|

پیمان امنیتی با اروپا متضمن نجات اقتصاد ایران

امید پورعزیز

پس از ضربه کاری شخص دونالد ترامپ و اقلیت تندرو در آمریکا برای نابودی برجام، عزم اتحادیه اروپا بر حفظ این معاهده بین‌المللی و تلاش برای جلوگیری از تک‌قطبی‌شدن جهان استوار شد. ایران نیز که در‌این‌بین چاره‌ را تعامل با جامعه جهانی می‌داند، بلافاصله به این اراده اروپا روی خوش نشان داد و با وجود برخی موضع‌گیری‌های داخلی تبلیغاتی، عملا تنها کورسوی امید و تلاش برای نجات برجام را غنیمت شمرد؛ اما جدا از شعارزدگی و لفاظی‌های هیجانی، نحوه تعامل دوجانبه ایران و اروپا و ایستادگی در مقابل هجمه‌های آمریکا برای هر دو طرف از‌جمله اتحادیه اروپا امر ساده‌ای نخواهد بود؛ چراکه اگر اروپا صرفا تخم‌مرغ‌هایش را در سبد اقتصادی ایران سرمایه‌گذاری کند، دیر یا زود ورشکسته شده و احتمالا به‌مرور در سکوت دردناکی با آمریکا همسو خواهد شد. البته جمهوری اسلامی نیز تمایل دارد که حتی‌الامکان با اروپا صرفا تعاملات اقتصادی داشته باشد و چندان حریم ژئوپلیتیک و امنیتی خود را به روی اروپایی‌ها نگشاید و اگر پس از چند صباحی و با فرض مذکور ایستادگی اروپایی‌ها به ورشکستگی گرایید، شاید آن‌گاه با آمریکای متعادل‌شده‌ای در آینده وارد تعامل جدید شود. پس با این اوصاف می‌بینیم که چنین رویکردهای مقطعی و یک‌سویه‌ای در درازمدت نه به‌ نفع اروپا خواهد بود و نه حتی ایران.
بنابر استدلال فوق، احتمالا همکاری پایدار و سازنده با اروپا نیازمند فرمت‌های جدیدی فراتر از برجام و خلق مدل جدیدی از همکاری‌های بلندمدت امنیتی است. البته چنین مدل امنیتی‌ای نیز لزوما نافی برجام نبوده و حتی می‌تواند بر پایه‌های همان برجام استوار شده و توسعه یابد. یکی از مهم‌ترین و احتمالا تحقق‌پذیرترین استراتژی‌ها برای چنین همکاری پایداری، فراهم‌کردن زمینه ایجاد یک همکاری اقتصادی با اتکا به یک پیمان امنیتی شفاف و جدی بین ایران و اروپاست. در ادامه تا حدودی به برخی از جنبه‌های این مدل فرضی امنیتی پرداخته می‌شود. یکی از انگیزه‌های پیدایش چنین پیمان امنیتی‌ای بین ایران و اروپا بر پایه ایده اولیه شکل‌گیری یک نیروی نظامی مشترک در خود اتحادیه اروپا استوار است. این ایده مدت‌هاست در اتحادیه اروپا نیز مطرح بوده و چه‌بسا به‌تدریج زمینه عملیاتی نیز پیدا کند و قطعا تحقق این ایده می‌تواند تأثیر شگرفی بر مناسبات جهانی نیز بگذارد. از طرفی از‌آنجا‌که بحران پیش‌آمده بین اروپا و آمریکا بر سر برجام نیز یک معضل نوظهور جهانی است، می‌توان ارتباطاتی بین این ایده‌های جدید در سطح اتحادیه اروپا و معضلات جدید بین‌المللی پیدا کرد. ایده مشخص پیشنهادی در این یادداشت بر پایه مقدمات ذکر‌شده، شکل‌گیری یک پیمان مشترک امنیتی و نظامی بین ایران و اروپاست. طبق این پیمان فرضی پیشنهادی اروپا می‌تواند متعهد شود در مقابل هرگونه حمله نظامی و تجاوز به خاک ایران از سوی یک نیروی مشترک نظامی متشکل از نیروهای عموم کشورهای اتحادیه در کنار ارتش ایران به حمایت از خاک ایران بپردازد؛ به شرطی که ایران نیز متعهد شود آغازگر هیچ‌گونه تجاوزگری نظامی به هیچ کشوری در منطقه و جهان نباشد و به‌شدت متعهد شود که تحت هیچ شرایطی به سراغ ساختن سلاح اتمی و کشتار جمعی نرود. البته چنین پیمان نظامی و امنیتی‌ای به همین سادگی‌ها هم تحقق‌یافتنی نبوده و تبعات و جزئیات بسیار پیچیده دیگری را در بر می‌گیرد. از‌جمله نحوه تعامل با ناتو، روسیه و حتی آمریکا یکی از جدی‌ترین مخاطرات چنین ایده‌های متهورانه‌ای است. حتی ممکن است دستیابی به چنین پیمان‌های امنیتی پیچیده‌ای فرایندهای طولانی‌مدت و مقدمات فراوانی نیاز داشته باشد؛ ولی صرف مطرح‌شدن آن و تلاش در راستای حرکت به سمت چنین پیمان‌های چندجانبه‌ای می‌تواند تأثیر مثبتی بر روندهای جاری بین این اتحادیه و ایران داشته باشد و نویدبخش صلح و ثبات در آینده شود.
شاید یکی از عواملی که برجام را آسیب‌پذیر کرده، جامع‌نبودن و توسعه‌ناپذیری آن است. در واقع این استراتژی اشتباهی است که تصور می‌شود در تعامل با قدرت‌های جهانی هر موقع که اراده کردند، نقطه بگذارند و همین که منافع موقت به صورت مقطعی تأمین شد، دست از مذاکره مداوم بردارند.
اساس دیپلماسی پویا نه از دل یک قرارداد قطعی و مطلوب، بلکه باید متکی بر تعاملات مداوم استوار باشد. حال اگر ایران بخواهد در مقطع فعلی صرفا در زمینه اقتصادی و دیپلماسی نرم بهره‌مندی‌اش از اروپایی‌ها تضمین شود و بس، این برجام ثانویه نیز دیری نخواهد پایید و عملا بعد از یکی، دو سال محکوم به شکست خواهد بود؛ ولی وقتی پای یک معاهده امنیتی و استراتژیک چندجانبه در میان باشد، عملا گسست چنین تعهدهای ریشه‌داری به‌راحتی و سادگی امکان‌پذیر نخواهد بود.
اما اینکه چرا در این مقطع یک پیمان امنیتی بر همکاری‌های اقتصادی صرف ارجحیت می‌یابد، باید دلایلش را در پیچیدگی‌های خاص خاورمیانه، دلایل تاریخی و از همه مهم‌تر تهدیدهای امنیتی جدی که همواره متوجه ایران بوده است، جست‌وجو کرد. همچنین این قبیل معاهده‌های امنیتی عملا مسئولیت‌پذیر‌نبودن و ماجراجویی امنیتی برخی از متولیان امر در جمهوری اسلامی را نیز کاهش می‌دهد و آنها را در مقابل جامعه جهانی مسئولیت‌پذیرتر می‌کند. از طرفی درگیربودن اتحادیه اروپا که عملا یک قدرت جهانی متکثر و دموکراتیک است، اساسا شائبه وابستگی و خودفروختگی در ایران را نیز منتفی کرده و زمینه سوءاستفاده و غرض‌ورزی کشورها را نیز کاهش می‌دهد. از طرفی با وجود توصیه حفظ تعاملات سازنده مداوم با چین و روسیه، عملا این دو کشور نمی‌توانند به‌تنهایی متحد استراتژیک ایران محسوب شوند و ایران خواه‌ناخواه باید برای حفظ توازن منطقه‌ای یک شریک استراتژیک در دنیای غرب داشته باشد. شاید در زمان حاکمیت سابق ایران این همکاری استراتژیک به مرور با آمریکایی‌ها در حال شکل‌گیری بود؛ ولی کشورهای عرب منطقه خلیج فارس جایگزین ایران شده‌اند. حال به نظر می‌رسد در شرایط فعلی کم‌هزینه‌ترین و درعین‌حال تحقق‌پذیرترین راهکار برای حفظ این توازن منطقه‌ای، جایگزین اصولی اروپایی‌ها با آ‌مریکایی‌ها برای ایران باشد. از طرفی این امر به اروپاییان نیز کمک می‌کند که به‌تدریج اعتمادبه‌نفس تضعیف‌شده خود بعد از جنگ جهانی دوم را باز یافته و در یک جایگاه پایاپای با آمریکایی‌ها تعامل دوجانبه عملیاتی داشته باشند.
یک اصل اساسی در نظام جهانی این است که هرگاه تنها یک قدرت برتر، حال هر قدر دموکراتیک و مدعی عدالت، استیلای امنیتی و اقتصادی در جهان داشته باشد، در صورت چیرگی فراگیر و تک‌صدایی‌شدن عرصه جهانی عملا صلح و ثبات به مخاطره می‌افتد. در شرایط فعلی نظام جهانی که گفتمان شرق و کمونیسم متلاشی شده و تنها تابوتی از آن باقی‌ مانده است، قدرت‌یافتن اتحادیه اروپا به‌عنوان یکی از سردمداران دنیای مدرن برای برقراری مجدد توازن بین‌المللی یک رویکرد عاقلانه و منطقی به نظر می‌رسد. البته پرداختن به جنبه‌های مختلف این موضوع مسلما در حوصله این یادداشت نمی‌گنجد؛ ولی به این حد کفایت می‌شود که در راستای متعادل‌سازی نظام فعلی جهانی و همین‌طور دستیابی به منافع ملی و کلان کشور، پایه‌ریزی یک همکاری چندجانبه امنیتی، تجاری و حتی فرهنگی با اجماع کشورهای اروپایی یک تصمیم در مسیر درست و اصولی برای ایران ارزیابی می‌شود.

پس از ضربه کاری شخص دونالد ترامپ و اقلیت تندرو در آمریکا برای نابودی برجام، عزم اتحادیه اروپا بر حفظ این معاهده بین‌المللی و تلاش برای جلوگیری از تک‌قطبی‌شدن جهان استوار شد. ایران نیز که در‌این‌بین چاره‌ را تعامل با جامعه جهانی می‌داند، بلافاصله به این اراده اروپا روی خوش نشان داد و با وجود برخی موضع‌گیری‌های داخلی تبلیغاتی، عملا تنها کورسوی امید و تلاش برای نجات برجام را غنیمت شمرد؛ اما جدا از شعارزدگی و لفاظی‌های هیجانی، نحوه تعامل دوجانبه ایران و اروپا و ایستادگی در مقابل هجمه‌های آمریکا برای هر دو طرف از‌جمله اتحادیه اروپا امر ساده‌ای نخواهد بود؛ چراکه اگر اروپا صرفا تخم‌مرغ‌هایش را در سبد اقتصادی ایران سرمایه‌گذاری کند، دیر یا زود ورشکسته شده و احتمالا به‌مرور در سکوت دردناکی با آمریکا همسو خواهد شد. البته جمهوری اسلامی نیز تمایل دارد که حتی‌الامکان با اروپا صرفا تعاملات اقتصادی داشته باشد و چندان حریم ژئوپلیتیک و امنیتی خود را به روی اروپایی‌ها نگشاید و اگر پس از چند صباحی و با فرض مذکور ایستادگی اروپایی‌ها به ورشکستگی گرایید، شاید آن‌گاه با آمریکای متعادل‌شده‌ای در آینده وارد تعامل جدید شود. پس با این اوصاف می‌بینیم که چنین رویکردهای مقطعی و یک‌سویه‌ای در درازمدت نه به‌ نفع اروپا خواهد بود و نه حتی ایران.
بنابر استدلال فوق، احتمالا همکاری پایدار و سازنده با اروپا نیازمند فرمت‌های جدیدی فراتر از برجام و خلق مدل جدیدی از همکاری‌های بلندمدت امنیتی است. البته چنین مدل امنیتی‌ای نیز لزوما نافی برجام نبوده و حتی می‌تواند بر پایه‌های همان برجام استوار شده و توسعه یابد. یکی از مهم‌ترین و احتمالا تحقق‌پذیرترین استراتژی‌ها برای چنین همکاری پایداری، فراهم‌کردن زمینه ایجاد یک همکاری اقتصادی با اتکا به یک پیمان امنیتی شفاف و جدی بین ایران و اروپاست. در ادامه تا حدودی به برخی از جنبه‌های این مدل فرضی امنیتی پرداخته می‌شود. یکی از انگیزه‌های پیدایش چنین پیمان امنیتی‌ای بین ایران و اروپا بر پایه ایده اولیه شکل‌گیری یک نیروی نظامی مشترک در خود اتحادیه اروپا استوار است. این ایده مدت‌هاست در اتحادیه اروپا نیز مطرح بوده و چه‌بسا به‌تدریج زمینه عملیاتی نیز پیدا کند و قطعا تحقق این ایده می‌تواند تأثیر شگرفی بر مناسبات جهانی نیز بگذارد. از طرفی از‌آنجا‌که بحران پیش‌آمده بین اروپا و آمریکا بر سر برجام نیز یک معضل نوظهور جهانی است، می‌توان ارتباطاتی بین این ایده‌های جدید در سطح اتحادیه اروپا و معضلات جدید بین‌المللی پیدا کرد. ایده مشخص پیشنهادی در این یادداشت بر پایه مقدمات ذکر‌شده، شکل‌گیری یک پیمان مشترک امنیتی و نظامی بین ایران و اروپاست. طبق این پیمان فرضی پیشنهادی اروپا می‌تواند متعهد شود در مقابل هرگونه حمله نظامی و تجاوز به خاک ایران از سوی یک نیروی مشترک نظامی متشکل از نیروهای عموم کشورهای اتحادیه در کنار ارتش ایران به حمایت از خاک ایران بپردازد؛ به شرطی که ایران نیز متعهد شود آغازگر هیچ‌گونه تجاوزگری نظامی به هیچ کشوری در منطقه و جهان نباشد و به‌شدت متعهد شود که تحت هیچ شرایطی به سراغ ساختن سلاح اتمی و کشتار جمعی نرود. البته چنین پیمان نظامی و امنیتی‌ای به همین سادگی‌ها هم تحقق‌یافتنی نبوده و تبعات و جزئیات بسیار پیچیده دیگری را در بر می‌گیرد. از‌جمله نحوه تعامل با ناتو، روسیه و حتی آمریکا یکی از جدی‌ترین مخاطرات چنین ایده‌های متهورانه‌ای است. حتی ممکن است دستیابی به چنین پیمان‌های امنیتی پیچیده‌ای فرایندهای طولانی‌مدت و مقدمات فراوانی نیاز داشته باشد؛ ولی صرف مطرح‌شدن آن و تلاش در راستای حرکت به سمت چنین پیمان‌های چندجانبه‌ای می‌تواند تأثیر مثبتی بر روندهای جاری بین این اتحادیه و ایران داشته باشد و نویدبخش صلح و ثبات در آینده شود.
شاید یکی از عواملی که برجام را آسیب‌پذیر کرده، جامع‌نبودن و توسعه‌ناپذیری آن است. در واقع این استراتژی اشتباهی است که تصور می‌شود در تعامل با قدرت‌های جهانی هر موقع که اراده کردند، نقطه بگذارند و همین که منافع موقت به صورت مقطعی تأمین شد، دست از مذاکره مداوم بردارند.
اساس دیپلماسی پویا نه از دل یک قرارداد قطعی و مطلوب، بلکه باید متکی بر تعاملات مداوم استوار باشد. حال اگر ایران بخواهد در مقطع فعلی صرفا در زمینه اقتصادی و دیپلماسی نرم بهره‌مندی‌اش از اروپایی‌ها تضمین شود و بس، این برجام ثانویه نیز دیری نخواهد پایید و عملا بعد از یکی، دو سال محکوم به شکست خواهد بود؛ ولی وقتی پای یک معاهده امنیتی و استراتژیک چندجانبه در میان باشد، عملا گسست چنین تعهدهای ریشه‌داری به‌راحتی و سادگی امکان‌پذیر نخواهد بود.
اما اینکه چرا در این مقطع یک پیمان امنیتی بر همکاری‌های اقتصادی صرف ارجحیت می‌یابد، باید دلایلش را در پیچیدگی‌های خاص خاورمیانه، دلایل تاریخی و از همه مهم‌تر تهدیدهای امنیتی جدی که همواره متوجه ایران بوده است، جست‌وجو کرد. همچنین این قبیل معاهده‌های امنیتی عملا مسئولیت‌پذیر‌نبودن و ماجراجویی امنیتی برخی از متولیان امر در جمهوری اسلامی را نیز کاهش می‌دهد و آنها را در مقابل جامعه جهانی مسئولیت‌پذیرتر می‌کند. از طرفی درگیربودن اتحادیه اروپا که عملا یک قدرت جهانی متکثر و دموکراتیک است، اساسا شائبه وابستگی و خودفروختگی در ایران را نیز منتفی کرده و زمینه سوءاستفاده و غرض‌ورزی کشورها را نیز کاهش می‌دهد. از طرفی با وجود توصیه حفظ تعاملات سازنده مداوم با چین و روسیه، عملا این دو کشور نمی‌توانند به‌تنهایی متحد استراتژیک ایران محسوب شوند و ایران خواه‌ناخواه باید برای حفظ توازن منطقه‌ای یک شریک استراتژیک در دنیای غرب داشته باشد. شاید در زمان حاکمیت سابق ایران این همکاری استراتژیک به مرور با آمریکایی‌ها در حال شکل‌گیری بود؛ ولی کشورهای عرب منطقه خلیج فارس جایگزین ایران شده‌اند. حال به نظر می‌رسد در شرایط فعلی کم‌هزینه‌ترین و درعین‌حال تحقق‌پذیرترین راهکار برای حفظ این توازن منطقه‌ای، جایگزین اصولی اروپایی‌ها با آ‌مریکایی‌ها برای ایران باشد. از طرفی این امر به اروپاییان نیز کمک می‌کند که به‌تدریج اعتمادبه‌نفس تضعیف‌شده خود بعد از جنگ جهانی دوم را باز یافته و در یک جایگاه پایاپای با آمریکایی‌ها تعامل دوجانبه عملیاتی داشته باشند.
یک اصل اساسی در نظام جهانی این است که هرگاه تنها یک قدرت برتر، حال هر قدر دموکراتیک و مدعی عدالت، استیلای امنیتی و اقتصادی در جهان داشته باشد، در صورت چیرگی فراگیر و تک‌صدایی‌شدن عرصه جهانی عملا صلح و ثبات به مخاطره می‌افتد. در شرایط فعلی نظام جهانی که گفتمان شرق و کمونیسم متلاشی شده و تنها تابوتی از آن باقی‌ مانده است، قدرت‌یافتن اتحادیه اروپا به‌عنوان یکی از سردمداران دنیای مدرن برای برقراری مجدد توازن بین‌المللی یک رویکرد عاقلانه و منطقی به نظر می‌رسد. البته پرداختن به جنبه‌های مختلف این موضوع مسلما در حوصله این یادداشت نمی‌گنجد؛ ولی به این حد کفایت می‌شود که در راستای متعادل‌سازی نظام فعلی جهانی و همین‌طور دستیابی به منافع ملی و کلان کشور، پایه‌ریزی یک همکاری چندجانبه امنیتی، تجاری و حتی فرهنگی با اجماع کشورهای اروپایی یک تصمیم در مسیر درست و اصولی برای ایران ارزیابی می‌شود.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها