بازگشت به خويشتن
ابراهیم اصغرزاده: نسل من؛ يعني نسلي که پيش از انقلاب با موج نوی سينماي ايران آشنا شد، بعد از انقلاب با اين موضوع مواجه شد که سينما چه نقشي ميتواند در دولتسازي داشته باشد. علي حاتمي جايگاه خاصي در سينماي ايران دارد. ترکيب تمام فيلمهايش از ابتدا تا انتها ما را به جایي ميرساند که ميتوان نام اديسه حاتمي را برايش انتخاب کرد. او منظومهاي است بسيار هماهنگ از آن چيزي که بخشي از آن نوستالژي، تاريخ و سنت است و به نوعي يکجور بازگشت به خويشتن و انقلابيگري. به اين معني که علي حاتمي در آثارش مثل فوکو، هم تبارشناسي و هم به نوعي اسطورهزدايي ميکند، اما از چارچوبهاي تاريخي خارج نميشود. او تاريخ را با بيان خودش تفسير کرد. اينکه او را با القابي مثل شاعر سينماي ايران ميناميم ناظر بر همين ماجراست. فيلمهاي علي حاتمي قبل و بعد از انقلاب اثرگذاري خودش را دارد. او در «هزاردستان» به چهرههايي نزديک ميشود که در تاريخ اين کشور تأثيرگذار بودهاند. به نوعي در دوره گذار ايران چنين اثري ساخته ميشود و او در اين ميان نقش مؤثري ايفا ميکند. اگر بخواهم چهارراهي را تصوير کنم که علي حاتمي ميان اين ايستاده است، قطعا بخشي از آن نوستالژي و آرمانگرايي است؛ نوستالژيای بسيار مطلوب و دلانگيز. حس مثل اينکه گذشته تاريخ نيست و بازگشت به خوبي است. تأثيرگذاري آثار او به اين دليل است که ميتواند بهجاي اينکه تاريخ را به تصوير بکشد، يک تصوير از تاريخ به ما ارائه ميدهد که نشان ميدهد کجا هستيم. در «دلشدگان» به موسيقي نگاهي دوباره ميکند. اين اثر به نوعي نقد مدرنيته هم هست. درمجموع حس ميکنم اين سينماگر مؤلف و تأثيرگذار حداقل در نسل ما به خوبي حرفش را منتقل کرد و ماندگار شد. به اندازه يک شاعر و فيلمساز خدمتي به سينماي ملي کرد که ميتوان به آن سينما باليد و از داشتن او به خودمان افتخار کنيم. در آثار او با صحنههاي زشت و زيبايي از تاريخ ايران هم روبهرو ميشويم که اين بخش نيز از نکات قابلتوجه آثار اوست.
ابراهیم اصغرزاده: نسل من؛ يعني نسلي که پيش از انقلاب با موج نوی سينماي ايران آشنا شد، بعد از انقلاب با اين موضوع مواجه شد که سينما چه نقشي ميتواند در دولتسازي داشته باشد. علي حاتمي جايگاه خاصي در سينماي ايران دارد. ترکيب تمام فيلمهايش از ابتدا تا انتها ما را به جایي ميرساند که ميتوان نام اديسه حاتمي را برايش انتخاب کرد. او منظومهاي است بسيار هماهنگ از آن چيزي که بخشي از آن نوستالژي، تاريخ و سنت است و به نوعي يکجور بازگشت به خويشتن و انقلابيگري. به اين معني که علي حاتمي در آثارش مثل فوکو، هم تبارشناسي و هم به نوعي اسطورهزدايي ميکند، اما از چارچوبهاي تاريخي خارج نميشود. او تاريخ را با بيان خودش تفسير کرد. اينکه او را با القابي مثل شاعر سينماي ايران ميناميم ناظر بر همين ماجراست. فيلمهاي علي حاتمي قبل و بعد از انقلاب اثرگذاري خودش را دارد. او در «هزاردستان» به چهرههايي نزديک ميشود که در تاريخ اين کشور تأثيرگذار بودهاند. به نوعي در دوره گذار ايران چنين اثري ساخته ميشود و او در اين ميان نقش مؤثري ايفا ميکند. اگر بخواهم چهارراهي را تصوير کنم که علي حاتمي ميان اين ايستاده است، قطعا بخشي از آن نوستالژي و آرمانگرايي است؛ نوستالژيای بسيار مطلوب و دلانگيز. حس مثل اينکه گذشته تاريخ نيست و بازگشت به خوبي است. تأثيرگذاري آثار او به اين دليل است که ميتواند بهجاي اينکه تاريخ را به تصوير بکشد، يک تصوير از تاريخ به ما ارائه ميدهد که نشان ميدهد کجا هستيم. در «دلشدگان» به موسيقي نگاهي دوباره ميکند. اين اثر به نوعي نقد مدرنيته هم هست. درمجموع حس ميکنم اين سينماگر مؤلف و تأثيرگذار حداقل در نسل ما به خوبي حرفش را منتقل کرد و ماندگار شد. به اندازه يک شاعر و فيلمساز خدمتي به سينماي ملي کرد که ميتوان به آن سينما باليد و از داشتن او به خودمان افتخار کنيم. در آثار او با صحنههاي زشت و زيبايي از تاريخ ايران هم روبهرو ميشويم که اين بخش نيز از نکات قابلتوجه آثار اوست.