکا به قدرت تشخیص و صلاحدید سازمان میراث فرهنگی برای صدور یا عدم صدور مجوز تخریب بناهای تاریخی، چه هزینههای سنگینی را روی دستان شهر گذاشته است. در نتیجه، اتکای صرف به نظرات این سازمان (که گاه نیز کاملا دقیق و درست است)، هرچند از باب عمل به رویههای قانونی، رافع مسئولیت شهرداری است، اما معلوم نیست که فرجام نیکی برای میراث فرهنگی شهر
داشته باشد.
3- وقتی از شهر و مدیریت شهری سخن میگوییم، بیدرنگ معماران و شهرسازان را به خاطر میآوریم. بیتردید آنها بخش مهمی از برنامهریزی و مدیریت شهری هستند، اما نه همه آن. شهر بیش از آنکه یک مقوله کالبدی باشد، یک پدیده جامعهشناختی است و چون این پدیده در بستر زمان شکل گرفته، پس یک مقوله تاریخی هم هست و به همین ترتیب، جنبههای سیاسی، اقتصادی، هنری و... نیز دارد. در دهههای اخیر، تهران (و شاید همه شهرهای ایران) بهسبب غلبه نگاه کالبدی به شهر و نادیدهگرفتن سایر تخصصها، هزینههای سنگینی را پرداخته که بخش بزرگی از آن از خزانه ثروت تاریخی برداشت شده است. حفظ ثروت تاریخی شهر، مستلزم کنارنهادن این رویه و بهکارگرفتن طیف وسیعی از کارشناسان حوزههای گوناگون است.
4- در چند دهه اخیر، ثروت تاریخی تهران نه به شکل یک سرمایه مولد بیننسلی، بلکه در قالب منبع درآمد مورد استفاده بوده است. بدینسان، هکتارها از بافت تاریخی و باغهای تهران برای ساخت مجتمعهای مسکونی یا تجاری شخم خوردند تا در بهترین حالت، پول لازم برای تکمیل مترو یا شبکه بزرگراهی یا ساخت اماکن تفریحی فراهم شود. در سالهای پایانی فعالیت مدیریت شهری پیشین، به موازات تغییر نگاه و گرایش نسبی این مدیریت به هویت تاریخی تهران، این تفکر نیز رواج یافت که هرگونه سرمایهگذاری در این زمینه باید با توجیهات اقتصادی کوتاهمدت همراه باشد، پس نمیتوان پیادهراه ساخت بیآنکه هزینه سنگفرش آن را از طریق دکهسازی و تصرف بخشی از معبر عمومی یا روشهای مشابه به دست نیاورد. بدیهی است که مولدسازی ثروت تاریخی، نه یک پروژه کوتاهمدت، بلکه پروسهای بلندمدت است. آنچه اکنون در قالب پروژههایی مانند تملک و مرمت بناهای تاریخی و رفع زواید بصری از میدانها و خیابانهای دیرینهسال یا گسترش شبکه پیادهراهها در بافت تاریخی انجام میشود، در واقع، بازگرداندن کسر کوچکی از ثروت بهتاراجرفته این پهنه از شهر در دهههای گذشته است تا این سرمایه بزرگ
بتواند خود را تا حدودی (و فقط تا حدودی) ترمیم کند، نه آنکه در کوتاهمدت درآمد مستقیمی را به حساب شهرداری بریزد. از این گذشته، وقتی از مولدسازی ثروت تاریخی میگوییم، توجه داریم که این مولدسازی به بازدهی اقتصادی (برای مثال در قالب رشد گردشگری) محدود نمیشود، بلکه تأثیرات فرهنگی و اجتماعی آن بهمراتب بیشتر و مهمتر از ابعاد اقتصادی آن است.
5- شناخت ثروت تاریخی شهر، اگر با شناساندن آن همراه نباشد، چه فایدهای خواهد داشت؟ آیا مدیریت شهری با هر مقدار بودجه، نیروی انسانی و توان سازمانی میتواند چنین ثروت عظیمی را نگهداری و از آن فراتر، به چرخه ثروتآفرینی وارد کند؟ این ثروت، رهاورد مردمان این شهر در طول تاریخ و متعلق به خود آنهاست. لاجرم نگهداری و مولدسازی آن نیز برعهده خودشان خواهد بود. مدیریت شهری نهایتا میتواند به نمایندگی از شهروندان و با استفاده از جایگاه و ابزارهای قانونی خود در مقام پیشاهنگ، مشوق، پشتیبان، ناظر، هماهنگکننده و آگاهیبخش ظاهر شود. این مورد اخیر، اهمیت زیادی دارد، زیرا یک پایه مهم نابودی ثروت تاریخی شهر، ناآگاهی از ابعاد این ثروت و قدرت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی نهفته در آن است.
بدون شک میتوان ملاحظات دیگری را نیز مطرح کرد. آنچه گفته شد، کوشش برای ترسیم نقشه راه نیست، بلکه مدخلی است بر مقولهای دشوار و پیچیده. کامیابی ما در این راه، وابسته به درکی است که از ابعاد این پیچیدگی به دست میآوریم.