|

چه کسی مردم را محاکمه می‌کند؟

احمد غلامی. سردبیر

در دور دوم انتخابات سال 84 که محمود احمدی‌نژاد در برابر ‌اکبر هاشمی‌رفسنجانی به پیروزی رسید، یأس و سرخوردگی عمیقی در بین روشنفکران و اصلاح‌طلبان اتفاق افتاد. اینک بعد از گذشتِ سال‌ها با واکاوی رویدادهای آن زمان، به خطای فاحش مردم پی خواهیم برد. در آن دوران و در لحظات پایانی وقت قانونی تبلیغات ریاست‌جمهوری، همه نخبگان جامعه به میدان آمدند تا با تمام توان مردم را از خطر رأی‌آوردنِ احمدی‌نژاد آگاه کنند؛ اما گوشِ مردم بدهکار نبود و عده‌ای با امتناع از رأی‌دادن به هاشمی و عده‌ای با حمایت از احمدی‌نژاد، فردی را روی کار آوردند که بیش از همه به خود آنها آسیب رساند. دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری 84 نقطه عطفی در تاریخِ انتخابات ما است که خسارات فراوان به بار آورد. بعد از روی‌کار‌آمدن احمدی‌نژاد تحلیل‌های بسیاری صورت گرفت. برخی ناکارآمدی دولت اصلاحات را علت ظهور احمدی‌نژاد می‌دانستند و برخی رقیب او، هاشمی‌رفسنجانی را مقصر قلمداد می‌‌کردند و با اطمینان می‌گفتند هرکس دیگری هم به‌جز احمدی‌نژاد روبه‌روی هاشمی‌رفسنجانی قرار می‌گرفت، پیروز میدان بود. تحلیلگرانی هم بودند که مبنای روی‌کارآمدن احمدی‌نژاد را افزایش قیمت نفت می‌دانستند و اینکه او، فرد قابل اعتمادی بود و خیال‌ها را از دخل‌و‌خرج نفت آسوده می‌کرد. برخی هم روی‌کارآمدن احمدی‌نژاد را به شرایط جهان نسبت می‌دادند و می‌گفتند در دیگر کشورها نیز رؤسای جمهوری به قدرت رسیده‌اند که اغلب تفکرات دست راستی دارند و پوپولیست هستند. در این میان کسی از مردم سخن نگفت. مردمی که به شکلی احساسی دست در دست احمدی‌نژاد دادند تا کشور را به جایی بازگردانند که خود اصلاحش را از آنجا شروع کرده بودند، چیزی شبیه افسانه سیزیف شاید. بیش از همه مردم در روی‌کارآمدنِ احمدی‌نژاد در دور دوم انتخابات سال 84 سهم داشتند و بعید است اصلاح‌طلبان و روشنفکران آن دوران تلخ را فراموش کنند. اصولگرایان نیز بعید است دیگر به آن روزها بازگردند که در شعفی دور از پرده‌پوشی فریاد برآوردند: «ملت کار را تمام کرد». به‌راستی این‌بار ملت کار را تمام کرد! تمام زحمات دولت سازندگی و دولت اصلاحات را چوب حراج زد و گام‌های معلق دموکراسی را یک‌شبه به ثمن بخس بخشید. بعد از آن مردم به خانه‌هایشان رفتند تا ثمره انتخاب خویش را که از روی خشم بود یا بغض به نظاره بنشینند. دیگر کاری از مردم ساخته نبود و به‌واقع آنان کار را تمام کرده بودند و حالا این احمدی‌نژاد بود که با رأی آنان جولان‌ می‌داد و به هیچ قاعده‌ای تن نمی‌داد. مردم اشتباه می‌کنند، سیاست‌مداران هم اشتباه می‌کنند. سیاست‌مداران را مردم محاکمه و مجازات می‌کنند؛ اما چه کسی مردم را محاکمه و مجازات خواهد کرد؟ آن‌گونه که تاریخ نشان داده است، سیاست‌مداران کمتر خلافِ میل توده‌ مردم گام برداشته‌اند؛ آنان همواره از مردم سخن گفته‌اند و اشتباهاتشان را نادیده گرفته‌اند، اما تاریخ اشتباهات هیچ‌کس را نادیده نمی‌گیرد، ازاین‌رو مردم در انتخابات بعدی به جبران مافات برخاستند. سال 88 و دوره دوم احمدی‌نژاد و وقایع بعد از آن، هرچه بود، چیزی جز نتیجه اعمال ما نبود. باور به پوپولیسم، منحصر به سیاست نیست. بسیاری از روشنفکران و نخبگان جامعه نیز اگر موافق رفتارهای پوپولیستی نباشند، بعید است در برابر آن استوار بایستند. ازهمین‌روست که غالبِ روشنفکران ما با رفتاری محافظه‌کارانه و از موضع ایجابی برای آگاهی مردم تلاش می‌کنند و به‌ندرت اتفاق افتاده است که نخبگان جامعه با روحیات و خلقیات ناشایست مردم رودررو شوند و آنان را با تیغ نقد جراحی کنند. چنین شهامتی نادر است، مگر در میان اندکی از روشنفکران که از رزق و روزی و شهرت دست شسته باشند.
در تحلیل‌های تاریخی نیز مردم بیش از آنکه نقد شوند ستایش شده‌اند. اغلب چهره‌های مشروطه‌خواه از ابعاد گوناگون نقد و مذمت شده‌اند، همچنین نقدهای بسیاری بر دوره نخست‌وزیری محمد مصدق وارد شده؛ اما کمتر کسی است که سراغ مردم را در 28 مرداد 1332 بگیرد. مردم کجا بودند آن روزگار. آن‌قدر که در مذمت حزب توده و جبهه ملی سخن رفته است، درباره مردم چیزی گفته نمی‌شود. مگر مردم، مردم نیستند، مگر وجود ندارند، اگر لایق ستایش‌اند چرا مستحق مذمت نباشند. در برهه‌های بسیاری ما مردم مستحق مذمت هستیم؛ این مذمت‌ها از اشتباهات فاحش دیگر جلوگیری خواهد کرد. اینک وضعیت کنونی جامعه بدون نقد مردم همه را به بیراهه خواهد برد. در میانه هجمه انتقادهایی که این روزها به اصولگرایان، اصلاح‌طلبان، دولت، اپوزیسیون و پوزیسیون وارد است، جای مردم کجاست؟ شاید جامعه کنونی ما مستعد تکرار اشتباهات دیگری است؛ اشتباهاتی که مردم گاه از سر ناچاری و فرسودگی و گاه از سر بی‌مسئولیتی مرتکب خواهند شد. نباید اشتباهات تکرار شود، برای همین گاه باید رودرروی مردم ایستاد و اشتباهات آنها را فاش کرد. این کار به شهامتی سترگ نیاز دارد که در تاریخ بی‌اجر و منت خواهند ماند، اما چه باک.

در دور دوم انتخابات سال 84 که محمود احمدی‌نژاد در برابر ‌اکبر هاشمی‌رفسنجانی به پیروزی رسید، یأس و سرخوردگی عمیقی در بین روشنفکران و اصلاح‌طلبان اتفاق افتاد. اینک بعد از گذشتِ سال‌ها با واکاوی رویدادهای آن زمان، به خطای فاحش مردم پی خواهیم برد. در آن دوران و در لحظات پایانی وقت قانونی تبلیغات ریاست‌جمهوری، همه نخبگان جامعه به میدان آمدند تا با تمام توان مردم را از خطر رأی‌آوردنِ احمدی‌نژاد آگاه کنند؛ اما گوشِ مردم بدهکار نبود و عده‌ای با امتناع از رأی‌دادن به هاشمی و عده‌ای با حمایت از احمدی‌نژاد، فردی را روی کار آوردند که بیش از همه به خود آنها آسیب رساند. دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری 84 نقطه عطفی در تاریخِ انتخابات ما است که خسارات فراوان به بار آورد. بعد از روی‌کار‌آمدن احمدی‌نژاد تحلیل‌های بسیاری صورت گرفت. برخی ناکارآمدی دولت اصلاحات را علت ظهور احمدی‌نژاد می‌دانستند و برخی رقیب او، هاشمی‌رفسنجانی را مقصر قلمداد می‌‌کردند و با اطمینان می‌گفتند هرکس دیگری هم به‌جز احمدی‌نژاد روبه‌روی هاشمی‌رفسنجانی قرار می‌گرفت، پیروز میدان بود. تحلیلگرانی هم بودند که مبنای روی‌کارآمدن احمدی‌نژاد را افزایش قیمت نفت می‌دانستند و اینکه او، فرد قابل اعتمادی بود و خیال‌ها را از دخل‌و‌خرج نفت آسوده می‌کرد. برخی هم روی‌کارآمدن احمدی‌نژاد را به شرایط جهان نسبت می‌دادند و می‌گفتند در دیگر کشورها نیز رؤسای جمهوری به قدرت رسیده‌اند که اغلب تفکرات دست راستی دارند و پوپولیست هستند. در این میان کسی از مردم سخن نگفت. مردمی که به شکلی احساسی دست در دست احمدی‌نژاد دادند تا کشور را به جایی بازگردانند که خود اصلاحش را از آنجا شروع کرده بودند، چیزی شبیه افسانه سیزیف شاید. بیش از همه مردم در روی‌کارآمدنِ احمدی‌نژاد در دور دوم انتخابات سال 84 سهم داشتند و بعید است اصلاح‌طلبان و روشنفکران آن دوران تلخ را فراموش کنند. اصولگرایان نیز بعید است دیگر به آن روزها بازگردند که در شعفی دور از پرده‌پوشی فریاد برآوردند: «ملت کار را تمام کرد». به‌راستی این‌بار ملت کار را تمام کرد! تمام زحمات دولت سازندگی و دولت اصلاحات را چوب حراج زد و گام‌های معلق دموکراسی را یک‌شبه به ثمن بخس بخشید. بعد از آن مردم به خانه‌هایشان رفتند تا ثمره انتخاب خویش را که از روی خشم بود یا بغض به نظاره بنشینند. دیگر کاری از مردم ساخته نبود و به‌واقع آنان کار را تمام کرده بودند و حالا این احمدی‌نژاد بود که با رأی آنان جولان‌ می‌داد و به هیچ قاعده‌ای تن نمی‌داد. مردم اشتباه می‌کنند، سیاست‌مداران هم اشتباه می‌کنند. سیاست‌مداران را مردم محاکمه و مجازات می‌کنند؛ اما چه کسی مردم را محاکمه و مجازات خواهد کرد؟ آن‌گونه که تاریخ نشان داده است، سیاست‌مداران کمتر خلافِ میل توده‌ مردم گام برداشته‌اند؛ آنان همواره از مردم سخن گفته‌اند و اشتباهاتشان را نادیده گرفته‌اند، اما تاریخ اشتباهات هیچ‌کس را نادیده نمی‌گیرد، ازاین‌رو مردم در انتخابات بعدی به جبران مافات برخاستند. سال 88 و دوره دوم احمدی‌نژاد و وقایع بعد از آن، هرچه بود، چیزی جز نتیجه اعمال ما نبود. باور به پوپولیسم، منحصر به سیاست نیست. بسیاری از روشنفکران و نخبگان جامعه نیز اگر موافق رفتارهای پوپولیستی نباشند، بعید است در برابر آن استوار بایستند. ازهمین‌روست که غالبِ روشنفکران ما با رفتاری محافظه‌کارانه و از موضع ایجابی برای آگاهی مردم تلاش می‌کنند و به‌ندرت اتفاق افتاده است که نخبگان جامعه با روحیات و خلقیات ناشایست مردم رودررو شوند و آنان را با تیغ نقد جراحی کنند. چنین شهامتی نادر است، مگر در میان اندکی از روشنفکران که از رزق و روزی و شهرت دست شسته باشند.
در تحلیل‌های تاریخی نیز مردم بیش از آنکه نقد شوند ستایش شده‌اند. اغلب چهره‌های مشروطه‌خواه از ابعاد گوناگون نقد و مذمت شده‌اند، همچنین نقدهای بسیاری بر دوره نخست‌وزیری محمد مصدق وارد شده؛ اما کمتر کسی است که سراغ مردم را در 28 مرداد 1332 بگیرد. مردم کجا بودند آن روزگار. آن‌قدر که در مذمت حزب توده و جبهه ملی سخن رفته است، درباره مردم چیزی گفته نمی‌شود. مگر مردم، مردم نیستند، مگر وجود ندارند، اگر لایق ستایش‌اند چرا مستحق مذمت نباشند. در برهه‌های بسیاری ما مردم مستحق مذمت هستیم؛ این مذمت‌ها از اشتباهات فاحش دیگر جلوگیری خواهد کرد. اینک وضعیت کنونی جامعه بدون نقد مردم همه را به بیراهه خواهد برد. در میانه هجمه انتقادهایی که این روزها به اصولگرایان، اصلاح‌طلبان، دولت، اپوزیسیون و پوزیسیون وارد است، جای مردم کجاست؟ شاید جامعه کنونی ما مستعد تکرار اشتباهات دیگری است؛ اشتباهاتی که مردم گاه از سر ناچاری و فرسودگی و گاه از سر بی‌مسئولیتی مرتکب خواهند شد. نباید اشتباهات تکرار شود، برای همین گاه باید رودرروی مردم ایستاد و اشتباهات آنها را فاش کرد. این کار به شهامتی سترگ نیاز دارد که در تاریخ بی‌اجر و منت خواهند ماند، اما چه باک.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها