|

نصر و تاریخ علم تمدن اسلامی

امیرمحمد گمینی. استادیار پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران

پروفسور سیدحسین نصر از بزرگان نهضت سنت‌گرایی است. آثار متعدد او در نقد تمدن مدرن و ستایش نگرشی که او «سنت» می‌نامد، به زبان‌های بسیاری از جمله فارسی ترجمه و منتشر شده‌اند. نصر نه‌تنها منتقد علم مدرن و دلبسته به علم قدیم است، بلکه تحصیلات دانشگاهی او در رشته تاریخ علم است. نگاهی به آثار فراوان نصر در تاریخ علم نه‌تنها می‌تواند میزان دقت تاریخی و علمی او و هم‌فکرانش را نشان دهد، بلکه ممکن است نکات مفیدی را در روش‌شناسی تاریخ‌نگاری علم روشن کند.
شاید بتوان گفت که نخستین‌بار دیوید کینگ (1941-)، مورخ پرکار و پرآوازه نجوم و ریاضیات اسلامی بود که درباره اشتباهات متعدد، ارجاعات کور و بدفهمی‌های موجود در یکی از آثار عمومی نصر در تاریخ علم اسلامی هشدار داد. کینگ که فقط بخش نجومی کتاب علم در اسلام (ترجمه احمد آرام) را بررسی کرده بود، نوشت:
«این اثر که [برخلاف ادعا] به «پژوهش و تحلیل» هیچ متنی دست نزده است، مملو از ادعاهایی بدون سند کافی و اشتباهات آشکار است. بیشتر عبارات نصر که به یک فرد یا اثر یا کشف خاصی اشاره می‌کند، دارای نوعی تحریف یا اغراق است که نشان از ناآشنایی او با منابع اصلی یا علوم ریاضی و نجوم دارد... . این کتابی نیست که یک آماتور نوشته باشد؛ نویسنده استاد تاریخ علم است... . به نظر می‌رسد که ارتباط او با حوزه پژوهشی روز در رشته تاریخ علم به کلی قطع است (کینگ، دیوید. «نقد و بررسی فصول نجومی و ریاضی کتاب علم در اسلام سیدحسین نصر». مجله میراث علمی ایران و اسلام.(5) 1. شماره پیاپی 9، 1395: ص 103)».
کینگ که بر اشتباهات علمی بخش نجومی کتاب تمرکز کرده بود، درباره این سخن نصر که «یکپارچگی علوم کیهانی [در اسلام] از بافت معرفتی وحی قرآنی منشعب می‌شود» (روی جلد) گفت: این طور ادعاها را باید «بیشتر یک تفسیر و برداشت شخصی بدانیم تا یک پژوهش تاریخی» (کینگ:103). او عبارتی را از کتاب نصر نقل می‌کند که شایسته تأمل بیشتری است:
«مسلمانان تمام دانش فنی لازم را برای برانداختن نظام بطلمیوسی، از جمله شناخت نظام خورشید‌مرکزی در اختیار داشتند اما چنین نکردند، زیرا نه اهمیت نمادین نجوم سنتی را فراموش کرده بودند و نه این واقعیت را که بهترین راه برای یادآوری حضور الهی به اغلب انسان‌ها آن است که محدودیت عالَم مخلوق را به ایشان تذکر دهیم (نصر، علم در اسلام، ص. 143 / 133a)».
بیایید ببینیم معنی این عبارت چیست. انگار نصر می‌خواهد بگوید دانشمندان مسلمان در جست‌وجوی کشف حقایق علمی و طبیعی عالم نبودند. ایشان گویا وظیفه‌ای مهم‌تر داشتند و آن وعظ مذهبی بود و می‌خواستند با نظریه‌های علمی خود دل مسلمانان را به سوی خدا ببرند. قطعا دانشمندان اسلامی در فعالیت‌های علمی خود انگیزه‌های دینی فراوانی داشتند و تفکر در آیات الهی را ارزشمند می‌دانستند. ولی آیا این اهانت به کلیت فعالیت‌های علمی و دینی آن دانشمندان نیست که گمان کنیم ایشان عینت علمی را در الویت قرار نمی‌دادند و به‌واسطه انگیزه‌های دینی، به مردم واقعیات را نمی‌گفتند؟ پروفسور نصر به این عبارت درباره نظریه‌های علمی جدید اکتفا نمی‌کند و در جایی دیگر از کتابش ادعا می‌کند که منجمان قرون شانزدهم و هفدهم اروپا به این دلیل توانستند به نظریه خورشید‌مرکزی دست یابند که «... در کیهانی می‌زیستند که پیش از آن رنگ دینی خود را باخته و رنگ دنیوی و غیردینی پیدا کرده بود، به نتایجی رسیدند که با نتایج مسلمانان که هم از اندیشه‌های خود بهره می‌گرفتند و هم از آلات نجومی، اختلاف فراوان داشت» (ص56). از اینجا معلوم می‌شود که نصر نه‌تنها حتی از انگیزه‌های دینی فعالیت‌های علمی منجمانی چون کپرنیک، گالیله و کپلر خبر ندارد، بلکه تنها راه پیشرفت و تحول در علم را کنارگذاشتن دین و عقاید دینی می‌داند.
مظفر اقبال در مصاحبه خود با پروفسور نصر درباره نقد کینگ بر کتابش سؤال می‌کند و پاسخ می‌شنود که بله «کینگ باعث اندک اصلاحاتی شد... و به این خاطر از او متشکرم... هرچند موضوع مهم‌تر، کل دیدگاهی است که تاریخ علم اسلامی را در آن بررسی کرده‌ام» (نصر، اسلام، علم، مسلمانان و فناوری، نشر علمی‌وفرهنگی 1396: ص89). بنابراین نصر برای بی‌دقتی‌های فنی‌اش اهمیت زیادی قائل نیست و ارزش اصلی را در پیام ایدئولوژیکش می‌داند. ولی آیا این دقیقا همان چیزی نیست که یک پژوهشگر دقیق اهل احتیاط و تقوای معرفتی را از دیگر استادان بلندآواز و میان‌تهی جدا می‌کند؟
یکی دیگر از مثال‌های بی‌دقتی‌های فنی نصر در حوزه تاریخ علم مدخل «قطب‌الدین شیرازی» است که برای کتاب زندگی‌نامه علمی دانشمندان (Gillispie (ed.) , Dictionary of Scientific Biography) نوشته است. من در نوشته‌ای دیگر نشان داده‌ام (مجله پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی، دوره 48، شماره 2، پاییز و زمستان 1394) که نصر گمان می‌کند فلسفه اشراق شیخ شهاب‌الدین سهروردی ربطی به علم‌المناظر یا نورشناسی هندسی یا همان علم اُپتیک دارد و به‌واسطه همین توهم، خیال می‌کند که قطب‌الدین شیرازی، که کتابی در شرح فلسفه اشراق دارد، باید دارای دستاوردهای بزرگی هم در علم اپتیک باشد. نتیجه اینکه نصر در فهم آن چند صفحه‌ای که شیرازی از کتاب نجومی نهایةالإدراک فی درایة الأفلاک به نورشناسی هندسی اختصاص داده است، دچار بدفهمی عمیقی می‌شود؛ چنان‌که تحلیل ساده شیرازی از ورود پرتو نوری به اتاقی و انعکاس آن به اطراف را با نظریه‌ای پیشرفته درباب ایجاد رنگین‌کمان اشتباه می‌گیرد. البته دستاوردهای قطب‌الدین شیرازی در علم هیئت بسیار ارزشمند است و من در کتابم، دایره‌های مینایی: پژوهشی در تاریخ کیهان‌شناسی در تمدن اسلامی، گوشه‌ای از آنها را به تفصیل معرفی کرده‌ام. علاوه بر این بررسی وقت‌گیری لازم است تا حجم اشتباهات علمی موجود در دیگر آثار نصر از جمله کتاب علم و تمدن در اسلام را مشخص کند؛ کاری که نویسنده این سطور شاید در آینده انجام دهد اما در اینجا می‌توانیم به همان دیدگاه کلی نصر درباره تاریخ علم اسلامی برگردیم.
پرویز هودبوی، فیزیکدان دانشگاه ام‌آی‌تی، در کتاب اسلام و علم (نشر مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1384) با انتقادات نصر بر علم مدرن به شدت مخالفت کرده است. اما با کمال تأسف هودبوی در این نکته با نصر هم نظر است که «کارکرد متعین علوم طبیعی [دوران اسلامی] غایت‌شناسانه بود و نظم الهی کیهان را جست‌وجو می‌کرد که مختصات اصلی آن از طریق وحی نازل شده بود (هودبوی، ص5-164)». من در جایی دیگر، در نقد کتاب شکل‌گیری علم اسلامی، نشان داده‌ام که نمی‌توان گفت که علوم تمدن اسلامی برگرفته از اسلام بود یا دربست در خدمت الهیات قرار می‌گرفت (فصلنامه نقد کتاب کلام، فلسفه و عرفان، شماره 15-16، پاییز و زمستان 1396). البته احکام دینی مسائل علمی جدیدی، چون تعیین اوقات شرعی و جهت قبله، برای ریاضیدانان مطرح کرده بودند، ولی نه عمده فعالیت‌های علمی دانشمندان برای اهداف شرعی بود و نه حل این‌طور مسائل به معنای بسته‌شدن راه تحقیق آزاد علمی. اتفاقا نیازهای شرعی انگیزه‌ای راهگشا برای تفکر درباره انواع مسائل ریاضی جدید فراهم کرد که پیشینیان یونانی دانشمندان اسلامی به آنها فکر نکرده بودند.
من البته منکر نیستم که دانشمندان اسلامی دارای دیدگاه‌های متافیزیکی و حتی اسطوره‌ای درباره عالم بودند، بسیاری از دانشمندان دوره اسلامی در آثار کلامی یا فلسفی‌شان از سلسله‌مراتب هستی، علیت طولی، نفوس افلاک و نظریات متافیزیکی و کلامی متعددی سخن گفته‌اند. با این وجود مطالعه آثار علمی آنها نشان می‌دهد که دیدگاه‌های الهیاتی‌شان را در فعالیت علمی‌شان دخیل نمی‌کردند. ایشان برای حفظ عقاید دینی و فلسفی خود نیازی نمی‌دیدند که پیش‌فرض‌های الهیاتی را وارد کار علمی کنند. اگر هم این پیش‌فرض‌های متافیزیکی گاهی پیدا می‌شد، از علمی‌بودن دستاوردهای آنها نمی‌کاست (رجوع کنید به کتابم دایره‌های مینایی، نشر حکمت سینا: صص29-40).
تصور نصر از علم تمدن اسلامی باعث می‌شود که در قضاوتش درباره علم مدرن نیز جانب انصاف را رعایت نکند. او نمی‌تواند بپذیرد که «طبق فهم مدرن از علم، اینکه آیا دانشمندان به خدا اعتقاد دارند یا نه، به علمی که آنها پیگیری می‌کنند، ارتباطی نداشته باشد». به عقیده او «کل رویه علم مدرن براساس به فراموشی سپردن وجه معنوی موجود در طبیعت است و این یعنی قطع دستان خدا از آفرینشش». بنابراین خرده می‌گیرد که چرا یک فیزیکدان ملحد و یک فیزیکدان کاتولیک هر دو مشترکا جایزه نوبل فیزیک را برنده می‌شوند (نصر، 1396: ص86). ولی آیا واقعا علم مدرن و شناخت اسرار هستی از روش‌های غیردینی به بی‌دینی جوانان منجر می‌شود؟ آیا علم تمدن اسلامی که نصر آن را الگوی علوم اسلامی معرفی می‌کند، کمتر از علوم مدرن غیردینی بود؟ آیا بی‌دینی دانشمندانی چون زکریای رازی مانع ورود او به فعالیت‌های علمی می‌شد؟ آیا نقطه‌ای از علوم تمدن اسلامی می‌توان یافت که ایمان دینی یک دانشمند به‌طور مستقیم یا حتی غیرمستقیم در محتوای کار علمی او وارد شده باشد؟ عجیب نیست که مسلمانان میراث‌دار علوم دانشمندان مشرک یونانی، چون اقلیدس و بطلمیوس، بودند. در واقع نه علوم تمدن اسلامی دینی بود و نه علم مدرن ضددین. اگر چیزی باعث رویگردانی جوانان از عقاید دینی است، همین اظهارنظرهای نصر است.
ساده‌اندیشی نصر درباره محتوای علوم تمدن اسلامی در نقاط دیگری نیز در مقایسه با علم مدرن خود را نشان می‌دهد. مثلا شکایت می‌کند که «تئوری‌های کیهان‌شناختی [مدرن]... هرچند سال یک‌بار عوض می‌شوند» (نصر، 1396: ص92). این اظهارنظر از سوی کسی که تحصیلاتی در تاریخ علم دارد، بسیار عجیب است. تاریخ علم تاریخ تحولات و انقلا‌ب‌ها در نظریه‌های علمی است. در تمدن اسلامی نیز شاهد عرضه نظریات نو و حتی انقلاب‌هایی هستیم؛ مثلا انقلاب علمی ابن هیثم در اُپتیک و نقدهای منجمان مکتب مراغه بر مدل‌های سیاره‌ای بطلمیوس که منجر شد به اینکه هرچند سال یک‌بار مدل‌های سیاره‌ای جدید عرضه کنند (رک. دایره‌های مینایی: فصل دوم). ولی مگر تغییر و تحول در علم لازمه آن نیست؟ و مگر جز یک نگاه جزم‌اندیش می‌تواند از علم و تاریخ آن توقع سکون داشته باشد؟

پروفسور سیدحسین نصر از بزرگان نهضت سنت‌گرایی است. آثار متعدد او در نقد تمدن مدرن و ستایش نگرشی که او «سنت» می‌نامد، به زبان‌های بسیاری از جمله فارسی ترجمه و منتشر شده‌اند. نصر نه‌تنها منتقد علم مدرن و دلبسته به علم قدیم است، بلکه تحصیلات دانشگاهی او در رشته تاریخ علم است. نگاهی به آثار فراوان نصر در تاریخ علم نه‌تنها می‌تواند میزان دقت تاریخی و علمی او و هم‌فکرانش را نشان دهد، بلکه ممکن است نکات مفیدی را در روش‌شناسی تاریخ‌نگاری علم روشن کند.
شاید بتوان گفت که نخستین‌بار دیوید کینگ (1941-)، مورخ پرکار و پرآوازه نجوم و ریاضیات اسلامی بود که درباره اشتباهات متعدد، ارجاعات کور و بدفهمی‌های موجود در یکی از آثار عمومی نصر در تاریخ علم اسلامی هشدار داد. کینگ که فقط بخش نجومی کتاب علم در اسلام (ترجمه احمد آرام) را بررسی کرده بود، نوشت:
«این اثر که [برخلاف ادعا] به «پژوهش و تحلیل» هیچ متنی دست نزده است، مملو از ادعاهایی بدون سند کافی و اشتباهات آشکار است. بیشتر عبارات نصر که به یک فرد یا اثر یا کشف خاصی اشاره می‌کند، دارای نوعی تحریف یا اغراق است که نشان از ناآشنایی او با منابع اصلی یا علوم ریاضی و نجوم دارد... . این کتابی نیست که یک آماتور نوشته باشد؛ نویسنده استاد تاریخ علم است... . به نظر می‌رسد که ارتباط او با حوزه پژوهشی روز در رشته تاریخ علم به کلی قطع است (کینگ، دیوید. «نقد و بررسی فصول نجومی و ریاضی کتاب علم در اسلام سیدحسین نصر». مجله میراث علمی ایران و اسلام.(5) 1. شماره پیاپی 9، 1395: ص 103)».
کینگ که بر اشتباهات علمی بخش نجومی کتاب تمرکز کرده بود، درباره این سخن نصر که «یکپارچگی علوم کیهانی [در اسلام] از بافت معرفتی وحی قرآنی منشعب می‌شود» (روی جلد) گفت: این طور ادعاها را باید «بیشتر یک تفسیر و برداشت شخصی بدانیم تا یک پژوهش تاریخی» (کینگ:103). او عبارتی را از کتاب نصر نقل می‌کند که شایسته تأمل بیشتری است:
«مسلمانان تمام دانش فنی لازم را برای برانداختن نظام بطلمیوسی، از جمله شناخت نظام خورشید‌مرکزی در اختیار داشتند اما چنین نکردند، زیرا نه اهمیت نمادین نجوم سنتی را فراموش کرده بودند و نه این واقعیت را که بهترین راه برای یادآوری حضور الهی به اغلب انسان‌ها آن است که محدودیت عالَم مخلوق را به ایشان تذکر دهیم (نصر، علم در اسلام، ص. 143 / 133a)».
بیایید ببینیم معنی این عبارت چیست. انگار نصر می‌خواهد بگوید دانشمندان مسلمان در جست‌وجوی کشف حقایق علمی و طبیعی عالم نبودند. ایشان گویا وظیفه‌ای مهم‌تر داشتند و آن وعظ مذهبی بود و می‌خواستند با نظریه‌های علمی خود دل مسلمانان را به سوی خدا ببرند. قطعا دانشمندان اسلامی در فعالیت‌های علمی خود انگیزه‌های دینی فراوانی داشتند و تفکر در آیات الهی را ارزشمند می‌دانستند. ولی آیا این اهانت به کلیت فعالیت‌های علمی و دینی آن دانشمندان نیست که گمان کنیم ایشان عینت علمی را در الویت قرار نمی‌دادند و به‌واسطه انگیزه‌های دینی، به مردم واقعیات را نمی‌گفتند؟ پروفسور نصر به این عبارت درباره نظریه‌های علمی جدید اکتفا نمی‌کند و در جایی دیگر از کتابش ادعا می‌کند که منجمان قرون شانزدهم و هفدهم اروپا به این دلیل توانستند به نظریه خورشید‌مرکزی دست یابند که «... در کیهانی می‌زیستند که پیش از آن رنگ دینی خود را باخته و رنگ دنیوی و غیردینی پیدا کرده بود، به نتایجی رسیدند که با نتایج مسلمانان که هم از اندیشه‌های خود بهره می‌گرفتند و هم از آلات نجومی، اختلاف فراوان داشت» (ص56). از اینجا معلوم می‌شود که نصر نه‌تنها حتی از انگیزه‌های دینی فعالیت‌های علمی منجمانی چون کپرنیک، گالیله و کپلر خبر ندارد، بلکه تنها راه پیشرفت و تحول در علم را کنارگذاشتن دین و عقاید دینی می‌داند.
مظفر اقبال در مصاحبه خود با پروفسور نصر درباره نقد کینگ بر کتابش سؤال می‌کند و پاسخ می‌شنود که بله «کینگ باعث اندک اصلاحاتی شد... و به این خاطر از او متشکرم... هرچند موضوع مهم‌تر، کل دیدگاهی است که تاریخ علم اسلامی را در آن بررسی کرده‌ام» (نصر، اسلام، علم، مسلمانان و فناوری، نشر علمی‌وفرهنگی 1396: ص89). بنابراین نصر برای بی‌دقتی‌های فنی‌اش اهمیت زیادی قائل نیست و ارزش اصلی را در پیام ایدئولوژیکش می‌داند. ولی آیا این دقیقا همان چیزی نیست که یک پژوهشگر دقیق اهل احتیاط و تقوای معرفتی را از دیگر استادان بلندآواز و میان‌تهی جدا می‌کند؟
یکی دیگر از مثال‌های بی‌دقتی‌های فنی نصر در حوزه تاریخ علم مدخل «قطب‌الدین شیرازی» است که برای کتاب زندگی‌نامه علمی دانشمندان (Gillispie (ed.) , Dictionary of Scientific Biography) نوشته است. من در نوشته‌ای دیگر نشان داده‌ام (مجله پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی، دوره 48، شماره 2، پاییز و زمستان 1394) که نصر گمان می‌کند فلسفه اشراق شیخ شهاب‌الدین سهروردی ربطی به علم‌المناظر یا نورشناسی هندسی یا همان علم اُپتیک دارد و به‌واسطه همین توهم، خیال می‌کند که قطب‌الدین شیرازی، که کتابی در شرح فلسفه اشراق دارد، باید دارای دستاوردهای بزرگی هم در علم اپتیک باشد. نتیجه اینکه نصر در فهم آن چند صفحه‌ای که شیرازی از کتاب نجومی نهایةالإدراک فی درایة الأفلاک به نورشناسی هندسی اختصاص داده است، دچار بدفهمی عمیقی می‌شود؛ چنان‌که تحلیل ساده شیرازی از ورود پرتو نوری به اتاقی و انعکاس آن به اطراف را با نظریه‌ای پیشرفته درباب ایجاد رنگین‌کمان اشتباه می‌گیرد. البته دستاوردهای قطب‌الدین شیرازی در علم هیئت بسیار ارزشمند است و من در کتابم، دایره‌های مینایی: پژوهشی در تاریخ کیهان‌شناسی در تمدن اسلامی، گوشه‌ای از آنها را به تفصیل معرفی کرده‌ام. علاوه بر این بررسی وقت‌گیری لازم است تا حجم اشتباهات علمی موجود در دیگر آثار نصر از جمله کتاب علم و تمدن در اسلام را مشخص کند؛ کاری که نویسنده این سطور شاید در آینده انجام دهد اما در اینجا می‌توانیم به همان دیدگاه کلی نصر درباره تاریخ علم اسلامی برگردیم.
پرویز هودبوی، فیزیکدان دانشگاه ام‌آی‌تی، در کتاب اسلام و علم (نشر مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1384) با انتقادات نصر بر علم مدرن به شدت مخالفت کرده است. اما با کمال تأسف هودبوی در این نکته با نصر هم نظر است که «کارکرد متعین علوم طبیعی [دوران اسلامی] غایت‌شناسانه بود و نظم الهی کیهان را جست‌وجو می‌کرد که مختصات اصلی آن از طریق وحی نازل شده بود (هودبوی، ص5-164)». من در جایی دیگر، در نقد کتاب شکل‌گیری علم اسلامی، نشان داده‌ام که نمی‌توان گفت که علوم تمدن اسلامی برگرفته از اسلام بود یا دربست در خدمت الهیات قرار می‌گرفت (فصلنامه نقد کتاب کلام، فلسفه و عرفان، شماره 15-16، پاییز و زمستان 1396). البته احکام دینی مسائل علمی جدیدی، چون تعیین اوقات شرعی و جهت قبله، برای ریاضیدانان مطرح کرده بودند، ولی نه عمده فعالیت‌های علمی دانشمندان برای اهداف شرعی بود و نه حل این‌طور مسائل به معنای بسته‌شدن راه تحقیق آزاد علمی. اتفاقا نیازهای شرعی انگیزه‌ای راهگشا برای تفکر درباره انواع مسائل ریاضی جدید فراهم کرد که پیشینیان یونانی دانشمندان اسلامی به آنها فکر نکرده بودند.
من البته منکر نیستم که دانشمندان اسلامی دارای دیدگاه‌های متافیزیکی و حتی اسطوره‌ای درباره عالم بودند، بسیاری از دانشمندان دوره اسلامی در آثار کلامی یا فلسفی‌شان از سلسله‌مراتب هستی، علیت طولی، نفوس افلاک و نظریات متافیزیکی و کلامی متعددی سخن گفته‌اند. با این وجود مطالعه آثار علمی آنها نشان می‌دهد که دیدگاه‌های الهیاتی‌شان را در فعالیت علمی‌شان دخیل نمی‌کردند. ایشان برای حفظ عقاید دینی و فلسفی خود نیازی نمی‌دیدند که پیش‌فرض‌های الهیاتی را وارد کار علمی کنند. اگر هم این پیش‌فرض‌های متافیزیکی گاهی پیدا می‌شد، از علمی‌بودن دستاوردهای آنها نمی‌کاست (رجوع کنید به کتابم دایره‌های مینایی، نشر حکمت سینا: صص29-40).
تصور نصر از علم تمدن اسلامی باعث می‌شود که در قضاوتش درباره علم مدرن نیز جانب انصاف را رعایت نکند. او نمی‌تواند بپذیرد که «طبق فهم مدرن از علم، اینکه آیا دانشمندان به خدا اعتقاد دارند یا نه، به علمی که آنها پیگیری می‌کنند، ارتباطی نداشته باشد». به عقیده او «کل رویه علم مدرن براساس به فراموشی سپردن وجه معنوی موجود در طبیعت است و این یعنی قطع دستان خدا از آفرینشش». بنابراین خرده می‌گیرد که چرا یک فیزیکدان ملحد و یک فیزیکدان کاتولیک هر دو مشترکا جایزه نوبل فیزیک را برنده می‌شوند (نصر، 1396: ص86). ولی آیا واقعا علم مدرن و شناخت اسرار هستی از روش‌های غیردینی به بی‌دینی جوانان منجر می‌شود؟ آیا علم تمدن اسلامی که نصر آن را الگوی علوم اسلامی معرفی می‌کند، کمتر از علوم مدرن غیردینی بود؟ آیا بی‌دینی دانشمندانی چون زکریای رازی مانع ورود او به فعالیت‌های علمی می‌شد؟ آیا نقطه‌ای از علوم تمدن اسلامی می‌توان یافت که ایمان دینی یک دانشمند به‌طور مستقیم یا حتی غیرمستقیم در محتوای کار علمی او وارد شده باشد؟ عجیب نیست که مسلمانان میراث‌دار علوم دانشمندان مشرک یونانی، چون اقلیدس و بطلمیوس، بودند. در واقع نه علوم تمدن اسلامی دینی بود و نه علم مدرن ضددین. اگر چیزی باعث رویگردانی جوانان از عقاید دینی است، همین اظهارنظرهای نصر است.
ساده‌اندیشی نصر درباره محتوای علوم تمدن اسلامی در نقاط دیگری نیز در مقایسه با علم مدرن خود را نشان می‌دهد. مثلا شکایت می‌کند که «تئوری‌های کیهان‌شناختی [مدرن]... هرچند سال یک‌بار عوض می‌شوند» (نصر، 1396: ص92). این اظهارنظر از سوی کسی که تحصیلاتی در تاریخ علم دارد، بسیار عجیب است. تاریخ علم تاریخ تحولات و انقلا‌ب‌ها در نظریه‌های علمی است. در تمدن اسلامی نیز شاهد عرضه نظریات نو و حتی انقلاب‌هایی هستیم؛ مثلا انقلاب علمی ابن هیثم در اُپتیک و نقدهای منجمان مکتب مراغه بر مدل‌های سیاره‌ای بطلمیوس که منجر شد به اینکه هرچند سال یک‌بار مدل‌های سیاره‌ای جدید عرضه کنند (رک. دایره‌های مینایی: فصل دوم). ولی مگر تغییر و تحول در علم لازمه آن نیست؟ و مگر جز یک نگاه جزم‌اندیش می‌تواند از علم و تاریخ آن توقع سکون داشته باشد؟

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها