14 سال از نهمین انتخابات ریاستجمهوری گذشت
میراث تلخ احمدینژاد
مهرشاد ایمانی :دوره دوم نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری در چنین روزی برگزار شد و محمود احمدینژاد توانست در مقابل اكبر هاشمیرفسنجانی اكثریت آرا را از آن خود كند و پیروز انتخابات شود؛ رخدادی كه نهتنها یك شوك سیاسی محسوب میشد، بلكه حكایت از سیاستهای نادرست انتخاباتی جریان اصلاحات داشت زیرا سه نامزد اصولگرای حاضر در انتخابات شامل علی لاریجانی، محمدباقر قالیباف و محمود احمدینژاد مجموعا 11میلیونو521هزارو 333 رأی و چهار نامزد اصلاحطلب شامل مهدی كروبی، مصطفی معین، محسن مهرعليزاده و اكبر هاشمیرفسنجانی مجموعا 16میلیونو654هزارو 642 رأی داشتند و این ارقام نشان میدهد كه اگر اصلاحطلبان بر یك نامزد واحد تمركز میكردند میتوانستند بهراحتی برنده انتخابات باشند. حتی اگر هاشمی آن زمان را اصلاحطلب ندانیم، باز هم اگر جناح اصلاحات از میان كروبی، معین و مهرعلیزاده یكی را برمیگزید، نتیجه طور دیگری میشد؛ هرچند گفته میشود كه مهرعلیزاده به تصمیم خود و نه با نظر اكثریت سران اصلاحات وارد انتخابات شد؛ بهخصوص آنكه اصلاحطلبان همچنان دارای سرمایه اجتماعی بالایی بودند زیرا وقتی به همین اعداد نگاه
میكنیم، درمییابیم كه اكثریت جامعه پس از هشت سال ریاستجمهوری محمد خاتمی از جریان اصلاحطلب رضایت نسبی داشتند و این پیام را منتقل كردند كه خواستار ادامه اندیشه اصلاحطلبی در ایران هستند. انتخابات با پراكندگی آراي اصلاحطلبان و آراي متزلزل اصولگرایان به دور دوم كشیده شد تا در سوم تیر سال 84 محمود احمدینژاد با رأی سلبی مردم به هاشمی و نه رأی ایجابی به شخص او از این آب گلآلود ماهی خود را بگیرد و بدون هیچ شناسنامه خاص و موفق سیاسی به مقام ریاستجمهوری دست یازد.
معلقبودن حكم شهرداری
احمدینژاد كه تا پیش از ریاستجمهوریاش مهمترین تجربه مدیریتی خود را در عرصه شهرداری تهران گذرانده بود، شهردارشدنش نیز خالی از حاشیه نبود. هنگامی كه وزارت كشور حكم شهرداری او را تأیید كرد، وزارت اطلاعات وقت در پاسخ استعلامهای لازم، سكوت كرد و هیچ پاسخی نداد اما اسماعیل گرامیمقدم نماینده مجلس هفتم علت سكوت وزارت اطلاعات دولت خاتمی را وجود پرونده سوآپ نفت در دوران استانداری احمدینژاد در اردبیل دانست. گرامیمقدم بعدها گفته بود كه عبدالواحد موسویلاری، وزیر كشور وقت و علی یونسی، وزیر اطلاعات وقت در جریان این پرونده به صورت ریز بودند و به این دلیل حدود 45 روز حکم شهرداری احمدینژاد را معلق نگه داشتند.
احمدینژاد در دوران شهرداری خود نیز مدام در پی فشار به نهادهای فرهنگی تحت نظارتش بود و مدام با فشار بر فرهنگسراها سعی میكرد آنها را به اندیشههای خود نزدیك كند. چنین شخصیتی با چنین كارنامهای توانست در میان ناهماهنگیهای اصلاحطلبان به پیروزی برسد.
تنشآفرینی بینالمللی
دوره نخست احمدینژاد نیز مانند دوره شهرداریاش بیحاشیه نبود. احمدینژاد در چهار سال نخست دولتش با طرح موضوعات بیهوده و تنشزا چهره بینالمللی ایران را از «گفتوگوی تمدنها» به تحریمها و قطعنامههای متعدد شورای امنیت تبدیل كرد و اوضاع سیاست خارجه را به پرتگاه بند هفت منشور ملل متحد برد و در پاسخ به انتقادها میگفت كه تحریمها كاغذپارههایی بیش نیست یا آنكه در شرایط بحران هستهای بهجای آرامكردن فضای دیپلماتیك با طرح موضوعات بینتیجهای مانند نفی هولوكاست عموم كشورها را علیه ایران و له اسرائیل متحد كرد یا آنكه با سخنان غیرمنطقی و خیالپردازانهای مانند «احساسكردن هاله نور دور سرش» در مجمع عمومی سازمان ملل، شأن رئیسجمهوری ایران را به یك انسان خرافی تقلیل داد؛ شأنی كه در همان سازمان ملل و در زمان محمد خاتمی تا سرحد گفتوگوی تمدنها بالا رفت.
سیاستهای نابهنگام و ویرانگر محمود احمدینژاد به همینجا ختم نشد و در حوزه داخلی با اتخاذ تصمیمهای نادرست پولی و بانكی تورم را به شكل فزاینده بالا برد و در اعمال برداشتن یارانهها پیشنهادهای بسیاری از نخبگان را نادیده گرفت و بدون پیشزمینههای لازم آن طرح را اجرا كرد تا پس از آن نهتنها پول حاصل از آزادسازی قیمتها و حذف یارانههای كالاهای اساسی صرف زیربناها نشود، بلكه فساد روزافزون ایجاد شود. در حقیقت فساد اقتصادی یكی از مهمترین میراثهای دولت احمدینژاد بود كه حتی بعد از او نیز متوقف نشد. او حتی خلاف نظر كارشناسان ذیصلاح در اقدامی عجیب سازمان برنامه و بودجه را منحل كرد. احمدینژاد در حوزه فرهنگی نیز بهشدت بسته عمل میكرد. در دوره او برخی از روزنامهها توقیف شدند و از پخش تعدادی از فیلمهای سینمایی ممانعت به عمل آمد. حتی در دولت او خانه سینما تعطیل شد تا اوج سلیقهگرایی و دخالت دولت در تمام امور بر همگان ثابت شود.
ترویج فرهنگ دروغگویی
مشكل احمدینژاد فقط به چنین مسائلی محدود نمیشود و میراث ناپسند بزرگ او بابكردن دروغ در عرصه سیاسی است. او از یك سو نشریات را میبست و در همان زمان از آزادی بیان موجود در كشور سخن میگفت یا در مقابل آیتالله جوادیآملی مدعی وجود هاله نور دور سرش شد و چند روز بعد و درحالیكه فیلم سخنانش و طرح این ادعا وجود داشت، در گفتوگویی منكر سخن خود شد و گفت چنین چیزی نگفتهام یا بدون هیچ سندی ادعا میكرد كه از تمام كشورهای جهان به ما مراجعه میكنند تا تجربیات اقتصادیمان را در اختیارشان قرار دهیم یا از نوجوانی حرف میزد كه در منزل انرژی هستهای تولید میكرد. این مسائل مربوط به ادعاهای بیدلیل او میشود كه اساسا معلوم نیست علت اظهار چنین سخنان غیرعقلانی و بیهودهای چیست؛ اما او در سطح كلان هم همین رویه را در پیش میگرفت و تورم، بیكاری، بحرانهای بینالمللی و... را سراسر انكار میكرد؛ مثلا میگفت: «تحریمها به لطف خدا در وضع مردم هیچ اثر بدی نداشته و مردم اصلا مفهوم تحریم را نمیدانند چیست».
دوران طغیانگری
موضوع دیگری كه مشخصا در دولت دوم احمدینژاد به وجود آمد، تقابل او با نهادهای نظام بود، بهنحویكه معلوم نبود چرا علیه پایگاه متبوعش طغیان كرد و تمام قواعد و عرف سیاسی را كنار گذاشت و به یك دولت خودرأی تبدیل شد. او حتی از اجرای قوانین مصوب مجلس نیز سرباز زد و هر قانونی را كه مخالف آن بود، كنار میگذاشت. جالب این است كه بسیاری از نیروهایی كه همواره از او حمایت میكردند، تازمانیكه او چنین روحیه طغیانگری پیدا نكرده بود، هیچ انتقادی به دولت نمیكردند و از زمانی كه احمدینژاد پای از حریم قواعد مرسوم سیاسی بیرون گذاشت، همه مدافعانش علیه او انتقاد كردند؛ برای مثال آیتالله مصباحیزدی، بعد از سرپیچیهای مداوم از عرف سیاسی ایران، از او برائت جست. شاید اكثر نیروهایی كه امروز با عنوان پایداریها میشناسیم، مشمول همین حالت شوند.
بههرروی اكنون كه 14 سال از انتخابات سال 84 میگذرد، احمدینژاد چهره جدیدی به خود گرفته است و سعی میكند حالا كه دیگر در قدرت نیست با اپوزیسیوننمایی، خود را فردی تحولخواه معرفی كند، درصورتیكه سابقه او نشان میدهد هیچ اصلاحاتی از مسیر افكار بیثبات احمدینژاد نمیگذرد، زیرا تاریخ جزءبهجزء ناكارآمدیهای او را در صفحات خود ثبت كرده است و شاید هیچكس بحرانهایی را كه از جانب محمود احمدینژاد برای كشور و مردم ایران ایجاد شد، از یاد نبرد.
مهرشاد ایمانی :دوره دوم نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری در چنین روزی برگزار شد و محمود احمدینژاد توانست در مقابل اكبر هاشمیرفسنجانی اكثریت آرا را از آن خود كند و پیروز انتخابات شود؛ رخدادی كه نهتنها یك شوك سیاسی محسوب میشد، بلكه حكایت از سیاستهای نادرست انتخاباتی جریان اصلاحات داشت زیرا سه نامزد اصولگرای حاضر در انتخابات شامل علی لاریجانی، محمدباقر قالیباف و محمود احمدینژاد مجموعا 11میلیونو521هزارو 333 رأی و چهار نامزد اصلاحطلب شامل مهدی كروبی، مصطفی معین، محسن مهرعليزاده و اكبر هاشمیرفسنجانی مجموعا 16میلیونو654هزارو 642 رأی داشتند و این ارقام نشان میدهد كه اگر اصلاحطلبان بر یك نامزد واحد تمركز میكردند میتوانستند بهراحتی برنده انتخابات باشند. حتی اگر هاشمی آن زمان را اصلاحطلب ندانیم، باز هم اگر جناح اصلاحات از میان كروبی، معین و مهرعلیزاده یكی را برمیگزید، نتیجه طور دیگری میشد؛ هرچند گفته میشود كه مهرعلیزاده به تصمیم خود و نه با نظر اكثریت سران اصلاحات وارد انتخابات شد؛ بهخصوص آنكه اصلاحطلبان همچنان دارای سرمایه اجتماعی بالایی بودند زیرا وقتی به همین اعداد نگاه
میكنیم، درمییابیم كه اكثریت جامعه پس از هشت سال ریاستجمهوری محمد خاتمی از جریان اصلاحطلب رضایت نسبی داشتند و این پیام را منتقل كردند كه خواستار ادامه اندیشه اصلاحطلبی در ایران هستند. انتخابات با پراكندگی آراي اصلاحطلبان و آراي متزلزل اصولگرایان به دور دوم كشیده شد تا در سوم تیر سال 84 محمود احمدینژاد با رأی سلبی مردم به هاشمی و نه رأی ایجابی به شخص او از این آب گلآلود ماهی خود را بگیرد و بدون هیچ شناسنامه خاص و موفق سیاسی به مقام ریاستجمهوری دست یازد.
معلقبودن حكم شهرداری
احمدینژاد كه تا پیش از ریاستجمهوریاش مهمترین تجربه مدیریتی خود را در عرصه شهرداری تهران گذرانده بود، شهردارشدنش نیز خالی از حاشیه نبود. هنگامی كه وزارت كشور حكم شهرداری او را تأیید كرد، وزارت اطلاعات وقت در پاسخ استعلامهای لازم، سكوت كرد و هیچ پاسخی نداد اما اسماعیل گرامیمقدم نماینده مجلس هفتم علت سكوت وزارت اطلاعات دولت خاتمی را وجود پرونده سوآپ نفت در دوران استانداری احمدینژاد در اردبیل دانست. گرامیمقدم بعدها گفته بود كه عبدالواحد موسویلاری، وزیر كشور وقت و علی یونسی، وزیر اطلاعات وقت در جریان این پرونده به صورت ریز بودند و به این دلیل حدود 45 روز حکم شهرداری احمدینژاد را معلق نگه داشتند.
احمدینژاد در دوران شهرداری خود نیز مدام در پی فشار به نهادهای فرهنگی تحت نظارتش بود و مدام با فشار بر فرهنگسراها سعی میكرد آنها را به اندیشههای خود نزدیك كند. چنین شخصیتی با چنین كارنامهای توانست در میان ناهماهنگیهای اصلاحطلبان به پیروزی برسد.
تنشآفرینی بینالمللی
دوره نخست احمدینژاد نیز مانند دوره شهرداریاش بیحاشیه نبود. احمدینژاد در چهار سال نخست دولتش با طرح موضوعات بیهوده و تنشزا چهره بینالمللی ایران را از «گفتوگوی تمدنها» به تحریمها و قطعنامههای متعدد شورای امنیت تبدیل كرد و اوضاع سیاست خارجه را به پرتگاه بند هفت منشور ملل متحد برد و در پاسخ به انتقادها میگفت كه تحریمها كاغذپارههایی بیش نیست یا آنكه در شرایط بحران هستهای بهجای آرامكردن فضای دیپلماتیك با طرح موضوعات بینتیجهای مانند نفی هولوكاست عموم كشورها را علیه ایران و له اسرائیل متحد كرد یا آنكه با سخنان غیرمنطقی و خیالپردازانهای مانند «احساسكردن هاله نور دور سرش» در مجمع عمومی سازمان ملل، شأن رئیسجمهوری ایران را به یك انسان خرافی تقلیل داد؛ شأنی كه در همان سازمان ملل و در زمان محمد خاتمی تا سرحد گفتوگوی تمدنها بالا رفت.
سیاستهای نابهنگام و ویرانگر محمود احمدینژاد به همینجا ختم نشد و در حوزه داخلی با اتخاذ تصمیمهای نادرست پولی و بانكی تورم را به شكل فزاینده بالا برد و در اعمال برداشتن یارانهها پیشنهادهای بسیاری از نخبگان را نادیده گرفت و بدون پیشزمینههای لازم آن طرح را اجرا كرد تا پس از آن نهتنها پول حاصل از آزادسازی قیمتها و حذف یارانههای كالاهای اساسی صرف زیربناها نشود، بلكه فساد روزافزون ایجاد شود. در حقیقت فساد اقتصادی یكی از مهمترین میراثهای دولت احمدینژاد بود كه حتی بعد از او نیز متوقف نشد. او حتی خلاف نظر كارشناسان ذیصلاح در اقدامی عجیب سازمان برنامه و بودجه را منحل كرد. احمدینژاد در حوزه فرهنگی نیز بهشدت بسته عمل میكرد. در دوره او برخی از روزنامهها توقیف شدند و از پخش تعدادی از فیلمهای سینمایی ممانعت به عمل آمد. حتی در دولت او خانه سینما تعطیل شد تا اوج سلیقهگرایی و دخالت دولت در تمام امور بر همگان ثابت شود.
ترویج فرهنگ دروغگویی
مشكل احمدینژاد فقط به چنین مسائلی محدود نمیشود و میراث ناپسند بزرگ او بابكردن دروغ در عرصه سیاسی است. او از یك سو نشریات را میبست و در همان زمان از آزادی بیان موجود در كشور سخن میگفت یا در مقابل آیتالله جوادیآملی مدعی وجود هاله نور دور سرش شد و چند روز بعد و درحالیكه فیلم سخنانش و طرح این ادعا وجود داشت، در گفتوگویی منكر سخن خود شد و گفت چنین چیزی نگفتهام یا بدون هیچ سندی ادعا میكرد كه از تمام كشورهای جهان به ما مراجعه میكنند تا تجربیات اقتصادیمان را در اختیارشان قرار دهیم یا از نوجوانی حرف میزد كه در منزل انرژی هستهای تولید میكرد. این مسائل مربوط به ادعاهای بیدلیل او میشود كه اساسا معلوم نیست علت اظهار چنین سخنان غیرعقلانی و بیهودهای چیست؛ اما او در سطح كلان هم همین رویه را در پیش میگرفت و تورم، بیكاری، بحرانهای بینالمللی و... را سراسر انكار میكرد؛ مثلا میگفت: «تحریمها به لطف خدا در وضع مردم هیچ اثر بدی نداشته و مردم اصلا مفهوم تحریم را نمیدانند چیست».
دوران طغیانگری
موضوع دیگری كه مشخصا در دولت دوم احمدینژاد به وجود آمد، تقابل او با نهادهای نظام بود، بهنحویكه معلوم نبود چرا علیه پایگاه متبوعش طغیان كرد و تمام قواعد و عرف سیاسی را كنار گذاشت و به یك دولت خودرأی تبدیل شد. او حتی از اجرای قوانین مصوب مجلس نیز سرباز زد و هر قانونی را كه مخالف آن بود، كنار میگذاشت. جالب این است كه بسیاری از نیروهایی كه همواره از او حمایت میكردند، تازمانیكه او چنین روحیه طغیانگری پیدا نكرده بود، هیچ انتقادی به دولت نمیكردند و از زمانی كه احمدینژاد پای از حریم قواعد مرسوم سیاسی بیرون گذاشت، همه مدافعانش علیه او انتقاد كردند؛ برای مثال آیتالله مصباحیزدی، بعد از سرپیچیهای مداوم از عرف سیاسی ایران، از او برائت جست. شاید اكثر نیروهایی كه امروز با عنوان پایداریها میشناسیم، مشمول همین حالت شوند.
بههرروی اكنون كه 14 سال از انتخابات سال 84 میگذرد، احمدینژاد چهره جدیدی به خود گرفته است و سعی میكند حالا كه دیگر در قدرت نیست با اپوزیسیوننمایی، خود را فردی تحولخواه معرفی كند، درصورتیكه سابقه او نشان میدهد هیچ اصلاحاتی از مسیر افكار بیثبات احمدینژاد نمیگذرد، زیرا تاریخ جزءبهجزء ناكارآمدیهای او را در صفحات خود ثبت كرده است و شاید هیچكس بحرانهایی را كه از جانب محمود احمدینژاد برای كشور و مردم ایران ایجاد شد، از یاد نبرد.