«شرق» امروز 16ساله شد
نشانهای از «سنت تداوم»
پژمان موسوی
حالا 16 سال از آن روز میگذرد: از دوم شهریور 82؛ از روزی که پیشخوان روزنامهفروشیها، روزنامه جدیدی را به مخاطبان عرضه کردند که نامش تا آن روز، جز در جنوب شرق ایران، نامی آشنا برای مردم نبود. اما آن روز آفتاب از شرق طلوع کرده و «شرق» متولد شده بود؛ روزنامهای که قرار بود راهی نو و نگاهی تازه باشد. جامعه ایران در آن روزها، از «خبر» عبور کرده و در جستوجوی «تحلیل» و «تفسیر» بود؛ در جستوجوی یک نگاه تازه؛ نگاهی که هم در فرم واجد این ویژگی باشد هم در محتوا. روزنامه «شرق» در واقع در پاسخ به این نیاز مخاطب ایرانی بود که منتشر شد و به همین دلیل هم خیلی زود اقبالی فراوان یافت. آن روزها نه شبکههای اجتماعی حاکمِ مطلقِ سپهرِ اطلاعرسانی ایران بودند و نه اقبالِ مردم به نشریاتِ مکتوب تا به این حد پایین. روزنامه اگر حرف داشت و نگاه، توجه مخاطب را به خود جلب میکرد و اگر میتوانست اعتماد او را به دست آورد، میتوانست روی همراهی او برای همیشه حساب کند. اما امروز 16 سال از آن روزها میگذرد و «شرق» همچنان روی کیوسک است؛ گرچه چهار بار توقیف شد و چند تحریریه به خود دید، اما همچنان هست و همین «بودن» است که مهم است. در جامعه ایرانی که همه چیزش «کوتاهمدت» است، انتشار یک روزنامه غیردولتی کاری است کارستان. خیلی روزنامهها در این سالها آمدند و رفتند، خیلیها نیامده رفتند و خیلیها فقط هستند که باشند، در این میان، اگر باشی و همچنان مورد توجه و تأثیرگذار، به هدف نزدیک شدهای. «شرق» و یکی، دو روزنامه دیگر، از این جنساند: از جنس ماندن، از جنس بودن. دقیقا همین ماندن و «سنت تداوم» است که از نگاه همایون کاتوزیان، اندیشمند بزرگ روزگارِ ما، جامعهای را درازمدت میکند و توسعهیافته و جامعه دیگر را کوتاهمدت میکند و توسعهنیافته: «توسعه نه تنها به اکتساب و نوآوری بلکه، بهویژه به انباشت و نگهداری نیاز دارد. جامعه اروپایی جامعهای درازمدت بود چراکه همه تغییرات جملگی در درازمدت و با تلاش و مبارزه فراوان تحقق یافت، اما وقتی سرانجام تحقق یافت، دیگر برگشتناپذیر بود و یک چارچوب اجتماعی جدید، قانون جدید، علم جدید و حتی رویکرد جدید برقرار شد که تغییر یا حتی اصلاح آن نیز به زمان و تلاش بسیار نیاز داشت». به باور او، نقطه مقابل چنین جامعهای، جامعه کوتاهمدت است، در این جامعه تغییرات- حتی تغییرات مهم و بنیادین- اغلب عمری کوتاه داشته که این، بیتردید نتیجه فقدان چارچوبی استوار و خدشهناپذیر است که میتوانست تداومی درازمدت را تضمین کند. مطبوعات در جامعهای مثل ایران، عیاری برای کوتاهمدت یا بلندمدتبودن جامعهاند چراکه در نبود جامعه مدنی و احزاب جدی و اثرگذار، این مطبوعات هستند که نمادی برای توسعهاند چراکه جامعه سیاسی مبتنی بر مطبوعات آزاد و مستقل و رسانههای گروهی گوناگون، در تقابل جدی با جامعه بسته و تكصدایی قرار گرفته و میگیرد. روزنامه «شرق» اکنون یک نماد و نشانه است؛ نمادی از «سنت تداوم»؛ نمادی از تلاش برای «گفتوگو» در جامعهای که تکصدایی سنت همیشگی آن است؛ در جامعهای که نشریات چند ده ساله یا ندارد یا اگر هم دارد، بودن و ماندنشان متکی به پشتوانههای دولتی است، انتشار یک روزنامه مستقل استاندارد با نگاهی ملی و توسعهمدار، بیشک یک «اتفاق» است؛ اتفاقی که هرچند ممکن است برخی به خطمشی آنها هم انتقاداتی داشته باشند، اما باید برای تداوم انتشار و غنیترشدن آنها بکوشند که همین «سنت تداوم» است که جامعهای را توسعهیافته و جامعه دیگر را عقبمانده میکند. باید امیدوار باشیم «شرق» و شرقها آنقدر بمانند و بپایند که تبدیل به رسانهای قدرتمند نه در سطح کشور و به عنوان صدایی برای مردم که به رسانهای قدرتمند در سطح منطقه یا حتی جهان تبدیل شوند و این محقق نمیشود جز با «تداوم»، جز با «بودن» و جز با «ماندن»... .
حالا 16 سال از آن روز میگذرد: از دوم شهریور 82؛ از روزی که پیشخوان روزنامهفروشیها، روزنامه جدیدی را به مخاطبان عرضه کردند که نامش تا آن روز، جز در جنوب شرق ایران، نامی آشنا برای مردم نبود. اما آن روز آفتاب از شرق طلوع کرده و «شرق» متولد شده بود؛ روزنامهای که قرار بود راهی نو و نگاهی تازه باشد. جامعه ایران در آن روزها، از «خبر» عبور کرده و در جستوجوی «تحلیل» و «تفسیر» بود؛ در جستوجوی یک نگاه تازه؛ نگاهی که هم در فرم واجد این ویژگی باشد هم در محتوا. روزنامه «شرق» در واقع در پاسخ به این نیاز مخاطب ایرانی بود که منتشر شد و به همین دلیل هم خیلی زود اقبالی فراوان یافت. آن روزها نه شبکههای اجتماعی حاکمِ مطلقِ سپهرِ اطلاعرسانی ایران بودند و نه اقبالِ مردم به نشریاتِ مکتوب تا به این حد پایین. روزنامه اگر حرف داشت و نگاه، توجه مخاطب را به خود جلب میکرد و اگر میتوانست اعتماد او را به دست آورد، میتوانست روی همراهی او برای همیشه حساب کند. اما امروز 16 سال از آن روزها میگذرد و «شرق» همچنان روی کیوسک است؛ گرچه چهار بار توقیف شد و چند تحریریه به خود دید، اما همچنان هست و همین «بودن» است که مهم است. در جامعه ایرانی که همه چیزش «کوتاهمدت» است، انتشار یک روزنامه غیردولتی کاری است کارستان. خیلی روزنامهها در این سالها آمدند و رفتند، خیلیها نیامده رفتند و خیلیها فقط هستند که باشند، در این میان، اگر باشی و همچنان مورد توجه و تأثیرگذار، به هدف نزدیک شدهای. «شرق» و یکی، دو روزنامه دیگر، از این جنساند: از جنس ماندن، از جنس بودن. دقیقا همین ماندن و «سنت تداوم» است که از نگاه همایون کاتوزیان، اندیشمند بزرگ روزگارِ ما، جامعهای را درازمدت میکند و توسعهیافته و جامعه دیگر را کوتاهمدت میکند و توسعهنیافته: «توسعه نه تنها به اکتساب و نوآوری بلکه، بهویژه به انباشت و نگهداری نیاز دارد. جامعه اروپایی جامعهای درازمدت بود چراکه همه تغییرات جملگی در درازمدت و با تلاش و مبارزه فراوان تحقق یافت، اما وقتی سرانجام تحقق یافت، دیگر برگشتناپذیر بود و یک چارچوب اجتماعی جدید، قانون جدید، علم جدید و حتی رویکرد جدید برقرار شد که تغییر یا حتی اصلاح آن نیز به زمان و تلاش بسیار نیاز داشت». به باور او، نقطه مقابل چنین جامعهای، جامعه کوتاهمدت است، در این جامعه تغییرات- حتی تغییرات مهم و بنیادین- اغلب عمری کوتاه داشته که این، بیتردید نتیجه فقدان چارچوبی استوار و خدشهناپذیر است که میتوانست تداومی درازمدت را تضمین کند. مطبوعات در جامعهای مثل ایران، عیاری برای کوتاهمدت یا بلندمدتبودن جامعهاند چراکه در نبود جامعه مدنی و احزاب جدی و اثرگذار، این مطبوعات هستند که نمادی برای توسعهاند چراکه جامعه سیاسی مبتنی بر مطبوعات آزاد و مستقل و رسانههای گروهی گوناگون، در تقابل جدی با جامعه بسته و تكصدایی قرار گرفته و میگیرد. روزنامه «شرق» اکنون یک نماد و نشانه است؛ نمادی از «سنت تداوم»؛ نمادی از تلاش برای «گفتوگو» در جامعهای که تکصدایی سنت همیشگی آن است؛ در جامعهای که نشریات چند ده ساله یا ندارد یا اگر هم دارد، بودن و ماندنشان متکی به پشتوانههای دولتی است، انتشار یک روزنامه مستقل استاندارد با نگاهی ملی و توسعهمدار، بیشک یک «اتفاق» است؛ اتفاقی که هرچند ممکن است برخی به خطمشی آنها هم انتقاداتی داشته باشند، اما باید برای تداوم انتشار و غنیترشدن آنها بکوشند که همین «سنت تداوم» است که جامعهای را توسعهیافته و جامعه دیگر را عقبمانده میکند. باید امیدوار باشیم «شرق» و شرقها آنقدر بمانند و بپایند که تبدیل به رسانهای قدرتمند نه در سطح کشور و به عنوان صدایی برای مردم که به رسانهای قدرتمند در سطح منطقه یا حتی جهان تبدیل شوند و این محقق نمیشود جز با «تداوم»، جز با «بودن» و جز با «ماندن»... .