|

بهترین بابای دنیا

شارمین میمندی‌نژاد.مؤسس جمعیت امام علی (ع)

الف.ب.پ. آتنا، بنیتا، پریا و تو تصور نکن در این رنج‌نامه، نوبت همه حروف الفبا نخواهد رسید. دو میلیون معتاد، در اوج سیه‌روزی، زندگی کودکان سرزمینمان را تاریک کرده‌اند و من و تو بی‌خبریم. ت مثل تینای کوچک 10ساله‌مان. در کنار گورستان، آنجا که تنها نگاه‌ها گذر می‌کنند، از نخاله‌زباله‌ها آلونک و کپری ساخته‌اند و تنها نصیبشان از شهرنشینی، مخدر و اعتیادش است و زندگی‌شان به گداییِ گورگَردی می‌گذرد. بطری گلاب به دست، فاتحه‌‌ای بر لب، شریک غم عزاداران می‌شوند و دستی به تکدی در این مرثیه ‌رفتن‌ها بالا می‌آورند. تینا؛ نام یکی از دخترانِ گدای گورستان است و امروز روزی است که زندگی این دختر گورگَرد را پیگیر می‌شویم؛ درحالی‌که می‌دانیم از فرصت مدرسه گذشته‌ و بازی‌های کودکی‌اش در قبرستان دفن شده و بهار زندگی‌اش، به ماتم زمستانیِ عزاداران دوخته شده است. این سرنوشت تلخ، زمانی تلخ‌تر می‌شود که کنار کپرِ تینا می‌روی تا حال این دختر سوءتغذیه‌ایِ نحیف و چُرده را از پدرش جویا شوی. پدر که تازه با آمدن ما، از خوابی سنگین با غرولند بیدار شده، در پیش پای آلونکِ مگس‌زده‌اش می‌نشیند و با فندک اتمی‌اش سیگاری می‌گیراند و به گوشه لب‌های قیطانی‌اش می‌گذارد. چند کلمه ساده بین ما و پدرش رد و بدل می‌شود. تینا نیز خیره به دوردستِ گورستان، خُرد خُرد بر زمین فرو می‌شود و می‌نشیند. پدر در پاسخِ سؤالمان، بی‌ربط، شروع به تحقیر و توهین به تینای کوچک می‌کند. دختر 10ساله‌اش را که روزانه 30 تا 40 هزار تومان از گورستان برای او پول به خانه می‌آورد، به فحشا متهم می‌کند و هرازچندگاه، با دست سنگینش، ضربه‌ای مرگ‌بار به سر تینا می‌کوبد و خود را بهترین پدر دنیا خطاب می‌کند و خطابه‌اش را با ادعای اینکه تینا همه چیز دارد و قدر نمی‌داند، ادامه می‌دهد. میان صحبت‌هایش پیراهنِ زنانه بلندی که بر تن تینا زار می‌زند را می‌گیرد و می‌کشد و کودک را بر خاک سرافکندگی می‌مالد. تینا خود را دوباره جمع و جور می‌کند. این بار آستین‌های پیراهن که تا انگشتان دستانش پایین می‌آمد، بالا رفته و دستان تینا، در آن ظهر گرم، پیدا می‌شود. تینا با شرمندگی، نقطه‌ای بر روی دستش را با انگشت شست می‌مالد و در غمش که بی‌تاب شده، به دنبال قطره اشکی از چشمان خشک‌شده‌اش می‌گردد که بر عزای این روزگارش فرو بریزد. از حرکت شست بر پشتِ دستش نگاه ما نیز به آن حرکت عصبی خیره می‌شود. ناگهان می‌بینیم زیر شستش، دَلَمه خونی جابه‌جا می‌شود و تکه‌گوشتی جزغاله‌شده، به ‌چشم می‌آید. پدر ته‌سیگار از لب می‌گیرد و به سمت فرزندش پرت می‌کند و تینا ترسیده، آستین‌های بزرگ پیراهن زنانه را تا روی انگشتانش می‌کشد. دیگر همه چیز را فهمیده‌ای. وقتی یکی از خانم‌های مددکار عضو جمعیت امام علی(ع) به بهانه نوکردنِ لباس تینا، او را به حمام می‌برد، تمام بدنش را جاسیگاریِ هوس‌های مدعیِ بهترین پدر دنیا می‌یابد؛ همان بابایی که می‌گوید نگذاشته آبی در دل کودکش تکان بخورد. همان بابایی که به تازگی راهِ تحمل این زندگیِ گورگَردی را در مصرف مواد به دخترش آموخته است. این همه داغ، این همه زخم، بر تن فرزند میهنم؛ تقصیر با کیست؟! تو بخواب ای بهترین پدر دنیا در کپر کثیفت. پايان زخم‌های فرزندان این سرزمین همه پدران به‌خواب‌رفته در کپرها را بیدار خواهد کرد. شاید آن روز، دیر باشد برای پاسخ به این داغ‌ها!

الف.ب.پ. آتنا، بنیتا، پریا و تو تصور نکن در این رنج‌نامه، نوبت همه حروف الفبا نخواهد رسید. دو میلیون معتاد، در اوج سیه‌روزی، زندگی کودکان سرزمینمان را تاریک کرده‌اند و من و تو بی‌خبریم. ت مثل تینای کوچک 10ساله‌مان. در کنار گورستان، آنجا که تنها نگاه‌ها گذر می‌کنند، از نخاله‌زباله‌ها آلونک و کپری ساخته‌اند و تنها نصیبشان از شهرنشینی، مخدر و اعتیادش است و زندگی‌شان به گداییِ گورگَردی می‌گذرد. بطری گلاب به دست، فاتحه‌‌ای بر لب، شریک غم عزاداران می‌شوند و دستی به تکدی در این مرثیه ‌رفتن‌ها بالا می‌آورند. تینا؛ نام یکی از دخترانِ گدای گورستان است و امروز روزی است که زندگی این دختر گورگَرد را پیگیر می‌شویم؛ درحالی‌که می‌دانیم از فرصت مدرسه گذشته‌ و بازی‌های کودکی‌اش در قبرستان دفن شده و بهار زندگی‌اش، به ماتم زمستانیِ عزاداران دوخته شده است. این سرنوشت تلخ، زمانی تلخ‌تر می‌شود که کنار کپرِ تینا می‌روی تا حال این دختر سوءتغذیه‌ایِ نحیف و چُرده را از پدرش جویا شوی. پدر که تازه با آمدن ما، از خوابی سنگین با غرولند بیدار شده، در پیش پای آلونکِ مگس‌زده‌اش می‌نشیند و با فندک اتمی‌اش سیگاری می‌گیراند و به گوشه لب‌های قیطانی‌اش می‌گذارد. چند کلمه ساده بین ما و پدرش رد و بدل می‌شود. تینا نیز خیره به دوردستِ گورستان، خُرد خُرد بر زمین فرو می‌شود و می‌نشیند. پدر در پاسخِ سؤالمان، بی‌ربط، شروع به تحقیر و توهین به تینای کوچک می‌کند. دختر 10ساله‌اش را که روزانه 30 تا 40 هزار تومان از گورستان برای او پول به خانه می‌آورد، به فحشا متهم می‌کند و هرازچندگاه، با دست سنگینش، ضربه‌ای مرگ‌بار به سر تینا می‌کوبد و خود را بهترین پدر دنیا خطاب می‌کند و خطابه‌اش را با ادعای اینکه تینا همه چیز دارد و قدر نمی‌داند، ادامه می‌دهد. میان صحبت‌هایش پیراهنِ زنانه بلندی که بر تن تینا زار می‌زند را می‌گیرد و می‌کشد و کودک را بر خاک سرافکندگی می‌مالد. تینا خود را دوباره جمع و جور می‌کند. این بار آستین‌های پیراهن که تا انگشتان دستانش پایین می‌آمد، بالا رفته و دستان تینا، در آن ظهر گرم، پیدا می‌شود. تینا با شرمندگی، نقطه‌ای بر روی دستش را با انگشت شست می‌مالد و در غمش که بی‌تاب شده، به دنبال قطره اشکی از چشمان خشک‌شده‌اش می‌گردد که بر عزای این روزگارش فرو بریزد. از حرکت شست بر پشتِ دستش نگاه ما نیز به آن حرکت عصبی خیره می‌شود. ناگهان می‌بینیم زیر شستش، دَلَمه خونی جابه‌جا می‌شود و تکه‌گوشتی جزغاله‌شده، به ‌چشم می‌آید. پدر ته‌سیگار از لب می‌گیرد و به سمت فرزندش پرت می‌کند و تینا ترسیده، آستین‌های بزرگ پیراهن زنانه را تا روی انگشتانش می‌کشد. دیگر همه چیز را فهمیده‌ای. وقتی یکی از خانم‌های مددکار عضو جمعیت امام علی(ع) به بهانه نوکردنِ لباس تینا، او را به حمام می‌برد، تمام بدنش را جاسیگاریِ هوس‌های مدعیِ بهترین پدر دنیا می‌یابد؛ همان بابایی که می‌گوید نگذاشته آبی در دل کودکش تکان بخورد. همان بابایی که به تازگی راهِ تحمل این زندگیِ گورگَردی را در مصرف مواد به دخترش آموخته است. این همه داغ، این همه زخم، بر تن فرزند میهنم؛ تقصیر با کیست؟! تو بخواب ای بهترین پدر دنیا در کپر کثیفت. پايان زخم‌های فرزندان این سرزمین همه پدران به‌خواب‌رفته در کپرها را بیدار خواهد کرد. شاید آن روز، دیر باشد برای پاسخ به این داغ‌ها!

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها