|

گزارشی از آثار هگل با ترجمه حمید عنایت

اولین آثار هگل به فارسی: یک نمونه معیار

گروه اندیشه: ترجمه‌های مغلوط و غیرقابل اعتماد از فیلسوفان و متفکران غربی در آشفته‌بازار کتاب سال‌های اخیر نشان داد نحوه آشنایی با یک فیلسوف و متفکر در زبانی دیگر تا چد اندازه می‌تواند مهم باشد. بسیاری از فیلسوفان و متفکران غربی و برخی کتاب‌هایشان در این سال‌ها قربانی جاه‌طلبی مخرب مترجمانی شدند که نتیجه‌اش چیزی نبود جز مثله‌شدن هزاران درخت و تولید انبوهی از متون غلط و غیرقابل اعتماد. این تفاوت را زمانی می‌توان بهتر متوجه شد که به نحوه آشنایی‌ فارسی‌زبانان با فیلسوفان کلاسیک بنگریم. برای مثال آشنایی فارسی‌زبانان با اسپینوزا از طریق ترجمه‌های محسن جهانگیری و اسماعیل سعادت. هگل نیز از مهلکه ترجمه‌های سال‌های اخیر در امان نبوده است. اما نخستین مواجهه ایرانیان با این فیلسوف دوران‌ساز آلمانی به لطف ترجمه‌هایی موثق صورت گرفته است. گذشته از اشاره کنت دوگوبینو، «سیر حکمت در اروپا» را می‌توان اولین کتابی دانست که در آن یک متن فارسی به طور مستقیم درباره هگل است. محمدعلی فروغی بخشی از این کتاب را به شرح و توضیح فلسفه هگل اختصاص داد. بعدها با شکل‌گیری رسمی احزاب چپ و پاگرفتن گفتار مارکسیستی در ایران دهه‌های 1330 و 1340 هگل در جزوه‌ها و متون سازمانی دیده شد که غالبا برداشتی یک‌جانبه و گاه ساده‌انگارانه داشتند. اما مواجهه دقیق با متن هگل و شرح‌ فلسفه او در زبان فارسی اولین بار توسط حمید عنایت صورت گرفت. او نخست کتاب «عقل در تاریخ» را در سال 1336 و سپس «فلسفه هگل» اثر استیس را در سال 1347 و همچنین بخشی از پدیدارشناسی روح یا به ترجمه عنایت «پدیده‌شناسی روح» را همراه با تفسیر الکساندر کوژو با عنوان «خدایگان و بنده» در سال 1352 منتشر کرد. بی‌تردید دو ترجمه عنایت از هگل همچنان از بهترین نمونه‌های ترجمه‌ آثار اصلی هگل در فارسی است.
حمید عنایت (1311 - 1361) به اذعان روشنفکران معاصر ایران و با توجه به آثارش متفکری مستقل و دانشگاهی بود. فارغ از مواضع و رویکرد سیاسی عنایت در سال‌های منتهی به انقلاب، مواجهه او با تفکر نظرورزانه و امر آموزش دانشگاهی بسیار برجسته بود. از او به‌عنوان معلم علم سياست، محقق در رشته سياست و به‌عنوان يكي از اعضاي آكادمي سياست در ایران یاد می‌کنند. در اهمیت او همین بس که سخت است بتوان کتابخانه فارسی‌زبانی را یافت که کتابی از حمید عنایت در آن نباشد. آن‌هم نه ترجمه‌هایی از متوني «درباره» فلسفه غرب بلکه متونی دست اول که مهم‌ترین چهره‌های فلسفه غرب و علوم سیاسی را به فارسی‌زبانان معرفی کرد. ترجمه‌هایي كه فراتر از برگردان از زبان مبدأ به مقصد است؛ از ابداع واژگان فارسی برای معادل‌های گاه ترجمه‌ناپذیر اندیشه غرب (برای مثال می‌توان به واژه «شهروندی» اشاره کرد که ابداع عنایت در رساله «سیاست» ارسطو است) گرفته تا نثر سلیس و آموزنده فارسی. چنانکه از مقدمه کتاب‌هایش پیداست برای او معرفی و توضیح روشن و روش‌مند نظریات سیاسی اهمیت بسیاری داشت. حمید عنایت روشنفکری دانشگاهی بود، به این معنا که با ویژگی‌های روشنفکران عرصه عمومی نسبت چندانی نداشت. البته چندان هم در عرصه عمومی بیکار نبود: از عضویت در حزب توده و سپس جدایی از آن و نزديكي به جريان سیاسی دکتر مصدق، گرفته تا علاقمندي به اندیشه‌های خلیل ملکی و جامعه‌ سوسیالیست‌ها پس از کودتا و مشارکت در تأسیس کنفدراسیون دانشجویان در اروپا در سال 1960 و در نهايت فعاليت‌هاي او پس از انقلاب. او نیز همسو با بخشی از سنت فکری زمانه‌اش ترجمه را شکلی از تفکر و راهگشای آن می‌دانست. ارسطو، هیوم، کانت، هگل، مارکوزه، استروس و حتی ویل دورانت و سایر متفکران متاخر تفکر انتقادی تنها بخشی از نام‌هایی است که عنایت به فارسی ترجمه و معرفی کرده است. البته در کنار ترجمه و معرفی نظام‌مند متون غربی، بُعد دیگر کار روشنفکری عنایت شناخت اسلام سیاسی معاصر بود. این بعد به موازات ترجمه و متون اندیشه سیاسی غرب به‌عنوان کار دانشگاهی‌ او مطرح بود، چه در آکسفورد و چه در دانشگاه تهران.
با تمام این اوصاف، موضوع گزارش حاضر نگاهی به سه کتاب حمید عنایت از هگل و درباره هگل است، به‌عنوان نمونه‌ای صحیح از ترجمه و معرفی یک فیلسوف غربی در زبان فارسی و مهم‌تر، به زبان فارسی سلیس و قابل فهم. یکی از بهانه‌های مترجمان امروزی در تولید ترجمه‌های مغلوط پیچیدگی متون زبان مقصد است. از این حیث فلسفه هگل نمونه بسیار خوبی است چون معروف است به پیچیدگی بیش از حد. اما عنایت و مترجمان بزرگ فارسی با علم و تسلط به این پیچیدگی سراغ این متون می‌روند و با تسلط کامل به هر دو زبان مبدأ و مقصد از پس کار برمی‌آیند. برای مثال، عنایت علت پیچیدگی فلسفه هگل را گذشته از شیوه خاص هگل در نویسندگی، خصلت انتزاعی اندیشه‌های هگل می‌داند و معتقد است آنچه او را از سایر فیلسوفان غربی ممتاز می‌کند، نخست روش جدلی (دیالکتیک) او در استنتاج احکام فلسفی خویش و دوم یگانگی بنیاد فکری اوست. البته لازم به ذکر است که کم نبودند مترجمان قابل اعتمادی که در سال‌های بعد از انقلاب سراغ آثار هگل و کتاب‌هایی درباره فلسفه او رفتند، از کریم مجتهدی و حسین بشیریه گرفته تا باقر پرهام و محسن حکیمی و دیگران.
فلسفه تاریخ عقل
کتاب «عقل در تاریخ» یا همان «درسگفتارهای فلسفه تاریخ» پس از مرگ هگل منتشر شد. کتاب حاضر شامل دو پیش‌نویس است که اولی کوتاه‌تر از دومی است. پیش‌نویس دوم به سه قسمت مفهوم کلی فلسفه تاریخ، تحقق روح در تاریخ و سیر تاریخ جهانی تقسیم می‌شود. این کتاب یک پیوست هم دارد که شامل وضع طبیعی یا بنیاد جغرافیای جهانی، تعاریف کلی، جهان نو و جهان کهن و بخش‌بندی تاریخ جهانی است. کتاب حاضر بر مبنای روش دیالکتیک هگل و یگانگی بنیاد فکری اوست. این کتاب از یک‌سو کلیات اساسی فلسفه هگل را بیان می‌کند و از سوی دیگر مطابقت آنها را با رویدادهای مشخص تاریخ نشان می‌دهد.
هگل بحث خود را درباره تاریخ با بررسی انتقادی شیوه‌های تاریخ‌نویسی آغاز می‌کند. او تاریخ را به سه گونه تقسیم می‌کند: تاریخ دست اول، تاریخ اندیشیده (یا اندیشه‌گرانه) و تاریخ فلسفی. تاریخ دست اول گزارش شاهدان عینی رویدادهاست. در این شیوه، «روح تاریخ‌نویسی با روح وقایعی که روایت می‌کند یکی است»، یعنی تاریخ‌نویس سخت پایبند عقاید و عادات و تعصبات جامعه و زمان خویش است. او رویدادهای تاریخی را به‌طور بی‌واسطه یعنی از راه شهود حسی و مشاهده درک می‌کند. به همین دلیل، بینش تاریخی او هیچ‌گاه از همان جامعه و زمان او فراتر نمی‌رود و از خصوصیات سیر کلی تاریخ غافل می‌ماند. مهم‌ترین خصلت گونه دوم، یعنی تاریخ اندیشیده، این است که تاریخ‌نویس خود را از تنگنای زمان و مکان و روحیه حاکم بر آنها رها می‌کند. در اینجا وجدان نویسنده از متعلق خود فاصله می‌گیرد، زیرا رویدادهای گذشته بیرون از حوزه احساس بلاواسطه او هستند و او از دیدگاهی به‌جز ادراک حسی به آنها می‌نگرد. اکنون نویسنده باید گذشته را از نو خلق کند. پس تاریخ‌نویسان در این شیوه به وساطت یا میانجی‌گری عامل تازه‌ای نیازمند است که در نظر هگل نیروی فهم اوست. در واقع تاریخ اندیشیده تاریخی است که نویسنده از واقعیتی که در آن زیست می‌کند فراتر می‌رود و آنچه را در روح موجود و حاضر است وصف می‌کند و از این‌رو موضوع آن گذشته به نحو کامل است. هگل تاریخ اندیشیده را به تاریخ انتزاعی، تاریخ عملی یا کرداری و تاریخ انتقادی تقسیم می‌کند. در نظر هگل، گونه آخر تاریخ اندیشیده تاریخ ویژه یا تخصصی است که اگر این‌گونه تاریخ به شیوه درست نوشته شود و پیوند درونی وجوه گوناگون یک تمدن، یا به اصطلاح هگل «روح راهبر رویدادهای» ظاهرا پراکنده از هم را آشکار کند، به‌وسیله انتقال فکر از تاریخ اندیشیده به واپسین شیوه یعنی تاریخ فلسفی جهان بدل می‌شود که هگل آن را «تاریخ جهانی فلسفی» و «فلسفه تاریخ» هم می‌نامد. «فلسفه تاریخ» گذشته و حال را با هم درمی‌آمیزد، ولی نه بر اساس ادراک بی‌میانجی حسی، زیرا اگر افزار کار تاریخ دست اول شهود حسی و افزار کار تاریخ اندیشیده فهم بود، افزار کار تاریخ فلسفی یا فلسفه تاریخ عقل است. زیرا اگر فهم جدایی‌ها را بازمی‌شناسد، عقل روشنگر پیوستگی‌هاست.
ستیز ارباب و بنده
هگل «پدیدارشناسی روح» را در سال 1807 و در سن 37سالگی به پایان رساند. این کتاب را بسیاری از تاریخ‌نویسان فلسفه غرب مهم‌ترین اثر و نخستین محصول دوران پختگی اندیشه هگل می‌دانند که تا پایان عمر ذهن او را به خود مشغول داشت و هگل در سال 1831 کار تجدیدنظر در آن را آغاز کرد اما در نیمه‌‌کار درگذشت.
مقصود اصلی هگل از نوشتن پدیدارشناسی چنانکه خود در پیشگفتار کتاب می‌گوید، این است که فلسفه را به پایه علم برساند تا فلسفه به‌جای آنکه عشق به علم باشد با علم یکی شود، به‌خصوص که به نظر او اگر فلسفه در زمان او رونق تازه‌ای در غرب یافته بود از برکت علم بود. اگر از پیشگفتار کتاب پدیدارشناسی بگذریم که در آن از آرای فیلسوفانی چون کانت، فیخته و شلینگ انتقاد می‌کند، روش کلی هگل در این کتاب از این قرار است که نظریه خاص خود را در سراسر کتاب نه با رد و ابطال نظریات فلسفی مخالف، بلکه با جمع و ادغام آنها در عقاید خویش عرضه کند، یا دست‌کم عناصری از آنها را که به نظرش درست می‌نماید در نظریه خود بگنجاند. کتاب «پدیدارشناسی روح» از دو بخش کلی تشکیل می‌شود. در بخش اول که نزدیک به یک‌چهارم کتاب است، هگل از مراحل سیر ذهن انسان قطع نظر از رابطه آن با جامعه و مقام آن در سیر تاریخی زندگی انسان سخن می‌گوید و در باقی کتاب، وضع انسان را در رابطه‌اش با جامعه و تاریخ بررسی می‌کند.
مراحل سیر ذهن انسان به نظر هگل عبارت است از احساس یا به‌اصطلاح هگل یقین حسی و ادراک و فهم و عقل که سه مرحله نخست موضوع بخش اول و مراحل پیدایی و پیشرفت عقل موضوع بخش دوم است. او در فصل مقدماتی بخش دو، به‌عنوان خودآگاهی، بحث درباره وضع انسان را در چشم‌انداز جامعه و تاریخ آغاز می‌کند و همین فصل است که گفتار «خدایگان و بنده» از آن گرفته شده است.
هگل برقراری رابطه میان ارباب و بنده را نخستین مرحله سیر تاریخی اندیشه و زندگی اجتماعی بشر می‌داند و معتقد است که با تحول همین مرحله ذهن بشر به‌سوی خودآگاهی پیش می‌رود و سرانجام به عقل می‌رسد. هگل برخلاف فیلسوفان پیش از خود تسلط انسان را بر نفس خود غیرطبیعی‌‌تر از تسلط او بر هم‌نوع خود می‌دانست و کمال مطلوب را در آن می‌دید که این دوگانگی در نهاد آدمی از میان برود. برای مثال فیخته بندگی را طبیعی می‌دانست و آدمیان را به دو دسته وحشی و عادی تقسیم می‌کرد و معتقد بود هدف تاریخ از میان برداشتن تدریجی این نابرابری در جامعه بشری است. ولی هم فیخته و هم کانت این مسئله را از حوزه اخلاق اجتماعی به حوزه اخلاق فردی کشاندند و به این نتیجه رسیدند که ستیز میان ارباب و بنده نه در جهان خارج بلکه در درون وجدان خود انسان روی می‌دهد و انسان آزاد کسی است که عقل را بر نفس طبیعی خویش حاکم کند.
ولی به نظر هگل کوشش انسان برای رهایی خویش در جامعه‌ای که «اراده‌های جزئی» بر آن حاکم باشد، یعنی مردم همه خودپرست و بدخواه یکدیگر باشند، هیچ‌گاه به آزادی راستین نخواهد انجامید و خطای متفکران عصر روشنگری در آن بود که اگرچه بندگی را در وجه اجتماعی آن و از لحاظ اخلاقی محکوم کردند در جنبه‌های معنوی مسئله چندان عمیق نشدند. با‌این‌حال، هگل بندگی را مرحله‌ای لازم در تکامل تاریخی انسان می‌دانست هرچند معتقد بود که آزادی بنده تنها در فرجام جریانی پیچیده و دور و دراز دست می‌دهد. از بخش دوم به بعد، پدیدارشناسی به توصیف این جریان از دیدگاه سیر تکامل عقلی انسان اختصاص دارد. این بخش با شرح پیدایی بندگی در تاریخ آغاز می‌شود و فصلی که عنایت در کتاب «خدایگان و بنده» ترجمه می‌کند با اعتلای بنده به پایه خودآگاهی به پایان می‌رسد. تاریخ در نظر هگل با همین مرحله آغاز می‌شود و فهم فلسفه تاریخ بدون فهم این مرحله ممکن نیست زیرا همه عناصر تحولات بعدی تاریخی در رابطه میان ارباب و بنده به طور ضمنی نهفته است.

گروه اندیشه: ترجمه‌های مغلوط و غیرقابل اعتماد از فیلسوفان و متفکران غربی در آشفته‌بازار کتاب سال‌های اخیر نشان داد نحوه آشنایی با یک فیلسوف و متفکر در زبانی دیگر تا چد اندازه می‌تواند مهم باشد. بسیاری از فیلسوفان و متفکران غربی و برخی کتاب‌هایشان در این سال‌ها قربانی جاه‌طلبی مخرب مترجمانی شدند که نتیجه‌اش چیزی نبود جز مثله‌شدن هزاران درخت و تولید انبوهی از متون غلط و غیرقابل اعتماد. این تفاوت را زمانی می‌توان بهتر متوجه شد که به نحوه آشنایی‌ فارسی‌زبانان با فیلسوفان کلاسیک بنگریم. برای مثال آشنایی فارسی‌زبانان با اسپینوزا از طریق ترجمه‌های محسن جهانگیری و اسماعیل سعادت. هگل نیز از مهلکه ترجمه‌های سال‌های اخیر در امان نبوده است. اما نخستین مواجهه ایرانیان با این فیلسوف دوران‌ساز آلمانی به لطف ترجمه‌هایی موثق صورت گرفته است. گذشته از اشاره کنت دوگوبینو، «سیر حکمت در اروپا» را می‌توان اولین کتابی دانست که در آن یک متن فارسی به طور مستقیم درباره هگل است. محمدعلی فروغی بخشی از این کتاب را به شرح و توضیح فلسفه هگل اختصاص داد. بعدها با شکل‌گیری رسمی احزاب چپ و پاگرفتن گفتار مارکسیستی در ایران دهه‌های 1330 و 1340 هگل در جزوه‌ها و متون سازمانی دیده شد که غالبا برداشتی یک‌جانبه و گاه ساده‌انگارانه داشتند. اما مواجهه دقیق با متن هگل و شرح‌ فلسفه او در زبان فارسی اولین بار توسط حمید عنایت صورت گرفت. او نخست کتاب «عقل در تاریخ» را در سال 1336 و سپس «فلسفه هگل» اثر استیس را در سال 1347 و همچنین بخشی از پدیدارشناسی روح یا به ترجمه عنایت «پدیده‌شناسی روح» را همراه با تفسیر الکساندر کوژو با عنوان «خدایگان و بنده» در سال 1352 منتشر کرد. بی‌تردید دو ترجمه عنایت از هگل همچنان از بهترین نمونه‌های ترجمه‌ آثار اصلی هگل در فارسی است.
حمید عنایت (1311 - 1361) به اذعان روشنفکران معاصر ایران و با توجه به آثارش متفکری مستقل و دانشگاهی بود. فارغ از مواضع و رویکرد سیاسی عنایت در سال‌های منتهی به انقلاب، مواجهه او با تفکر نظرورزانه و امر آموزش دانشگاهی بسیار برجسته بود. از او به‌عنوان معلم علم سياست، محقق در رشته سياست و به‌عنوان يكي از اعضاي آكادمي سياست در ایران یاد می‌کنند. در اهمیت او همین بس که سخت است بتوان کتابخانه فارسی‌زبانی را یافت که کتابی از حمید عنایت در آن نباشد. آن‌هم نه ترجمه‌هایی از متوني «درباره» فلسفه غرب بلکه متونی دست اول که مهم‌ترین چهره‌های فلسفه غرب و علوم سیاسی را به فارسی‌زبانان معرفی کرد. ترجمه‌هایي كه فراتر از برگردان از زبان مبدأ به مقصد است؛ از ابداع واژگان فارسی برای معادل‌های گاه ترجمه‌ناپذیر اندیشه غرب (برای مثال می‌توان به واژه «شهروندی» اشاره کرد که ابداع عنایت در رساله «سیاست» ارسطو است) گرفته تا نثر سلیس و آموزنده فارسی. چنانکه از مقدمه کتاب‌هایش پیداست برای او معرفی و توضیح روشن و روش‌مند نظریات سیاسی اهمیت بسیاری داشت. حمید عنایت روشنفکری دانشگاهی بود، به این معنا که با ویژگی‌های روشنفکران عرصه عمومی نسبت چندانی نداشت. البته چندان هم در عرصه عمومی بیکار نبود: از عضویت در حزب توده و سپس جدایی از آن و نزديكي به جريان سیاسی دکتر مصدق، گرفته تا علاقمندي به اندیشه‌های خلیل ملکی و جامعه‌ سوسیالیست‌ها پس از کودتا و مشارکت در تأسیس کنفدراسیون دانشجویان در اروپا در سال 1960 و در نهايت فعاليت‌هاي او پس از انقلاب. او نیز همسو با بخشی از سنت فکری زمانه‌اش ترجمه را شکلی از تفکر و راهگشای آن می‌دانست. ارسطو، هیوم، کانت، هگل، مارکوزه، استروس و حتی ویل دورانت و سایر متفکران متاخر تفکر انتقادی تنها بخشی از نام‌هایی است که عنایت به فارسی ترجمه و معرفی کرده است. البته در کنار ترجمه و معرفی نظام‌مند متون غربی، بُعد دیگر کار روشنفکری عنایت شناخت اسلام سیاسی معاصر بود. این بعد به موازات ترجمه و متون اندیشه سیاسی غرب به‌عنوان کار دانشگاهی‌ او مطرح بود، چه در آکسفورد و چه در دانشگاه تهران.
با تمام این اوصاف، موضوع گزارش حاضر نگاهی به سه کتاب حمید عنایت از هگل و درباره هگل است، به‌عنوان نمونه‌ای صحیح از ترجمه و معرفی یک فیلسوف غربی در زبان فارسی و مهم‌تر، به زبان فارسی سلیس و قابل فهم. یکی از بهانه‌های مترجمان امروزی در تولید ترجمه‌های مغلوط پیچیدگی متون زبان مقصد است. از این حیث فلسفه هگل نمونه بسیار خوبی است چون معروف است به پیچیدگی بیش از حد. اما عنایت و مترجمان بزرگ فارسی با علم و تسلط به این پیچیدگی سراغ این متون می‌روند و با تسلط کامل به هر دو زبان مبدأ و مقصد از پس کار برمی‌آیند. برای مثال، عنایت علت پیچیدگی فلسفه هگل را گذشته از شیوه خاص هگل در نویسندگی، خصلت انتزاعی اندیشه‌های هگل می‌داند و معتقد است آنچه او را از سایر فیلسوفان غربی ممتاز می‌کند، نخست روش جدلی (دیالکتیک) او در استنتاج احکام فلسفی خویش و دوم یگانگی بنیاد فکری اوست. البته لازم به ذکر است که کم نبودند مترجمان قابل اعتمادی که در سال‌های بعد از انقلاب سراغ آثار هگل و کتاب‌هایی درباره فلسفه او رفتند، از کریم مجتهدی و حسین بشیریه گرفته تا باقر پرهام و محسن حکیمی و دیگران.
فلسفه تاریخ عقل
کتاب «عقل در تاریخ» یا همان «درسگفتارهای فلسفه تاریخ» پس از مرگ هگل منتشر شد. کتاب حاضر شامل دو پیش‌نویس است که اولی کوتاه‌تر از دومی است. پیش‌نویس دوم به سه قسمت مفهوم کلی فلسفه تاریخ، تحقق روح در تاریخ و سیر تاریخ جهانی تقسیم می‌شود. این کتاب یک پیوست هم دارد که شامل وضع طبیعی یا بنیاد جغرافیای جهانی، تعاریف کلی، جهان نو و جهان کهن و بخش‌بندی تاریخ جهانی است. کتاب حاضر بر مبنای روش دیالکتیک هگل و یگانگی بنیاد فکری اوست. این کتاب از یک‌سو کلیات اساسی فلسفه هگل را بیان می‌کند و از سوی دیگر مطابقت آنها را با رویدادهای مشخص تاریخ نشان می‌دهد.
هگل بحث خود را درباره تاریخ با بررسی انتقادی شیوه‌های تاریخ‌نویسی آغاز می‌کند. او تاریخ را به سه گونه تقسیم می‌کند: تاریخ دست اول، تاریخ اندیشیده (یا اندیشه‌گرانه) و تاریخ فلسفی. تاریخ دست اول گزارش شاهدان عینی رویدادهاست. در این شیوه، «روح تاریخ‌نویسی با روح وقایعی که روایت می‌کند یکی است»، یعنی تاریخ‌نویس سخت پایبند عقاید و عادات و تعصبات جامعه و زمان خویش است. او رویدادهای تاریخی را به‌طور بی‌واسطه یعنی از راه شهود حسی و مشاهده درک می‌کند. به همین دلیل، بینش تاریخی او هیچ‌گاه از همان جامعه و زمان او فراتر نمی‌رود و از خصوصیات سیر کلی تاریخ غافل می‌ماند. مهم‌ترین خصلت گونه دوم، یعنی تاریخ اندیشیده، این است که تاریخ‌نویس خود را از تنگنای زمان و مکان و روحیه حاکم بر آنها رها می‌کند. در اینجا وجدان نویسنده از متعلق خود فاصله می‌گیرد، زیرا رویدادهای گذشته بیرون از حوزه احساس بلاواسطه او هستند و او از دیدگاهی به‌جز ادراک حسی به آنها می‌نگرد. اکنون نویسنده باید گذشته را از نو خلق کند. پس تاریخ‌نویسان در این شیوه به وساطت یا میانجی‌گری عامل تازه‌ای نیازمند است که در نظر هگل نیروی فهم اوست. در واقع تاریخ اندیشیده تاریخی است که نویسنده از واقعیتی که در آن زیست می‌کند فراتر می‌رود و آنچه را در روح موجود و حاضر است وصف می‌کند و از این‌رو موضوع آن گذشته به نحو کامل است. هگل تاریخ اندیشیده را به تاریخ انتزاعی، تاریخ عملی یا کرداری و تاریخ انتقادی تقسیم می‌کند. در نظر هگل، گونه آخر تاریخ اندیشیده تاریخ ویژه یا تخصصی است که اگر این‌گونه تاریخ به شیوه درست نوشته شود و پیوند درونی وجوه گوناگون یک تمدن، یا به اصطلاح هگل «روح راهبر رویدادهای» ظاهرا پراکنده از هم را آشکار کند، به‌وسیله انتقال فکر از تاریخ اندیشیده به واپسین شیوه یعنی تاریخ فلسفی جهان بدل می‌شود که هگل آن را «تاریخ جهانی فلسفی» و «فلسفه تاریخ» هم می‌نامد. «فلسفه تاریخ» گذشته و حال را با هم درمی‌آمیزد، ولی نه بر اساس ادراک بی‌میانجی حسی، زیرا اگر افزار کار تاریخ دست اول شهود حسی و افزار کار تاریخ اندیشیده فهم بود، افزار کار تاریخ فلسفی یا فلسفه تاریخ عقل است. زیرا اگر فهم جدایی‌ها را بازمی‌شناسد، عقل روشنگر پیوستگی‌هاست.
ستیز ارباب و بنده
هگل «پدیدارشناسی روح» را در سال 1807 و در سن 37سالگی به پایان رساند. این کتاب را بسیاری از تاریخ‌نویسان فلسفه غرب مهم‌ترین اثر و نخستین محصول دوران پختگی اندیشه هگل می‌دانند که تا پایان عمر ذهن او را به خود مشغول داشت و هگل در سال 1831 کار تجدیدنظر در آن را آغاز کرد اما در نیمه‌‌کار درگذشت.
مقصود اصلی هگل از نوشتن پدیدارشناسی چنانکه خود در پیشگفتار کتاب می‌گوید، این است که فلسفه را به پایه علم برساند تا فلسفه به‌جای آنکه عشق به علم باشد با علم یکی شود، به‌خصوص که به نظر او اگر فلسفه در زمان او رونق تازه‌ای در غرب یافته بود از برکت علم بود. اگر از پیشگفتار کتاب پدیدارشناسی بگذریم که در آن از آرای فیلسوفانی چون کانت، فیخته و شلینگ انتقاد می‌کند، روش کلی هگل در این کتاب از این قرار است که نظریه خاص خود را در سراسر کتاب نه با رد و ابطال نظریات فلسفی مخالف، بلکه با جمع و ادغام آنها در عقاید خویش عرضه کند، یا دست‌کم عناصری از آنها را که به نظرش درست می‌نماید در نظریه خود بگنجاند. کتاب «پدیدارشناسی روح» از دو بخش کلی تشکیل می‌شود. در بخش اول که نزدیک به یک‌چهارم کتاب است، هگل از مراحل سیر ذهن انسان قطع نظر از رابطه آن با جامعه و مقام آن در سیر تاریخی زندگی انسان سخن می‌گوید و در باقی کتاب، وضع انسان را در رابطه‌اش با جامعه و تاریخ بررسی می‌کند.
مراحل سیر ذهن انسان به نظر هگل عبارت است از احساس یا به‌اصطلاح هگل یقین حسی و ادراک و فهم و عقل که سه مرحله نخست موضوع بخش اول و مراحل پیدایی و پیشرفت عقل موضوع بخش دوم است. او در فصل مقدماتی بخش دو، به‌عنوان خودآگاهی، بحث درباره وضع انسان را در چشم‌انداز جامعه و تاریخ آغاز می‌کند و همین فصل است که گفتار «خدایگان و بنده» از آن گرفته شده است.
هگل برقراری رابطه میان ارباب و بنده را نخستین مرحله سیر تاریخی اندیشه و زندگی اجتماعی بشر می‌داند و معتقد است که با تحول همین مرحله ذهن بشر به‌سوی خودآگاهی پیش می‌رود و سرانجام به عقل می‌رسد. هگل برخلاف فیلسوفان پیش از خود تسلط انسان را بر نفس خود غیرطبیعی‌‌تر از تسلط او بر هم‌نوع خود می‌دانست و کمال مطلوب را در آن می‌دید که این دوگانگی در نهاد آدمی از میان برود. برای مثال فیخته بندگی را طبیعی می‌دانست و آدمیان را به دو دسته وحشی و عادی تقسیم می‌کرد و معتقد بود هدف تاریخ از میان برداشتن تدریجی این نابرابری در جامعه بشری است. ولی هم فیخته و هم کانت این مسئله را از حوزه اخلاق اجتماعی به حوزه اخلاق فردی کشاندند و به این نتیجه رسیدند که ستیز میان ارباب و بنده نه در جهان خارج بلکه در درون وجدان خود انسان روی می‌دهد و انسان آزاد کسی است که عقل را بر نفس طبیعی خویش حاکم کند.
ولی به نظر هگل کوشش انسان برای رهایی خویش در جامعه‌ای که «اراده‌های جزئی» بر آن حاکم باشد، یعنی مردم همه خودپرست و بدخواه یکدیگر باشند، هیچ‌گاه به آزادی راستین نخواهد انجامید و خطای متفکران عصر روشنگری در آن بود که اگرچه بندگی را در وجه اجتماعی آن و از لحاظ اخلاقی محکوم کردند در جنبه‌های معنوی مسئله چندان عمیق نشدند. با‌این‌حال، هگل بندگی را مرحله‌ای لازم در تکامل تاریخی انسان می‌دانست هرچند معتقد بود که آزادی بنده تنها در فرجام جریانی پیچیده و دور و دراز دست می‌دهد. از بخش دوم به بعد، پدیدارشناسی به توصیف این جریان از دیدگاه سیر تکامل عقلی انسان اختصاص دارد. این بخش با شرح پیدایی بندگی در تاریخ آغاز می‌شود و فصلی که عنایت در کتاب «خدایگان و بنده» ترجمه می‌کند با اعتلای بنده به پایه خودآگاهی به پایان می‌رسد. تاریخ در نظر هگل با همین مرحله آغاز می‌شود و فهم فلسفه تاریخ بدون فهم این مرحله ممکن نیست زیرا همه عناصر تحولات بعدی تاریخی در رابطه میان ارباب و بنده به طور ضمنی نهفته است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها