شباهتهای دروغین
چرا گروهی به نام بیمهرگان وجود ندارد؟
عرفان خسروی. دیرینهشناس
تا میانههای دهه ۱۹۸۰/۱۳۶۰ زیستشناسان به این نتیجه رسیده بودند ردهبندی سنتی جانداران به دو گروه گیاهان و جانوران دقیق نیست. در سال ۱۹۸۲ لین مارگولیس و کارلین شوراتز کتابی به نام پنج فرمانرو منتشر کردند که بهسرعت به شهرت و چاپهای مکرر رسید. این کتاب سیاههای از گروههای اصلی جانداران را به همراه جزئیاتی درباره ردهبندی و تکامل آنها دربر داشت و همانطور که از نامش پیداست، مدافع این اندیشه بود که جانداران نه به دو فرمانرو گیاهان و جانوران، بلکه به پنج فرمانرو تکزیان (میکروبهای تکیاخته با یاختههای بدون هسته)، آغازیان (میکروبهای تکیاخته با یاختههای هستهدار)، قارچها، گیاهان و جانوران تقسیم میشوند. کتابی جذاب که خوش درخشید، ولی دولت مستعجل بود. در حقیقت از چند سال پیشتر، یعنی سال ۱۹۷۷/۱۳۵۵ میکروبشناسی به نام کارل ووئز مشغول تحقیق روی گروهی از میکروبهای بدون هسته بود که به «باکتریهای متانزا» شهرت داشتند. ووئز و همکارانش متوجه شدند این میکروبها گرچه مثل باکتریهای معمولی یاختههایی بدون هسته دارند، اما تفاوتهای بارزی هم با سایر باکتریها دارند. مثلا خلاف باکتریهای دیگر در دیواره یاختهای آنها اثری از مولکولهای پپتیدوگلیکان نیست. این موضوع باعث شد ووئز و همکارانش به این نتیجه برسند که «باکتریهای متانزا» در حقیقت باکتری نیستند و قراردادن آنها با باکتریها در یک گروه طبیعی نیست. آیا ووئز قصد داشت گروه ششمی به پنج فرمانرو اضافه کند؟ در سال ۱۹۹۰/۱۳۶۹ ووئز پیشنهاد تازهای برای طبیعیترکردن ردهبندی جانداران ارائه کرد؛ پیشنهادی که از آن زمان تاکنون مقبول همه زیستشناسان واقع شده است. طبق نظر ووئز و همکارانش، موجودات زنده نه پنج یا شش گروه، بلکه فقط سه گروه هستند: آرکیها (همان متانزاهای سابق و خویشاوندانشان که یاختههایی بدون هسته دارند اما باکتری نیستند)، باکتریها (که یاختههایی بدون هسته با دیوارههای یاختهای حاوی پپتیدوگلیکان دارند) و یوکاریوتها (بقیه جانداران که یاختههایی هستهدار دارند). طبق این ردهبندی جدید آغازیان و گیاهان و قارچها و جانوران با وجود تفاوتهای زیادی که دارند، همگی شباهتی جدی به یکدیگر دارند: یاختههای همه آنها، خلاف باکتریها و آرکیها، هسته و اندامکهای دیگر دارد. به این ترتیب، جانوران اکنون زیرگروهی از دامنه یوکاریوتها هستند. این نافی انسجام فرمانرو جانوران نیست، بلکه به این معنی است که جانوران خویشاوندی بسیار نزدیکتری با قارچها و گیاهان دارند تا با باکتریها. همانطور که پیشتر هم دیده بودیم، مبنای ردهبندی شباهت است و اهمیتی به تفاوتهای میان این جانداران نمیدهیم. اما یک سوال! چرا باکتریها و آرکیها دیگر در کنار همدیگر قرار نمیگیرند؟ مگر نه اینکه هر دو گروه یاختههایی بدون هسته دارند؟ چطور تفاوت میان باکتریها و آرکیها اینقدر مهم است که موجب جدایی ردهبندی آنها شده است؟ پاسخ این پرسش کلید فهم همه تغییرات ردهبندی در دنیای زیستشناسی است. پیشتر دیدیم که شباهت میان دو جاندار ممکن است در هر کدام جداگانه پیدا شده و باشد یا میراث بهجامانده از نیای مشترک آنها باشد (یعنی جهشی واحد رخ داده است). از آنجا که دو جهش مشابه و مجزا نامحتملتر از یک جهش واحد هستند، منطقا به این نتیجه میرسیم دو جاندار مشابه احتمالا خویشاوندند. اما آیا «نداشتن هسته» محصول جهشی در گذشته باکتریها و آرکیهاست؟ نکته مهم همینجاست! نخستین جاندارانی که در زمین زیستهاند، از آغاز هسته نداشتند. پیدایش هسته اتفاقی بود که احتمالا در نیای مشترک یوکاریوتها (جانوران، قارچها، گیاهان و...) افتاده است، اما گروههای دیگر جانداران از آغاز یاختههایی بدون هسته و اندامک داشتند و همچنان مثل سابق ماندهاند. گرچه نداشتن هسته نوعی شباهت است، اما چون حاصل تغییرات تکاملی یا جهش نیست، نشاندهنده خویشاوندی خاصی میان آرکیها و باکتریها نخواهد بود. به همین صورت میتوان گفت از میان صفتهای دوگانهای که برای توصیف جانداران بهکار رفتهاند، نیمی از آنها در حقیقت بیمعنا هستند؛ مثلا مهرهداربودن صفتی معنیدار است، زیرا زمانی تکامل یافته است، اما بیمهرهبودن هیچ معنایی ندارد. همه باکتریها، آرکیها، گیاهان، قارچها و بسیاری از جانوران فاقد ستون مهرههای استخوانی هستند. بنابراین گروههایی از قبیل بیمهرگان نیز جایگاهی در زیستشناسی نوین ندارند. همینطور صفتهایی مثل تکیاختهایبودن، خونسردبودن، نداشتن آوند و بسیاری دیگر که پیشتر در ادبیات زیستی صفات مهمی شمرده میشدند، اکنون بیمعنا شمرده میشوند و گروههایی از قبیل تکیاختهایها، ماهیها، گیاهان بدون آوند و بسیاری دیگر که چند دهه پیش در همه متون زیستی از آنها صحبت میشد، امروز جایی در ردهبندی زیستی ندارند.
تا میانههای دهه ۱۹۸۰/۱۳۶۰ زیستشناسان به این نتیجه رسیده بودند ردهبندی سنتی جانداران به دو گروه گیاهان و جانوران دقیق نیست. در سال ۱۹۸۲ لین مارگولیس و کارلین شوراتز کتابی به نام پنج فرمانرو منتشر کردند که بهسرعت به شهرت و چاپهای مکرر رسید. این کتاب سیاههای از گروههای اصلی جانداران را به همراه جزئیاتی درباره ردهبندی و تکامل آنها دربر داشت و همانطور که از نامش پیداست، مدافع این اندیشه بود که جانداران نه به دو فرمانرو گیاهان و جانوران، بلکه به پنج فرمانرو تکزیان (میکروبهای تکیاخته با یاختههای بدون هسته)، آغازیان (میکروبهای تکیاخته با یاختههای هستهدار)، قارچها، گیاهان و جانوران تقسیم میشوند. کتابی جذاب که خوش درخشید، ولی دولت مستعجل بود. در حقیقت از چند سال پیشتر، یعنی سال ۱۹۷۷/۱۳۵۵ میکروبشناسی به نام کارل ووئز مشغول تحقیق روی گروهی از میکروبهای بدون هسته بود که به «باکتریهای متانزا» شهرت داشتند. ووئز و همکارانش متوجه شدند این میکروبها گرچه مثل باکتریهای معمولی یاختههایی بدون هسته دارند، اما تفاوتهای بارزی هم با سایر باکتریها دارند. مثلا خلاف باکتریهای دیگر در دیواره یاختهای آنها اثری از مولکولهای پپتیدوگلیکان نیست. این موضوع باعث شد ووئز و همکارانش به این نتیجه برسند که «باکتریهای متانزا» در حقیقت باکتری نیستند و قراردادن آنها با باکتریها در یک گروه طبیعی نیست. آیا ووئز قصد داشت گروه ششمی به پنج فرمانرو اضافه کند؟ در سال ۱۹۹۰/۱۳۶۹ ووئز پیشنهاد تازهای برای طبیعیترکردن ردهبندی جانداران ارائه کرد؛ پیشنهادی که از آن زمان تاکنون مقبول همه زیستشناسان واقع شده است. طبق نظر ووئز و همکارانش، موجودات زنده نه پنج یا شش گروه، بلکه فقط سه گروه هستند: آرکیها (همان متانزاهای سابق و خویشاوندانشان که یاختههایی بدون هسته دارند اما باکتری نیستند)، باکتریها (که یاختههایی بدون هسته با دیوارههای یاختهای حاوی پپتیدوگلیکان دارند) و یوکاریوتها (بقیه جانداران که یاختههایی هستهدار دارند). طبق این ردهبندی جدید آغازیان و گیاهان و قارچها و جانوران با وجود تفاوتهای زیادی که دارند، همگی شباهتی جدی به یکدیگر دارند: یاختههای همه آنها، خلاف باکتریها و آرکیها، هسته و اندامکهای دیگر دارد. به این ترتیب، جانوران اکنون زیرگروهی از دامنه یوکاریوتها هستند. این نافی انسجام فرمانرو جانوران نیست، بلکه به این معنی است که جانوران خویشاوندی بسیار نزدیکتری با قارچها و گیاهان دارند تا با باکتریها. همانطور که پیشتر هم دیده بودیم، مبنای ردهبندی شباهت است و اهمیتی به تفاوتهای میان این جانداران نمیدهیم. اما یک سوال! چرا باکتریها و آرکیها دیگر در کنار همدیگر قرار نمیگیرند؟ مگر نه اینکه هر دو گروه یاختههایی بدون هسته دارند؟ چطور تفاوت میان باکتریها و آرکیها اینقدر مهم است که موجب جدایی ردهبندی آنها شده است؟ پاسخ این پرسش کلید فهم همه تغییرات ردهبندی در دنیای زیستشناسی است. پیشتر دیدیم که شباهت میان دو جاندار ممکن است در هر کدام جداگانه پیدا شده و باشد یا میراث بهجامانده از نیای مشترک آنها باشد (یعنی جهشی واحد رخ داده است). از آنجا که دو جهش مشابه و مجزا نامحتملتر از یک جهش واحد هستند، منطقا به این نتیجه میرسیم دو جاندار مشابه احتمالا خویشاوندند. اما آیا «نداشتن هسته» محصول جهشی در گذشته باکتریها و آرکیهاست؟ نکته مهم همینجاست! نخستین جاندارانی که در زمین زیستهاند، از آغاز هسته نداشتند. پیدایش هسته اتفاقی بود که احتمالا در نیای مشترک یوکاریوتها (جانوران، قارچها، گیاهان و...) افتاده است، اما گروههای دیگر جانداران از آغاز یاختههایی بدون هسته و اندامک داشتند و همچنان مثل سابق ماندهاند. گرچه نداشتن هسته نوعی شباهت است، اما چون حاصل تغییرات تکاملی یا جهش نیست، نشاندهنده خویشاوندی خاصی میان آرکیها و باکتریها نخواهد بود. به همین صورت میتوان گفت از میان صفتهای دوگانهای که برای توصیف جانداران بهکار رفتهاند، نیمی از آنها در حقیقت بیمعنا هستند؛ مثلا مهرهداربودن صفتی معنیدار است، زیرا زمانی تکامل یافته است، اما بیمهرهبودن هیچ معنایی ندارد. همه باکتریها، آرکیها، گیاهان، قارچها و بسیاری از جانوران فاقد ستون مهرههای استخوانی هستند. بنابراین گروههایی از قبیل بیمهرگان نیز جایگاهی در زیستشناسی نوین ندارند. همینطور صفتهایی مثل تکیاختهایبودن، خونسردبودن، نداشتن آوند و بسیاری دیگر که پیشتر در ادبیات زیستی صفات مهمی شمرده میشدند، اکنون بیمعنا شمرده میشوند و گروههایی از قبیل تکیاختهایها، ماهیها، گیاهان بدون آوند و بسیاری دیگر که چند دهه پیش در همه متون زیستی از آنها صحبت میشد، امروز جایی در ردهبندی زیستی ندارند.