هیچ نیرویی آگاهی فرهنگی جامعه ایران را متوقف نمیکند
نعمتالله فاضلی-انسانشناس و استاد دانشگاه
اغلبِ ما متأثر از «تحلیلهای خبری» و «لحظهای»، شدیدا نگران و بدبین به جامعه ایران میشویم. «نگاه لحظهای» و «تحلیل خبری» اگرچه برای فهم «رویدادهای فوری» یا روزانه ضروری است؛ اما برای «فهم فرهنگی» جامعه کفایت نمیکند. به خاطر داشته باشیم که رسانهها اگرچه خبرها، اطلاعات و دانش بینهایت وسیع را برای همگان عرضه میکنند؛ اما این دانش درهم و برهم ما را بینیاز از تحلیل فرهنگی نمیکند. ما اکنون اگرچه درگیر «جنگ اقتصادی» و بحرانهای محیط زیست، فساد گسترده، بحران فرسایش سرمایه و اعتماد اجتماعی و مهمتر از همه بحران نابرابریهای همهجانبه اقتصادی و اجتماعی و بحران جنگ خاورمیانه هستیم؛ اما جامعه ایران حتی در «ضعیفترین موقعیت تاریخیاش» در صد سال گذشته، یعنی در سالهای جنگ جهانی اول (مرداد 1293 تا آبان 1297)، - دورهای که در معرض هجوم روسها، انگلیسیها، عثمانیها و آلمانیها قرار داشت و همزمان قحطی سراسر کشور را گرفته بود و نظام سیاسی ایران را نیز احمدشاه (نوجوان 11ساله) مدیریت میکرد- نهتنها توانست سربلند بماند؛ بلکه توانست راه خود را در نوسازی و تجدد ادامه دهد. ریشه دوام و بقای جامعه ایران، همان «آگاهی فرهنگی» بود که از صفویه شروع به روییدن کرد و در دوره قاجار مجدد شکوفاتر شد و در انقلاب مشروطه خود را بارور ساخت و مسیر خود را ادامه داد تا این لحظه. جامعه ایران اگرچه فراز و نشیبهای بزرگ و گاه ویرانگر داشته است؛ اما هرگز در نهایت «جامعه واپسگرا» نشده است. مبارزه سخت و جدی میان نیروهای نوگرا و نیروهای واپسگرا همیشه وجود داشته و خواهد داشت؛ اما این مبارزه و کشمکش، ساختار اصلی شکلدهنده و پیشبرنده جامعه ایران بوده است. چیزی که هسته اصلی این کشمکش را تشکیل میدهد، آگاهی فرهنگی و تصور اجتماعی است که «افق انتظارات» و «ساختار احساسات» همگانی را شکل میدهد. همین آگاهی است که ما را در تمام دوره معاصر به پیش میراند؛ آگاهی جدید و جدیدشونده.
بهترین راهبرد برای کمککردن به بهترشدن جامعه، از دید تحلیلگر فرهنگی، خلق و انتشار «آگاهی فرهنگی انتقادی» است. این آگاهی از راه «تحلیل فرهنگی» جامعه در بستر تاریخ آن حاصل میشود و آگاهی از «پویاییهای کلی جامعه» در بستر تاریخی آن است. این آگاهی مسئلههای شکلگرفته در جامعه را از لحاظ مفهومی و نظری صورتبندی میکند. تلاشهای فکری من تا این لحظه نشان میدهد که جامعه ایران در دوره معاصرش، در نهایت از مواجهه با چالشها و بحرانهایش تاکنون خلاقانه «مسئلههایش را صورتبندی کرده است» و «تجدد بومی» خود را برساخته و آفریده است. جامعه ایران نوعی «آگاهی فرهنگی» و «تصور اجتماعی» را خلق کرده که حرکت تاریخی جامعه ایران را در تمام دوره معاصر جلو برده و همچنان میبرد و هیچ نشانهای نمیبینم که این مسیر در سال پیشرو یا آینده نزدیک متوقف شود.
جامعه معاصر ایران در پرتو این آگاهی فرهنگی، جامعهای است که در کلیت آن، پرسشساز و نقاد است و هیچ نیرویی تاکنون نتوانسته آن را از برساختن و توسعه «جامعهای جدید» و «فرهنگ متجدد» بازدارد. «آگاهی فرهنگی» و «تصور اجتماعی» حاکم بر جامعه ایران، نیروهای سیاسی حاکم را تحت شدیدترین فشارهای اجتماعی قرار داده است تا لاجرم پذیرای «تغییرات» و «واقعیتهای موجود» جامعه ایران و جامعه جهانی شوند. ایران در دوره معاصر، «جامعه» شده است؛ به همان معنایی که جوامع توسعهیافته دنیای معاصر به آن رسیدهاند. البته جامعه ایرانی هنوز درگیر تحکیم و تقویت بنیانهای خود است. جامعه، موقعیت زیست جمعی است که مردم به کلیت هویت اجتماعیشان آگاهی دارند و مجموعه روابط خود را براساس شکلی از قرارداد اجتماعی تنظیم میکنند. جامعه، ساختارهای اجتماعی است که پیوند میان افراد با نظام سیاسی پیوندی مبتنی بر خواست افراد است. مسلما ایران درگیر چالشهای ساختاری بزرگی برای تثبیت جامعه جدید خود است. ایران در نتیجه شهریشدن، رسانهایشدن، صنعتیشدن، شبکهایشدن، جهانیشدن و فرایندهای دیگر، «جامعهای جدید» شده است. این جامعه با تمام چالشهای ساختاریاش،
نیرومندتر از «نیروهای سیاسی واپسگرا» یا «نیروهای اجتماعی واگرا» یا «نیروهای متخاصم بیرونی» آن است.
اغلبِ ما متأثر از «تحلیلهای خبری» و «لحظهای»، شدیدا نگران و بدبین به جامعه ایران میشویم. «نگاه لحظهای» و «تحلیل خبری» اگرچه برای فهم «رویدادهای فوری» یا روزانه ضروری است؛ اما برای «فهم فرهنگی» جامعه کفایت نمیکند. به خاطر داشته باشیم که رسانهها اگرچه خبرها، اطلاعات و دانش بینهایت وسیع را برای همگان عرضه میکنند؛ اما این دانش درهم و برهم ما را بینیاز از تحلیل فرهنگی نمیکند. ما اکنون اگرچه درگیر «جنگ اقتصادی» و بحرانهای محیط زیست، فساد گسترده، بحران فرسایش سرمایه و اعتماد اجتماعی و مهمتر از همه بحران نابرابریهای همهجانبه اقتصادی و اجتماعی و بحران جنگ خاورمیانه هستیم؛ اما جامعه ایران حتی در «ضعیفترین موقعیت تاریخیاش» در صد سال گذشته، یعنی در سالهای جنگ جهانی اول (مرداد 1293 تا آبان 1297)، - دورهای که در معرض هجوم روسها، انگلیسیها، عثمانیها و آلمانیها قرار داشت و همزمان قحطی سراسر کشور را گرفته بود و نظام سیاسی ایران را نیز احمدشاه (نوجوان 11ساله) مدیریت میکرد- نهتنها توانست سربلند بماند؛ بلکه توانست راه خود را در نوسازی و تجدد ادامه دهد. ریشه دوام و بقای جامعه ایران، همان «آگاهی فرهنگی» بود که از صفویه شروع به روییدن کرد و در دوره قاجار مجدد شکوفاتر شد و در انقلاب مشروطه خود را بارور ساخت و مسیر خود را ادامه داد تا این لحظه. جامعه ایران اگرچه فراز و نشیبهای بزرگ و گاه ویرانگر داشته است؛ اما هرگز در نهایت «جامعه واپسگرا» نشده است. مبارزه سخت و جدی میان نیروهای نوگرا و نیروهای واپسگرا همیشه وجود داشته و خواهد داشت؛ اما این مبارزه و کشمکش، ساختار اصلی شکلدهنده و پیشبرنده جامعه ایران بوده است. چیزی که هسته اصلی این کشمکش را تشکیل میدهد، آگاهی فرهنگی و تصور اجتماعی است که «افق انتظارات» و «ساختار احساسات» همگانی را شکل میدهد. همین آگاهی است که ما را در تمام دوره معاصر به پیش میراند؛ آگاهی جدید و جدیدشونده.
بهترین راهبرد برای کمککردن به بهترشدن جامعه، از دید تحلیلگر فرهنگی، خلق و انتشار «آگاهی فرهنگی انتقادی» است. این آگاهی از راه «تحلیل فرهنگی» جامعه در بستر تاریخ آن حاصل میشود و آگاهی از «پویاییهای کلی جامعه» در بستر تاریخی آن است. این آگاهی مسئلههای شکلگرفته در جامعه را از لحاظ مفهومی و نظری صورتبندی میکند. تلاشهای فکری من تا این لحظه نشان میدهد که جامعه ایران در دوره معاصرش، در نهایت از مواجهه با چالشها و بحرانهایش تاکنون خلاقانه «مسئلههایش را صورتبندی کرده است» و «تجدد بومی» خود را برساخته و آفریده است. جامعه ایران نوعی «آگاهی فرهنگی» و «تصور اجتماعی» را خلق کرده که حرکت تاریخی جامعه ایران را در تمام دوره معاصر جلو برده و همچنان میبرد و هیچ نشانهای نمیبینم که این مسیر در سال پیشرو یا آینده نزدیک متوقف شود.
جامعه معاصر ایران در پرتو این آگاهی فرهنگی، جامعهای است که در کلیت آن، پرسشساز و نقاد است و هیچ نیرویی تاکنون نتوانسته آن را از برساختن و توسعه «جامعهای جدید» و «فرهنگ متجدد» بازدارد. «آگاهی فرهنگی» و «تصور اجتماعی» حاکم بر جامعه ایران، نیروهای سیاسی حاکم را تحت شدیدترین فشارهای اجتماعی قرار داده است تا لاجرم پذیرای «تغییرات» و «واقعیتهای موجود» جامعه ایران و جامعه جهانی شوند. ایران در دوره معاصر، «جامعه» شده است؛ به همان معنایی که جوامع توسعهیافته دنیای معاصر به آن رسیدهاند. البته جامعه ایرانی هنوز درگیر تحکیم و تقویت بنیانهای خود است. جامعه، موقعیت زیست جمعی است که مردم به کلیت هویت اجتماعیشان آگاهی دارند و مجموعه روابط خود را براساس شکلی از قرارداد اجتماعی تنظیم میکنند. جامعه، ساختارهای اجتماعی است که پیوند میان افراد با نظام سیاسی پیوندی مبتنی بر خواست افراد است. مسلما ایران درگیر چالشهای ساختاری بزرگی برای تثبیت جامعه جدید خود است. ایران در نتیجه شهریشدن، رسانهایشدن، صنعتیشدن، شبکهایشدن، جهانیشدن و فرایندهای دیگر، «جامعهای جدید» شده است. این جامعه با تمام چالشهای ساختاریاش،
نیرومندتر از «نیروهای سیاسی واپسگرا» یا «نیروهای اجتماعی واگرا» یا «نیروهای متخاصم بیرونی» آن است.