|

نقد ترجمه کتاب «بندگان مشتاق سرمایه» اثر فردریک لوردون، ترجمه فؤاد حبیبی و امین کرمی

حسی همچون انجام‌دادن چيزي دارم

صالح نجفی

باب بحث از نسبت اسپينوزا و ماركس در زبان فارسي باز شده است. جاي خوشوقتي است؟ شايد. بايد ديد. يكي از چندين كتابي را كه در دو سال اخير در اين زمينه به نشر رسيده‌اند باز مي‌كنيم، كتابي كه با عنوان «بندگان مشتاق سرمايه: اسپينوزا و ماركس در باب ميل» به همت انتشارات علمي و فرهنگی در سال 1397 منتشر شده است. اين كتاب برپايه ترجمه انگليسي كتابي به قلم فردريك لوردون، با عنوان اصلي «سرمايه‌داري، ميل و بندگي»، به فارسي ترجمه شده است. از آغاز آغاز كنيم، از ترجمه «ديباچه» كتاب:
«سرمايه‌داري كماكان به ستيزه‌جو ساختن [مداوم و هرچه بيشتر] خويش ادامه مي‌دهد. اگر گاهي چنين منظره‌اي مشمئزكننده نمي‌بود، به واقع مي‌شد به ستايش از جسارتي دست زد كه سرمايه‌داري با آن مبناي اصلي تمامي پيكره تفكري را لگدمال مي‌كند كه به مثابه مرجع ايدئولوژيك خويش به آن مي‌بالد؛ زيرا در واقع اين ليبراليسم است كه در قالب فرمول‌بندي كانت مقرر مي‌كند «چنان رفتار كن كه با انسانيت رفتار مي‌كني؛ خواه در رابطه با شخص خويش و خواه با هر شخص ديگري كه همزمان آن را قسمي هدف به شمار آوري و نه صرفا چون وسيله‌اي».
«مداوم و هرچه بيشتر» افزوده مترجمان است. اولين سؤال: افزودن اين كلمات چه كمكي به فهم جمله اول كتاب مي‌كند؟ جمله كمي عجيب و تا حدودي نامفهوم است. سرمايه‌داري كماكان به چه كاري ادامه مي‌دهد؟ (بگذريم كه قيد «كماكان» هم زائد است) به گفته مترجمان، سرمايه‌داري به «ستيزه‌جو ساختن» خود ادامه مي‌دهد. «ستيزه‌جو» به شهادت فرهنگ لغت به معناي سركش و ناسازگار و لجوج است. نويسنده، با اعتماد به مترجمان، ‌مي‌گويد، سرمايه‌داري كماكان به سركش ساختن خود ادامه مي‌دهد. «ستيزه‌جو» معادل پيشنهادي مترجمان براي واژه Contentious است كه خود معادل برگزيده مترجم انگليسي (گابريل اَش) براي واژه discutable است، يعني «سؤال‌انگيز» يا «مشكوك»... مهم نيست، ‌شايد جمله بعدي از ابهام جمله اول بكاهد: «اگر چنين منظره‌اي گاهي مشمئزكننده نمي‌بود...» - اما نه، يك جاي كار مي‌لنگد. «اگر گاهي چنين منظره‌اي»؟ كدام منظره؟ مگر در جمله اول منظره‌اي وصف شده است كه اگر گاهي مشمئزكننده «نمي‌بود»؟ نمي‌بود؟ بايد به ترجمه انگليسي مراجعه كرد:

Were it not at times such a repulsive spectacle, …

ايراد كار پيدا شد. نويسنده مي‌گويد‌، «اگر it گاهي نمايشي چنين نفرت‌انگيز نبود». بله، نويسنده it را نمايشي مي‌داند كه بعضي وقت‌ها واقعا نفرت‌انگيز است. اما it؟ اگر مترجمان تعجيل نمي‌كردند زود درمي‌يافتند it به چه برمي‌گردد. كافي بود جزاي شرط را به دقت مي‌خواندند:

Were it not at times such a repulsive spectacle, one could almost admire the audacity with which it tramples the main tenet of the very body of thought that it flaunts as its ideological reference;

آري، پيداست كه مرجع تمام it‌ها در اين جمله «سرمايه‌داري» است: اگر سرمايه‌داري بعضي وقت‌ها نمايشي چنين نفرت‌انگيز نبود، حتي مي‌توانستيم آن را بستاييم...». ستايش سرمايه‌داري؟ بله، چون سرمايه‌داري با جسارت عقيده اصلي تفكري را زير پا مي‌گذارد كه خود (يعني سرمايه‌داري) آن را مرجع ايدئولوژيكي خويش مي‌شمارد، يا به قول نويسنده آن را به عنوان مرجع ايدئولوژيكي خويش به رخ مي‌كشد: سرمايه‌داري همان نظام فكري را نمايش مي‌دهد (يا به اصطلاح «پُزش را مي‌دهد»: flaunt) كه عقيده اصلي‌اش را لگدمال مي‌كند. خوب، اين شد معناي مدام contentious كردن خويش. آنچه در بيان بعضا آيرونيك نويسنده ستودني است جسارت اين نظام است در خالي‌كردن زير پاي خويش. (و يادمان نرود، مترجمان the very body of thought را «تمامي پيكره تفكر» ترجمه كرده‌اند و اين يعني كاربرد the very را نمي‌شناسند). اما اشاره نويسنده به كدام «پيكره تفكر» يا «نظام فكري» است؟ جواب روشن است: ليبراليسم. لوردون معتقد است سرمايه‌داري با جسارت (يا حتي وقاحت) عقيده اصلي ليبراليسم را زير پا مي‌گذارد. چرا؟ كدام عقيده؟

For it is indeed liberalism that commands, here in Kant's formulation, to 'act in such a way that you treat humanity, whether in your own person or in the person of any other, always at the same time as an end and never simply as a means'.

شايد، از ديد خيلي‌ها، ‌ايرادي نداشته باشد كه مترجمان وقتي به جمله‌اي از كانت برمي‌خورند خود آستين بالا زده دست به ترجمه بزنند. در انتهاي پيشگفتار مترجمان فارسي مي‌خوانيم:
«ضمن سپاسگزاري و امتنان [عادت بدي كه رفته رفته شايع مي‌شود: چرا هم «سپاسگزاري» هم «امتنان؟»] از مترجمان زحمتكشي كه متون مختلف اسپينوزا را پيش‌تر به فارسي برگردانده‌اند، به ويژه محسن جهانگيري، اسماعيل سعادت، پيمان غلامي و ايمان گنجي كه زحمت ترجمه گرانسنگ [ترجمه گرانسنگ؟] و رهگشاي «اخلاق»، «رساله در اصلاح فاهمه» و «رساله سياسي» را بر خويش هموار كرده‌اند [و گناهي نابخشودني: تراز و عيار دو مترجم اول و دو مترجم دوم برای هركس كه اين كتاب‌ها را فقط تورق كرده باشد قابل قیاس نیست]، در ترجمه اصلاحات و گزاره‌هاي اسپينوزا به دلايلي عديده... ترجمه‌هاي مستقيم خويش را قرار داده‌ايم». يادآوري: مترجمان بايد از «مترجمان زحمتكشي» چون مرحوم حميد عنايت و علي قيصري و عزت‌الله فولادوند نيز تشكر مي‌كردند و بعد، «به دلايلي عديده»، ترجمه مستقيم خود را از ضابطه مشهور كانت در «بنياد مابعدالطبيعه اخلاق» مي‌آوردند، ‌آن هم نه به دلايل عديده، بلكه به يك دليل ساده: ترجمه مترجمان «جسور» ما از جمله كانت كاملا غلط است. لوردون مي‌گويد سرمايه‌داري عقيده اصلي ليبراليسم را نقض مي‌كند چرا كه ليبراليسم، اگر به بيان كانت رجوع كنيم، فرمان مي‌دهد... يك بار ديگر به جمله مترجمان كتاب نظر كنيد: «چنان رفتار كن كه با انسانيت رفتار مي‌كني؛ خواه در رابطه با شخص خويش و خواه با هر شخص ديگري كه همزمان آن را قسمي هدف به شمار آوري و نه صرفا چون وسيله‌اي». متأسفانه اگر ترجمه اين جمله را به موتور ترجمه گوگل مي‌سپرديم جمله بامعناتري نصيب‌مان مي‌شد. باز هم به يك دليل ساده: مترجمان ما اصلا با كاربرد نقطه‌ويرگول آشنا نيستند. نمونه‌هاي استفاده نابجا از اين علامت در كتاب يكي دو تا نيست. يادآوري: نقطه‌ويرگول خيلي وقت‌ها به جاي نقطه مي‌آيد، پيش از جمله‌اي توضيحي و تكميلي كه به دنبال جمله قبلي آمده باشد؛ اما معناي جمله قبلي به خودي خود نيز كامل باشد. كانت، به روايت مترجمان ما، مي‌‌گويد: «چنان رفتار كن كه با انسانيت رفتار مي‌كني؛ خواه در رابطه با شخص خويش و خواه...» اين كانت نوظهور به ما توصيه مي‌كند كه رفتارمان بايد چنان باشد كه با انسانيت رفتار مي‌كنيم، خواه در رابطه با شخص خودمان خواه با هر شخص ديگري... فرض مي‌كنيم كتاب «بنیاد مابعدالطبيعه اخلاق» (ترجمه عنایت و قیصری) و «اخلاق در فلسفه كانت» (ترجمه فولادوند) به فارسي موجود نيستند. فرض مي‌كنيم اولين‌بار است كه يك فارسي‌زبان با ترجمه انگليسي جمله مشهور كانت برخورد مي‌كند:

'act in such a way that you treat humanity, whether in your own person or in the person of any other, always at the same time as an end and never simply as means.'

وقتي پس از humanity به جاي ويرگول نقطه‌ويرگول بگذاريم كل معني از دست مي‌رود و اين همان اشتباهي است كه مترجمان ما مرتكب شده‌اند. كانت مي‌گويد:

'act in such a way that you treat humanity… as an end and never simply as a means'.

معناي جمله روشن است: ليبراليسم كانتي مي‌گويد به هيچ وجه نبايد با انسان صرفا مثل وسيله برخورد كرد. حرف لوردون اين است كه سرمايه‌داري دقيقا همين كار را مي‌كند. سرمايه‌داري با انسان‌ها مثل وسيله رفتار مي‌كند و بدين اعتبار قاعده كانت را زير پا مي‌گذارد. اما ترجمه مترجمان زحمتكش كه مترجمان كتاب قدر زحمتشان را ندانسته‌اند: «چنان رفتار كن تا بشريت را چه در شخص خود و چه در شخص ديگري هميشه به عنوان يك غايت به شمار آوري، و نه هرگز تنها همچون وسيله‌اي.» (ترجمه عنايت و قيصري) و ترجمه خوب‌تر و روان‌تر عزت‌الله فولادوند:
فرمول احترام به كرامت اشخاص: «چنان عمل كن كه انسان را، خواه شخص خودت و خواه ديگران، همواره غايت بداني نه هرگز صرفا وسيله».
پس ترجمه پیشنهادی دو جمله اول کتاب از این قرار است: سرمایه‌داری مدام خودش را زیر سؤال می‌برد. اگر سرمایه‌داری بعضی وقت‌ها نمایشی چنین نفرت‌انگیز نبود، حتی می‌توانستیم آن را بستاییم که با چنین جسارتی مهم‌ترین اصل همان نظام فکری را زیر پا می‌گذارد که آن را به عنوان مرجع ایدئولوژیکی‌اش به رخ می کشد؛ هرچه نباشد لیبرالیسم است که، بنا به تقریر کانت، فرمان می‌دهد «چنان عمل کن که انسان را، خواه شخص خودت خواه دیگران را، همواره غایت بدانی و نه هرگز صرفا وسیله».
هنوز به لحظه بازشدن باب بحث نسبت اسپينوزا و ماركس نرسيده‌ايم، بابي كه اگر باز شود، لوردون اميدوار است، شايد بتوانيم بعضي شكاف‌هاي تفكر ماركس را به ياري نظريه ميل يا «كُناتوس» اسپينوزا پر كنيم. چنان‌كه مي‌بينيد، فتح باب اميدواركننده‌اي نيست. دو جمله اول ديباچه كتاب نه تنها خوب نيستند درست هم نيستند. جمله بعدي:
«با اين حال، در يك چرخش ديالكتيكي مختص پيشرفت‌هاي عمده در [حوزه] كنترل اجتماعي، اين ايده كه برخي آزادند تا از ديگران به مثابه وسيله‌اي براي نيل به هدف استفاده كنند، در حالي كه ديگران آزادند تا به خود رخصت دهند تا از ايشان بهره بگيرند، ‌ذات راستين آزادي اعلان شده است».
اين جمله ابهام كمتري دارد ولي كمي دقيق كه مي‌شويم باز اعتمادمان اگر نه سلب قطعا سست مي‌شود. لوردون از «dialectical reversal» سخن مي‌گويد و reversal هرچه باشد «چرخش» نيست: در فرايند كنترل جامعه، خيلي چيزها به صورت ديالكتيكي معكوس مي‌شود. مثال: بعضي آدم‌ها آزادند (برخلاف ضابطه يا فرمول كانت) از ديگران به عنوان وسايلي براي رسيدن به هدفي استفاده كنند و ديگران آزادند به گروه اول اجازه دهند كه از ايشان به عنوان وسيله استفاده كنند، و اين ذات آزادي شمرده شده است.
شايد بگوييد قضاوت درباره يك كتاب برپايه پاراگراف اول آن دور از انصاف است. پس انصاف مي‌دهيم و به مطالعه ترجمه ادامه مي‌دهيم. در پاراگراف دوم، آنجا كه اولين‌بار به واژه‌اي برمي‌‌خوريم كه از دستگاه فلسفي اسپينوزا اخذ شده است، به اين جمله عجيب مي‌رسيم:
«به بندگي‌گرفتن‌هايي كه موفقيت‌آميزند، پيوند ميان تاثيرات اندوهناك ناشي از بندگي و آگاهي از به بندگي كشيده‌شدن را از بين مي‌برند؛ زيرا اين وضوح آگاهي از بندگي است كه همواره به مخاطرات ناشي از برافروخته‌شدن مجدد افكار شورشي دامن مي‌زند. اگر در پي ترازكردن ضخامت پوسته بندگي با ميزان اندك حيرتي كه آن موجب مي‌شود، مي‌خواهيم به «هسته سخت» بندگي سرمايه‌دارانه بازگرديم بايد هشدار لابوئسي را به خاطر داشته باشيم».
نكته اول اينكه مترجمان ما علاوه بر كاربرد به‌جاي نقطه‌ويرگول با كاربرد ويرگول هم آشنايي كامل ندارند. در انتهاي مسنداليه به هيچ وجه نبايد ويرگول آورد مگر آنكه بيم اشتباه خوانده‌شدن برود. بنابراين ويرگولي كه پس از «موفقيت‌آميزند» آمده هيچ وجهي ندارد. اما واژه اسپينوزايي در اين جمله‌ها، بنا به ترجمه حاضر، «تأثيرات» است كه در ازاي affects آمده است. يادآوري: در زبان انگليسي، غالبا از affect به صورت فعل استفاده مي‌شود. فعل affect‌ به معناي «تأثيرگذاشتن بر چيزي» و «تظاهركردن به چيزي» يا «تمايل‌داشتن به چيزي» به كار مي‌رود. اما واژه affect يكي از معادل‌های پيشنهادي مترجمان انگليسي براي واژه «affectus» لاتيني است كه در رساله «اخلاق» اسپينوزا آمده است. و يكي از «مترجمان زحمتكشي» كه مترجمان ما خود را از نعمت ترجمه‌اش محروم كرده‌اند، يعني محسن جهانگيري، پاورقي مفصل و به معناي واقعي راهگشايي در ترجمه بخش سوم شاهكار اسپينوزا، «‌درباره منشأ و طبيعت [يا ماهيت] عواطف»، آورده است. اسپينوزا «عواطف» را چنين تعريف مي‌كند: «مقصود من از عواطف احوال بدن و همچنين تصورات آن احوال است، كه قدرت فعاليت بدن به واسطه آن‌ها افزايش مي‌يابد يا كاهش مي‌‌پذيرد، تقويت مي‌شود يا از آن جلوگيري مي‌شود». به گفته آقاي جهانگيري، «قرون وسطائيان واژه‌هاي affectus، affectia و passio را معمولا به جاي هم به كار برده‌اند. دكارت affectus را به معناي passsio استعمال كرده كه مقصودش از آن همان است كه ما آن را «عواطف» اصطلاح مي‌كنيم». خلاصه اينكه اسپينوزا affectus را به معناي احوالي استعمال مي‌كند كه «قدرت فعاليت بدن به‌وسيله آن‌ها افزايش و كاهش مي‌يابد». به همين اعتبار، جهانگيري واژه «عواطف» را ترجيح داده است. مترجمان ما بي‌هيچ توضيحي (اما به گفته خودشان، «به دلايل عديده») معادل آقاي جهانگيري را به كار نبرده و معادل ناموجه «تأثيرات» را برگزيده‌اند. مي‌پرسيد اين همه وسواس درباره يك اصطلاح مصداق مته به خشخاش گذاشتن است. اما نه، ترجمه انگليسي را ببينيد:

Successful enslavements break the connection between the sad affects of enslavement and the consciousness of being enslaved.

صحبت از «تأثيرات اندوهناك ناشي از بندگي» نيست. اسپينوزا مي‌گويد: «برده‌سازي‌هاي موفق پيوند ميان عواطف تأسف‌‌آور بندگي و آگاهي از بنده‌بودن را قطع مي‌كنند». جمله بعدي مترجمان كار را خراب‌تر مي‌كند. ترجمه انگليسي:

For it is the clarity of the latter realization that always risking rekindling thoughts of revolt.

مترجمان مي‌گويند، «اين وضوح آگاهي از بندگي است كه همواره به مخاطرات ناشي از برافروخته‌شدن مجدد افكار شورشي دامن مي‌زند». وضوح آگاهي از بندگي به مخاطرات ناشي از... دامن مي‌زند؟ بله، كسي كه برده شده است از سويي با عاطفه‌اي ناراحت‌كننده درگير است و از سويي از وضع بندگي خود آگاه است. برده‌سازي وقتي موفق است كه بتواند بين آن عاطفه و اين آگاهي شكاف اندازد. آگاهي واضح از بنده‌بودن همواره ممكن است بندگان را از نو به فكر شورش اندازد. جمله بعدي هم جمله عجيب است: «تراز كردنِ ضخامت پوسته بندگي با ميزان اندك حيرتي كه آن (؟) موجب مي‌شود»؟ ترجمه انگليسي:

La Boétie's warning must be kept in mind if we are to return to the 'hard core' of capitalist servitude to square the depth of its incrustation with how little amazement it elicits.

بايد حواسمان به هشدار لابوئسی باشد اگر مي‌خواهيم به «هسته اصلي» بندگي در نظام سرمايه‌داري بازگرديم تا پهناي پوسته آن را با حيرت ناچيزي كه برمي‌انگيزد سازگار كنيم. «ترازكردن ضخامت پوسته با ميزان اندك حيرت» معنايي ندارد. لوردون مي‌گويد اين عجيب است كه پوسته بندگي در سرمايه‌داري چنين پهنايي يافته اما ديگر مايه حيرت نمي‌شود. براي وفق‌دادن اين‌دو بايد باز به سراغ هسته اصلي آن رفت و در اين راه هشدار لابوئسي در مورد «بندگي خودخواسته» را همواره در نظر داشت.
جاي شكرش باقي است كه مترجمان passions را (احتمالا) به تأسي از مترجمان زحمتكش قديمي نه «شورها» كه «انفعالات» ترجمه مي‌كنند. ولي اين انتخاب نيازمند توضيح و توجيه است، به ويژه وقتي مي‌بينيم «passionate life» را «زندگي عاطفي» ترجمه كرده‌اند (و البته در بسياري جاها در همين كتاب، آن را به «زندگي شورمندانه» برگردانده‌اند). در ديباچه بي‌دقتي‌هايي هم هست: «بازشناسي خصلت عميقا ساختاري آن‌ها [يعني عواطف و نيروهاي ميل]»، «عميقا ساختاري» در مقابل «deeply structured» آمده است. «آيا اعتبار طرحواره طبقاتيِ دوتايي به نحو شاياني با سربرآوردن تاريخي مديران مخدوش نشده»، «به نحو شاياني» در ازاي considerably ! و اين جمله عجيب: «ايده سلطه نمي‌تواند از تأثيرات اين توسعه و تكوين بركنار بماند؛ منظره تحت سلطگانِ خوشحال و خشنود برخورد ساده‌انگارانه [به مسئله] را آشفته مي‌كند». ترجمه انگليسي:

The idea of domination could not avoid being affected by this development; approached simplistically, it is unsettled by the spectacle of the happily dominated.

ايده سلطه لاجرم از اين تحول متأثر مي‌شود؛ مادام كه ساده‌انگارانه به ايده سلطه نظر كنيم، منظره كساني كه با خرسندي سلطه مي‌پذيرند قرار آن ايده را برهم مي‌زند. (به گفته مترجمان، اين منظره برخورد ساده‌انگارانه را آشفته مي‌كند!)
و اين جمله: «سنت جامعه‌شناختي مرهون از پير بورديو كه مفهوم خشونت نمادين وي دقيقا سر آن دارد از رهگذر تلاقي‌هاي سلطه و رضايت بينديشد.» اين جمله ساده جمله معيوبي است: مفهوم خشونت نمادين بورديو دقيقا سر آن دارد از رهگذر... بينديشد. دقت كنيد، فاعل انديشيدن در اين جمله مفهوم خشونت است. اين مفهوم سر آن دارد كه از رهگذر چيزي بينديشد! از رهگذر... انديشيدن در ترجمه فعل مركب «thinking through» آمده است: به دقت فكر كردن؛ به دقت بررسي كردن. پير بورديو مفهوم خشونت نمادين را دقيقا به قصد بررسي دقيق نقاط تلاقي سلطه و رضايت طراحي كرد. ادامه همین جمله به روایت مترجمان: «سرمايه‌داري تحت تاثير اقتضائات اشكال ثمربخش نوينش و به ياري پيچيدگي رو به رشد كاربست‌هاي حكومت‌راني‌اش...». «كاربست» (معادل فارسي «اِعمال») در ازاي practices و «اشكال ثمربخش» در ازاي «new productive forms»، يعني شكل‌هاي جديد توليد... و آخرين جمله ديباچه: «... اين اميد پديدار آيد كه در نهايت سرمايه‌داري از چيزي صرفا ستيزه‌جو به امري فراگذرنده گذار كند». بله، ديباچه كتاب در ترجمه فارسي با معادل بدِ «ستيزه‌جو» براي contentious آغاز مي‌شود و با اين جمله بي‌معنا به پايان مي‌رسد. ترجمه انگليسي:

And with that comes also the hope that capitalism can at last move from being merely contentious to being transcended.

«گذار كردن سرمايه‌داري به امري فراگذرنده»؟ اگر مترجمان از واژه «ترافرازنده» استفاده مي‌كردند، مي‌گفتيم اديب سلطاني را هم در زمره مترجمان زحمتكش گذشته جاي داده‌اند اما چنين نيست. مسئله اين است كه اصلا متوجه معناي جمله نشده‌اند. لوردون مي‌گويد در تلاقي‌گاه انسان‌شناسي عواطف يا انفعالات (اسپينوزا) و نظريه كار مزدي (ماركس) مي‌توان در دو مفهوم استثمار و بيگانگي (ماركسيسم) تجديد نظر كرد و بدين سان بحث (يعني نقد و تحليل توأمان) سرمايه‌داري را از نو آغاز كرد، بدان اميد كه سرمايه‌داري ديگر صرفا نظامي سؤال‌‌انگيز (discutable) نباشد بلكه سرانجام وارد قلمرو امور dépassable شود - اين واژه را مي‌توان surpassable هم ترجمه كرد، يعني چيزي كه مي‌توان پشت سر گذاشت، چيزي كه مي‌توان از آن فراتر رفت... نه، قرار نيست سرمايه‌داري «به امري فراگذرنده گذار كند».
فصل اول كتاب در ترجمه فارسي با اين جمله‌ها آغاز مي‌شود:
اسپينوزا «كُناتوس» را تلاشي مي‌خواند كه «هر چيزي تا آنجا كه به واسطه قدرت خويش بتواند، جهد مي‌ورزد تا در هستي خويش پايداري كند». اصطلاح مذكور دربرگيرنده تلاشی است مشخص جهت رمزگشايي اينكه اين امر به چه نوع عمل انضمامي اشاره مي‌كند يا شخص را به چه عملي وامي‌دارد و چگونه اين امر خويش را به شيوه‌هايي مشاهده‌پذير تجلي مي‌بخشد و آنهايي [نيز] كه براي نخستين بار كشفش مي‌كنند، در تكاپوي درك اين امر هستند كه منظور از پايداري در هستي چگونه چيزی است. با اين‌حال، اسپينوزا تمام عناصر ضروري جهت فهم آسان معناي اين ايده را فراهم مي‌كند و نه فقط رخصت مي‌دهد همه محدوده آن فراچنگ آيد، بلكه اجازه مي‌دهد آن را همه جا در حين كار رويت كنيم: «هر چيزي...». (صص 2-1)
در شناسه كتابي كه «ناشر برگزيده هفدمين، بيست‌و‌دومين، بيست‌و‌سومين و بيست‌و‌چهارمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران» در سال 97 منتشر كرده نام ويراستاري درج نشده است. پس جمله‌هاي فوق را خوانندگان بايد ويرايش كنند. از «كُناتوس» شروع كنيم: مترجمان سرانجام پاورقي زده توضيح نسبتا مفصلي مي‌دهند كه چرا «كناتوس» را به «كوشش» (معادل پيشنهادي آقاي جهانگيري) برنگردانده‌اند. لب كلام‌شان اين است كه كناتوس در اسپينوزا «داراي سويه‌اي فعال و عمل‌ورز نيز است كه سوژه را به گسترش و ترفيع خويش وامي‌دارد». و باز در متن از نقل ترجمه پاكيزه و بي‌نقص جهانگيري سر باز مي‌زنند. ترجمه جهانگيري: «هر شيء از اين حيث كه در خود هست مي‌كوشد تا در هستي‌اش پايدار بماند« (قضيه 6). «كوشش شيء در پايدار ماندن در هستي خود چيزي نيست مگر ذات بالفعل آن شيء» (قضيه 7). توضيح عالي جهانگيري را هم نقل نمي‌كنند: conatus قانون صيانت ذات است. نخستين قانون طبيعت است. اصل و ريشه همه عواطف است. شامل همه اشياء است. «رواقيون اين نيرو و شوق طبيعي را مخصوص جانوران مي‌دانستند. اسپينوزا آن را شامل همه اشياء (جاندار و غيرجاندار) مي‌داند و از اين حيث ميان آنها فرقي نمي‌بيند: در ذات هيچ چيز نيرويي يا قدرتي موجود نيست كه موجب از بين رفتن آن بشود». (اخلاق، ترجمه محسن جهانگیری، صص 153-152)
البته شاهكار مترجمان از جمله دوم آغاز مي‌شود: «اصطلاح مذكور دربرگيرنده تلاشي است مشخص جهت رمزگشايي اينكه اين امر...». (مترجمان سه بار از تركيب «اين امر» استفاده كرده‌اند كه هيچ يك وجهي ندارد.) ترجمه انگليسي:

This phrase takes a certain effort to decipher,

مفعول فعل decipher «اينكه» نيست! This phrase است: لوردون مي‌گويد «رمزگشايي از اين عبارت [منظور تعريف اسپينوزا از «كناتوس» است] اصلا كار آساني نيست. سعي و زحمت مي‌طلبد». اين اصطلاح (؟) دربرگيرنده تلاشي است مشخص...» نه، باقي ترجمه انگليسي:

and those discovering it for the first time struggle to understand what is meant by this perseverance in being ,…

لوردون در ادامه مي‌گويد: «و كساني كه تازه آن (يعني تعريف اسپينوزا) را كشف مي‌كنند و مي‌كوشند معناي اين پايدارماندن در هستي را درك كنند، ‌مي‌كوشند بفهمند پايدار‌ماندن در هستي دلالت بر چه نوع عمل انضمامي دارد و اشخاص را به انجام چه نوع عمل انضمامي وامي‌دارد، مي‌كوشند بفهمند اين پايدارماندن در هستي چگونه جلوه‌گر و قابل مشاهده مي‌شود».

Yet Spinoza provides all the necessary elements to make sense easily of the idea, allowing one not only to grasp its full scope but also to see it at work everywhere: 'each thing…'

