شهادتدادن به آشويتس ممکن نيست
«باقيماندههاي آشويتس» مجلد هفتم از مجموعه هوموساکر است که سه سال بعد از مجلد اول منتشر شد. نظم و پيوستگي مجموعه حاضر بسياري را گيج کرده بود. چون مجلدها منظم و بهترتيب منتشر نشدهاند. مثلا بخش اول مجلد دوم در سال ٢٠٠٣ منتشر شد و بخش دومش سال گذشته، يا مجلد سوم قبل از مجلد دوم منتشر شده است. با اينحال، آگامبن به تازگي نظمي به پازل هوموساکر داده به اين ترتيب: ١.«قدرت حاکم و حيات برهنه» (١٩٩٥)، ٢. ١. «وضعيت استثنايی» (٢٠٠٣)، ٢. ٢. «سکون: جنگ داخلي در مقام پارادايمي سياسي» (٢٠١٥)، ٢. ٣. «آيين مقدس زبان: ديرينهشناسي» (٢٠٠٨)، ٢. ٤. «ملک و جلال: تبارشناسي الاهياتي اقتصاد و جلال» (٢٠٠٧)، ٢. ٥. «کار خدا: ديرينهشناسي تکليف» (٢٠١٣)، ٣. «باقيماندههاي آشويتس: شاهد و بايگاني» (١٩٩٨)، ٤. ١. «والاترين فقر» (٢٠٠٨)، ٤. ٢. «استفاده بدنها» (٢٠١٦). بهرغم ترجمه قابل توجه آثار آگامبن، شرح آراء و استقبال چشمگيري که از نظريهاش در ايران شد، تاکنون فقط دو بخش و اندي از این مجموعه به فارسي ترجمه شده: فصل اول مجلد يکم در جلد دوم کتابهاي رخداد، «وضعيت استثنايي» با ترجمه پويا ايماني و «باقيماندههاي آشويتس» با ترجمه مجتبي
گلمحمدي.
آگامبن در «باقيماندههاي آشويتس» يا «از آشويتس چه ميماند» ميکوشد معنا و امکان شهادت را روشن کند. کتاب حاضر در اين مجموعه به دليل برچيدن همه آموزههايي که از زمان آشويتس به نام اخلاق مطرح شدند اهميت ويژهاي دارد. به باور آگامبن اگرچه از ديدگاهي تاريخي ميدانيم مثلا ريزترين جزئيات آخرين مرحله انهدام يهوديان چگونه اجرا شده، چگونه تبعيدشدگان به دست جوخهاي از همبندهاي خود به اتاقهاي گاز فرستاده شدند، چطور گروهي رسيدگي ميکردند جسدها بيرون آورده و شسته شوند و سرانجام در کورههاي جسدسوزي قرار گیرند و اگرچه ميتوانيم تکتک اين رويدادها را ذکر و وصف کنيم، ولی وقتي ميخواهيم آنها را بهراستي بفهميم همگي به طرز نامعمول مبهم باقي ميمانند. مسأله آگامبن در این کتاب فراتر از دشواري انتقال محرمانهترين تجربههايمان به ديگران، خود ساختار شهادت است. در نظر او در نقطهاي معين روشن شد «ديگر بازماندگان به چيزي شهادت دادند که شهادتدادن به آن ناممکن است». آگامبن در برابر موقعيت بيانناپذير اردوگاه و سکوت درباره آشويتس اين پرسش را مطرح ميکند که چگونه نجاتيافتگان ميتوانند به نيابت از غرقشدگان سخن بگويند و به جاي آنها
شهادت دهند؟ چگونه آنان ميتوانند به تجربهاي گواهي دهند که خودشان از سر نگذراندهاند؟ مسأله آگامبن در اين کتاب نبود شاهدي تام بر آشويتس است. او ترديد دارد کساني هم که در بطن وقايع زندگي ميکنند، بتوانند تمامي حقيقت را بازگويي کنند. از اینرو، بهرغم انجام قضاوتها و احراز قطعی مدارک اثبات گناه و شهادت بازماندهها و این تصور که مسأله آشويتس حل شده، آگامبن تأکید دارد خط ميان قانون و اخلاقيات، ميان الاهيات و قانون نيز برجسته شد. او مدعي است «نيم قرن طول کشيد تا بفهميم که قانون اين مسأله را به فرجام نرسانده بلکه اين مسأله خود چنان عظيم بود که خود قانون را به پرسش کشيد و موجب تباهي و ويراني آن شد». در جريان محاکمه آيشمن در اورشليم به ادعاي وکيلش او «خود را در پيشگاه خداوند گناهکار احساس ميکند نه در پيشگاه قانون». او تا پايان مصرانه بر اين مدعا ادامه داد که گناهش در پيشگاه خداوند نميتواند به لحاظ قانوني پيگيري شود. در نظر آگامبن «تنها توضيح ممکن براي اين پافشاري آن است که اگرچه پذيرش گناه اخلاقي به نظر متهم به لحاظ اخلاقي بزرگمنشانه ميرسيد، او نميخواست هيچ گناه قانوني را گردن بگيرد». آگامبن استنادات خود را
براساس روايت پريمو لوي (يکي از بازماندگان آشويتس) پيش ميبرد. لوي پس از حمله آلمان به شمال ايتاليا در سال ۱۹۴۳ اسير نازيها شد و ١٠ ماه در اردوگاه آشويتس اسير بود تااينکه به دست ارتش سرخ آزاد شد. لوي پس از بازگشت به تورين خاطرات اسارتش در آشويتس و اروپاي شرقي را در دو کتاب «اگر اين يک انسان است» و «معاهده» نوشت. لوي مينويسد در روزهاي پس از آزادسازي اردوگاه، وقتی روسها بازماندگان را از بونا به اردوگاه بزرگ آشويتس منتقل ميکردند، توجهش به کودکي جلب شد که تبعيدشدگان او را هوربينک ميناميدند که کسی چيزي از او نميدانست، نميتوانست حرف بزند و هيچ اسمي نداشت و از کمر به پايين فلج بود. آگامبن تأکید دارد هوربينک نميتواند شهادت دهد، چون زبان ندارد: يعني حتي «بازمانده نيز نميتواند شهادت دهد... زبان شهادت زباني است که ديگر دلالت نميکند و با دلالتنکردن درون چيزي پيش ميرود که بدون زبان است». از اینرو، ردپاي آنچه هيچکس به آن شهادت نداده کلام زبان نيست. زیرا «کلام زبان در جايي زاده ميشود که زبان ديگر در آغاز نيست، جايي که زبان از آن ناپديد ميشود تا شهادت دهد».
در اردوگاه آشويتس کسانی هم بودند بهنام «Muselmann» به معناي تسليمشده که از فرط شکنجه، ترس، تحقير و گرسنگي براساس ازدستدادن هرگونه اراده و آگاهي تعريف ميشود: «گروه به نسبت بزرگي از مردان که از مدتها پيش هر اراده واقعي براي زندهماندن را از دست داده بودند». لوي در روايت خود تسليمشدگان را اينطور توصيف ميکند: «به ياد ميآورم وقتي داشتيم از پلههاي منتهي به حمامها پايين ميرفتيم، ما را با گروهي از تسليمشدگان همراه کردند، اسمي که بعدها روي آنها گذاشتيم- مردان موميايي، مردگان زنده». آگامبن در این کتاب با پيگيري روايت لوي به چهره «تسليمشده» ميرسد و ميکوشد با پارادوکس لوي سيماي غايي انسان گرفتار در منطق اردوگاه را «تسليمشده» بنامد: در روايت لوي «تسليمشده شاهد کامل است. اين جمله بر دو قضيه تناقضآميز دلالت ضمني دارد: ١) تسليمشده نا-انسان است، کسي که هرگز نميتواند شهادت دهد. ٢) کسي که نميتواند شهادت دهد شاهد حقيقي است، شاهد مطلق. طبق اين منطق، آدمي به شکلي پارادوکسيکال به بيرون از قانون رانده و مطلقاً در چنگال قانون گرفتار ميشود. آگامبن نتيجه ميگيرد: «پارادوکس لوي، تا جايي که شهادت را تنها به
ميانجي تسليمشده تعريف ميکند، حاوي تنها ابطال ممکن هرگونه انکار وجود اردوگاههاي نابودي است». او پیشنهاد میدهد آشويتس را چيزي بدانیم که شهادتدادن به آن ممکن نيست، و نيز تسليمشده را به منزله ناممکن مطلق شهادتدادن برنهيم. در نظر او اگر شاهد براي تسليمشده شهادت ميدهد، اگر او موفق ميشود ناممکني گفتار را به گفتار بياورد، پس انکار آشويتس در خود بنيانش انکار ميشود. اگر بازمانده نه به اتاقهاي گاز يا به آشويتس بلکه به تسليمشده شهادت ميدهد، اگر او فقط بر پايه ناممکني سخنگفتن سخن ميگويد، پس شهادت او نميتواند انکار شود. آشويتس - آنچه شهادتدادن به آن ممکن نيست- مطلقا و به طرزي ابطالناپذير ثابت شده است.
«باقيماندههاي آشويتس» مجلد هفتم از مجموعه هوموساکر است که سه سال بعد از مجلد اول منتشر شد. نظم و پيوستگي مجموعه حاضر بسياري را گيج کرده بود. چون مجلدها منظم و بهترتيب منتشر نشدهاند. مثلا بخش اول مجلد دوم در سال ٢٠٠٣ منتشر شد و بخش دومش سال گذشته، يا مجلد سوم قبل از مجلد دوم منتشر شده است. با اينحال، آگامبن به تازگي نظمي به پازل هوموساکر داده به اين ترتيب: ١.«قدرت حاکم و حيات برهنه» (١٩٩٥)، ٢. ١. «وضعيت استثنايی» (٢٠٠٣)، ٢. ٢. «سکون: جنگ داخلي در مقام پارادايمي سياسي» (٢٠١٥)، ٢. ٣. «آيين مقدس زبان: ديرينهشناسي» (٢٠٠٨)، ٢. ٤. «ملک و جلال: تبارشناسي الاهياتي اقتصاد و جلال» (٢٠٠٧)، ٢. ٥. «کار خدا: ديرينهشناسي تکليف» (٢٠١٣)، ٣. «باقيماندههاي آشويتس: شاهد و بايگاني» (١٩٩٨)، ٤. ١. «والاترين فقر» (٢٠٠٨)، ٤. ٢. «استفاده بدنها» (٢٠١٦). بهرغم ترجمه قابل توجه آثار آگامبن، شرح آراء و استقبال چشمگيري که از نظريهاش در ايران شد، تاکنون فقط دو بخش و اندي از این مجموعه به فارسي ترجمه شده: فصل اول مجلد يکم در جلد دوم کتابهاي رخداد، «وضعيت استثنايي» با ترجمه پويا ايماني و «باقيماندههاي آشويتس» با ترجمه مجتبي
گلمحمدي.
آگامبن در «باقيماندههاي آشويتس» يا «از آشويتس چه ميماند» ميکوشد معنا و امکان شهادت را روشن کند. کتاب حاضر در اين مجموعه به دليل برچيدن همه آموزههايي که از زمان آشويتس به نام اخلاق مطرح شدند اهميت ويژهاي دارد. به باور آگامبن اگرچه از ديدگاهي تاريخي ميدانيم مثلا ريزترين جزئيات آخرين مرحله انهدام يهوديان چگونه اجرا شده، چگونه تبعيدشدگان به دست جوخهاي از همبندهاي خود به اتاقهاي گاز فرستاده شدند، چطور گروهي رسيدگي ميکردند جسدها بيرون آورده و شسته شوند و سرانجام در کورههاي جسدسوزي قرار گیرند و اگرچه ميتوانيم تکتک اين رويدادها را ذکر و وصف کنيم، ولی وقتي ميخواهيم آنها را بهراستي بفهميم همگي به طرز نامعمول مبهم باقي ميمانند. مسأله آگامبن در این کتاب فراتر از دشواري انتقال محرمانهترين تجربههايمان به ديگران، خود ساختار شهادت است. در نظر او در نقطهاي معين روشن شد «ديگر بازماندگان به چيزي شهادت دادند که شهادتدادن به آن ناممکن است». آگامبن در برابر موقعيت بيانناپذير اردوگاه و سکوت درباره آشويتس اين پرسش را مطرح ميکند که چگونه نجاتيافتگان ميتوانند به نيابت از غرقشدگان سخن بگويند و به جاي آنها
شهادت دهند؟ چگونه آنان ميتوانند به تجربهاي گواهي دهند که خودشان از سر نگذراندهاند؟ مسأله آگامبن در اين کتاب نبود شاهدي تام بر آشويتس است. او ترديد دارد کساني هم که در بطن وقايع زندگي ميکنند، بتوانند تمامي حقيقت را بازگويي کنند. از اینرو، بهرغم انجام قضاوتها و احراز قطعی مدارک اثبات گناه و شهادت بازماندهها و این تصور که مسأله آشويتس حل شده، آگامبن تأکید دارد خط ميان قانون و اخلاقيات، ميان الاهيات و قانون نيز برجسته شد. او مدعي است «نيم قرن طول کشيد تا بفهميم که قانون اين مسأله را به فرجام نرسانده بلکه اين مسأله خود چنان عظيم بود که خود قانون را به پرسش کشيد و موجب تباهي و ويراني آن شد». در جريان محاکمه آيشمن در اورشليم به ادعاي وکيلش او «خود را در پيشگاه خداوند گناهکار احساس ميکند نه در پيشگاه قانون». او تا پايان مصرانه بر اين مدعا ادامه داد که گناهش در پيشگاه خداوند نميتواند به لحاظ قانوني پيگيري شود. در نظر آگامبن «تنها توضيح ممکن براي اين پافشاري آن است که اگرچه پذيرش گناه اخلاقي به نظر متهم به لحاظ اخلاقي بزرگمنشانه ميرسيد، او نميخواست هيچ گناه قانوني را گردن بگيرد». آگامبن استنادات خود را
براساس روايت پريمو لوي (يکي از بازماندگان آشويتس) پيش ميبرد. لوي پس از حمله آلمان به شمال ايتاليا در سال ۱۹۴۳ اسير نازيها شد و ١٠ ماه در اردوگاه آشويتس اسير بود تااينکه به دست ارتش سرخ آزاد شد. لوي پس از بازگشت به تورين خاطرات اسارتش در آشويتس و اروپاي شرقي را در دو کتاب «اگر اين يک انسان است» و «معاهده» نوشت. لوي مينويسد در روزهاي پس از آزادسازي اردوگاه، وقتی روسها بازماندگان را از بونا به اردوگاه بزرگ آشويتس منتقل ميکردند، توجهش به کودکي جلب شد که تبعيدشدگان او را هوربينک ميناميدند که کسی چيزي از او نميدانست، نميتوانست حرف بزند و هيچ اسمي نداشت و از کمر به پايين فلج بود. آگامبن تأکید دارد هوربينک نميتواند شهادت دهد، چون زبان ندارد: يعني حتي «بازمانده نيز نميتواند شهادت دهد... زبان شهادت زباني است که ديگر دلالت نميکند و با دلالتنکردن درون چيزي پيش ميرود که بدون زبان است». از اینرو، ردپاي آنچه هيچکس به آن شهادت نداده کلام زبان نيست. زیرا «کلام زبان در جايي زاده ميشود که زبان ديگر در آغاز نيست، جايي که زبان از آن ناپديد ميشود تا شهادت دهد».
در اردوگاه آشويتس کسانی هم بودند بهنام «Muselmann» به معناي تسليمشده که از فرط شکنجه، ترس، تحقير و گرسنگي براساس ازدستدادن هرگونه اراده و آگاهي تعريف ميشود: «گروه به نسبت بزرگي از مردان که از مدتها پيش هر اراده واقعي براي زندهماندن را از دست داده بودند». لوي در روايت خود تسليمشدگان را اينطور توصيف ميکند: «به ياد ميآورم وقتي داشتيم از پلههاي منتهي به حمامها پايين ميرفتيم، ما را با گروهي از تسليمشدگان همراه کردند، اسمي که بعدها روي آنها گذاشتيم- مردان موميايي، مردگان زنده». آگامبن در این کتاب با پيگيري روايت لوي به چهره «تسليمشده» ميرسد و ميکوشد با پارادوکس لوي سيماي غايي انسان گرفتار در منطق اردوگاه را «تسليمشده» بنامد: در روايت لوي «تسليمشده شاهد کامل است. اين جمله بر دو قضيه تناقضآميز دلالت ضمني دارد: ١) تسليمشده نا-انسان است، کسي که هرگز نميتواند شهادت دهد. ٢) کسي که نميتواند شهادت دهد شاهد حقيقي است، شاهد مطلق. طبق اين منطق، آدمي به شکلي پارادوکسيکال به بيرون از قانون رانده و مطلقاً در چنگال قانون گرفتار ميشود. آگامبن نتيجه ميگيرد: «پارادوکس لوي، تا جايي که شهادت را تنها به
ميانجي تسليمشده تعريف ميکند، حاوي تنها ابطال ممکن هرگونه انکار وجود اردوگاههاي نابودي است». او پیشنهاد میدهد آشويتس را چيزي بدانیم که شهادتدادن به آن ممکن نيست، و نيز تسليمشده را به منزله ناممکن مطلق شهادتدادن برنهيم. در نظر او اگر شاهد براي تسليمشده شهادت ميدهد، اگر او موفق ميشود ناممکني گفتار را به گفتار بياورد، پس انکار آشويتس در خود بنيانش انکار ميشود. اگر بازمانده نه به اتاقهاي گاز يا به آشويتس بلکه به تسليمشده شهادت ميدهد، اگر او فقط بر پايه ناممکني سخنگفتن سخن ميگويد، پس شهادت او نميتواند انکار شود. آشويتس - آنچه شهادتدادن به آن ممکن نيست- مطلقا و به طرزي ابطالناپذير ثابت شده است.