تخریب برجام و برگ برنده ایران
حسن احمدیان . دکترای مطالعات منطقهای
پروژه هستهای یک پروژه ملی بود. بههمیندلیل برجام توافقی با قدرتهای جهانی بر سر یک پروژه ملی بود و بنابراین لازم بود با اجماع داخلی پیش برود. این اجماع در نهایت با وجود برخی اختلافنظرها شکل گرفت و برجام امضا شد؛ اما اکنون با وجود دولت افراطی و با گفتمان ضدایرانی ترامپ، آینده برجام با ابهام روبهرو است. به موازات آن، بحث واکنشهای ایران به خروج احتمالی ترامپ از برجام اهمیت مییابد. در این زمینه سناریوهای متعددی مطرح شده و میشود؛ اما پیشازاین سناریوها و برای یافتن یا پیشنهاد پاسخی قانعکننده به خروج آمريكا از برجام، لازم است بدانیم که برجام چه کرد. زمینه این پرسش آن است که آیا برجام برای ایران وسیله بود یا هدف.
طبعا برجام صرفا وسیله بود؛ وسیلهای برای کنترل و مهار سهگانه تحریم، ایرانهراسی و مهمتر از همه، سیاست تغییر رژیم (regime change). برجام در حالت ایدهآل، با غیرامنیتیکردن ایران و خارجکردن آن از نقطه کانونی بحران در جهان، سهگانه یادشده را تأمین میکرد. چنانچه برای برخی برجام هدف بوده باشد، اکنون باید ناامید و مستأصل، سرنوشت آن را نظاره کنند؛ اما اگر برجام تنها بهعنوان یک وسیله در نظر گرفته میشد، اکنون نیز نباید ناامید بود؛ زیرا روشن است که یک وسیله، در صورت کارنکردن، قابل اصلاح یا حتی جایگزینی است. اگر برجام را وسیله کنترل سهگانه خطرناک بالا بدانیم، حفظ آن تنها تا هنگامی حائز اهمیت و ضروری است که هدف خود را تأمین کند؛ اما آیا برجام سهگانه بالا را تأمین کرده است؟ دشوار است که صرفا با بله یا خیر پاسخی قطعی داد.
در هر سه ضلع سهگانه یادشده نه میتوان از کارکردن کامل برجام برای ایران سخن گفت و نه از بیاثربودن آن. در مورد نخست، برجام تحریمهای بینالمللی مرتبط با پرونده هستهای را لغو کرد؛ اما ایران- به دلیل رفتار مبهم دولت آمريكا و در نتیجه، بیم سرمایهگذاران خارجی و نیز داخلی - بسیار کمتر از آنچه انتظار میرفت، از رفع تحریم سود برد. در مورد دوم، طبعا نگاه جهان به ایران بهعنوان یک کشورِ برهمزننده نظم و امنیت منطقهای تغییر کرد و تعهد ایران به برجام به این تغییر کمک کرد؛ اما در مقابل، ایالات متحده و متحدان منطقهایِ آن تلاش کردهاند تا ایرانهراسی را، این بار با تمرکز بر سیاست منطقهایِ ایران و ارائه تصویر ایران بهعنوان برهمزننده ثبات و امنیت منطقهای، بازتولید کنند. البته در این زمینه موفقیت چندانی به دست نیاوردهاند. در مورد سوم، سیاست تغییر رژیم به طور رسمی از سوی اوباما در سازمان ملل و نیز در نامههای او خطاب به مقام معظم رهبری کنار گذاشته شد. هدف آن دولت تعامل با ایران برای تغییر رفتار- و نه نظام - جمهوری اسلامی ایران بود؛ اما دولت ترامپ بهوضوح و به طور رسمی و از زبان مقامهای بلندپایه آن سیاست تغییر رژیم
را از سر گرفته است.
بنابراین، با مرور سهگانه یادشده روشن میشود برجام بهعنوان وسیله، به شکلی که انتظار میرفت، کار نکرده است. دلیل آن بدعهدی دولت ایالات متحده است؛ بنابراین، انگیزههای ایران برای ابقای برجام و پایبندی به آن نباید بالا باشد. در نتیجه، خروج ایران از برجام پس از خروج ایالات متحده با توجه به سهگانه یادشده، عقلانیترین گزینه به نظر میرسد؛ اما آنچه تا اینجا مطرح شد، تنها یک روی سکه است. روی دیگر سکه سیاست جدید ایالات متحده و اهداف آن است. به عبارتی، سیاستگذار ایرانی نباید تنها براساس چالشهای داخلی تصمیمگیری کند. اهداف طرف مقابل گاه از اولویتهای داخلی نیز مهمتر و توجه به آنها ضروریتر است. پرسش آن است که ترامپ چه میخواهد؟
برای دولت جدید آمريكا تخریب برجام وسیله است؛ وسیلهای برای بازگرداندن ایران به نقطه کانونیِ بحران. دولت ترامپ تنها برجام را هدف نگرفته است. هدف بار دیگر تغییر رژیم است. ابزار رسیدن به تغییر رژیم، تخریب برجام و بازگرداندن ایران به نقطه آغاز یعنی تبدیل آن به نقطه کانونیِ بحران در جهان است. تمرکز بر سیاست منطقهای ایران و سخن از لزوم یک توافق مکمل برای برجام تنها اهداف اعلامی با هدف اعمالیِ تغییر رژیم است. ایران، از دید مجموعه پیرامون آقای ترامپ، در حد و اندازهای نیست که طرف مذاکره ایالات متحده قرار بگیرد و از همین منظر دولت اوباما مورد انتقاد این مجموعه است؛ بنابراین، دولت ترامپ تبدیل مجدد ایران به نقطه کانونی بحران در جهان را هدف گرفته است تا بتواند نیات خود را آسانتر در قبال تهران پیش ببرد.
کاستن از جذابیت برجام برای ایران و محدودکردن انگیزههای آن برای تداوم سیاست فعلی، یکی از مهمترین اهدافی است که دولت ترامپ دنبال میکند. چنانچه ترامپ مطمئن بود که تهران بلافاصله پس از او از برجام خارج خواهد شد، چه بسا پیشازاین از برجام خارج شده بود؛ زیرا خروج واکنشی ایران از برجام کمک فراوانی به سیاست امنیتیکردن تهران در منطقه و جهان میکند و ایران به سادگی به نقطه کانونیِ بحران در جهان بازگشته و در نتیجه، سهگانه مورد نظر ایران (رفع تحریم، کنترل ایرانهراسی و گذار از سیاست تغییر رژیم) اساسا معنای خود را از دست میداد.
در این شرایط ج. ا. ایران چه باید بکند. با درنظرگرفتن اهداف و رویکردهای دولت ترامپ در قبال ایران، گزینه عقلانیِ خروج از برجام میزانی از عقلانیبودن خود را از دست میدهد؛ زیرا ایران به محض خروج از برجام، توان درخورتوجهی به دولت ترامپ در بازگرداندن ایران به دوره تحریمهای شکننده تحت فصل هفتم شورای امنیت سازمان ملل خواهد داد. البته ترامپ درهرصورت چنین گزینهای را در دسترس دارد؛ اما تفاوت خروج تهران از برجام و یا تداوم تعهد به آن در این نکته نهفته است که ترامپ با مشروعیت بینالمللی، تحریمها را علیه ایران بازگردانده و حتی مخالفانِ خود (روسیه و چین) و اطراف غیرموافق (آلمان، انگلیس و فرانسه) را همراه خواهد کرد.
به عبارتی، ایران به صورت خودکار به نقطه کانونی بحران بازمیگردد. درحالیکه بدون تخطی ایران از تعهدات برجامیِ خود، دولت ترامپ دشواریهایی جدی در قانع و همراه کردنِ دیگر اطراف بینالمللی علیه ایران خواهد داشت. به عبارتی، خود ترامپ و سیاستهای دولت جدید آمريكا، نقطه کانونی بحران در نظر گرفته خواهد شد و این مسئله بُردی استراتژیک برای ایران خواهد بود.
با توجه به نکات یادشده، سیاست عقلانی ایران در برابر خروج احتمالیِ دولت ترامپ آن است که در چارچوب مورد توافق در برجام (کمیسیون مشترک) نقض مادی (material breach) را پیگیری کند و از این طریق به کانونیشدن آمريكا در بحران جهانی پس از آن کمک کند.
این سیاست تا هنگامی عقلانی خواهد بود که آمريكا همچنان در نقطه کانونی بحران جای گرفته باشد. اگر همچنانکه انتظار میرود، تحولات بهتدریج به زیان ایران پیش برود و تهران، در نتیجه ابزارهای قابل توجه ایالات متحده در جهتدهی به دیپلماسی جهانی، به نقطه کانونی بحران تبدیل شود، تنها در آن نقطه تصاعد تحریم و بحران است که تداوم تعهدات به برجام چه بسا عقلانی نباشد. افزون بر این و در کنار پیگیری سازوکارهای قانونی تنبیهی علیه دولت ایالات متحده، به نظر میرسد جمهوری اسلامی ایران گزینههایی مانند تشدید فعالیت منطقهای ضدآمريكایی در زمینههای سیاسی (از جمله در عراق و لبنان) را نیز دارد.
در این میان سه اقدام مکمل از سوی ج. ا. ایران به نظر ضروری میرسد: نخست مطرحکردن شفاف و بیتعارف تحولات مرتبط با برجام و سیاست دولت ترامپ با مردم و در جریان قراردادن مردم با جزئیات تحولات و گزینههای پیشروی ایران در قالب برجام و ورای آن است. هدف از این اقدام آمادهسازی افکار عمومی داخلی برای هرگونه تحول و سناریوی مرتبط با برجام است. دوم تشکیل کمیته بحران با حضور تمامی نیروهای مؤثر و ملی تحت نظر مقام معظم رهبری و از طریق شورای عالی امنیت ملی برای پیگیری تحولات برجام و پیشنهاد راهکارهای لازم برای هر مرحله است. هدف از این اقدام ایجاد انسجام داخلی و تحکیم وحدت سیاسی در ارتباط با تحولات پرونده ملی هستهای و شیوه تعامل با جامعه جهانی است. سوم آمادهسازی اقتصاد کشور برای دورهای نوین از تحریم و فشار اقتصادی است که احتمالا از یک سال آینده آغاز خواهد شد.
نکته واپسین آنکه برجام دیگر نمیتواند کنترلکننده فشارها بر ج. ا. ایران باشد اما این توافق، با توجه به سیاست تهاجمی ترامپ، همچنان برگ برنده ایران بهعنوان یک کشور متعهد و مسئولیتپذیر است. رفتار ایران نباید این برگ برنده را از بین ببرد. درعینحال، باید از این برگ برنده و دیگر ابزارهای سیاسی ایران در منطقه برای بالابردنِ هزینه سیاست ضدایرانیِ ترامپ بهره گرفت.
فاصله خروج ترامپ از برجام و خروج ایران از آن، میتواند دورهای طلایی برای دیپلماسی ایران باشد. باید از این فرصت نهایت استفاده را برای بهبود چهره ایران در جهان، تحکیم تصویر مسئولیتناپذيري دولت ترامپ و آمادهسازی برای دورهای از رویارویی در آیندهای نهچندان دور کرد.
پروژه هستهای یک پروژه ملی بود. بههمیندلیل برجام توافقی با قدرتهای جهانی بر سر یک پروژه ملی بود و بنابراین لازم بود با اجماع داخلی پیش برود. این اجماع در نهایت با وجود برخی اختلافنظرها شکل گرفت و برجام امضا شد؛ اما اکنون با وجود دولت افراطی و با گفتمان ضدایرانی ترامپ، آینده برجام با ابهام روبهرو است. به موازات آن، بحث واکنشهای ایران به خروج احتمالی ترامپ از برجام اهمیت مییابد. در این زمینه سناریوهای متعددی مطرح شده و میشود؛ اما پیشازاین سناریوها و برای یافتن یا پیشنهاد پاسخی قانعکننده به خروج آمريكا از برجام، لازم است بدانیم که برجام چه کرد. زمینه این پرسش آن است که آیا برجام برای ایران وسیله بود یا هدف.
طبعا برجام صرفا وسیله بود؛ وسیلهای برای کنترل و مهار سهگانه تحریم، ایرانهراسی و مهمتر از همه، سیاست تغییر رژیم (regime change). برجام در حالت ایدهآل، با غیرامنیتیکردن ایران و خارجکردن آن از نقطه کانونی بحران در جهان، سهگانه یادشده را تأمین میکرد. چنانچه برای برخی برجام هدف بوده باشد، اکنون باید ناامید و مستأصل، سرنوشت آن را نظاره کنند؛ اما اگر برجام تنها بهعنوان یک وسیله در نظر گرفته میشد، اکنون نیز نباید ناامید بود؛ زیرا روشن است که یک وسیله، در صورت کارنکردن، قابل اصلاح یا حتی جایگزینی است. اگر برجام را وسیله کنترل سهگانه خطرناک بالا بدانیم، حفظ آن تنها تا هنگامی حائز اهمیت و ضروری است که هدف خود را تأمین کند؛ اما آیا برجام سهگانه بالا را تأمین کرده است؟ دشوار است که صرفا با بله یا خیر پاسخی قطعی داد.
در هر سه ضلع سهگانه یادشده نه میتوان از کارکردن کامل برجام برای ایران سخن گفت و نه از بیاثربودن آن. در مورد نخست، برجام تحریمهای بینالمللی مرتبط با پرونده هستهای را لغو کرد؛ اما ایران- به دلیل رفتار مبهم دولت آمريكا و در نتیجه، بیم سرمایهگذاران خارجی و نیز داخلی - بسیار کمتر از آنچه انتظار میرفت، از رفع تحریم سود برد. در مورد دوم، طبعا نگاه جهان به ایران بهعنوان یک کشورِ برهمزننده نظم و امنیت منطقهای تغییر کرد و تعهد ایران به برجام به این تغییر کمک کرد؛ اما در مقابل، ایالات متحده و متحدان منطقهایِ آن تلاش کردهاند تا ایرانهراسی را، این بار با تمرکز بر سیاست منطقهایِ ایران و ارائه تصویر ایران بهعنوان برهمزننده ثبات و امنیت منطقهای، بازتولید کنند. البته در این زمینه موفقیت چندانی به دست نیاوردهاند. در مورد سوم، سیاست تغییر رژیم به طور رسمی از سوی اوباما در سازمان ملل و نیز در نامههای او خطاب به مقام معظم رهبری کنار گذاشته شد. هدف آن دولت تعامل با ایران برای تغییر رفتار- و نه نظام - جمهوری اسلامی ایران بود؛ اما دولت ترامپ بهوضوح و به طور رسمی و از زبان مقامهای بلندپایه آن سیاست تغییر رژیم
را از سر گرفته است.
بنابراین، با مرور سهگانه یادشده روشن میشود برجام بهعنوان وسیله، به شکلی که انتظار میرفت، کار نکرده است. دلیل آن بدعهدی دولت ایالات متحده است؛ بنابراین، انگیزههای ایران برای ابقای برجام و پایبندی به آن نباید بالا باشد. در نتیجه، خروج ایران از برجام پس از خروج ایالات متحده با توجه به سهگانه یادشده، عقلانیترین گزینه به نظر میرسد؛ اما آنچه تا اینجا مطرح شد، تنها یک روی سکه است. روی دیگر سکه سیاست جدید ایالات متحده و اهداف آن است. به عبارتی، سیاستگذار ایرانی نباید تنها براساس چالشهای داخلی تصمیمگیری کند. اهداف طرف مقابل گاه از اولویتهای داخلی نیز مهمتر و توجه به آنها ضروریتر است. پرسش آن است که ترامپ چه میخواهد؟
برای دولت جدید آمريكا تخریب برجام وسیله است؛ وسیلهای برای بازگرداندن ایران به نقطه کانونیِ بحران. دولت ترامپ تنها برجام را هدف نگرفته است. هدف بار دیگر تغییر رژیم است. ابزار رسیدن به تغییر رژیم، تخریب برجام و بازگرداندن ایران به نقطه آغاز یعنی تبدیل آن به نقطه کانونیِ بحران در جهان است. تمرکز بر سیاست منطقهای ایران و سخن از لزوم یک توافق مکمل برای برجام تنها اهداف اعلامی با هدف اعمالیِ تغییر رژیم است. ایران، از دید مجموعه پیرامون آقای ترامپ، در حد و اندازهای نیست که طرف مذاکره ایالات متحده قرار بگیرد و از همین منظر دولت اوباما مورد انتقاد این مجموعه است؛ بنابراین، دولت ترامپ تبدیل مجدد ایران به نقطه کانونی بحران در جهان را هدف گرفته است تا بتواند نیات خود را آسانتر در قبال تهران پیش ببرد.
کاستن از جذابیت برجام برای ایران و محدودکردن انگیزههای آن برای تداوم سیاست فعلی، یکی از مهمترین اهدافی است که دولت ترامپ دنبال میکند. چنانچه ترامپ مطمئن بود که تهران بلافاصله پس از او از برجام خارج خواهد شد، چه بسا پیشازاین از برجام خارج شده بود؛ زیرا خروج واکنشی ایران از برجام کمک فراوانی به سیاست امنیتیکردن تهران در منطقه و جهان میکند و ایران به سادگی به نقطه کانونیِ بحران در جهان بازگشته و در نتیجه، سهگانه مورد نظر ایران (رفع تحریم، کنترل ایرانهراسی و گذار از سیاست تغییر رژیم) اساسا معنای خود را از دست میداد.
در این شرایط ج. ا. ایران چه باید بکند. با درنظرگرفتن اهداف و رویکردهای دولت ترامپ در قبال ایران، گزینه عقلانیِ خروج از برجام میزانی از عقلانیبودن خود را از دست میدهد؛ زیرا ایران به محض خروج از برجام، توان درخورتوجهی به دولت ترامپ در بازگرداندن ایران به دوره تحریمهای شکننده تحت فصل هفتم شورای امنیت سازمان ملل خواهد داد. البته ترامپ درهرصورت چنین گزینهای را در دسترس دارد؛ اما تفاوت خروج تهران از برجام و یا تداوم تعهد به آن در این نکته نهفته است که ترامپ با مشروعیت بینالمللی، تحریمها را علیه ایران بازگردانده و حتی مخالفانِ خود (روسیه و چین) و اطراف غیرموافق (آلمان، انگلیس و فرانسه) را همراه خواهد کرد.
به عبارتی، ایران به صورت خودکار به نقطه کانونی بحران بازمیگردد. درحالیکه بدون تخطی ایران از تعهدات برجامیِ خود، دولت ترامپ دشواریهایی جدی در قانع و همراه کردنِ دیگر اطراف بینالمللی علیه ایران خواهد داشت. به عبارتی، خود ترامپ و سیاستهای دولت جدید آمريكا، نقطه کانونی بحران در نظر گرفته خواهد شد و این مسئله بُردی استراتژیک برای ایران خواهد بود.
با توجه به نکات یادشده، سیاست عقلانی ایران در برابر خروج احتمالیِ دولت ترامپ آن است که در چارچوب مورد توافق در برجام (کمیسیون مشترک) نقض مادی (material breach) را پیگیری کند و از این طریق به کانونیشدن آمريكا در بحران جهانی پس از آن کمک کند.
این سیاست تا هنگامی عقلانی خواهد بود که آمريكا همچنان در نقطه کانونی بحران جای گرفته باشد. اگر همچنانکه انتظار میرود، تحولات بهتدریج به زیان ایران پیش برود و تهران، در نتیجه ابزارهای قابل توجه ایالات متحده در جهتدهی به دیپلماسی جهانی، به نقطه کانونی بحران تبدیل شود، تنها در آن نقطه تصاعد تحریم و بحران است که تداوم تعهدات به برجام چه بسا عقلانی نباشد. افزون بر این و در کنار پیگیری سازوکارهای قانونی تنبیهی علیه دولت ایالات متحده، به نظر میرسد جمهوری اسلامی ایران گزینههایی مانند تشدید فعالیت منطقهای ضدآمريكایی در زمینههای سیاسی (از جمله در عراق و لبنان) را نیز دارد.
در این میان سه اقدام مکمل از سوی ج. ا. ایران به نظر ضروری میرسد: نخست مطرحکردن شفاف و بیتعارف تحولات مرتبط با برجام و سیاست دولت ترامپ با مردم و در جریان قراردادن مردم با جزئیات تحولات و گزینههای پیشروی ایران در قالب برجام و ورای آن است. هدف از این اقدام آمادهسازی افکار عمومی داخلی برای هرگونه تحول و سناریوی مرتبط با برجام است. دوم تشکیل کمیته بحران با حضور تمامی نیروهای مؤثر و ملی تحت نظر مقام معظم رهبری و از طریق شورای عالی امنیت ملی برای پیگیری تحولات برجام و پیشنهاد راهکارهای لازم برای هر مرحله است. هدف از این اقدام ایجاد انسجام داخلی و تحکیم وحدت سیاسی در ارتباط با تحولات پرونده ملی هستهای و شیوه تعامل با جامعه جهانی است. سوم آمادهسازی اقتصاد کشور برای دورهای نوین از تحریم و فشار اقتصادی است که احتمالا از یک سال آینده آغاز خواهد شد.
نکته واپسین آنکه برجام دیگر نمیتواند کنترلکننده فشارها بر ج. ا. ایران باشد اما این توافق، با توجه به سیاست تهاجمی ترامپ، همچنان برگ برنده ایران بهعنوان یک کشور متعهد و مسئولیتپذیر است. رفتار ایران نباید این برگ برنده را از بین ببرد. درعینحال، باید از این برگ برنده و دیگر ابزارهای سیاسی ایران در منطقه برای بالابردنِ هزینه سیاست ضدایرانیِ ترامپ بهره گرفت.
فاصله خروج ترامپ از برجام و خروج ایران از آن، میتواند دورهای طلایی برای دیپلماسی ایران باشد. باید از این فرصت نهایت استفاده را برای بهبود چهره ایران در جهان، تحکیم تصویر مسئولیتناپذيري دولت ترامپ و آمادهسازی برای دورهای از رویارویی در آیندهای نهچندان دور کرد.