ضرورت بازتعریف جایگاه نفت ایران
علیرضا سلطانی- کارشناس اقتصاد انرژی
65 سال از رویداد بزرگ ملیشدن صنعت نفت ایران میگذرد اما سؤالی که برای ایرانیان همچنان بدون پاسخ باقی مانده این است که اگر نفت ملی شده چرا نتوانسته زندگی بهتر و مطمئنتری برای آنها رقم بزند؟ آثار واقعی و پایدار ملیشدن نفت، کی و کجا خود را نمایان کرده و چه زمانی مردم میتوانند طعم شیرین ملیشدن نفت را بچشند؟ در پاسخ به چهار نکته اشاره میشود.
1.ملیشدن صنعت نفت اگرچه ذاتا و ماهیتا یک حرکت سیاسی بود اما این حرکت سیاسی قرار نبود تا ابد سیاسی باقی بماند بلکه هدف بزرگتر و واقعیتر این حرکت سیاسی، زمینهسازی برای جهش بزرگ اقتصادی و اجتماعی برای کشور بود. آرمانی که 65 سال پسازآن هنوز رنگ واقعیت به خود نگرفته است. عملکرد دولتها در دهههای اخیر، رویداد بزرگ ملیشدن صنعت نفت را در حد یک حرکت نمادین سیاسی تقلیل داده که آثار مثبت آن برای مردم محدود بوده و در عوض دولتها و جریانهای سیاسی از آن در جهت منافع خود بهرهها بردهاند. نفت در دهههای گذشته بیش از آنکه در خدمت مردم و کشور باشد در خدمت دولتها، جریانهای سیاسی و منافع آنها بوده است نه بر مدار منطق اقتصادی و توسعهای. این صنعت کمتر ثبات و نظم مدیریتی را تجربه کرده است. بیثباتی که برایند آن آسیبپذیری شدید مالی و سرمایهای، وابستگی بالا در حوزه دانش و فناوری و پایینبودن سطح نظام مدیریت و اجرای طرحهای توسعهای در حوزههای بالادستی و پاییندستی بوده است.
2.صنعت نفت ایران باوجود وابستگی شدید اقتصاد کشور به آن به لحاظ تأمین نقدینگی موردنیاز دولت برای اداره امور جاری کشور، تافتهای جدابافته از اقتصاد ملی است. هنوز بعد از گذشت هفت دهه از ملیشدن نفت، صنعت نفت نتوانسته بهصورت واقعی در اقتصاد ملی ایران ادغام شود.آنچه اتفاق افتاده وابستگی یکسویه اقتصاد به نفت و دولتیترشدن بیشازپیش اقتصاد ملی است. وابستگی اقتصاد ملی به نفت آنهم در پرتو اراده و سیاست دولتها، دستاوردی جز دولتیترشدن اقتصاد و عقبماندگی بیشتر اقتصاد نداشته است. حضور بیشازحد و غیرمنطقی نفت در اقتصاد کشور عملا موجب ازبینرفتن زمینهها و فرصتهای نوآوری، پویایی و توسعهای اقتصاد شده است. درآمدهای راحت و بدون ارزشافزوده نفتی همواره بستری برای سیاستگذاریهای فضایی و غیرواقعی، رانتی و فسادآور بوده است. شرایط بهگونهای رقم خورده که سیاستگذاران، برنامهریزان و فعالان اقتصادی کشور سالهای متمادی است سیاست، برنامه و عملکرد خود را با نفت و درآمدهای نفتی تنظیم میکنند که آنهم در اختیار دولتها است. این شرایط نفس صنعت نفت را گرفته و فرصت نوآوری، ابتکار عمل، خلاقیت و توسعه آن را محدود و زمینه
آسیبپذیری شدید از مخاطرات سیاسی و اقتصادی و همچنین کاهش توان رقابتی آن را فراهم کرده است.
3.ملیشدن صنعت نفت ایران بهمعنای جدایی از دنیا و نبود امکان همکاری با دنیا نمیتوانست تفسیر شود. نفت ذاتا یک کالای بینالمللی است و تمام روندها و ترتیبات سیاسی و اقتصادی آن از زمان تولید تجاری(یک قرنونیم پیش) ماهیت بینالمللی داشته است. توسعه ملی این صنعت بدون ارتباط و تعامل با دنیا امکانپذیر نبوده و نیست. این صنعت به هر میزان که در ابعاد اقتصادی، فنی و مدیریتی با استانداردها، روندها و معادلات اقتصادی و تجاری بینالمللی حرکت کند، به همان میزان از توان رقابتی بالاتری برخوردار بوده و بههمینترتیب آسیبپذیری آن محدودتر است. تفکری که از همان ابتدای ملیشدن صنعت نفت بهدنبال خودکفایی صنعت نفت بود، بیش از آنکه زمینه توسعه واقعی و قدرتمند این صنعت را فراهم کند، بیشتر موجبات آسیبپذیری و وابستگی آن را فراهم کرد. آسیبپذیری و وابستگیای که پس از گذشت 7 دهه همچنان در ابعاد مختلف ادامه دارد و ما آثار آن را در تحریمهای پیش از برجام و فعلی میبینیم. در نتیجه چنین تفکری بود که ملیشدن صنعت نفت نظم پیشین این صنعت را از بین برد؛ بدون اینکه نظمی جدید و مبتنی بر منافع ملی واقعی و پایدار کشور ایجاد کند.
4.ملی شدن صنعت نفت بهنوعی نفت را از چاله درآورد و به چاه انداخت. از این منظر که این صنعت را از دست شرکتها و دولتهای خارجی درآورد و در اختیار کامل دولت قرار داد. چهبسا رهایی نفت از سلطه خارجیان بسیار راحتتر و کمهزینهتر از رهایی از سلطه دولت و اقتصاد دولتی بوده و هست. ملیشدن واقعی صنعت نفت زمانی است که این صنعت از دایره تنگ نگرش جناحی و ارادههای سیاسی خارج شده و بر مدار منطق و قاعده اقتصادی حرکت کند. گذشت نزدیک به 70 سال از رویداد بزرگ ملیشدن صنعت نفت، فرصت مناسبی است که جایگاه و کارکرد این صنعت در اقتصاد کشور بازتعریف شود؛ شاید رویه نادرست گذشته اصلاح شده مردمان این نسل و نسلهای آینده بیشتر از آن بهرهمند شوند.
65 سال از رویداد بزرگ ملیشدن صنعت نفت ایران میگذرد اما سؤالی که برای ایرانیان همچنان بدون پاسخ باقی مانده این است که اگر نفت ملی شده چرا نتوانسته زندگی بهتر و مطمئنتری برای آنها رقم بزند؟ آثار واقعی و پایدار ملیشدن نفت، کی و کجا خود را نمایان کرده و چه زمانی مردم میتوانند طعم شیرین ملیشدن نفت را بچشند؟ در پاسخ به چهار نکته اشاره میشود.
1.ملیشدن صنعت نفت اگرچه ذاتا و ماهیتا یک حرکت سیاسی بود اما این حرکت سیاسی قرار نبود تا ابد سیاسی باقی بماند بلکه هدف بزرگتر و واقعیتر این حرکت سیاسی، زمینهسازی برای جهش بزرگ اقتصادی و اجتماعی برای کشور بود. آرمانی که 65 سال پسازآن هنوز رنگ واقعیت به خود نگرفته است. عملکرد دولتها در دهههای اخیر، رویداد بزرگ ملیشدن صنعت نفت را در حد یک حرکت نمادین سیاسی تقلیل داده که آثار مثبت آن برای مردم محدود بوده و در عوض دولتها و جریانهای سیاسی از آن در جهت منافع خود بهرهها بردهاند. نفت در دهههای گذشته بیش از آنکه در خدمت مردم و کشور باشد در خدمت دولتها، جریانهای سیاسی و منافع آنها بوده است نه بر مدار منطق اقتصادی و توسعهای. این صنعت کمتر ثبات و نظم مدیریتی را تجربه کرده است. بیثباتی که برایند آن آسیبپذیری شدید مالی و سرمایهای، وابستگی بالا در حوزه دانش و فناوری و پایینبودن سطح نظام مدیریت و اجرای طرحهای توسعهای در حوزههای بالادستی و پاییندستی بوده است.
2.صنعت نفت ایران باوجود وابستگی شدید اقتصاد کشور به آن به لحاظ تأمین نقدینگی موردنیاز دولت برای اداره امور جاری کشور، تافتهای جدابافته از اقتصاد ملی است. هنوز بعد از گذشت هفت دهه از ملیشدن نفت، صنعت نفت نتوانسته بهصورت واقعی در اقتصاد ملی ایران ادغام شود.آنچه اتفاق افتاده وابستگی یکسویه اقتصاد به نفت و دولتیترشدن بیشازپیش اقتصاد ملی است. وابستگی اقتصاد ملی به نفت آنهم در پرتو اراده و سیاست دولتها، دستاوردی جز دولتیترشدن اقتصاد و عقبماندگی بیشتر اقتصاد نداشته است. حضور بیشازحد و غیرمنطقی نفت در اقتصاد کشور عملا موجب ازبینرفتن زمینهها و فرصتهای نوآوری، پویایی و توسعهای اقتصاد شده است. درآمدهای راحت و بدون ارزشافزوده نفتی همواره بستری برای سیاستگذاریهای فضایی و غیرواقعی، رانتی و فسادآور بوده است. شرایط بهگونهای رقم خورده که سیاستگذاران، برنامهریزان و فعالان اقتصادی کشور سالهای متمادی است سیاست، برنامه و عملکرد خود را با نفت و درآمدهای نفتی تنظیم میکنند که آنهم در اختیار دولتها است. این شرایط نفس صنعت نفت را گرفته و فرصت نوآوری، ابتکار عمل، خلاقیت و توسعه آن را محدود و زمینه
آسیبپذیری شدید از مخاطرات سیاسی و اقتصادی و همچنین کاهش توان رقابتی آن را فراهم کرده است.
3.ملیشدن صنعت نفت ایران بهمعنای جدایی از دنیا و نبود امکان همکاری با دنیا نمیتوانست تفسیر شود. نفت ذاتا یک کالای بینالمللی است و تمام روندها و ترتیبات سیاسی و اقتصادی آن از زمان تولید تجاری(یک قرنونیم پیش) ماهیت بینالمللی داشته است. توسعه ملی این صنعت بدون ارتباط و تعامل با دنیا امکانپذیر نبوده و نیست. این صنعت به هر میزان که در ابعاد اقتصادی، فنی و مدیریتی با استانداردها، روندها و معادلات اقتصادی و تجاری بینالمللی حرکت کند، به همان میزان از توان رقابتی بالاتری برخوردار بوده و بههمینترتیب آسیبپذیری آن محدودتر است. تفکری که از همان ابتدای ملیشدن صنعت نفت بهدنبال خودکفایی صنعت نفت بود، بیش از آنکه زمینه توسعه واقعی و قدرتمند این صنعت را فراهم کند، بیشتر موجبات آسیبپذیری و وابستگی آن را فراهم کرد. آسیبپذیری و وابستگیای که پس از گذشت 7 دهه همچنان در ابعاد مختلف ادامه دارد و ما آثار آن را در تحریمهای پیش از برجام و فعلی میبینیم. در نتیجه چنین تفکری بود که ملیشدن صنعت نفت نظم پیشین این صنعت را از بین برد؛ بدون اینکه نظمی جدید و مبتنی بر منافع ملی واقعی و پایدار کشور ایجاد کند.
4.ملی شدن صنعت نفت بهنوعی نفت را از چاله درآورد و به چاه انداخت. از این منظر که این صنعت را از دست شرکتها و دولتهای خارجی درآورد و در اختیار کامل دولت قرار داد. چهبسا رهایی نفت از سلطه خارجیان بسیار راحتتر و کمهزینهتر از رهایی از سلطه دولت و اقتصاد دولتی بوده و هست. ملیشدن واقعی صنعت نفت زمانی است که این صنعت از دایره تنگ نگرش جناحی و ارادههای سیاسی خارج شده و بر مدار منطق و قاعده اقتصادی حرکت کند. گذشت نزدیک به 70 سال از رویداد بزرگ ملیشدن صنعت نفت، فرصت مناسبی است که جایگاه و کارکرد این صنعت در اقتصاد کشور بازتعریف شود؛ شاید رویه نادرست گذشته اصلاح شده مردمان این نسل و نسلهای آینده بیشتر از آن بهرهمند شوند.