بله، وقتي به فرهنگ لغت رجوع مي‌كنيم، يكي از معاني «at work» «در حين كار» يا «در حال كار» ذكر شده اما در جمله مورد بحث «در حين كار» هيچ معنايي ندارد. لوردون مي‌گويد، اسپينوزا تمام عناصر لازم را براي فهم راحت معناي ايده كناتوس در اختيار خواننده مي‌گذارد و به او امكان مي‌دهد نه فقط كل دامنه معاني آن را دريابد بلكه در عين حال تاثير آن را در همه جا ببيند: در «هر چيز...». «آن را همه جا در حين كار رويت كنيم» بي‌معناست. چند سطر پايين‌تر مترجمان نوشته‌اند «... انرژي كناتوس همان زندگي ساده است.» در ترجمه انگليسي مي‌خوانيم:
«the energy of the conatus is simply life» و البته كه اين ناشي از بي‌دقتي است ولي...
البته خوب‌نبودن ترجمه هميشه معلول تعجيل يا بي‌اعتنايي به كار مترجمان «كاربلد» نيست. در صفحه 4 ترجمه آمده:
«لذا بانگ و عتاب كارآفرين را اساسا مي‌توان اين‌گونه خلاصه كرد: «حسي همچون انجام دادن چيزي دارم.» خوب، چه عالي! انجام بده! اما به دست خودت انجام بده، اگر مي‌تواني. اگر چنين چيزي ممكن نيست، مسئله كاملا چيز ديگري است».
درد مشترك ما مترجماني كه در دو دهه اخير درگير كار ترجمه متن‌هاي نظري شده‌ايم، يعني بدون ارتباط كافي با ادبيات انگليسي و البته قرباني انزوايي كه چهار دهه است موجب گشته اكثر ايراني‌ها، به رغم آنكه مجبورند در دوران تحصيل دست‌كم دو زبان فرنگي (عربي و انگليسي) بياموزند، نتوانند به هيچ يك از اين دو زبان درست تكلم كنند یا درست بنويسند (چه رسد به اينكه فكر و در نتيجه ترجمه کنند، «ترجمه» به معناي كنشي گره‌خورده با سياست و تفكر...)، باري درد مشترك ما شاید اين باشد كه وقتي به جمله بسيار معمولي و ساده‌اي چون «I feel like do something» مي‌رسيم، از خود مي‌پرسيم يعني چه. كافي بود يك‌بار با يك انگليسي‌زبان مواجهه‌اي واقعي مي‌داشتيم يا چند داستان كوتاه به انگليسي مي‌خوانديم تا در ترجمه اين جمله ننويسيم: «حسي همچون انجام دادن چيزي دارم». فاجعه شايد اين نباشد كه كتاب نظري دشواري درباره نسبت اسپينوزا و ماركس و حاوي تحليل بديعي از سرمايه‌داري با كيفيتي چنين نازل به فارسي درآمده است. به احتمال زياد، كساني كه به چنين كتاب‌هايي توجه يا علاقه دارند مي‌توانند به ترجمه انگليسي آن رجوع كنند و با كمي تأمل و پرهيز از شتاب‌زدگي و مقاومت در برابر وسوسه انتشار «تمرين‌ها» و «سياه‌مشق‌ها» و «چرك‌نويس‌هاي ترجمه» به فهم ايده‌هاي مطرح‌شده در آنها نزديك شوند. فاجعه شايد اينجاست كه ناشري «معتبر» كتابي منتشر كرده كه در آن چنين جمله‌اي آمده - لوردون مي‌گويد داد و بيداد كارآفرين‌ها را مي‌توان در جمله‌اي مثل اين خلاصه كرد: «دلم مي‌خواد فلان كار را بكنم». وقتي كسي چنين مي‌گويد، بايد به او گفت: «خيلي هم خوب، بفرما! بكن! فقط، اگر مي‌تواني، خودت بكن. اگر نمي‌تواني، مسئله به كلي عوض مي‌شود...»
و نمونه ديگر از اين دست فاجعه‌ها: «با وجود اين، مي‌توان مفهوم كلي‌تر را پس از آن مفهومي نام‌گذاري كرد كه از سوي مفهوم كلي‌تر دربرگرفته مي‌شود»‌ (ص 5). براي فهم اينكه اين جمله هيچ مفهومي ندارد نيازي نداريم با كانت، ماركس، اسپينوزا، امر مطلق اخلاقي، ارزش اضافي يا كناتوس آشنا باشيم. كافي است اين جمله را به انگليسي برگردانيم يا سعي كنيم از ذهن و زبان مترجمان «رمزگشايي» كنيم. به گفته مترجمان، مفهومي هست كه از سوي مفهومي كلي‌تر دربرگرفته شده و ما مي‌توانيم مفهوم كلي‌تر را پس از آن مفهوم نام‌گذاري كنيم. وقتي مترجمي چنين جمله‌اي مي‌نويسد بايد بلافاصله از خود بپرسد «چرا من ترجمه مي‌كنم؟» شايد جوابش به خود اين باشد «حسي همچون انجام دادن چيزي دارم»، حسي همچون ترجمه كردن متني... ولي اين حس قطعا گمراه‌كننده است. ترجمه انگليسي:

One can however choose to name the containing concept after one that is contained by it.

بله صحبت از دو مفهوم است كه يكي در حكم ظرف و ديگري در حكم مظروف است. يعني يكي در نسبت با ديگري اعم يا جامع‌‌تر است. بله، بحث بر سر نامیدن مفهومِ جامع‌تر است. ولي كجاي كار مي‌لنگد؟ مسئله اينجاست كه مترجمان ما يك‌بار هم به اين جمله ساده برنخورده‌اند (نمونه‌اي كه مي‌آورم در فرهنگ هزاره آمده است):

The child was named after its father.

منظور اين است كه اسم پدر را روي پسرش گذاشته‌اند. مثلا اگر پدر جيمز نام دارد، نام پسر را هم جيمز مي‌گذارند. يعني پدر و پسر هم‌نام مي‌شوند. لوردون دو مقوله enlistment و employment را مقايسه مي‌كند. روشن است كه «به خدمت گرفتن» مقوله عام‌تري است و «استخدام» يا «اشتغال» فقط يكي از مصاديق آن است. اما مي‌توانيم اسم مقوله خاص‌تر را روي مقوله عام‌تري بگذاريم كه آن را شامل مي‌شود...
در اين فصل، لوردون اشاره مي‌كند به اين‌هماني «interesse‌» [در انگليسي، interest] و «appetitus‌» [در انگليسي، desire‌]. و سپس مي‌گويد هستند كساني كه همسان‌گرفتن اين دو مقوله به مذاق‌شان خوش نمي‌آيد يا پيامدهاي آن را خوش ندارند. ادامه را از روي ترجمه فارسي بخوانيم:
زيرا اگر ذات انسان ميل ورزيدن است،‌ [پس] به تبع اين‌هماني مزبور بايد تمامي اعمال را منفعت‌خواهانه (interested) تلقي كرد. «پس از گرمای روابط حقيقي و شكوه احساسات چه بر جاي مي‌ماند؟» از مدافعان هداياي فاقد معرفت بپرسيد. (صص 6-7)

'What is left then of the warmth of true relationships and nobility of feeling?' ask the defenders of the disinterested gift.

ايرادي ندارد ممكن است مترجمان ما آنقدر گرفتار بحث‌هاي نظري و سياسي باشند كه يك‌بار هم يك داستان به زبان انگليسي نخوانده باشند تا متوجه شوند در ادبيات انگليسي خيلي وقت‌ها ابتدا جمله نقل مي‌شود و بعد نويسنده گوينده جمله را ذكر مي‌كند. ولي بدون آشنايي با ادبيات هم مي‌توانستند حدس بزنند. در جمله مورد بحث ما ask با A نوشته نشده، يعني ابتداي جمله نيست كه مترجمان زبردست ما آن را به صيغه امري بخوانند. لوردون مي‌گويد كساني كه از هديه‌دادن بدون چشمداشت دفاع مي‌كنند (يعني از رابطه‌اي مبتني بر بي‌غرضي يا عاري از علايق و منافع شخصي) مسلما از اين‌همانيِ ميل (ذات بشر) و interest (علاقه-منفعت-چشمداشت) دلخور مي‌شوند و مي‌پرسند، «در اين‌صورت (يعني اگر تمام كارهاي آدم‌ها از روي چشمداشت باشد) از گرماي روابط حقيقي و احساس‌هاي ناب چه مي‌ماند؟» اين سؤالي است كه اين گروه مي‌پرسند نه سؤالي كه بايد از آنها پرسيد.
در همان صفحه اشتباه‌ها يا لغزش‌هايي هست كه اعتمادكردن به متن ترجمه را اگر نه محال بسيار دشوار مي‌كند:
هرچند حقيقت اين است كه ميلي ديگر و به‌ويژه ميلي قوي يعني ميل به فريبايي و افسونگري ما را وادار به انكار وجود منافع مي‌كند؛ به گونه‌اي كه مدافعان فقدان منفعت به قربانيان همان فروكاهش فايده‌گرايانه‌اي بدل مي‌شوند كه قصد مبارزه با آن را داشتند.

It is true however that another desire, and a particularly strong one, the desire for enchantment, keeps impelling us to deny the existence of interests, as if the defenders of disinterest became the victims of the very utilitarian reduction that they set out to combat.

enchantment دو معنا دارد: افسون و جذبه؛ فريفتگي و سرور. يا سحر يا مسحورشدگي. «ميل به فريبايي و افسونگري» بي‌ربط است. لوردون مي‌گويد، «بله، ميل ديگري، آن هم ميلي بس نيرومند، يعني ميل به مشعوف يا مسحورشدن دائما آدم را به انكار وجود چشمداشت‌ها (علايق/ منافع) سوق مي‌دهد، تو گويي (و اشكال اصلي اينجاست، مترجمان as if را «به گونه‌اي» ترجمه كرده‌اند و معناي جمله يكسره مخدوش شده) مدافعان بي‌چشمداشتي قرباني همان رويه‌اي مي‌شوند كه مي‌كوشند با آن بجنگند، يعني تقليل همه چيز به سود و فايده. و چند سطر بعد، فاجعه‌اي ديگر: لوردون از هزينه سنگيني مي‌گويد كه طرفداران disinterest به دوش خود مي‌گذارند. آنها از واژه interest به همان معنايي استفاده مي‌كنند كه دشمنان‌شان، يعني نظريه اقتصادي و فلسفه اصالت سود. ترجمه فارسي:
بدين سان، آن‌ها هزينه مضاعف اعتباربخشي به انتصاب مزبور را متحمل مي‌شوند و اين‌گونه با صحه‌گذاشتن بر اين تقليل و با چنين ژستي، بدون هيچ دليل قابل قبولي از گستردگي يك مفهومِ داراي توان بالقوه‌اي چنين وسيع چشم‌پوشي مي‌كنند. (صص 8-7)

They thus incur the twofold cost of validating the designation, thus ratifying the reduction, and of relinquishing in that very gesture, for no good reason, the breadth of a concept with so much wider potential

لوردون مي‌گويد طرفداران disinterest از دو جهت ضرر مي‌كنند، يعني هزينه‌اي دو برابر مي‌پردازند، هم نام‌گذاري دشمنان خود را اعتبار مي‌بخشند («انتصاب» در اينجا هيچ معنايي ندارد. ممكن است موتور ترجمه گوگل در ازاي designation‌ واژه انتصاب را پيشنهاد كند ولي در اينجا خبري از انتصاب كارمند يا مقامي نيست) و با اين كار بر تقليل‌گرایی مخالفان‌شان صحه مي‌گذارند. اين هزينه اول. هزينه دوم اينكه با همين ژست خود را از مفهومي محروم مي‌كنند كه وسعت و بالقوگي بسيار زيادي دارد، يعني مفهوم interest. چند سطر بعد، به اين جمله ساده و ظاهرا بي‌مسئله مي‌رسيم: «مردم در آغاز اين كنش معطوف به بي‌نواسازي كامل و سازماندهي‌شده، فقط با يك انتخاب به حال خود تنها گذاشته شدند: فروش نيروي كار تمايزنيافته‌شان.»

In the wake of that act of the most complete, organized immiseration, people were left with only one option, the sale of their undifferentiated labor-power.

«در آغاز» در ترجمه «in the wake of» آمده! شايد به اين دليل كه to wake به معناي از خواب برخاستن است (آغاز روز!). البته wake در مقام اسم به معناي «شب عزا» است. چنان‌كه مي‌بينيد، به اين جمله معمولي هم نمي‌توان اعتماد كرد، بگذريم از عبارت عجيب و مضحك «با يك انتخاب به حال خود تنها گذاشته‌شدن»: آدم‌ها در پي آن كامل‌ترين و منظم‌ترين شكل فقر اقتصادي فقط يك گزينه داشتند: فروختن نيروي كار نامتمايزشان.
و در صفحه 8، اتفاق عجيب و نوميدكننده‌اي مي‌افتد:
با اين‌حال، منفعت هر مسيري كه برگزيند - از جمله مسيرهايي كه از خلال تمامي ديگری‌هاي محتمل و قابل تصور مي‌گذرد - تلاش جهت حفظ و نگهداري هستي به مثابه ميل هرگز جز در قالب اول شخص پي گرفته نمي‌شود.

Yet, whichever path it chooses - including paths that pass through all possible and imaginable others - the effort of persevering in being as desire is never pursued except in the first person.

گذشته از آنكه مترجمان باز مرجع it را گم كرده‌اند، فاجعه ديگري هم در ترجمه‌شان روي داده. كسي كه به بحث وارد نباشد ممكن است persevering‌ را preserving‌ بخواند، يعني ممكن است به جاي «استقامت نشان‌دادن و پايداري‌كردن» ترجمه كند «حفظ و نگهداري» (اشتباهي كه مترجمان ما مرتكب شده‌اند). اما هنوز هفت صفحه از پاراگراف اول اين فصل نگذشته، آنجا كه لوردون تعريف اسپينوزا از «كناتوس» را نقل كرده و مترجمان هم البته ترجمه مستقيم خودشان را از آن آورده‌اند: «... جهد مي‌ورزد تا در هستي خويش پايداري كند».
ترجمه پیشنهادی: کوشش برای پایداری در وجود وقتی این کوشش به منزله میل فهمیده شود فقط به صورت اول شخص می‌تواند دنبال شود، مهم نیست این کوشش چه مسیری را برگزیند - هر مسیری، از جمله مسیرهایی که از هر شخص دیگری که ممکن و قابل تصور باشد می‌گذرند.
مي‌شد اين لغزش را ناشي از شتابزدگي مترجمان يا خستگي آنان بر اثر كلنجار‌رفتن با متني دشوار شمرد اما هنوز 15 صفحه از آغاز ديباچه نگذشته است. نه، شتابزدگي يا خدا مي‌داند احساس وظيفه براي هرچه سريع‌تر رساندن حاصل كار به بازار بيمار نشر متون نظري به هيچ رو عذر موجهي نيست. از اين غلط‌خواني‌ها در متن ترجمه كم نداريم: «اين دست ميانجيگري دخالتي كاملا سرمايه‌دارانه محسوب نمي‌شود» (ص 9) مترجمان ما invention را intervention خوانده‌اند و لابد بايد اين لغزش را به پاي ناخودآگاه سياسي‌شان نوشت كه هر ابداعي را از جنس مداخله مي‌بينند. يا در اين جمله، «تمام محرك‌ها و مشوق‌هايي كه رابطه استخدامي سرمايه‌دارانه با موفقيت جهت غنابخشي به چشم‌انداز خويش... به صحنه مي‌آورد». «با موفقيت» در ترجمه successively آمده است و البته معلوم نيست چرا اين لغت به چشم مترجمان successfully جلوه كرده، با اين حساب، ‌ممكن است هر لغتي كه در آن success باشد براي مترجمان ما مصداقي از موفقيت باشد، successive‌، successor و succession.
راستش، به گمان من دور از انصاف است كه از اين مترجمان چشم داشته باشيم جمله دشواري را به فارسي روان و سالم برگردانند اما لطف كنيد به اين جمله هم نظر كنيد:
اين تقسيم كار و مبادله بازار پولي ملازم آن كه با همراهي خويش تقسيم كار را وراي آستانه‌اي معين تشديد مي‌كند، در طول سده‌ها به آرامي توسعه يافته است. (ص 9)

The division of labor, and the monetary market exchange that accompanies it as it deepens beyond a certain threshold, have developed slowly over centuries.

قبول كه اين جمله آساني نيست ولي اگر خواننده‌اي سرعت خواندنش را كمي كاهش دهد و كمي دقت كند تا مرجع it ها را بيابد مسلما به جمله بي‌معناي مترجمان ما نخواهد رسيد. لوردون مي‌گويد وقتي تقسيم كار از حد معيني پيچيده‌تر شود يا بيش از حد معيني توسعه يابد (خلاصه اينكه فعل deepen هم لازم است هم متعدي - در اينجا لازم است و فاعلش هم it، يعني همان تقسيم كار، است) آنگاه مبادله پولي هم بر آن مزيد مي‌شود و با آن تلازم مي‌يابد. باري، تقسيم كار و مبادله از طريق پول در بازار و در تجارت طي فرايندي آهسته و پيوسته و در طول قرن‌ها توسعه يافته‌اند.
به گمان من، اگر ويراستار وظيفه‌شناسي در انتشاراتي كه مايل بود اين ترجمه را (گويا در اسرع وقت) به بازار كتاب برساند پانزده صفحه اول ترجمه را به دقت مي‌خواند ناشر را از چاپ و نشر كتاب منصرف مي‌كرد. حال كه چنين نشده، به چند غلط ديگر در ديگر جاهاي ترجمه اشاره مي‌كنم با اين اميد كه مترجمان در حس و ميلي كه در وجود خود به ترجمه‌كردن مشاهده كرده‌اند از نو نظر كنند. (اين را بدين جهت مي‌گويم كه در حال حاضر، نام يكي از دو مترجم «زحمتكش» اين كتاب روي جلد بيش از ده كتاب آمده است، ‌كتاب‌هايي كه همگي در دو سال اخير منتشر شده‌‌اند).
در صفحات 48 و 49 ترجمه فارسي مي‌خوانيم: «باج‌خواهي از بازتوليد مادي، ترس خاصي كه بر كساني تاثير مي‌گذارد كه وضعيت متعارف‌شان در جهان استخدام تهديد از دست دادن شغل‌هايشان است...». پيش‌تر گفتم كه مترجمان بدترين معادل را براي يكي از مهم‌ترين مفهوم‌هاي كتاب برگزيده‌اند: affect (واژه مهم اسپينوزا) را به «تأثير» برگردانده‌اند. اما كار وقتي خراب‌تر مي‌شود كه حتي اگر به جاي معادل بد مترجمان معادل بهتر و مطمئن‌تري بگذاريم مشكل‌ برطرف نمي‌شود چراكه معادل بد روي خواندن متن اثر گذاشته است. ترجمه انگليسي:

The blackmail of material reproduction, that particular fear affect whose canonical form in the world of employment is the threat of losing one's job,…

مترجمان ما نمي‌فهمند كه «fear affect» در اينجا مضاف و مضاف‌اليه است و نويسنده fear را به عنوان يك affect مطرح كرده است و affect‌ مورد نظر در اينجا همان blackmail (مسنداليه جمله) است. براي همين است كه اصلا متوجه نمي‌شوند كه لوردون مي‌گويد فرم يا قالب متداول (يا حتي مشروعِ) اين affect (عاطفه به مفهوم اسپينوزايي كلمه) در جهان استخدام يا كارهاي مزدي همان تهديدِ بيكارشدن و از دست دادن شغل و در نتيجه حقوق و دستمزد است...
به اين جمله ساده در صفحه 102 نظر كنيد:
«گاهي تمايز ميان تلاش موفق در جهت پيكربندي مجدد ميل مستخدمان و بندگي محض و ساده بازسازي، به شدت ناچيز است.»
آنچه مترجمان «بازسازي» ترجمه كرده‌اند reconditioning‌ است نه... و راستش من نمي‌دانم اين‌بار چه خطاي باصره يا لغزش ناخودآگاهي رخ داده، آخر reconstructing شباهت چنداني به reconditioning ندارد.
در صفحه 26 ترجمه فارسي، مترجمان پانوشتي براي توضيح مفهوم «trickle down» آورده‌اند كه به راستي جالب توجه است. در اينجا مترجمان «trickle down» را «نظريه‌اي مبتني بر رخنه منافع و مزايا از طبقات بالا به سوي طبقات پايين» معرفي مي‌كنند. مترجمان مي‌گويند «ريزه‌خواري» (پيشنهاد مهرداد شهابي) اصطلاح مناسبي است. البته سؤال اين است كه اصلا چرا مترجمان اين پانوشت را آورده‌اند. به جمله‌اي دقت كنيد كه در ترجمه انگليسي كتاب لوردون اصطلاح «trickle down» در آن آمده است:
«از حاكم، از طريق دواير متحدالمركز تابعيت از مراتب و درجات متوالي، تا پايين‌ترين سطوح سلسله مراتب اجتماعي تسهيلات و مزايايي در جريان است كه اغلب رخنه به پاييني حياتي به شمار مي‌رود؛ رخنه به پاييني به لحاظ نمادين و وجودي در قشرهاي بالاتر و به لحاظ مادي در قشرهاي پايين‌تر.»
از اين جمله چه مي‌توان فهميد؟ صحبت از تسهيلات و مزايايي است كه اغلب رخنه به پاييني حياتي به شمار مي‌رود. نه، جمله‌اي كه مي‌خوانيم بي‌معني است و پاورقي مترجمان هم دردي دوا نمي‌كند. ترجمه انگليسي:

From the sovereign, through concentric circles of subordinates of successive ranks, and down to the lowest levels of the social hierarchy, favours and advantages that are often vital trickle down - symbolically and existentially in the higher strata, materially in the lower ones..

فرض كنيد منِ نوعي خواننده‌اي‌ام كه از هيچ يك از اصطلاحات اقتصادی سر درنمي‌آورم. براي فهم معناي جمله فوق، هيچ نيازي به دانش اقتصادي نيست. مترجمان سختكوش ما يك چيز ساده را نفهميده‌ و جمله را نابود كرده‌اند. «trickle down» در اينجا فعل جمله است و فاعل جمله دو كلمه favours و advantages‌ است. لوردون مي‌نويسد:

favours and advantages trickle down... .

مترجمان متوجه نيستند كه لوردون مي‌گويد الطاف و امتيازاتي كه خيلي وقت‌ها ضروري و بسيار مهم‌اند قطره قطره فرو مي‌چكند يا به تعبيري فرو مي‌بارند. بله، مترجم انگليسي، حال به هر دليلي، تصميم گرفته از فعلي استفاده كند كه اصطلاح اقتصادي مورد نظر مترجمان فارسي را تداعي كند ولي اگر مترجمان به جاي جست‌وجوي توضيحي براي نظريه اقتصادي مذكور مي‌كوشيدند ساخت جمله را درك كنند ممكن بود (هرچند بعيد است) جمله بامعناتري توليد كنند. جالب توجه است كه در متن فرانسه (البته نگارنده آشنایی کافی با زبان فرانسه ندارد) از فعل descendent‌ استفاده شده كه ترجمه ساده‌تر و سرراستش مي‌شود: «Come down». خوب، حدس من اين است كه خود لوردون در اينجا چندان به دلالت‌هاي ضمني اقتصادي جمله‌اش نظر نداشته. لوردون مي‌گويد، الطاف و امتيازاتي كه خيلي وقت‌ها ضروري‌اند فرو مي‌بارند (descendent): الطاف و امتيازات مذكور از بالا به پايين سرازير مي‌شوند (چكه چكه يا قطره قطره؟ شايد)، از رأس هرم جامعه (شخص يا هيأت حاكم) كه به تعبيري در مركز دايره اجتماع قرار دارد و دور تا دور او دایره‌هایی هم‌مرکز قرار دارند. هر دایره از زيردستان تشكيل شده. خوب، لوردون مي‌گويد امتيازات از مركز يا رأس سلسله‌مراتب جامعه به طرف پايين جاري مي‌شوند - در اقشار بالاتر به وجهي نمادين و مرتبط با هستي افراد (يعني الطاف نمادين) و در اقشار پايين‌تر به صورت مادي. لوردون، بر اين اساس، ادعا مي‌كند نظريه لابوئسي ناظر به نوعي «ساختار سلسله‌مراتب بندگي» است.
اما چرا مترجمان به صرافت افتاده‌اند پاورقي نسبتا مفصلي درباره «trickle down» بدهند، آن هم در حالي كه در متن فرانسه ارجاع يا اشاره‌ واضحي به اين اصطلاح نيست؟ جواب را بايد در صفحه 155 ترجمه فارسي (فصل سوم كتاب) بازجست:
«ارباب-ميل به محض بازشناخته‌شدن و سرشارشدن از شادماني، به بازشناسي و پديدآوردن شادماني براي نزديك‌‌ترین ثبت‌نام‌شدگانش روي مي‌آورد؛ كساني كه سپس مبادرت مي‌كنند به ادامه بازشناسي ديگران و بدين منوال در سرتاسر زنجيره‌هاي سلسله‌مراتبي [مؤسسه، زنجيره‌هايي] كه ناودان‌هاي قسمي اقتصاد قطره‌چكاني شادماني به شمار مي‌روند.»
بعيد مي‌دانم كسي از اين جمله چيزي دستگيرش شود. خبري هم از پاورقي نيست. مترجمان ما «اقتصاد قطره‌چكاني شادماني» را با حروف كج (ايتاليك) نوشته‌اند. چرا؟ در متن انگليسي آمده است:
«a trickle-down economy of joy». (مترجم انگليسي فقط «trickle-down economy» را به صورت ايتاليك آورده.) من تعجب نمي‌كنم. مترجماني كه در فاصله 8 صفحه يادشان مي‌رود كه persevering با preserving‌ فرق مي‌كند، حق دارند واژه‌اي را كه در صفحه 26 «رخنه به پايين» ترجمه كرده‌اند و برايش پاورقي داده‌اند و معادل «ريزه‌خواري» را هم اصطلاح مناسبي براي اشاره بدان دانسته‌اند، حال كه 130 صفحه گذشته است (با آنكه روشن نيست كل كتاب را در چه بازه زماني به فارسي «فرو بارانده‌اند») به صورتي تازه ترجمه كنند. اين‌بار مي‌نويسند «اقتصاد قطره‌چكاني» و معلوم نيست طي چه فعل و انفعالي «رخنه به پايين» و «ريزه‌خواري» مبدل به «قطره‌چكاني» شده است. (تا جايي كه من مي‌دانم، فعلا در متن‌هاي اهل فن از معادل نظريه / فرضيه يا اقتصاد فروبارشي استفاده مي‌شود. محض نمونه، بنگريد به «اتفاق خودش نمي‌افتد» نوشته پرويز صداقت در سايت «نقد اقتصاد سياسي».) براي درك اجمالي نظريه اقتصادي «trickle-down» مي‌توان به ويكي‌پديا رجوع كرد: بنا به اين نظريه، «بايد ماليات‌هايي را كه از بنگاه‌ها و شركت‌ها و ثروتمندان جامعه مي‌گيرند كاهش داد تا تشويق شوند در كوتاه‌مدت در فضاي كسب‌وكار سرمايه‌گذاري كنند و در درازمدت به كل جامعه سود برسانند...» اما چرا مترجم انگليسي
«trickle-down economy» را به صورت ايتاليك آورده؟ جواب ساده است: لوردون در متن فرانسه اين تركيب را عينا به انگليسي ثبت کرده است...
و در پايان، جمله‌اي از فصل سوم كتاب را با ترجمه مترجمان‌مان بخوانيم:
«در واقع به همين دليل است كه وظيفه اپيتوموجنسيس سرمايه‌دارانه دست‌انداختن مستخدمان به تمام معاني ممكن اصطلاح مزبور است (pull the legs of). نخست با به حركت واداشتن مستخدمان كه به معناي بازگشت به دلالت‌هاي مبنايي [و ابتدايي اصطلاح] خود-متحركي است؛ [يعني] واداشتن ايشان به حركت دادن خويش و در مادي‌‌‌ترين معناي فيزيكي آن.»
هيچ مترجمي از ديكشنري بي‌نياز نيست. شك نيست كه لغت‌نامه‌هايي مثل هزاره مرحوم حق‌شناس براي ما مترجمان نعمت است اما براي كساني كه با ادبيات (انگليسي و فارسي) بي‌ارتباطند، آن نعمت‌ها مي‌توانند نقمت شوند. مترجمان نوشته‌اند «وظيفه اپيتوموجنسيس سرمايه‌دارانه دست انداختن مستخدمان به تمام معاني ممكن اصطلاح مزبور است». اصطلاح مزبور؟ ترجمه انگليسي:

For this is indeed the task of capitalist epithumogenesis, to pull the legs of the employees, in all the senses of that expression.

بله، به فرهنگ‌هاي لغت كه رجوع كنيد، تركيب «pull one's legs» را «دست‌انداختن» ترجمه مي‌كنند. ولي وقتي نويسنده مي‌گويد «همه معاني اين تعبير» خواننده از خود مي‌پرسد مگر «دست‌‌انداختن» چند معني دارد. متن فرانسوي:

Fair marcher les salariés, tel est bien la tâche de l'épithumogénie capitaliste, et en tous les sense du terme.

فرض كنيد تسلط شما بر زبان فرانسه مثل نويسنده مقاله حاضر بسيار كم باشد ولي همه درها به رويتان بسته نيست. رجوع مي‌كنيم به Wiktionary:

faire marcher:
1. (literally) to make someone walk.
2. (idiomatic) to fool someone, usually as a joke.

ترجمه تحت‌اللفظي جمله لوردون: «به كار واداشتن حقوق‌بگيرها (salariés) همانا وظيفه اپيتوموژنيِ كاپيتاليستي است، به همه معانيِ تركيبِ به كار واداشتن». لوردون جمله بعدي را باز با همين تركيب آغاز مي‌كند: «les faire marcher»؛ مترجم انگليسي جمله دوم را با «to get them move»‌ آغاز مي‌كند. «دو راه‌حل براي يك مسئله»: 1) ترجمه تحت‌اللفظي: زيرا وظيفه اپيتوموژني كاپيتاليستي دقيقا همين كشيدنِ پاهاي حقوق‌بگيرهاست، به همه معاني اين تعبير (يعني «كشيدن پاهاي حقوق‌بگيرها»)؛ 2) راه‌حل دوم مخاطره‌كردن است: زيرا راست اين است كه كار اپيتوموژني كاپيتاليستي دقيقا «سرِ كارگذاشتن كارگران و كارمندان است، به همه معاني كلمه. (در اين ترجمه، مي‌توان گفت سرِ كار گذاشتن هم به معناي لفظي هم به معناي كنايي: نمي‌گويم اين بهترين راه‌حل است ولي قطعا بهتر از «دست‌انداختن» است كه فعلا در فارسي يك معني مي‌تواند داشت. من مي‌توانم واقعا كسي را سر كار بگذارم - «to make him work»- و مي‌توانم او را سرِ كار بگذارم، يعني دستش بيندازم.)
طرفه اينكه مترجمان ما عنوان كتاب را هم به كمك ديكشنري ترجمه كرده‌اند و مطلبي بس پيش پاافتاده را از نظر انداخته‌اند. در فرهنگ هزاره، ‌در مقابل واژه willing اين معادل‌ها آمده: 1. علاقمند، مشتاق 2. حاضر، ‌آماده 3. با كمال ميل. در ذيل اين مدخل، اين تركيب هم آمده: «be willing to do sth»، يعني «مايل/ حاضر بودن كه...؛ خواستن كه...؛ راضي بودن كه... عنوان كتاب در انگليسي اشاره دارد به رساله مشهور اتين دو لا بوئسي (از بنيان‌گذاران فلسفه سياست مدرن در فرانسه كه در قرن 16 مي‌زيست و عمرش به 33 سال هم نرسيد):

Discours de la servitude volontaire ou le Contr'un
(= discourse on voluntary servitude, or the Anti-Dictator)

اين رساله دست‌كم دو بار به فارسي ترجمه شده است و با عنوان «گفتار در بندگي خودخواسته» شهرت يافته. در ابتداي مقاله، اشاره كردم كه عنوان اصلي كتاب در فرانسه «سرمايه‌داري، ميل و بندگي: مارکس و اسپينوزا» است. به هر دليل، مترجم انگليسي عنوان را كمي تغيير داده است. من فكر مي‌كنم ترجمه عنوان بهتر است به اصل فرانسه وفادار باشد. البته لابوئسي از «بندگي خودخواسته» يا «طاعت ارادي» حرف مي‌زند و به گمانم مترجم انگليسي در willing به will نظر داشته: او از كساني حرف مي‌زند كه با كمال ميل و از روي اراده (و نه اجبار) بندگي مي‌كنند: بندگان خودخواسته؟ شايد... ولي اين بحث را زماني مي‌توان ادامه داد كه مترجمان صادقانه از نشر كتاب عالي فردريك لوردون با اين كيفيت پشيمان شوند. آنها قصد دارند باب بحث بسيار مهمي را باز كنند... اين در، باز نشده، بسته شده است؛ دليلش را مترجمان ما بهتر از هركس ديگر مي‌دانند، بايد بدانند.

باب بحث از نسبت اسپينوزا و ماركس در زبان فارسي باز شده است. جاي خوشوقتي است؟ شايد. بايد ديد. يكي از چندين كتابي را كه در دو سال اخير در اين زمينه به نشر رسيده‌اند باز مي‌كنيم، كتابي كه با عنوان «بندگان مشتاق سرمايه: اسپينوزا و ماركس در باب ميل» به همت انتشارات علمي و فرهنگی در سال 1397 منتشر شده است. اين كتاب برپايه ترجمه انگليسي كتابي به قلم فردريك لوردون، با عنوان اصلي «سرمايه‌داري، ميل و بندگي»، به فارسي ترجمه شده است. از آغاز آغاز كنيم، از ترجمه «ديباچه» كتاب:
«سرمايه‌داري كماكان به ستيزه‌جو ساختن [مداوم و هرچه بيشتر] خويش ادامه مي‌دهد. اگر گاهي چنين منظره‌اي مشمئزكننده نمي‌بود، به واقع مي‌شد به ستايش از جسارتي دست زد كه سرمايه‌داري با آن مبناي اصلي تمامي پيكره تفكري را لگدمال مي‌كند كه به مثابه مرجع ايدئولوژيك خويش به آن مي‌بالد؛ زيرا در واقع اين ليبراليسم است كه در قالب فرمول‌بندي كانت مقرر مي‌كند «چنان رفتار كن كه با انسانيت رفتار مي‌كني؛ خواه در رابطه با شخص خويش و خواه با هر شخص ديگري كه همزمان آن را قسمي هدف به شمار آوري و نه صرفا چون وسيله‌اي».
«مداوم و هرچه بيشتر» افزوده مترجمان است. اولين سؤال: افزودن اين كلمات چه كمكي به فهم جمله اول كتاب مي‌كند؟ جمله كمي عجيب و تا حدودي نامفهوم است. سرمايه‌داري كماكان به چه كاري ادامه مي‌دهد؟ (بگذريم كه قيد «كماكان» هم زائد است) به گفته مترجمان، سرمايه‌داري به «ستيزه‌جو ساختن» خود ادامه مي‌دهد. «ستيزه‌جو» به شهادت فرهنگ لغت به معناي سركش و ناسازگار و لجوج است. نويسنده، با اعتماد به مترجمان، ‌مي‌گويد، سرمايه‌داري كماكان به سركش ساختن خود ادامه مي‌دهد. «ستيزه‌جو» معادل پيشنهادي مترجمان براي واژه Contentious است كه خود معادل برگزيده مترجم انگليسي (گابريل اَش) براي واژه discutable است، يعني «سؤال‌انگيز» يا «مشكوك»... مهم نيست، ‌شايد جمله بعدي از ابهام جمله اول بكاهد: «اگر چنين منظره‌اي گاهي مشمئزكننده نمي‌بود...» - اما نه، يك جاي كار مي‌لنگد. «اگر گاهي چنين منظره‌اي»؟ كدام منظره؟ مگر در جمله اول منظره‌اي وصف شده است كه اگر گاهي مشمئزكننده «نمي‌بود»؟ نمي‌بود؟ بايد به ترجمه انگليسي مراجعه كرد:

Were it not at times such a repulsive spectacle, …

ايراد كار پيدا شد. نويسنده مي‌گويد‌، «اگر it گاهي نمايشي چنين نفرت‌انگيز نبود». بله، نويسنده it را نمايشي مي‌داند كه بعضي وقت‌ها واقعا نفرت‌انگيز است. اما it؟ اگر مترجمان تعجيل نمي‌كردند زود درمي‌يافتند it به چه برمي‌گردد. كافي بود جزاي شرط را به دقت مي‌خواندند:

Were it not at times such a repulsive spectacle, one could almost admire the audacity with which it tramples the main tenet of the very body of thought that it flaunts as its ideological reference;

آري، پيداست كه مرجع تمام it‌ها در اين جمله «سرمايه‌داري» است: اگر سرمايه‌داري بعضي وقت‌ها نمايشي چنين نفرت‌انگيز نبود، حتي مي‌توانستيم آن را بستاييم...». ستايش سرمايه‌داري؟ بله، چون سرمايه‌داري با جسارت عقيده اصلي تفكري را زير پا مي‌گذارد كه خود (يعني سرمايه‌داري) آن را مرجع ايدئولوژيكي خويش مي‌شمارد، يا به قول نويسنده آن را به عنوان مرجع ايدئولوژيكي خويش به رخ مي‌كشد: سرمايه‌داري همان نظام فكري را نمايش مي‌دهد (يا به اصطلاح «پُزش را مي‌دهد»: flaunt) كه عقيده اصلي‌اش را لگدمال مي‌كند. خوب، اين شد معناي مدام contentious كردن خويش. آنچه در بيان بعضا آيرونيك نويسنده ستودني است جسارت اين نظام است در خالي‌كردن زير پاي خويش. (و يادمان نرود، مترجمان the very body of thought را «تمامي پيكره تفكر» ترجمه كرده‌اند و اين يعني كاربرد the very را نمي‌شناسند). اما اشاره نويسنده به كدام «پيكره تفكر» يا «نظام فكري» است؟ جواب روشن است: ليبراليسم. لوردون معتقد است سرمايه‌داري با جسارت (يا حتي وقاحت) عقيده اصلي ليبراليسم را زير پا مي‌گذارد. چرا؟ كدام عقيده؟

For it is indeed liberalism that commands, here in Kant's formulation, to 'act in such a way that you treat humanity, whether in your own person or in the person of any other, always at the same time as an end and never simply as a means'.

شايد، از ديد خيلي‌ها، ‌ايرادي نداشته باشد كه مترجمان وقتي به جمله‌اي از كانت برمي‌خورند خود آستين بالا زده دست به ترجمه بزنند. در انتهاي پيشگفتار مترجمان فارسي مي‌خوانيم:
«ضمن سپاسگزاري و امتنان [عادت بدي كه رفته رفته شايع مي‌شود: چرا هم «سپاسگزاري» هم «امتنان؟»] از مترجمان زحمتكشي كه متون مختلف اسپينوزا را پيش‌تر به فارسي برگردانده‌اند، به ويژه محسن جهانگيري، اسماعيل سعادت، پيمان غلامي و ايمان گنجي كه زحمت ترجمه گرانسنگ [ترجمه گرانسنگ؟] و رهگشاي «اخلاق»، «رساله در اصلاح فاهمه» و «رساله سياسي» را بر خويش هموار كرده‌اند [و گناهي نابخشودني: تراز و عيار دو مترجم اول و دو مترجم دوم برای هركس كه اين كتاب‌ها را فقط تورق كرده باشد قابل قیاس نیست]، در ترجمه اصلاحات و گزاره‌هاي اسپينوزا به دلايلي عديده... ترجمه‌هاي مستقيم خويش را قرار داده‌ايم». يادآوري: مترجمان بايد از «مترجمان زحمتكشي» چون مرحوم حميد عنايت و علي قيصري و عزت‌الله فولادوند نيز تشكر مي‌كردند و بعد، «به دلايلي عديده»، ترجمه مستقيم خود را از ضابطه مشهور كانت در «بنياد مابعدالطبيعه اخلاق» مي‌آوردند، ‌آن هم نه به دلايل عديده، بلكه به يك دليل ساده: ترجمه مترجمان «جسور» ما از جمله كانت كاملا غلط است. لوردون مي‌گويد سرمايه‌داري عقيده اصلي ليبراليسم را نقض مي‌كند چرا كه ليبراليسم، اگر به بيان كانت رجوع كنيم، فرمان مي‌دهد... يك بار ديگر به جمله مترجمان كتاب نظر كنيد: «چنان رفتار كن كه با انسانيت رفتار مي‌كني؛ خواه در رابطه با شخص خويش و خواه با هر شخص ديگري كه همزمان آن را قسمي هدف به شمار آوري و نه صرفا چون وسيله‌اي». متأسفانه اگر ترجمه اين جمله را به موتور ترجمه گوگل مي‌سپرديم جمله بامعناتري نصيب‌مان مي‌شد. باز هم به يك دليل ساده: مترجمان ما اصلا با كاربرد نقطه‌ويرگول آشنا نيستند. نمونه‌هاي استفاده نابجا از اين علامت در كتاب يكي دو تا نيست. يادآوري: نقطه‌ويرگول خيلي وقت‌ها به جاي نقطه مي‌آيد، پيش از جمله‌اي توضيحي و تكميلي كه به دنبال جمله قبلي آمده باشد؛ اما معناي جمله قبلي به خودي خود نيز كامل باشد. كانت، به روايت مترجمان ما، مي‌‌گويد: «چنان رفتار كن كه با انسانيت رفتار مي‌كني؛ خواه در رابطه با شخص خويش و خواه...» اين كانت نوظهور به ما توصيه مي‌كند كه رفتارمان بايد چنان باشد كه با انسانيت رفتار مي‌كنيم، خواه در رابطه با شخص خودمان خواه با هر شخص ديگري... فرض مي‌كنيم كتاب «بنیاد مابعدالطبيعه اخلاق» (ترجمه عنایت و قیصری) و «اخلاق در فلسفه كانت» (ترجمه فولادوند) به فارسي موجود نيستند. فرض مي‌كنيم اولين‌بار است كه يك فارسي‌زبان با ترجمه انگليسي جمله مشهور كانت برخورد مي‌كند:

'act in such a way that you treat humanity, whether in your own person or in the person of any other, always at the same time as an end and never simply as means.'

وقتي پس از humanity به جاي ويرگول نقطه‌ويرگول بگذاريم كل معني از دست مي‌رود و اين همان اشتباهي است كه مترجمان ما مرتكب شده‌اند. كانت مي‌گويد:

'act in such a way that you treat humanity… as an end and never simply as a means'.

معناي جمله روشن است: ليبراليسم كانتي مي‌گويد به هيچ وجه نبايد با انسان صرفا مثل وسيله برخورد كرد. حرف لوردون اين است كه سرمايه‌داري دقيقا همين كار را مي‌كند. سرمايه‌داري با انسان‌ها مثل وسيله رفتار مي‌كند و بدين اعتبار قاعده كانت را زير پا مي‌گذارد. اما ترجمه مترجمان زحمتكش كه مترجمان كتاب قدر زحمتشان را ندانسته‌اند: «چنان رفتار كن تا بشريت را چه در شخص خود و چه در شخص ديگري هميشه به عنوان يك غايت به شمار آوري، و نه هرگز تنها همچون وسيله‌اي.» (ترجمه عنايت و قيصري) و ترجمه خوب‌تر و روان‌تر عزت‌الله فولادوند:
فرمول احترام به كرامت اشخاص: «چنان عمل كن كه انسان را، خواه شخص خودت و خواه ديگران، همواره غايت بداني نه هرگز صرفا وسيله».
پس ترجمه پیشنهادی دو جمله اول کتاب از این قرار است: سرمایه‌داری مدام خودش را زیر سؤال می‌برد. اگر سرمایه‌داری بعضی وقت‌ها نمایشی چنین نفرت‌انگیز نبود، حتی می‌توانستیم آن را بستاییم که با چنین جسارتی مهم‌ترین اصل همان نظام فکری را زیر پا می‌گذارد که آن را به عنوان مرجع ایدئولوژیکی‌اش به رخ می کشد؛ هرچه نباشد لیبرالیسم است که، بنا به تقریر کانت، فرمان می‌دهد «چنان عمل کن که انسان را، خواه شخص خودت خواه دیگران را، همواره غایت بدانی و نه هرگز صرفا وسیله».
هنوز به لحظه بازشدن باب بحث نسبت اسپينوزا و ماركس نرسيده‌ايم، بابي كه اگر باز شود، لوردون اميدوار است، شايد بتوانيم بعضي شكاف‌هاي تفكر ماركس را به ياري نظريه ميل يا «كُناتوس» اسپينوزا پر كنيم. چنان‌كه مي‌بينيد، فتح باب اميدواركننده‌اي نيست. دو جمله اول ديباچه كتاب نه تنها خوب نيستند درست هم نيستند. جمله بعدي:
«با اين حال، در يك چرخش ديالكتيكي مختص پيشرفت‌هاي عمده در [حوزه] كنترل اجتماعي، اين ايده كه برخي آزادند تا از ديگران به مثابه وسيله‌اي براي نيل به هدف استفاده كنند، در حالي كه ديگران آزادند تا به خود رخصت دهند تا از ايشان بهره بگيرند، ‌ذات راستين آزادي اعلان شده است».
اين جمله ابهام كمتري دارد ولي كمي دقيق كه مي‌شويم باز اعتمادمان اگر نه سلب قطعا سست مي‌شود. لوردون از «dialectical reversal» سخن مي‌گويد و reversal هرچه باشد «چرخش» نيست: در فرايند كنترل جامعه، خيلي چيزها به صورت ديالكتيكي معكوس مي‌شود. مثال: بعضي آدم‌ها آزادند (برخلاف ضابطه يا فرمول كانت) از ديگران به عنوان وسايلي براي رسيدن به هدفي استفاده كنند و ديگران آزادند به گروه اول اجازه دهند كه از ايشان به عنوان وسيله استفاده كنند، و اين ذات آزادي شمرده شده است.
شايد بگوييد قضاوت درباره يك كتاب برپايه پاراگراف اول آن دور از انصاف است. پس انصاف مي‌دهيم و به مطالعه ترجمه ادامه مي‌دهيم. در پاراگراف دوم، آنجا كه اولين‌بار به واژه‌اي برمي‌‌خوريم كه از دستگاه فلسفي اسپينوزا اخذ شده است، به اين جمله عجيب مي‌رسيم:
«به بندگي‌گرفتن‌هايي كه موفقيت‌آميزند، پيوند ميان تاثيرات اندوهناك ناشي از بندگي و آگاهي از به بندگي كشيده‌شدن را از بين مي‌برند؛ زيرا اين وضوح آگاهي از بندگي است كه همواره به مخاطرات ناشي از برافروخته‌شدن مجدد افكار شورشي دامن مي‌زند. اگر در پي ترازكردن ضخامت پوسته بندگي با ميزان اندك حيرتي كه آن موجب مي‌شود، مي‌خواهيم به «هسته سخت» بندگي سرمايه‌دارانه بازگرديم بايد هشدار لابوئسي را به خاطر داشته باشيم».
نكته اول اينكه مترجمان ما علاوه بر كاربرد به‌جاي نقطه‌ويرگول با كاربرد ويرگول هم آشنايي كامل ندارند. در انتهاي مسنداليه به هيچ وجه نبايد ويرگول آورد مگر آنكه بيم اشتباه خوانده‌شدن برود. بنابراين ويرگولي كه پس از «موفقيت‌آميزند» آمده هيچ وجهي ندارد. اما واژه اسپينوزايي در اين جمله‌ها، بنا به ترجمه حاضر، «تأثيرات» است كه در ازاي affects آمده است. يادآوري: در زبان انگليسي، غالبا از affect به صورت فعل استفاده مي‌شود. فعل affect‌ به معناي «تأثيرگذاشتن بر چيزي» و «تظاهركردن به چيزي» يا «تمايل‌داشتن به چيزي» به كار مي‌رود. اما واژه affect يكي از معادل‌های پيشنهادي مترجمان انگليسي براي واژه «affectus» لاتيني است كه در رساله «اخلاق» اسپينوزا آمده است. و يكي از «مترجمان زحمتكشي» كه مترجمان ما خود را از نعمت ترجمه‌اش محروم كرده‌اند، يعني محسن جهانگيري، پاورقي مفصل و به معناي واقعي راهگشايي در ترجمه بخش سوم شاهكار اسپينوزا، «‌درباره منشأ و طبيعت [يا ماهيت] عواطف»، آورده است. اسپينوزا «عواطف» را چنين تعريف مي‌كند: «مقصود من از عواطف احوال بدن و همچنين تصورات آن احوال است، كه قدرت فعاليت بدن به واسطه آن‌ها افزايش مي‌يابد يا كاهش مي‌‌پذيرد، تقويت مي‌شود يا از آن جلوگيري مي‌شود». به گفته آقاي جهانگيري، «قرون وسطائيان واژه‌هاي affectus، affectia و passio را معمولا به جاي هم به كار برده‌اند. دكارت affectus را به معناي passsio استعمال كرده كه مقصودش از آن همان است كه ما آن را «عواطف» اصطلاح مي‌كنيم». خلاصه اينكه اسپينوزا affectus را به معناي احوالي استعمال مي‌كند كه «قدرت فعاليت بدن به‌وسيله آن‌ها افزايش و كاهش مي‌يابد». به همين اعتبار، جهانگيري واژه «عواطف» را ترجيح داده است. مترجمان ما بي‌هيچ توضيحي (اما به گفته خودشان، «به دلايل عديده») معادل آقاي جهانگيري را به كار نبرده و معادل ناموجه «تأثيرات» را برگزيده‌اند. مي‌پرسيد اين همه وسواس درباره يك اصطلاح مصداق مته به خشخاش گذاشتن است. اما نه، ترجمه انگليسي را ببينيد:

Successful enslavements break the connection between the sad affects of enslavement and the consciousness of being enslaved.

صحبت از «تأثيرات اندوهناك ناشي از بندگي» نيست. اسپينوزا مي‌گويد: «برده‌سازي‌هاي موفق پيوند ميان عواطف تأسف‌‌آور بندگي و آگاهي از بنده‌بودن را قطع مي‌كنند». جمله بعدي مترجمان كار را خراب‌تر مي‌كند. ترجمه انگليسي:

For it is the clarity of the latter realization that always risking rekindling thoughts of revolt.

مترجمان مي‌گويند، «اين وضوح آگاهي از بندگي است كه همواره به مخاطرات ناشي از برافروخته‌شدن مجدد افكار شورشي دامن مي‌زند». وضوح آگاهي از بندگي به مخاطرات ناشي از... دامن مي‌زند؟ بله، كسي كه برده شده است از سويي با عاطفه‌اي ناراحت‌كننده درگير است و از سويي از وضع بندگي خود آگاه است. برده‌سازي وقتي موفق است كه بتواند بين آن عاطفه و اين آگاهي شكاف اندازد. آگاهي واضح از بنده‌بودن همواره ممكن است بندگان را از نو به فكر شورش اندازد. جمله بعدي هم جمله عجيب است: «تراز كردنِ ضخامت پوسته بندگي با ميزان اندك حيرتي كه آن (؟) موجب مي‌شود»؟ ترجمه انگليسي:

La Boétie's warning must be kept in mind if we are to return to the 'hard core' of capitalist servitude to square the depth of its incrustation with how little amazement it elicits.

بايد حواسمان به هشدار لابوئسی باشد اگر مي‌خواهيم به «هسته اصلي» بندگي در نظام سرمايه‌داري بازگرديم تا پهناي پوسته آن را با حيرت ناچيزي كه برمي‌انگيزد سازگار كنيم. «ترازكردن ضخامت پوسته با ميزان اندك حيرت» معنايي ندارد. لوردون مي‌گويد اين عجيب است كه پوسته بندگي در سرمايه‌داري چنين پهنايي يافته اما ديگر مايه حيرت نمي‌شود. براي وفق‌دادن اين‌دو بايد باز به سراغ هسته اصلي آن رفت و در اين راه هشدار لابوئسي در مورد «بندگي خودخواسته» را همواره در نظر داشت.
جاي شكرش باقي است كه مترجمان passions را (احتمالا) به تأسي از مترجمان زحمتكش قديمي نه «شورها» كه «انفعالات» ترجمه مي‌كنند. ولي اين انتخاب نيازمند توضيح و توجيه است، به ويژه وقتي مي‌بينيم «passionate life» را «زندگي عاطفي» ترجمه كرده‌اند (و البته در بسياري جاها در همين كتاب، آن را به «زندگي شورمندانه» برگردانده‌اند). در ديباچه بي‌دقتي‌هايي هم هست: «بازشناسي خصلت عميقا ساختاري آن‌ها [يعني عواطف و نيروهاي ميل]»، «عميقا ساختاري» در مقابل «deeply structured» آمده است. «آيا اعتبار طرحواره طبقاتيِ دوتايي به نحو شاياني با سربرآوردن تاريخي مديران مخدوش نشده»، «به نحو شاياني» در ازاي considerably ! و اين جمله عجيب: «ايده سلطه نمي‌تواند از تأثيرات اين توسعه و تكوين بركنار بماند؛ منظره تحت سلطگانِ خوشحال و خشنود برخورد ساده‌انگارانه [به مسئله] را آشفته مي‌كند». ترجمه انگليسي:

The idea of domination could not avoid being affected by this development; approached simplistically, it is unsettled by the spectacle of the happily dominated.

ايده سلطه لاجرم از اين تحول متأثر مي‌شود؛ مادام كه ساده‌انگارانه به ايده سلطه نظر كنيم، منظره كساني كه با خرسندي سلطه مي‌پذيرند قرار آن ايده را برهم مي‌زند. (به گفته مترجمان، اين منظره برخورد ساده‌انگارانه را آشفته مي‌كند!)
و اين جمله: «سنت جامعه‌شناختي مرهون از پير بورديو كه مفهوم خشونت نمادين وي دقيقا سر آن دارد از رهگذر تلاقي‌هاي سلطه و رضايت بينديشد.» اين جمله ساده جمله معيوبي است: مفهوم خشونت نمادين بورديو دقيقا سر آن دارد از رهگذر... بينديشد. دقت كنيد، فاعل انديشيدن در اين جمله مفهوم خشونت است. اين مفهوم سر آن دارد كه از رهگذر چيزي بينديشد! از رهگذر... انديشيدن در ترجمه فعل مركب «thinking through» آمده است: به دقت فكر كردن؛ به دقت بررسي كردن. پير بورديو مفهوم خشونت نمادين را دقيقا به قصد بررسي دقيق نقاط تلاقي سلطه و رضايت طراحي كرد. ادامه همین جمله به روایت مترجمان: «سرمايه‌داري تحت تاثير اقتضائات اشكال ثمربخش نوينش و به ياري پيچيدگي رو به رشد كاربست‌هاي حكومت‌راني‌اش...». «كاربست» (معادل فارسي «اِعمال») در ازاي practices و «اشكال ثمربخش» در ازاي «new productive forms»، يعني شكل‌هاي جديد توليد... و آخرين جمله ديباچه: «... اين اميد پديدار آيد كه در نهايت سرمايه‌داري از چيزي صرفا ستيزه‌جو به امري فراگذرنده گذار كند». بله، ديباچه كتاب در ترجمه فارسي با معادل بدِ «ستيزه‌جو» براي contentious آغاز مي‌شود و با اين جمله بي‌معنا به پايان مي‌رسد. ترجمه انگليسي:

And with that comes also the hope that capitalism can at last move from being merely contentious to being transcended.

«گذار كردن سرمايه‌داري به امري فراگذرنده»؟ اگر مترجمان از واژه «ترافرازنده» استفاده مي‌كردند، مي‌گفتيم اديب سلطاني را هم در زمره مترجمان زحمتكش گذشته جاي داده‌اند اما چنين نيست. مسئله اين است كه اصلا متوجه معناي جمله نشده‌اند. لوردون مي‌گويد در تلاقي‌گاه انسان‌شناسي عواطف يا انفعالات (اسپينوزا) و نظريه كار مزدي (ماركس) مي‌توان در دو مفهوم استثمار و بيگانگي (ماركسيسم) تجديد نظر كرد و بدين سان بحث (يعني نقد و تحليل توأمان) سرمايه‌داري را از نو آغاز كرد، بدان اميد كه سرمايه‌داري ديگر صرفا نظامي سؤال‌‌انگيز (discutable) نباشد بلكه سرانجام وارد قلمرو امور dépassable شود - اين واژه را مي‌توان surpassable هم ترجمه كرد، يعني چيزي كه مي‌توان پشت سر گذاشت، چيزي كه مي‌توان از آن فراتر رفت... نه، قرار نيست سرمايه‌داري «به امري فراگذرنده گذار كند».
فصل اول كتاب در ترجمه فارسي با اين جمله‌ها آغاز مي‌شود:
اسپينوزا «كُناتوس» را تلاشي مي‌خواند كه «هر چيزي تا آنجا كه به واسطه قدرت خويش بتواند، جهد مي‌ورزد تا در هستي خويش پايداري كند». اصطلاح مذكور دربرگيرنده تلاشی است مشخص جهت رمزگشايي اينكه اين امر به چه نوع عمل انضمامي اشاره مي‌كند يا شخص را به چه عملي وامي‌دارد و چگونه اين امر خويش را به شيوه‌هايي مشاهده‌پذير تجلي مي‌بخشد و آنهايي [نيز] كه براي نخستين بار كشفش مي‌كنند، در تكاپوي درك اين امر هستند كه منظور از پايداري در هستي چگونه چيزی است. با اين‌حال، اسپينوزا تمام عناصر ضروري جهت فهم آسان معناي اين ايده را فراهم مي‌كند و نه فقط رخصت مي‌دهد همه محدوده آن فراچنگ آيد، بلكه اجازه مي‌دهد آن را همه جا در حين كار رويت كنيم: «هر چيزي...». (صص 2-1)
در شناسه كتابي كه «ناشر برگزيده هفدمين، بيست‌و‌دومين، بيست‌و‌سومين و بيست‌و‌چهارمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران» در سال 97 منتشر كرده نام ويراستاري درج نشده است. پس جمله‌هاي فوق را خوانندگان بايد ويرايش كنند. از «كُناتوس» شروع كنيم: مترجمان سرانجام پاورقي زده توضيح نسبتا مفصلي مي‌دهند كه چرا «كناتوس» را به «كوشش» (معادل پيشنهادي آقاي جهانگيري) برنگردانده‌اند. لب كلام‌شان اين است كه كناتوس در اسپينوزا «داراي سويه‌اي فعال و عمل‌ورز نيز است كه سوژه را به گسترش و ترفيع خويش وامي‌دارد». و باز در متن از نقل ترجمه پاكيزه و بي‌نقص جهانگيري سر باز مي‌زنند. ترجمه جهانگيري: «هر شيء از اين حيث كه در خود هست مي‌كوشد تا در هستي‌اش پايدار بماند« (قضيه 6). «كوشش شيء در پايدار ماندن در هستي خود چيزي نيست مگر ذات بالفعل آن شيء» (قضيه 7). توضيح عالي جهانگيري را هم نقل نمي‌كنند: conatus قانون صيانت ذات است. نخستين قانون طبيعت است. اصل و ريشه همه عواطف است. شامل همه اشياء است. «رواقيون اين نيرو و شوق طبيعي را مخصوص جانوران مي‌دانستند. اسپينوزا آن را شامل همه اشياء (جاندار و غيرجاندار) مي‌داند و از اين حيث ميان آنها فرقي نمي‌بيند: در ذات هيچ چيز نيرويي يا قدرتي موجود نيست كه موجب از بين رفتن آن بشود». (اخلاق، ترجمه محسن جهانگیری، صص 153-152)
البته شاهكار مترجمان از جمله دوم آغاز مي‌شود: «اصطلاح مذكور دربرگيرنده تلاشي است مشخص جهت رمزگشايي اينكه اين امر...». (مترجمان سه بار از تركيب «اين امر» استفاده كرده‌اند كه هيچ يك وجهي ندارد.) ترجمه انگليسي:

This phrase takes a certain effort to decipher,

مفعول فعل decipher «اينكه» نيست! This phrase است: لوردون مي‌گويد «رمزگشايي از اين عبارت [منظور تعريف اسپينوزا از «كناتوس» است] اصلا كار آساني نيست. سعي و زحمت مي‌طلبد». اين اصطلاح (؟) دربرگيرنده تلاشي است مشخص...» نه، باقي ترجمه انگليسي:

and those discovering it for the first time struggle to understand what is meant by this perseverance in being ,…

لوردون در ادامه مي‌گويد: «و كساني كه تازه آن (يعني تعريف اسپينوزا) را كشف مي‌كنند و مي‌كوشند معناي اين پايدارماندن در هستي را درك كنند، ‌مي‌كوشند بفهمند پايدار‌ماندن در هستي دلالت بر چه نوع عمل انضمامي دارد و اشخاص را به انجام چه نوع عمل انضمامي وامي‌دارد، مي‌كوشند بفهمند اين پايدارماندن در هستي چگونه جلوه‌گر و قابل مشاهده مي‌شود».

Yet Spinoza provides all the necessary elements to make sense easily of the idea, allowing one not only to grasp its full scope but also to see it at work everywhere: 'each thing…'

بله، وقتي به فرهنگ لغت رجوع مي‌كنيم، يكي از معاني «at work» «در حين كار» يا «در حال كار» ذكر شده اما در جمله مورد بحث «در حين كار» هيچ معنايي ندارد. لوردون مي‌گويد، اسپينوزا تمام عناصر لازم را براي فهم راحت معناي ايده كناتوس در اختيار خواننده مي‌گذارد و به او امكان مي‌دهد نه فقط كل دامنه معاني آن را دريابد بلكه در عين حال تاثير آن را در همه جا ببيند: در «هر چيز...». «آن را همه جا در حين كار رويت كنيم» بي‌معناست. چند سطر پايين‌تر مترجمان نوشته‌اند «... انرژي كناتوس همان زندگي ساده است.» در ترجمه انگليسي مي‌خوانيم:
«the energy of the conatus is simply life» و البته كه اين ناشي از بي‌دقتي است ولي...
البته خوب‌نبودن ترجمه هميشه معلول تعجيل يا بي‌اعتنايي به كار مترجمان «كاربلد» نيست. در صفحه 4 ترجمه آمده:
«لذا بانگ و عتاب كارآفرين را اساسا مي‌توان اين‌گونه خلاصه كرد: «حسي همچون انجام دادن چيزي دارم.» خوب، چه عالي! انجام بده! اما به دست خودت انجام بده، اگر مي‌تواني. اگر چنين چيزي ممكن نيست، مسئله كاملا چيز ديگري است».
درد مشترك ما مترجماني كه در دو دهه اخير درگير كار ترجمه متن‌هاي نظري شده‌ايم، يعني بدون ارتباط كافي با ادبيات انگليسي و البته قرباني انزوايي كه چهار دهه است موجب گشته اكثر ايراني‌ها، به رغم آنكه مجبورند در دوران تحصيل دست‌كم دو زبان فرنگي (عربي و انگليسي) بياموزند، نتوانند به هيچ يك از اين دو زبان درست تكلم كنند یا درست بنويسند (چه رسد به اينكه فكر و در نتيجه ترجمه کنند، «ترجمه» به معناي كنشي گره‌خورده با سياست و تفكر...)، باري درد مشترك ما شاید اين باشد كه وقتي به جمله بسيار معمولي و ساده‌اي چون «I feel like do something» مي‌رسيم، از خود مي‌پرسيم يعني چه. كافي بود يك‌بار با يك انگليسي‌زبان مواجهه‌اي واقعي مي‌داشتيم يا چند داستان كوتاه به انگليسي مي‌خوانديم تا در ترجمه اين جمله ننويسيم: «حسي همچون انجام دادن چيزي دارم». فاجعه شايد اين نباشد كه كتاب نظري دشواري درباره نسبت اسپينوزا و ماركس و حاوي تحليل بديعي از سرمايه‌داري با كيفيتي چنين نازل به فارسي درآمده است. به احتمال زياد، كساني كه به چنين كتاب‌هايي توجه يا علاقه دارند مي‌توانند به ترجمه انگليسي آن رجوع كنند و با كمي تأمل و پرهيز از شتاب‌زدگي و مقاومت در برابر وسوسه انتشار «تمرين‌ها» و «سياه‌مشق‌ها» و «چرك‌نويس‌هاي ترجمه» به فهم ايده‌هاي مطرح‌شده در آنها نزديك شوند. فاجعه شايد اينجاست كه ناشري «معتبر» كتابي منتشر كرده كه در آن چنين جمله‌اي آمده - لوردون مي‌گويد داد و بيداد كارآفرين‌ها را مي‌توان در جمله‌اي مثل اين خلاصه كرد: «دلم مي‌خواد فلان كار را بكنم». وقتي كسي چنين مي‌گويد، بايد به او گفت: «خيلي هم خوب، بفرما! بكن! فقط، اگر مي‌تواني، خودت بكن. اگر نمي‌تواني، مسئله به كلي عوض مي‌شود...»
و نمونه ديگر از اين دست فاجعه‌ها: «با وجود اين، مي‌توان مفهوم كلي‌تر را پس از آن مفهومي نام‌گذاري كرد كه از سوي مفهوم كلي‌تر دربرگرفته مي‌شود»‌ (ص 5). براي فهم اينكه اين جمله هيچ مفهومي ندارد نيازي نداريم با كانت، ماركس، اسپينوزا، امر مطلق اخلاقي، ارزش اضافي يا كناتوس آشنا باشيم. كافي است اين جمله را به انگليسي برگردانيم يا سعي كنيم از ذهن و زبان مترجمان «رمزگشايي» كنيم. به گفته مترجمان، مفهومي هست كه از سوي مفهومي كلي‌تر دربرگرفته شده و ما مي‌توانيم مفهوم كلي‌تر را پس از آن مفهوم نام‌گذاري كنيم. وقتي مترجمي چنين جمله‌اي مي‌نويسد بايد بلافاصله از خود بپرسد «چرا من ترجمه مي‌كنم؟» شايد جوابش به خود اين باشد «حسي همچون انجام دادن چيزي دارم»، حسي همچون ترجمه كردن متني... ولي اين حس قطعا گمراه‌كننده است. ترجمه انگليسي:

One can however choose to name the containing concept after one that is contained by it.

بله صحبت از دو مفهوم است كه يكي در حكم ظرف و ديگري در حكم مظروف است. يعني يكي در نسبت با ديگري اعم يا جامع‌‌تر است. بله، بحث بر سر نامیدن مفهومِ جامع‌تر است. ولي كجاي كار مي‌لنگد؟ مسئله اينجاست كه مترجمان ما يك‌بار هم به اين جمله ساده برنخورده‌اند (نمونه‌اي كه مي‌آورم در فرهنگ هزاره آمده است):

The child was named after its father.

منظور اين است كه اسم پدر را روي پسرش گذاشته‌اند. مثلا اگر پدر جيمز نام دارد، نام پسر را هم جيمز مي‌گذارند. يعني پدر و پسر هم‌نام مي‌شوند. لوردون دو مقوله enlistment و employment را مقايسه مي‌كند. روشن است كه «به خدمت گرفتن» مقوله عام‌تري است و «استخدام» يا «اشتغال» فقط يكي از مصاديق آن است. اما مي‌توانيم اسم مقوله خاص‌تر را روي مقوله عام‌تري بگذاريم كه آن را شامل مي‌شود...
در اين فصل، لوردون اشاره مي‌كند به اين‌هماني «interesse‌» [در انگليسي، interest] و «appetitus‌» [در انگليسي، desire‌]. و سپس مي‌گويد هستند كساني كه همسان‌گرفتن اين دو مقوله به مذاق‌شان خوش نمي‌آيد يا پيامدهاي آن را خوش ندارند. ادامه را از روي ترجمه فارسي بخوانيم:
زيرا اگر ذات انسان ميل ورزيدن است،‌ [پس] به تبع اين‌هماني مزبور بايد تمامي اعمال را منفعت‌خواهانه (interested) تلقي كرد. «پس از گرمای روابط حقيقي و شكوه احساسات چه بر جاي مي‌ماند؟» از مدافعان هداياي فاقد معرفت بپرسيد. (صص 6-7)

'What is left then of the warmth of true relationships and nobility of feeling?' ask the defenders of the disinterested gift.

ايرادي ندارد ممكن است مترجمان ما آنقدر گرفتار بحث‌هاي نظري و سياسي باشند كه يك‌بار هم يك داستان به زبان انگليسي نخوانده باشند تا متوجه شوند در ادبيات انگليسي خيلي وقت‌ها ابتدا جمله نقل مي‌شود و بعد نويسنده گوينده جمله را ذكر مي‌كند. ولي بدون آشنايي با ادبيات هم مي‌توانستند حدس بزنند. در جمله مورد بحث ما ask با A نوشته نشده، يعني ابتداي جمله نيست كه مترجمان زبردست ما آن را به صيغه امري بخوانند. لوردون مي‌گويد كساني كه از هديه‌دادن بدون چشمداشت دفاع مي‌كنند (يعني از رابطه‌اي مبتني بر بي‌غرضي يا عاري از علايق و منافع شخصي) مسلما از اين‌همانيِ ميل (ذات بشر) و interest (علاقه-منفعت-چشمداشت) دلخور مي‌شوند و مي‌پرسند، «در اين‌صورت (يعني اگر تمام كارهاي آدم‌ها از روي چشمداشت باشد) از گرماي روابط حقيقي و احساس‌هاي ناب چه مي‌ماند؟» اين سؤالي است كه اين گروه مي‌پرسند نه سؤالي كه بايد از آنها پرسيد.
در همان صفحه اشتباه‌ها يا لغزش‌هايي هست كه اعتمادكردن به متن ترجمه را اگر نه محال بسيار دشوار مي‌كند:
هرچند حقيقت اين است كه ميلي ديگر و به‌ويژه ميلي قوي يعني ميل به فريبايي و افسونگري ما را وادار به انكار وجود منافع مي‌كند؛ به گونه‌اي كه مدافعان فقدان منفعت به قربانيان همان فروكاهش فايده‌گرايانه‌اي بدل مي‌شوند كه قصد مبارزه با آن را داشتند.

It is true however that another desire, and a particularly strong one, the desire for enchantment, keeps impelling us to deny the existence of interests, as if the defenders of disinterest became the victims of the very utilitarian reduction that they set out to combat.

enchantment دو معنا دارد: افسون و جذبه؛ فريفتگي و سرور. يا سحر يا مسحورشدگي. «ميل به فريبايي و افسونگري» بي‌ربط است. لوردون مي‌گويد، «بله، ميل ديگري، آن هم ميلي بس نيرومند، يعني ميل به مشعوف يا مسحورشدن دائما آدم را به انكار وجود چشمداشت‌ها (علايق/ منافع) سوق مي‌دهد، تو گويي (و اشكال اصلي اينجاست، مترجمان as if را «به گونه‌اي» ترجمه كرده‌اند و معناي جمله يكسره مخدوش شده) مدافعان بي‌چشمداشتي قرباني همان رويه‌اي مي‌شوند كه مي‌كوشند با آن بجنگند، يعني تقليل همه چيز به سود و فايده. و چند سطر بعد، فاجعه‌اي ديگر: لوردون از هزينه سنگيني مي‌گويد كه طرفداران disinterest به دوش خود مي‌گذارند. آنها از واژه interest به همان معنايي استفاده مي‌كنند كه دشمنان‌شان، يعني نظريه اقتصادي و فلسفه اصالت سود. ترجمه فارسي:
بدين سان، آن‌ها هزينه مضاعف اعتباربخشي به انتصاب مزبور را متحمل مي‌شوند و اين‌گونه با صحه‌گذاشتن بر اين تقليل و با چنين ژستي، بدون هيچ دليل قابل قبولي از گستردگي يك مفهومِ داراي توان بالقوه‌اي چنين وسيع چشم‌پوشي مي‌كنند. (صص 8-7)

They thus incur the twofold cost of validating the designation, thus ratifying the reduction, and of relinquishing in that very gesture, for no good reason, the breadth of a concept with so much wider potential

لوردون مي‌گويد طرفداران disinterest از دو جهت ضرر مي‌كنند، يعني هزينه‌اي دو برابر مي‌پردازند، هم نام‌گذاري دشمنان خود را اعتبار مي‌بخشند («انتصاب» در اينجا هيچ معنايي ندارد. ممكن است موتور ترجمه گوگل در ازاي designation‌ واژه انتصاب را پيشنهاد كند ولي در اينجا خبري از انتصاب كارمند يا مقامي نيست) و با اين كار بر تقليل‌گرایی مخالفان‌شان صحه مي‌گذارند. اين هزينه اول. هزينه دوم اينكه با همين ژست خود را از مفهومي محروم مي‌كنند كه وسعت و بالقوگي بسيار زيادي دارد، يعني مفهوم interest. چند سطر بعد، به اين جمله ساده و ظاهرا بي‌مسئله مي‌رسيم: «مردم در آغاز اين كنش معطوف به بي‌نواسازي كامل و سازماندهي‌شده، فقط با يك انتخاب به حال خود تنها گذاشته شدند: فروش نيروي كار تمايزنيافته‌شان.»

In the wake of that act of the most complete, organized immiseration, people were left with only one option, the sale of their undifferentiated labor-power.

«در آغاز» در ترجمه «in the wake of» آمده! شايد به اين دليل كه to wake به معناي از خواب برخاستن است (آغاز روز!). البته wake در مقام اسم به معناي «شب عزا» است. چنان‌كه مي‌بينيد، به اين جمله معمولي هم نمي‌توان اعتماد كرد، بگذريم از عبارت عجيب و مضحك «با يك انتخاب به حال خود تنها گذاشته‌شدن»: آدم‌ها در پي آن كامل‌ترين و منظم‌ترين شكل فقر اقتصادي فقط يك گزينه داشتند: فروختن نيروي كار نامتمايزشان.
و در صفحه 8، اتفاق عجيب و نوميدكننده‌اي مي‌افتد:
با اين‌حال، منفعت هر مسيري كه برگزيند - از جمله مسيرهايي كه از خلال تمامي ديگری‌هاي محتمل و قابل تصور مي‌گذرد - تلاش جهت حفظ و نگهداري هستي به مثابه ميل هرگز جز در قالب اول شخص پي گرفته نمي‌شود.

Yet, whichever path it chooses - including paths that pass through all possible and imaginable others - the effort of persevering in being as desire is never pursued except in the first person.

گذشته از آنكه مترجمان باز مرجع it را گم كرده‌اند، فاجعه ديگري هم در ترجمه‌شان روي داده. كسي كه به بحث وارد نباشد ممكن است persevering‌ را preserving‌ بخواند، يعني ممكن است به جاي «استقامت نشان‌دادن و پايداري‌كردن» ترجمه كند «حفظ و نگهداري» (اشتباهي كه مترجمان ما مرتكب شده‌اند). اما هنوز هفت صفحه از پاراگراف اول اين فصل نگذشته، آنجا كه لوردون تعريف اسپينوزا از «كناتوس» را نقل كرده و مترجمان هم البته ترجمه مستقيم خودشان را از آن آورده‌اند: «... جهد مي‌ورزد تا در هستي خويش پايداري كند».
ترجمه پیشنهادی: کوشش برای پایداری در وجود وقتی این کوشش به منزله میل فهمیده شود فقط به صورت اول شخص می‌تواند دنبال شود، مهم نیست این کوشش چه مسیری را برگزیند - هر مسیری، از جمله مسیرهایی که از هر شخص دیگری که ممکن و قابل تصور باشد می‌گذرند.
مي‌شد اين لغزش را ناشي از شتابزدگي مترجمان يا خستگي آنان بر اثر كلنجار‌رفتن با متني دشوار شمرد اما هنوز 15 صفحه از آغاز ديباچه نگذشته است. نه، شتابزدگي يا خدا مي‌داند احساس وظيفه براي هرچه سريع‌تر رساندن حاصل كار به بازار بيمار نشر متون نظري به هيچ رو عذر موجهي نيست. از اين غلط‌خواني‌ها در متن ترجمه كم نداريم: «اين دست ميانجيگري دخالتي كاملا سرمايه‌دارانه محسوب نمي‌شود» (ص 9) مترجمان ما invention را intervention خوانده‌اند و لابد بايد اين لغزش را به پاي ناخودآگاه سياسي‌شان نوشت كه هر ابداعي را از جنس مداخله مي‌بينند. يا در اين جمله، «تمام محرك‌ها و مشوق‌هايي كه رابطه استخدامي سرمايه‌دارانه با موفقيت جهت غنابخشي به چشم‌انداز خويش... به صحنه مي‌آورد». «با موفقيت» در ترجمه successively آمده است و البته معلوم نيست چرا اين لغت به چشم مترجمان successfully جلوه كرده، با اين حساب، ‌ممكن است هر لغتي كه در آن success باشد براي مترجمان ما مصداقي از موفقيت باشد، successive‌، successor و succession.
راستش، به گمان من دور از انصاف است كه از اين مترجمان چشم داشته باشيم جمله دشواري را به فارسي روان و سالم برگردانند اما لطف كنيد به اين جمله هم نظر كنيد:
اين تقسيم كار و مبادله بازار پولي ملازم آن كه با همراهي خويش تقسيم كار را وراي آستانه‌اي معين تشديد مي‌كند، در طول سده‌ها به آرامي توسعه يافته است. (ص 9)

The division of labor, and the monetary market exchange that accompanies it as it deepens beyond a certain threshold, have developed slowly over centuries.

قبول كه اين جمله آساني نيست ولي اگر خواننده‌اي سرعت خواندنش را كمي كاهش دهد و كمي دقت كند تا مرجع it ها را بيابد مسلما به جمله بي‌معناي مترجمان ما نخواهد رسيد. لوردون مي‌گويد وقتي تقسيم كار از حد معيني پيچيده‌تر شود يا بيش از حد معيني توسعه يابد (خلاصه اينكه فعل deepen هم لازم است هم متعدي - در اينجا لازم است و فاعلش هم it، يعني همان تقسيم كار، است) آنگاه مبادله پولي هم بر آن مزيد مي‌شود و با آن تلازم مي‌يابد. باري، تقسيم كار و مبادله از طريق پول در بازار و در تجارت طي فرايندي آهسته و پيوسته و در طول قرن‌ها توسعه يافته‌اند.
به گمان من، اگر ويراستار وظيفه‌شناسي در انتشاراتي كه مايل بود اين ترجمه را (گويا در اسرع وقت) به بازار كتاب برساند پانزده صفحه اول ترجمه را به دقت مي‌خواند ناشر را از چاپ و نشر كتاب منصرف مي‌كرد. حال كه چنين نشده، به چند غلط ديگر در ديگر جاهاي ترجمه اشاره مي‌كنم با اين اميد كه مترجمان در حس و ميلي كه در وجود خود به ترجمه‌كردن مشاهده كرده‌اند از نو نظر كنند. (اين را بدين جهت مي‌گويم كه در حال حاضر، نام يكي از دو مترجم «زحمتكش» اين كتاب روي جلد بيش از ده كتاب آمده است، ‌كتاب‌هايي كه همگي در دو سال اخير منتشر شده‌‌اند).
در صفحات 48 و 49 ترجمه فارسي مي‌خوانيم: «باج‌خواهي از بازتوليد مادي، ترس خاصي كه بر كساني تاثير مي‌گذارد كه وضعيت متعارف‌شان در جهان استخدام تهديد از دست دادن شغل‌هايشان است...». پيش‌تر گفتم كه مترجمان بدترين معادل را براي يكي از مهم‌ترين مفهوم‌هاي كتاب برگزيده‌اند: affect (واژه مهم اسپينوزا) را به «تأثير» برگردانده‌اند. اما كار وقتي خراب‌تر مي‌شود كه حتي اگر به جاي معادل بد مترجمان معادل بهتر و مطمئن‌تري بگذاريم مشكل‌ برطرف نمي‌شود چراكه معادل بد روي خواندن متن اثر گذاشته است. ترجمه انگليسي:

The blackmail of material reproduction, that particular fear affect whose canonical form in the world of employment is the threat of losing one's job,…

مترجمان ما نمي‌فهمند كه «fear affect» در اينجا مضاف و مضاف‌اليه است و نويسنده fear را به عنوان يك affect مطرح كرده است و affect‌ مورد نظر در اينجا همان blackmail (مسنداليه جمله) است. براي همين است كه اصلا متوجه نمي‌شوند كه لوردون مي‌گويد فرم يا قالب متداول (يا حتي مشروعِ) اين affect (عاطفه به مفهوم اسپينوزايي كلمه) در جهان استخدام يا كارهاي مزدي همان تهديدِ بيكارشدن و از دست دادن شغل و در نتيجه حقوق و دستمزد است...
به اين جمله ساده در صفحه 102 نظر كنيد:
«گاهي تمايز ميان تلاش موفق در جهت پيكربندي مجدد ميل مستخدمان و بندگي محض و ساده بازسازي، به شدت ناچيز است.»
آنچه مترجمان «بازسازي» ترجمه كرده‌اند reconditioning‌ است نه... و راستش من نمي‌دانم اين‌بار چه خطاي باصره يا لغزش ناخودآگاهي رخ داده، آخر reconstructing شباهت چنداني به reconditioning ندارد.
در صفحه 26 ترجمه فارسي، مترجمان پانوشتي براي توضيح مفهوم «trickle down» آورده‌اند كه به راستي جالب توجه است. در اينجا مترجمان «trickle down» را «نظريه‌اي مبتني بر رخنه منافع و مزايا از طبقات بالا به سوي طبقات پايين» معرفي مي‌كنند. مترجمان مي‌گويند «ريزه‌خواري» (پيشنهاد مهرداد شهابي) اصطلاح مناسبي است. البته سؤال اين است كه اصلا چرا مترجمان اين پانوشت را آورده‌اند. به جمله‌اي دقت كنيد كه در ترجمه انگليسي كتاب لوردون اصطلاح «trickle down» در آن آمده است:
«از حاكم، از طريق دواير متحدالمركز تابعيت از مراتب و درجات متوالي، تا پايين‌ترين سطوح سلسله مراتب اجتماعي تسهيلات و مزايايي در جريان است كه اغلب رخنه به پاييني حياتي به شمار مي‌رود؛ رخنه به پاييني به لحاظ نمادين و وجودي در قشرهاي بالاتر و به لحاظ مادي در قشرهاي پايين‌تر.»
از اين جمله چه مي‌توان فهميد؟ صحبت از تسهيلات و مزايايي است كه اغلب رخنه به پاييني حياتي به شمار مي‌رود. نه، جمله‌اي كه مي‌خوانيم بي‌معني است و پاورقي مترجمان هم دردي دوا نمي‌كند. ترجمه انگليسي:

From the sovereign, through concentric circles of subordinates of successive ranks, and down to the lowest levels of the social hierarchy, favours and advantages that are often vital trickle down - symbolically and existentially in the higher strata, materially in the lower ones..

فرض كنيد منِ نوعي خواننده‌اي‌ام كه از هيچ يك از اصطلاحات اقتصادی سر درنمي‌آورم. براي فهم معناي جمله فوق، هيچ نيازي به دانش اقتصادي نيست. مترجمان سختكوش ما يك چيز ساده را نفهميده‌ و جمله را نابود كرده‌اند. «trickle down» در اينجا فعل جمله است و فاعل جمله دو كلمه favours و advantages‌ است. لوردون مي‌نويسد:

favours and advantages trickle down... .

مترجمان متوجه نيستند كه لوردون مي‌گويد الطاف و امتيازاتي كه خيلي وقت‌ها ضروري و بسيار مهم‌اند قطره قطره فرو مي‌چكند يا به تعبيري فرو مي‌بارند. بله، مترجم انگليسي، حال به هر دليلي، تصميم گرفته از فعلي استفاده كند كه اصطلاح اقتصادي مورد نظر مترجمان فارسي را تداعي كند ولي اگر مترجمان به جاي جست‌وجوي توضيحي براي نظريه اقتصادي مذكور مي‌كوشيدند ساخت جمله را درك كنند ممكن بود (هرچند بعيد است) جمله بامعناتري توليد كنند. جالب توجه است كه در متن فرانسه (البته نگارنده آشنایی کافی با زبان فرانسه ندارد) از فعل descendent‌ استفاده شده كه ترجمه ساده‌تر و سرراستش مي‌شود: «Come down». خوب، حدس من اين است كه خود لوردون در اينجا چندان به دلالت‌هاي ضمني اقتصادي جمله‌اش نظر نداشته. لوردون مي‌گويد، الطاف و امتيازاتي كه خيلي وقت‌ها ضروري‌اند فرو مي‌بارند (descendent): الطاف و امتيازات مذكور از بالا به پايين سرازير مي‌شوند (چكه چكه يا قطره قطره؟ شايد)، از رأس هرم جامعه (شخص يا هيأت حاكم) كه به تعبيري در مركز دايره اجتماع قرار دارد و دور تا دور او دایره‌هایی هم‌مرکز قرار دارند. هر دایره از زيردستان تشكيل شده. خوب، لوردون مي‌گويد امتيازات از مركز يا رأس سلسله‌مراتب جامعه به طرف پايين جاري مي‌شوند - در اقشار بالاتر به وجهي نمادين و مرتبط با هستي افراد (يعني الطاف نمادين) و در اقشار پايين‌تر به صورت مادي. لوردون، بر اين اساس، ادعا مي‌كند نظريه لابوئسي ناظر به نوعي «ساختار سلسله‌مراتب بندگي» است.
اما چرا مترجمان به صرافت افتاده‌اند پاورقي نسبتا مفصلي درباره «trickle down» بدهند، آن هم در حالي كه در متن فرانسه ارجاع يا اشاره‌ واضحي به اين اصطلاح نيست؟ جواب را بايد در صفحه 155 ترجمه فارسي (فصل سوم كتاب) بازجست:
«ارباب-ميل به محض بازشناخته‌شدن و سرشارشدن از شادماني، به بازشناسي و پديدآوردن شادماني براي نزديك‌‌ترین ثبت‌نام‌شدگانش روي مي‌آورد؛ كساني كه سپس مبادرت مي‌كنند به ادامه بازشناسي ديگران و بدين منوال در سرتاسر زنجيره‌هاي سلسله‌مراتبي [مؤسسه، زنجيره‌هايي] كه ناودان‌هاي قسمي اقتصاد قطره‌چكاني شادماني به شمار مي‌روند.»
بعيد مي‌دانم كسي از اين جمله چيزي دستگيرش شود. خبري هم از پاورقي نيست. مترجمان ما «اقتصاد قطره‌چكاني شادماني» را با حروف كج (ايتاليك) نوشته‌اند. چرا؟ در متن انگليسي آمده است:
«a trickle-down economy of joy». (مترجم انگليسي فقط «trickle-down economy» را به صورت ايتاليك آورده.) من تعجب نمي‌كنم. مترجماني كه در فاصله 8 صفحه يادشان مي‌رود كه persevering با preserving‌ فرق مي‌كند، حق دارند واژه‌اي را كه در صفحه 26 «رخنه به پايين» ترجمه كرده‌اند و برايش پاورقي داده‌اند و معادل «ريزه‌خواري» را هم اصطلاح مناسبي براي اشاره بدان دانسته‌اند، حال كه 130 صفحه گذشته است (با آنكه روشن نيست كل كتاب را در چه بازه زماني به فارسي «فرو بارانده‌اند») به صورتي تازه ترجمه كنند. اين‌بار مي‌نويسند «اقتصاد قطره‌چكاني» و معلوم نيست طي چه فعل و انفعالي «رخنه به پايين» و «ريزه‌خواري» مبدل به «قطره‌چكاني» شده است. (تا جايي كه من مي‌دانم، فعلا در متن‌هاي اهل فن از معادل نظريه / فرضيه يا اقتصاد فروبارشي استفاده مي‌شود. محض نمونه، بنگريد به «اتفاق خودش نمي‌افتد» نوشته پرويز صداقت در سايت «نقد اقتصاد سياسي».) براي درك اجمالي نظريه اقتصادي «trickle-down» مي‌توان به ويكي‌پديا رجوع كرد: بنا به اين نظريه، «بايد ماليات‌هايي را كه از بنگاه‌ها و شركت‌ها و ثروتمندان جامعه مي‌گيرند كاهش داد تا تشويق شوند در كوتاه‌مدت در فضاي كسب‌وكار سرمايه‌گذاري كنند و در درازمدت به كل جامعه سود برسانند...» اما چرا مترجم انگليسي
«trickle-down economy» را به صورت ايتاليك آورده؟ جواب ساده است: لوردون در متن فرانسه اين تركيب را عينا به انگليسي ثبت کرده است...
و در پايان، جمله‌اي از فصل سوم كتاب را با ترجمه مترجمان‌مان بخوانيم:
«در واقع به همين دليل است كه وظيفه اپيتوموجنسيس سرمايه‌دارانه دست‌انداختن مستخدمان به تمام معاني ممكن اصطلاح مزبور است (pull the legs of). نخست با به حركت واداشتن مستخدمان كه به معناي بازگشت به دلالت‌هاي مبنايي [و ابتدايي اصطلاح] خود-متحركي است؛ [يعني] واداشتن ايشان به حركت دادن خويش و در مادي‌‌‌ترين معناي فيزيكي آن.»
هيچ مترجمي از ديكشنري بي‌نياز نيست. شك نيست كه لغت‌نامه‌هايي مثل هزاره مرحوم حق‌شناس براي ما مترجمان نعمت است اما براي كساني كه با ادبيات (انگليسي و فارسي) بي‌ارتباطند، آن نعمت‌ها مي‌توانند نقمت شوند. مترجمان نوشته‌اند «وظيفه اپيتوموجنسيس سرمايه‌دارانه دست انداختن مستخدمان به تمام معاني ممكن اصطلاح مزبور است». اصطلاح مزبور؟ ترجمه انگليسي:

For this is indeed the task of capitalist epithumogenesis, to pull the legs of the employees, in all the senses of that expression.

بله، به فرهنگ‌هاي لغت كه رجوع كنيد، تركيب «pull one's legs» را «دست‌انداختن» ترجمه مي‌كنند. ولي وقتي نويسنده مي‌گويد «همه معاني اين تعبير» خواننده از خود مي‌پرسد مگر «دست‌‌انداختن» چند معني دارد. متن فرانسوي:

Fair marcher les salariés, tel est bien la tâche de l'épithumogénie capitaliste, et en tous les sense du terme.

فرض كنيد تسلط شما بر زبان فرانسه مثل نويسنده مقاله حاضر بسيار كم باشد ولي همه درها به رويتان بسته نيست. رجوع مي‌كنيم به Wiktionary:

faire marcher:
1. (literally) to make someone walk.
2. (idiomatic) to fool someone, usually as a joke.

ترجمه تحت‌اللفظي جمله لوردون: «به كار واداشتن حقوق‌بگيرها (salariés) همانا وظيفه اپيتوموژنيِ كاپيتاليستي است، به همه معانيِ تركيبِ به كار واداشتن». لوردون جمله بعدي را باز با همين تركيب آغاز مي‌كند: «les faire marcher»؛ مترجم انگليسي جمله دوم را با «to get them move»‌ آغاز مي‌كند. «دو راه‌حل براي يك مسئله»: 1) ترجمه تحت‌اللفظي: زيرا وظيفه اپيتوموژني كاپيتاليستي دقيقا همين كشيدنِ پاهاي حقوق‌بگيرهاست، به همه معاني اين تعبير (يعني «كشيدن پاهاي حقوق‌بگيرها»)؛ 2) راه‌حل دوم مخاطره‌كردن است: زيرا راست اين است كه كار اپيتوموژني كاپيتاليستي دقيقا «سرِ كارگذاشتن كارگران و كارمندان است، به همه معاني كلمه. (در اين ترجمه، مي‌توان گفت سرِ كار گذاشتن هم به معناي لفظي هم به معناي كنايي: نمي‌گويم اين بهترين راه‌حل است ولي قطعا بهتر از «دست‌انداختن» است كه فعلا در فارسي يك معني مي‌تواند داشت. من مي‌توانم واقعا كسي را سر كار بگذارم - «to make him work»- و مي‌توانم او را سرِ كار بگذارم، يعني دستش بيندازم.)
طرفه اينكه مترجمان ما عنوان كتاب را هم به كمك ديكشنري ترجمه كرده‌اند و مطلبي بس پيش پاافتاده را از نظر انداخته‌اند. در فرهنگ هزاره، ‌در مقابل واژه willing اين معادل‌ها آمده: 1. علاقمند، مشتاق 2. حاضر، ‌آماده 3. با كمال ميل. در ذيل اين مدخل، اين تركيب هم آمده: «be willing to do sth»، يعني «مايل/ حاضر بودن كه...؛ خواستن كه...؛ راضي بودن كه... عنوان كتاب در انگليسي اشاره دارد به رساله مشهور اتين دو لا بوئسي (از بنيان‌گذاران فلسفه سياست مدرن در فرانسه كه در قرن 16 مي‌زيست و عمرش به 33 سال هم نرسيد):

Discours de la servitude volontaire ou le Contr'un
(= discourse on voluntary servitude, or the Anti-Dictator)

اين رساله دست‌كم دو بار به فارسي ترجمه شده است و با عنوان «گفتار در بندگي خودخواسته» شهرت يافته. در ابتداي مقاله، اشاره كردم كه عنوان اصلي كتاب در فرانسه «سرمايه‌داري، ميل و بندگي: مارکس و اسپينوزا» است. به هر دليل، مترجم انگليسي عنوان را كمي تغيير داده است. من فكر مي‌كنم ترجمه عنوان بهتر است به اصل فرانسه وفادار باشد. البته لابوئسي از «بندگي خودخواسته» يا «طاعت ارادي» حرف مي‌زند و به گمانم مترجم انگليسي در willing به will نظر داشته: او از كساني حرف مي‌زند كه با كمال ميل و از روي اراده (و نه اجبار) بندگي مي‌كنند: بندگان خودخواسته؟ شايد... ولي اين بحث را زماني مي‌توان ادامه داد كه مترجمان صادقانه از نشر كتاب عالي فردريك لوردون با اين كيفيت پشيمان شوند. آنها قصد دارند باب بحث بسيار مهمي را باز كنند... اين در، باز نشده، بسته شده است؛ دليلش را مترجمان ما بهتر از هركس ديگر مي‌دانند، بايد بدانند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها