|

چراغ جادو در کار نيست

نسيم چالاکي- دکترای سیاست‌گذاری عمومی

مروري کوتاه بر سخنان، يادداشت‌ها و گزارش‌هايي که مديران و سياست‌گذاران عالي‌رتبه در کشور داشته‌اند، نشان مي‌دهد همگي به‌اتفاق نتوانسته‌‌اند از هزارتوي مشکلات بکاهند و جز تقصير را بر گردن ديگري انداختن، چاره‌اي نمي‌بينند. مسئله هست، اما واضح و مشخص تعريف نشده است و به همان ميزان راه‌حل و پاسخي برای مسئله وجود ندارد.پرسش مشخص اين است که آيا اصلاح‌طلبي يا اصولگرايي هر کدام تعريف مسئله يا پاسخي درست براي حل مسئله را در چنته دارند يا خير؟ آيا مي‌توان به جابه‌جايي دوره‌اي اصلاح‌طلبان و اصولگرايان براي اداره امور پيچيده و درهم آميخته سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي کشور اميد بست؟ آيا خط‌کشي براي توانمندي در تعريف ‌يا حل مسئله در بخش‌هاي مختلف وجود دارد؟در تبليغات انتخاباتي آنچه بيش از هر چيز برجسته مي‌شود، نگرش و رويکرد اصلاح‌طلبي يا اصولگرايي در حل مسائل کشور است، فارغ از اينکه مروري بر عملکرد هر کدام نشان مي‌دهد که نه اصلاح‌طلبان و نه اصولگرايان، هيچ‌کدام چراغ جادو ندارند، مسئله را به‌درستي تعريف نمي‌کنند، روش برخوردشان با مسائل و بحران‌ها بسيار سليقه‌اي و به دور از يک نگرش و رويکرد مبتني بر انديشه يا حتي در پاسخ به مطالبات پايگاه رأي‌شان است.مسائل اما براي مردم به يک شيوه فهم و برداشت مي‌شود؛ گراني براي مردم مفهومي مستقل از سياست و سلايق سياسي است. درک فساد، اصلاح‌طلب و اصولگرا نمي‌شناسد. قوانين تبعيض‌آميز فارغ از نگرش‌هاي سياسي، آزاردهنده است. زماني که اصلاح‌طلب و اصولگراي کنوني روشي مشخص براي تعريف و حل مسائل ندارند، ديگر فرقي نمي‌کند بازار ارز در دولت کدام رئيس‌جمهور متلاطم شده باشد يا عملکرد کدام وزير اصلاح‌طلب يا اصولگرا به بي‌ثباتي قيمت‌ها دامن زده است.ديگر فرقي نمي‌کند چند نفر در اعتراضات دي‌ماه اخير، شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا، ديگه تمومه ماجرا» را سر داده باشند، مسئله ناکارآمدي و راه‌حل کارآمدي است. آنچه اين روزها بيش از همه آسيب ديده، اعتماد و سرمايه‌هاي اجتماعي است. مردمي که بابت کوچک‌ترين تلاطم بازار، احساس ناامني کرده و براي خريد از کالاهاي اساسي گرفته تا ماشين، طلا و ارز بدون اعتماد به وعده و وعيدهاي سياست‌مداران و تحليل‌هاي اقتصاددانان رفتار مي‌کنند. در اينجا سود کوتاه‌مدت و عايدي شخصي بر منفعت جمعي و بلندمدت رجحان مي‌يابد و اين ضربه‌اي ديگر به اعتماد عمومي در جامعه است. راه برون‌رفت از دام بي‌اعتمادي به دولتمردان چه اصلاح‌طلب و چه اصولگرا، فقط‌وفقط اعتمادزايي و تقويت سرمايه‌هاي اجتماعي است.براي رهايي از دام اين بي‌اعتمادي، اعتمادي فراتر از پايگاه و باورهای سياسي لازم است. هنگام سخن‌گفتن از فساد در مدیریت، نگرش سياسي فردي که مرتکب فساد شده است، در اولويت قرار نمي‌گيرد. براي گذار از اين بي‌اعتمادي به اعتماد، نياز به سيستمي هست که بر اصول شفافيت، سلامت، کارآمدي، پاسخ‌گويي و قانون پايبند باشد. فساد و ساير صورت‌هاي غيرعادلانه در مدیریت نيز مي‌تواند مخرب اعتماد اجتماعي باشد. دوگانه اصلاح‌طلب-اصولگرا اگرچه همچنان در بزنگاه‌هاي انتخاباتي راه چاره است و در شيوه‌هاي مدیریت تفاوت‌هاي اساسي دارد، اگرچه همچنان مي‌توان نقاط افتراق هر دو رويکرد را برشمرد، اما آنچه بيش‌ازپيش مي‌بينيم، عملکرد مشابه در اداره امور و تن‌دادن به روال‌هايي است که فساد در سيستم را بازتوليد و بازنشر مي‌کند. مواجهه اصلاح‌طلبان و اصولگرايان با مسئله‌اي مانند گراني و نابساماني اوضاع معيشتي مردم در ماه‌هاي اخير تفاوت چنداني نداشته و همين پيش‌درآمدي است که اين دوگانه‌سازي را با چالش‌هاي جدي روبه‌رو کرده است.به همان ميزان که دوگانه اصلاح‌طلب- اصولگرا در شرايط ملتهب و فضاي بي‌اعتمادي کنوني کارايي سابق را ندارد، دوگانه کارآمدي- ناکارآمدي مي‌تواند در حل مسئله بي‌اعتمادي مفيد و مؤثر باشد. مروري بر تجربه نوپاي مديريت شهري از سوي اصلاح‌طلبان پس از 12 سال سيطره کامل اصولگرايان بر شهرداري تهران، نمونه مناسبي براي بررسي تفاوت‌ها و شباهت‌هاي هر دو جناح در مديريت شهر است. تجربه ليست اميد در انتخابات اخير مجلس، شوراي شهر تهران و بسياري از شهرستان‌هاي ديگر و همچنين واکاوي عملکرد نمايندگان هر دو ليست در مقايسه با نمايندگان اصولگراي مجلس، نشان مي‌دهد حتي در صورت رد صلاحيت‌ها، بيش از آنکه گرايش سياسي افراد مهم و تأثيرگذار باشد، کارآمدي و کارايي آنها براي احقاق حقوق مردم از اهميت برخوردار است. دوران نمايندگي، دوران مديريت و دوران مسئوليت اگرچه دوران تجربه‌اندوزي است، اما نبايد به دوران کارآموزي و کارورزي تبديل شود. بحران در دوگانه اصلاح‌طلب- اصولگرا تا آنجا به پيش رفته که انتصابات افراد را در سمت‌هاي کليدي دچار بحران جدي کرده است.

اينکه فردي فقط به اين دليل که در هيچ‌کدام از دو دسته بالا قرار نمي‌گيرد و کلا فاقد رويکرد سياسي است، بدون داشتن شايستگي‌هاي لازم به سمتي حساس منصوب شود و برعکس فردي با وجود داشتن شايستگي‌هاي مرتبط با پست، به دليل اينکه در يکي از اين دو دسته قرار مي‌گيرد، از ترفيع جا بماند، همگي از آفات جديد اين دوگانه‌سازي است. حال آنکه فقط اگر به کارآمدي افراد در مقايسه با مرام سياسي‌شان اولويت داده مي‌شد، اين بحران بروز نمي‌کرد. تجربه سال‌هاي اخير نشان داده اگرچه اصولگرايان بسيار کمتر از اصلاح‌طلبان، اما افراد هر دو جناح تا حدودي اسير اين نگاه جناحي و ناديده‌گرفتن کارآمدي شده‌اند. فزاينده‌بودن آسيب‌هاي اجتماعي و انتقاد مردم و نخبگان به شيوه‌هاي حکمراني نشان مي‌دهد بهترين شيوه براي اداره امور، تمرکز بر دوگانه کارآمدي - ناکارآمدي و ايجاد همدلي براي فائق‌‌آمدن بر بار مشکلات است. به محض خروج از چالش‌هاي فعلي، دوباره دوگانه اصلاح‌طلبي- اصولگرايي خودبه‌خود فعال خواهند شد و قوام خواهند گرفت.

مروري کوتاه بر سخنان، يادداشت‌ها و گزارش‌هايي که مديران و سياست‌گذاران عالي‌رتبه در کشور داشته‌اند، نشان مي‌دهد همگي به‌اتفاق نتوانسته‌‌اند از هزارتوي مشکلات بکاهند و جز تقصير را بر گردن ديگري انداختن، چاره‌اي نمي‌بينند. مسئله هست، اما واضح و مشخص تعريف نشده است و به همان ميزان راه‌حل و پاسخي برای مسئله وجود ندارد.پرسش مشخص اين است که آيا اصلاح‌طلبي يا اصولگرايي هر کدام تعريف مسئله يا پاسخي درست براي حل مسئله را در چنته دارند يا خير؟ آيا مي‌توان به جابه‌جايي دوره‌اي اصلاح‌طلبان و اصولگرايان براي اداره امور پيچيده و درهم آميخته سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي کشور اميد بست؟ آيا خط‌کشي براي توانمندي در تعريف ‌يا حل مسئله در بخش‌هاي مختلف وجود دارد؟در تبليغات انتخاباتي آنچه بيش از هر چيز برجسته مي‌شود، نگرش و رويکرد اصلاح‌طلبي يا اصولگرايي در حل مسائل کشور است، فارغ از اينکه مروري بر عملکرد هر کدام نشان مي‌دهد که نه اصلاح‌طلبان و نه اصولگرايان، هيچ‌کدام چراغ جادو ندارند، مسئله را به‌درستي تعريف نمي‌کنند، روش برخوردشان با مسائل و بحران‌ها بسيار سليقه‌اي و به دور از يک نگرش و رويکرد مبتني بر انديشه يا حتي در پاسخ به مطالبات پايگاه رأي‌شان است.مسائل اما براي مردم به يک شيوه فهم و برداشت مي‌شود؛ گراني براي مردم مفهومي مستقل از سياست و سلايق سياسي است. درک فساد، اصلاح‌طلب و اصولگرا نمي‌شناسد. قوانين تبعيض‌آميز فارغ از نگرش‌هاي سياسي، آزاردهنده است. زماني که اصلاح‌طلب و اصولگراي کنوني روشي مشخص براي تعريف و حل مسائل ندارند، ديگر فرقي نمي‌کند بازار ارز در دولت کدام رئيس‌جمهور متلاطم شده باشد يا عملکرد کدام وزير اصلاح‌طلب يا اصولگرا به بي‌ثباتي قيمت‌ها دامن زده است.ديگر فرقي نمي‌کند چند نفر در اعتراضات دي‌ماه اخير، شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا، ديگه تمومه ماجرا» را سر داده باشند، مسئله ناکارآمدي و راه‌حل کارآمدي است. آنچه اين روزها بيش از همه آسيب ديده، اعتماد و سرمايه‌هاي اجتماعي است. مردمي که بابت کوچک‌ترين تلاطم بازار، احساس ناامني کرده و براي خريد از کالاهاي اساسي گرفته تا ماشين، طلا و ارز بدون اعتماد به وعده و وعيدهاي سياست‌مداران و تحليل‌هاي اقتصاددانان رفتار مي‌کنند. در اينجا سود کوتاه‌مدت و عايدي شخصي بر منفعت جمعي و بلندمدت رجحان مي‌يابد و اين ضربه‌اي ديگر به اعتماد عمومي در جامعه است. راه برون‌رفت از دام بي‌اعتمادي به دولتمردان چه اصلاح‌طلب و چه اصولگرا، فقط‌وفقط اعتمادزايي و تقويت سرمايه‌هاي اجتماعي است.براي رهايي از دام اين بي‌اعتمادي، اعتمادي فراتر از پايگاه و باورهای سياسي لازم است. هنگام سخن‌گفتن از فساد در مدیریت، نگرش سياسي فردي که مرتکب فساد شده است، در اولويت قرار نمي‌گيرد. براي گذار از اين بي‌اعتمادي به اعتماد، نياز به سيستمي هست که بر اصول شفافيت، سلامت، کارآمدي، پاسخ‌گويي و قانون پايبند باشد. فساد و ساير صورت‌هاي غيرعادلانه در مدیریت نيز مي‌تواند مخرب اعتماد اجتماعي باشد. دوگانه اصلاح‌طلب-اصولگرا اگرچه همچنان در بزنگاه‌هاي انتخاباتي راه چاره است و در شيوه‌هاي مدیریت تفاوت‌هاي اساسي دارد، اگرچه همچنان مي‌توان نقاط افتراق هر دو رويکرد را برشمرد، اما آنچه بيش‌ازپيش مي‌بينيم، عملکرد مشابه در اداره امور و تن‌دادن به روال‌هايي است که فساد در سيستم را بازتوليد و بازنشر مي‌کند. مواجهه اصلاح‌طلبان و اصولگرايان با مسئله‌اي مانند گراني و نابساماني اوضاع معيشتي مردم در ماه‌هاي اخير تفاوت چنداني نداشته و همين پيش‌درآمدي است که اين دوگانه‌سازي را با چالش‌هاي جدي روبه‌رو کرده است.به همان ميزان که دوگانه اصلاح‌طلب- اصولگرا در شرايط ملتهب و فضاي بي‌اعتمادي کنوني کارايي سابق را ندارد، دوگانه کارآمدي- ناکارآمدي مي‌تواند در حل مسئله بي‌اعتمادي مفيد و مؤثر باشد. مروري بر تجربه نوپاي مديريت شهري از سوي اصلاح‌طلبان پس از 12 سال سيطره کامل اصولگرايان بر شهرداري تهران، نمونه مناسبي براي بررسي تفاوت‌ها و شباهت‌هاي هر دو جناح در مديريت شهر است. تجربه ليست اميد در انتخابات اخير مجلس، شوراي شهر تهران و بسياري از شهرستان‌هاي ديگر و همچنين واکاوي عملکرد نمايندگان هر دو ليست در مقايسه با نمايندگان اصولگراي مجلس، نشان مي‌دهد حتي در صورت رد صلاحيت‌ها، بيش از آنکه گرايش سياسي افراد مهم و تأثيرگذار باشد، کارآمدي و کارايي آنها براي احقاق حقوق مردم از اهميت برخوردار است. دوران نمايندگي، دوران مديريت و دوران مسئوليت اگرچه دوران تجربه‌اندوزي است، اما نبايد به دوران کارآموزي و کارورزي تبديل شود. بحران در دوگانه اصلاح‌طلب- اصولگرا تا آنجا به پيش رفته که انتصابات افراد را در سمت‌هاي کليدي دچار بحران جدي کرده است.

اينکه فردي فقط به اين دليل که در هيچ‌کدام از دو دسته بالا قرار نمي‌گيرد و کلا فاقد رويکرد سياسي است، بدون داشتن شايستگي‌هاي لازم به سمتي حساس منصوب شود و برعکس فردي با وجود داشتن شايستگي‌هاي مرتبط با پست، به دليل اينکه در يکي از اين دو دسته قرار مي‌گيرد، از ترفيع جا بماند، همگي از آفات جديد اين دوگانه‌سازي است. حال آنکه فقط اگر به کارآمدي افراد در مقايسه با مرام سياسي‌شان اولويت داده مي‌شد، اين بحران بروز نمي‌کرد. تجربه سال‌هاي اخير نشان داده اگرچه اصولگرايان بسيار کمتر از اصلاح‌طلبان، اما افراد هر دو جناح تا حدودي اسير اين نگاه جناحي و ناديده‌گرفتن کارآمدي شده‌اند. فزاينده‌بودن آسيب‌هاي اجتماعي و انتقاد مردم و نخبگان به شيوه‌هاي حکمراني نشان مي‌دهد بهترين شيوه براي اداره امور، تمرکز بر دوگانه کارآمدي - ناکارآمدي و ايجاد همدلي براي فائق‌‌آمدن بر بار مشکلات است. به محض خروج از چالش‌هاي فعلي، دوباره دوگانه اصلاح‌طلبي- اصولگرايي خودبه‌خود فعال خواهند شد و قوام خواهند گرفت.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها